درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
98/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/مسألة الضد /بحث و تحقیق درباره تنبیهات مربوط به امکان ترتب از منظر سیدالخوئی
بحث و تحقیق دربارهی تنبیهات مربوط به امکان ترتّب از منظر سیدالاستاد
گفته شد که چهار تا تنبیه را ذکر نمودهاند یکی دربارهی امکان ترتّب نسبت به جهر و اخفات، دوم امکان ترتّب در دوران امر بین واجب موسع و واجب مضیق، و تنبیه سوم، امکان ترتّب در موردی که مکلف در حال اشتغال به فعل مهم، ملتفت شود که امر به اهمّی هست همزمان. مکلفی مشغول نماز شده است در حین اشتغال به نماز، التفات کند که إزاله نجاستی اینجا وجود دارد به عنوان أمر أهمّ. در این رابطه گفته شد که محقق نائینی میفرماید باید امر مهمّ را ادامه بدهد قطع نکند برای اینکه حرمت قطع صلاة به وجهی مقدّم میشود بر ازالهی نجاست، وجهشان چه بود؟ گفته شد که اهمّیت إزاله، در اثر اجماع اعلام شده است و دلیلش لبی است، و آن دلیل لبّی به قدر متقیّن اکتفا میکند که رفع ید از واجب مهم در غیر حال اشتغال. سیدناالاستاد فرمودند که دلیل حرمت قطع صلاة هم لبّی است. بنابراین هیچ یکی بر دیگری ترجیح ندارد لذا نتیجه تقدّم اتمام صلاة نیست بلکه تخییر هست. میتواند اتمام صلاة را اختیار کند و میتواند صلاة را قطع کند و به ازالهی نجاست بپردازد.[1]
اما تحقیق
آنچه را می توانیم از این تنبیه استفاده کنیم این است که أقوی، ترجیح اتمام صلاة اعلام میشود برای اینکه اولاً اتمام صلاة دلیل لفظی دارد که خود سیّدالاستاد فرمودند اگر صلاة عدم قطعش دلیل لفظی داشته باشد که ترجیح دارد در مورد دلیل لفظی میتوانیم از نصوص تعلیمیه استفاده کنیم.
متن روایت: محمد بن علي بن الحسين باسناده عن حماد بن عيسى أنه قال قال لي أبو عبد الله (عليه السلام) يوما تحسن أن تصلي يا حماد؟ قال قلت يا سيدي أنا أحفظ محمد بن علي بن الحسين باسناده عن حماد بن عيسى أنه قال قال لي أبو عبد الله (عليه السلام) يوما تحسن أن تصلي يا حماد؟ قال قلت يا سيدي أنا أحفظ كتاب حريز في الصلاة قال فقال (عليه السلام) لا عليك قم صل قال فقمت بين يديه متوجها إلى القبلة فاستفتحت الصلاة وركعت وسجدت فقال (عليه السلام) يا حماد لا تحسن أن تصلي ما أقبح بالرجل (منكم) أن يأتي عليه ستون سنة أو سبعون سنة فما يقيم صلاة واحدة بحدودها تامة؟! قال حماد فأصابني في نفسي الذل فقلت جعلت فداك فعلمني الصلاة فقام أبو عبد الله (عليه السلام) مستقبل القبلة منتصبا فأرسل يديه جميعا على فخذيه قد ضم أصابعه وقرب بين قدميه حتى كان بينهما ثلاثة أصابع مفرجات واستقبل