< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

98/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/الوجوب التخييري /بررسی معنای واجب تخییری و فرق بین أصالة التخییر و واجب تخییری

 

بررسیِ معنای واجب تخییری

بحث امروز ما عنوان جدید محقق خراسانی در همین تکمله‌ی اوامر چند تا بحث را عنوان می‌کند که بحث نسخ بود که گفتیم، امروز عنوان بحث ما عبارت است از؛ بررسیِ معنای واجب تخییری؛ در اینجا محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه عمدتاً از معنای واجب تخییری به نحو دقیق، بحث می‌کند و به شکل فهرست می‌شود ایشان تخییر شرعی را هم بر می‌گرداند به تخییر عقلی.

فرق بین أصالة التخییر و واجب تخییری

توضیح مطلب: بحث تخییر در اصول، در دو جا مطرح است یک در واجب، اقسام واجب؛ که یکی از اقسام واجب، واجب تخییری و واجب تعیین است. در اینجا تخییر در برابر تعیین واقع می‌شود و بحث در مرحله‌ی ادلّه‌ی اجتهادیه هست، بحث از مفاد دلیل واجب تخییری است مورد دوم در اصول عملیه بحث می‌شود از تخییر، که در آنجا بحث هست اصل عملی هست یعنی بعد از فقدان ادلّه‌ی اجتهادیه و قرار گرفتن در یک حالت تحیّر به عبارت دیگر در موقع شکّ در حکم واقعی، و نداشتن دلیل بر کشف آن حکم، اگر امر دائم شود بین محضورین، ارباب اصول گفته‌اند که در اینجا اصل تخییر است، اصالةُ التخییر به عنوان یک اصل عقلی، تخییر شرعی در قلمرو اصالت و تخییر جا ندارد، اصالة التخییر فقط یک قسم است، اصل عقلی. اگر به دو قسم مسامحتاً گفته شده باشد مسامحت است، و فرق اصلی بین این دو تخییر این است که در واجب تخییری از مفاد ادلّه‌ی اجتهادیه بحث به میان می‌آید که گفته شد و در اصالت التخییر، بحث از اصل عقلی، به قول شما فضلا راهکار برای تعیین وظیفه فعلی، فرق دوم از حیث مفاد، این فرق از حیث مرتبه بود، فرق دوم از حیث مفاد، واجب تخییری یا دلیل واجب تخییری حکم واقعی را بیان می‌کند مفادش حکم واقعی است و در اصالت التخییر حکم واقعی معلوم نیست فقط وظیفه‌ی فعلی مکلّف را بیان می‌کند که این گونه اصل، اصل عقلی حتی گفته می‌شود که مفادش حکم ظاهری‌ هم نیست مثل برائت، بلکه مفادش فقط بیان وظیفه‌ی مکلّف هست، وظیفه‌ی مکلّف گاهی حکم ظاهری هست و گاهی فقط به ما هی وظیفه، اطلاق حکم اگر بشود مصالحه هست. و اما تخییر در واجب؛ تخییر که مربوط می‌شود به مفاد ادلّه‌ی اولیه.

معنای تخییر- اقوال علماء

و اما تخییر در واجب؛ تخییر که مربوط می‌شود به مفاد ادلّه‌ی اولیه. در اینجا اوّل باید معنای تخییر را توضیح بدهیم آنگاه اقسام تخییر را بیان کنیم، اما نسبت به معنا، قدمای اصحاب، شیخ مفید، سید مرتضی علم الهدی، و شیخ طوسی قدس الله أنفسهم الزاکیات درباره‌ی معنای واجب تخییری دو معنا اعلام می‌فرمایند، معنای اول، شیخ مفید می‌فرماید خصال کفارات، یا خصال کفاره‌ی صوم که سه چیز هست این معنای این تخییر این است که واجب از این سه چیز یکی از اینها است، لا علی التعیین، و تعیینش به اختیار مکلّف است.[1] تسهیلاً للعباد و إرفاقاً للمکلّفین. معنا را فهمیدیم، این معنای اول، معنای دوم؛ سید علم الهدی می‌فرماید این اطراف، یعنی این سه مورد خصال، یا این اموری که اطراف در تخییر هست، همه‌ی این موارد متّصف به صفت وجوب هستند، ولی اختیار به ید مکلّف هست هر یکی را که اختیار کند از عدل دیگر وجوب ساقط می‌شود.[2] شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید که اکثر فقها، و جمعی از متکلّمین بر این هستند که واجب در حالت تخییر، یکی است. التعیین ولکن، برای مکلّف معلوم نیست، و عملاً مکلّف در حالت تخییر قرار دارد هر یک از این اقسام را که اختیار کند.[3] گویا رأی شیخ را رأی سید علم الهدی، ورودی‌اش یکی است و خروجی‌ یک مقدار فرق می‌کند که بحثی لازم نداشته باشد. رأی قدما را به دست آوردیم.