بأصابع رجليه (جميعا) لم يحرفهما عن القبلة بخشوع واستكانة فقال الله أكبر ثم قرأ الحمد بترتيل وقل هو الله أحد ثم صبر هنيئة بقدر ما تنفس وهو قائم ثم قال الله أكبر وهو قائم ثم ركع وملأ كفيه من ركبتيه مفرجات ورد ركبتيه إلى خلفه حتى استوى ظهره حتى لو صبت عليه قطرة ماء أو دهن لم تزل لاستواء ظهره وتردد ركبتيه إلى خلفه ونصب عنقه وغمض عينيه ثم سبح ثلاثا بترتيل وقال سبحان ربي العظيم وبحمده ثم استوى قائما فلما استمكن من القيام قال سمع الله لمن حمده ثم كبر وهو قائم ورفع يديه حيال وجهه وسجد ووضع يديه إلى الأرض قبل ركبتيه وقال سبحان ربي الأعلى وبحمده ثلاث مرات ولم يضع شيئا من بدنه على شئ منه وسجد على ثمانية أعظم الجبهة والكفين وعيني الركبتين وأنامل إبهامي الرجلين والأنف فهذه السبعة فرض ووضع الأنف على الأرض سنة وهو الإرغام ثم رفع رأسه من السجود فلما استوى جالسا قال الله أكبر ثم قعد على جانبه الأيسر ووضع ظاهر قدمه اليمنى على باطن قدمه اليسرى وقال استغفر الله ربي وأتوب إليه ثم كبر وهو جالس وسجد الثانية وقال كما قال في الأولى ولم يستعن بشئ من بدنه على شئ منه في ركوع ولا سجود وكان مجنحا ولم يضع ذراعيه على الأرض فصلى ركعتين على هذا ثم قال يا حماد هكذا صل ولا تلتفت ولا تعبث بيديك وأصابعك ولا تبزق عن يمينك ولا (عن) يسارك ولا بين يديك ورواه في (المجالس) عن أبيه عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن حماد ابن عيسى إلا أنه قال وسجد ووضع كفيه مضمومتي الأصابع بين ركبتيه حيال وجهه وترك قوله والأنف.[2] نقل از شیخ به استناده عن حماد، که استناد شیخ به حماد درست است این روایت معروف است به صحیحهی حماد؛ حماد در ضمن یک حکایت بسیار معرفتی و عبادی به این مضمون میگوید: در محضر امام صادق(علیه السلام) بودیم آقا فرمود که نماز را به شما تعلیم کنم که نماز درست انجام بدهید، آقا خود امام صادق(علیه السلام) فرمود به حماد؛ که توجه کنید به این صورت نماز بخوانید، مستقبل در حالت استقبال به حالت استقامت بدن، و استقصار یدین، ایستاده شدند امام صادق(علیه السلام) شروع کردند به نیّت، تکبیر، قرائت سورهی حمد، قرائت سورهی توحید، تکبیر، رکوع، بعد از رکوع سر برداشتن و تکبیر و بعد سجود الی تشهّد به ترتیبت، همین ترتیبی ما شکر خدا ما داریم دقیق همان تعلیمی است که امام صادق(علیه السلام) فرمودهاند، که این ترتیب نماز به این گونه از خود امام در هیچ مذهبی وجود ندارد. بعد از اینکه تشهد و تسبیح تمام شد امام فرمود ثم قال يا حماد هكذا صل ولا تلتفت ولا تعبث بيديك وأصابعك ولا تبزق عن يمينك ولا (عن) يسارك ولا بين يديك .
متن روایت: ورواه الكليني عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن حماد بن عيسى إلا أنه زاد بعد قوله بقدر ما يتنفس وهو قائم ثم رفع يديه حيال وجهه وقال الله أكبر وزاد بعد قوله حيال وجهه ثم سجد وبسط كفيه مضومتي الأصابع بين يدي ركبتيه حيال وجهه ثم قال سبحان ربي الأعلى وبحمده ثم زاد بعد قوله والأنف وقال سبعة منها فرض يسجد عليها وهي التي ذكرها الله في كتابه فقال وإن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا وهي الجبهة والكفان والركبتان والإبهامان ووضع الأنف على الأرض سنة وقال ثم قعد على فخذه الأيسر وزاد بعد قوله فصلى ركعتين على هذا ويداه مضمومتا الأصابع وهو جالس في التشهد فلما فرغ من التشهد سلم فقال يا حماد هكذا صل ولم يزد على ذلك شيئا ورواه الشيخ باسناده عن محمد بن يعقوب مثله.[3] این تعلیم در روایت شماره دو باب همین صحیحهی حماد، نقل شیخ کلینی قدس الله نفسه الزکیه آمده است محمد بن یعقوب عن علی ابن ابراهیم عن أبیه عن حماد، همین روایت... عین این جمله در نقل شیخ کلینی هم هست، فقال يا حماد هكذا صل . عنایت کنید از این حدیث معتبر اعلاییه قطعی یا صدور چنین استفاده میشود که کسی که به نماز شروع کند واجب است اتمام، از این حدیث چه استفاده میشود؟ وجوب اتمام. هر جزئی مشروط به شرط متأخّر، یعنی جزء دیگر به ترتیب تا تسلیم، به طور واضح، آن مطلبی که شنیده باشید اگر کسی شروع کند به نماز واجب آنجا زمینه فراهم میشود برای امر به وجوب اتمام، این امر به وجوب اتمام از نصوص تعلیمیه، و از ترتیبی که بین اجزاء هست به وضوح استفاده میشود، چه نتیجه گرفتیم؟ از این نصوص تعلیمیه، آن مطلبی که شنیده باشید و امر به وجوب اتمام، پس در صلاة واجب امر به وجوب اتمام داریم مضافاً بر أمر به اصل صلاة، امر به وجوب اتمام از تکبیر الاحرام، به بعد محقق است. بر اساس این نصوص تعلیمیه، این امر را که گرفتیم در این رابطه میخواهیم بگوییم که مکلّف در حالی که مشغول به صلاة هست دو امر داشته است و امر به إزاله یک امر است امر به اصل عمل، در صلاة بعد از اجتهاد، امر به اتمام عمل، و طبیعتاً این امر به اتمام از حیث اعتبار دارای قوّت اعتبار میشود به تعبیر سیدالشهید صدر، و به عبارت دیگر ترجیحی میشود نسبت به امر به اهمّ. این اولاً.
و ثانیاً؛ امر به مهمّ که در حال اشتغال انجام میشود و امر به اهمّ در حال اشتغال به امر مهمّ متوجّه مکلّف میشود کجا متوجه شده است؟ در وقتی که مکلّف قادر نیست قدرت شرعی ندارد یعنی وظیفهاش اتمام است، حرمت قطع است وجوب اتمام که خودش وجوب اتمام هست، مدلول تضمنیاش، حرمت قطع است. بنابراین امری که متوجه شده است در حالی است که مانع شرعی دارد.
و ثالثاً؛ مع التنزل؛ میگوییم این مکلّفی که در حال اشتغال هست وظیفهی فعلی و طبیعیاش اتمام عمل هست این یک رجحان هست، رجحان را مع تنزل؛ قطعی تلقی نکنیم، رجحان احتمالی در حد احتمال قوی، بنابراین در صورتی که رجحان وجود داشته باشد متعیّن میشود؛
رابعاً؛ در این مورد مسئله در قلمروِ قاعده قرار میگیرد، قاعدهی تعیین و تخییر از دو جهت؛ 1. از جهت ترجیح اتمام صلاة که ترجیح داشت. اگر قائل به تخییر بشویم، هم اتمام صلاة درست است و اگر قائل به تعیین بشویم اتمام صلاة درست است. پس او میشود قدر متیقن یا متعین، دوران امر بین تعیین و تخییر که بشود عقلاً و شرعاً تعیین مقدّم است که امتثال قطعی است، طرف مقابل عدلی که عدل تحریری هست آن طرف میشود مشکوک الحجیّة، و شک در حجیّه مساوی است با عدم حجیت، این یک مطلب، این جهت اصلی بود. و جهت دوم هم بر اساس مسلک ما، جمع بین اقوال و آراء؛ جمع میکنیم بین رأی محقق نائینی و رأی سیدناالاستاد، بر اساس رأی محقق نائینی اتمام صلاة مقدّم بود، بر اساس رأی سیدناالاستاد اتمام صلاة یک عدل تخییر بود و مجزی بود جمع بین این دو رأی را هم میشود أخذ به قدر متیقن طبق قاعدهی تعیین و تخییر، بنابراین علی التحقیق، أقوی همان است که گفته شد با توجه به نصوص تعلیمیه و با توجه به قاعدهی تعیین و تخییر.
تنبیه چهارم؛ دربارهی ترتّب نسبت به وضو در آنییه(أوانی) فضه و ذهب
تنبیه چهارم که عنوان شد شکی در آن نیست که وضو با آب غصبی باطل است، چون تصرف در غصب منهی عنه است، أمر منهی عنه غیر صالح لتقرب، صلاحیت تقرب ندارد و این معلوم است. امّا استفاده از ظرفی که از طلا و نقره باشد برای وضو چه حکمی دارد، آیا مبطل است یا مبطل نیست و آیا ترتّب اینجا زمینه دارد یا ندارد، سیدناالاستاد توضیحی دارد و بعد در آخر هم تحقیقی هست که انشاءالله عنایت کنید. و اما توضیح؛ با آسانسازی میفرماید که ظرف ذهب و فضه که در آن آب برای وضو وجود داشته باشد به دو صورت است صورت اول این است که آب منحصر به همین آبی که در ظرف طلا و نقره هست نباشد، منتها این آب در دسترسش است در چند قدمی آب مباح در ظرف مباح هم هست، در این صورت میفرماید که وضو گرفتن به آبی که در ظرف طلا و نقره هست صحیح است، برای اینکه اولاً وضوء امر دارد و چون این فرد فاقد ماء نیست، آب مباح در چند قدمی بوده و ثانیاً تصرّفی که میکند آب را از ظرف که بر میدارد این فعل حرام است ولی آب را که به موضع وضوء میریزد دیگر حرام نیست، آب داخل ظرف پس از جدا شدن از ظرف و بیرون آوردن از ظرف که دیگر حرمت ندارد بنابراین، این گونه وضو گرفتن صحیح است.[4] اشکال و جواب؛
اشکال این است که تصرّف در ظرف حرام است و این تصرّفی که حرام هست نمیشود متقرّب یا صلاحیت تقرّب داشته باشد، با استفاده از ظرف منهی عنه عبادت انجام نمی گیرد منهی عنه، صلاحیت تقرّب ندارد این اشکال را اگر بکنیم میفرماید جواب دارد و جوابش این است که در این صورت از مسئله دو عمل وجود دارد یک؛ أخذ الماء، دو؛ صبُ الماء؛ أخذ الماء از ظرف ذهب و فضه تصرفی باشد و حرام. و اما صبُ الماء؛ در اعضای وضو که یک عمل دیگری است و اشکالی ندارد بنابراین منهی عنه با مأمور به، دو تا است و یکی نیست تا اینکه اجتماع امر و نهی بشود بنابراین این گونه وضوء امر هم دارد و درست هم هست، مطلب را که تا اینجا گفتیم مسئله روشن شد این را قبلاً هم در فقه بحث کردهایم.
و اما میفرماید صورت دوم؛ در همین صورت اول نهیای که نسبت به تصرف آمده است، نهی از تصرف؛ نهی از مقارن آن نیست صب الماء مقارن است، عین منهی عنه که نیست، طبیعتاً نهی از مقارن آن که نمیتواند باشد به هیچ وجه، با تمام قاطعیت میتوانیم بگوییم که نهی به شیء نهی از مقارن آن نخواهد بود. و این مطلب تمام.
اما صورت دوم چه بود؟ صورت دوم این است که آب منحصر به همین آبی باشد که در ظرف طلا و نقره است، در این صورت ابتدائاً کار مشکل است، چون وضوء، امر ندارد. مکلّف واجد ماء، شرعاً نیست، میفرماید که در این صورت از مسئله یک راهحل اولی وجود دارد که فقهی نیست، عملی است، عادی و عرفی است. آن این است که آن ظرف ذهب را که پر از آب است بگیرد و در ظرف دیگری بریزد و از آن ظرف دیگر وضو بگیرد، خوب است ولی یک مقداری پرلطافت است و این دیگر جای بحث ندارد. و یک امر عادی است. اما در قدم بعدی که مسئله حساس میشود این است؛ میفرماید که میتوان از همین ظرف هم استفاده کرد، به این صورت که هر مشت آبی که از داخل ظرف بردارد همان مشت آب شده مباح بریزد به عضو وضوء، قرفتاً قرفتاً یعنی مشت مشت به اصطلاح فارسی؛ به این صورت وضوء بگیرد وضویش درست میشود، چون ترتّب صورت میگیرد یک عصیان، یک امر دیگر هم اطاعت بدون اشکال، میفرماید اشکال در اینجا مکلّف قدرت بر انجام وضوء به طور کامل که ندارد، یک کف آب را که برداشت، کف دوم تصرفش ممنوع است و جایز نیست. میفرماید علی التحقیق؛ قدرتی که شرط هست در امتثال عبارت است از قدرتی در حال امتثال، قدرت قبل از امتثال که توهّم میشود شرط نیست، پس از آنکه گفتیم قدرت در حال امتثال کافی است، تدریجاً هر کف آبی، پس از کف ابی دیگر یک قدرت میشود برای یک جزئی از اجزای وضو، قدرت تدریجاً به وجود میآید میفرماید این وضعیت هر کدام منوط و مشروط میشود به شرط متأخّر در ترتب لازم نیست که یک عمل مرکّب، مخالفت شود و موضوع برای یک عمل مرکب بعدی، نه. جزء جزء هم جایی برای ترتب دارد در این صورت وضو میتواند درست باشد بلاشبهةٍ مگر در یک صورت؛ در صورتی که احساس بشود که این تصرّف، با خود عمل وضوء یکی است، اگر احساس بشود که تصرّف با خود عمل وضو یک چیز است، اشکال به وجود میآید ولیکن علی التحقیق، وضوء، صب الماء با گرفتن آب از ظرف طلا، دو عمل است و یکی نیست. بعد از این میفرماید که؛ نگاهی بکنیم به رأی محقق نائینی و سید طباطبایی؛ محقق نائینی میفرماید که این موضوع درست نیست و شرحش را قبلاً دادهایم. برای اینکه در ترتّب فرمودهاند باید وجوب واجب دارای ملاک باشد این وضوء ملاک ندارد چون شرطش محقق نیست، وجدان ما. شرط دخل به ملاک دارد از این جهت وضوء درست نیست.[5]
اما سید طباطبایی یزدی میفرماید این وضوء درست نیست، برای اینکه ظاهر امر رأیشان این باشد که در اینجا مأموربه و منهی عنه، متحد هستند. آن ظرفی که تصرّف در آن جایز نیست از آن ظرف وضوء بگیرد هر دو یکی است.[6]
تحقیق استاد
تحقیق این است که آنچه را که مشهور میگویند درست است و آنچه که در فتوای متن عروه آمده است هم هوالاحوط، علی الاقل به نظر میآید برای اینکه وحدت مأمور به و منهی عنه اینجا وحدت عرفی است بیان سیدنا کاملاً درست است ولی برگرفته از دقت عقلی، اما در عرف تصرف همان و وضوء گرفتن همان. یک چیز اعلام میشود و مأمور به خواهد بود که اجتماع امر و نهی صورت میگیرد و این وضوء باطل به نظر میرسد لذا آنچه را که در متن آورده باشد سید صاحب عروة، آن عقلا و علی الاقل أحوط است.
سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم کنید