محقق خراسانی که این بحث را مفصل بیان کرده است می‌فرماید؛ اگر از سوی شرع امر به دو چیز یا به چند چیز وارد بشود باید بررسی کنیم که در حقیقت متعلّق امر چه چیز است، افراد است، طبیعت است، یا قدر جامع؛ استاد العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید؛ این مطلب را ابتدائاً باید در مقام ثبوت بحث کنیم تا در مقام اثبات، زمینه‌ی بحث آماده شود، در خلاصه‌ی فرمایش ایشان با توضیحات و اضافات از این قرار است. گفته می شود در مقام ثبوت اگر چند تا مورد متعلّق امر قرار گرفت یا غرض واحد است و یا اینکه غرض متعدّد است، غرض که واحد باشد مثل، صلاة، که معلوم است غرض، اتیان صلاة واجب است، منظور از این غرض، غرض شارع نیست، آن غرض ما عند الله را مکلّف نمی‌تواند کشف کند، منظور از این غرض، آن تکلیفی است که به عهده‌ی مکلّف جعل می‌شود در مقام ثبوت، یا غرض یکی یا مشخص یکی است مثل صلاة که می‌دانیم غرض چه هست، اتیان صلاة است، اتیان صلاة غرض است. و این غرض واحد است و تخییر بین افراد طولی و عرضی است، تخییر می‌شود که هر وقت به چه صورت، عرضی یعنی به چه صورت، نماز جماعت، فرادا. طولی در چه زمان، اول وقت، آخر وقت. تخییر تعلق می‌گیرد به افراد و این تعلّق تخییر به افراد چه تعلقی است؟ عقلی است. تخییر عقلی. چون واجب موسع است، قسم دوم غرض از افعال و اعمال متعدد باشد مثل صوم و صلاة و حج و غیرها، در این صورت متعلّق امر، جامع نمی‌تواند باشد، برای اینکه جامع بین متباینات بالذات، و متبینات بالغرض ممکن نیست، و در این صورت از مسئله تخییر هم زمینه ندارد، بعد از اینکه این مطلب را فرمودند، می‌فرماید: جایی که غرض متعدد باشد مثل خصال کفّارات، اینجا چه کنیم، غرض متعدد است به همان معنایی که گفتیم یکی اطعام شصت مسکین است، دیگری همان عِدل‌های دیگر، غرض متعدد است در اینجا امر به چه چیز تعلق می‌گیرد؟ اگر بگوییم که در اینجا غرض‌ها متعدد است و افعال هم متعدد، پس اصلاً از غالب تخییر بیرون می‌آید و اگر بگوییم غرض واحد است به یک اشکال اساسی بر می‌خوریم، تعدّد علت، معلول واحد، معلول غرض است علت سه چیز، اطعام و صوم و عدل؛ سه علت برای یک معلول،

قاعده سنخیت

استادناالعلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید که قاعده‌ی سنخیت که بین حکما مطرح هست دو صورت دارد صورت الواحد لایصدر إلّا الواحد. ؛ الواحد لایصدر منه إلّا الواحد. شیخ العلامه می‌فرماید که سبک بیان ایشان در فلسفه سند اصلی است، و مدرک اصلی است. اعتبارش اعتبارِ صدر المتألهین کمتر نیست، می‌فرماید قاعده‌ی دوم که لایصدر منه إلا الواحد. مورد بحث است عبارت فارسی یادم هست که می‌فرمود در اینجا بین حکما داد و بیداد هست، که الواحد لایصدر إلا الواحد درست است یا درست نیست. این محل بحث است.

اما قاعده‌ی اولی چه بود؟ الواحد لایصدر الا من الواحد، می‌فرماید این قاعده تقریباً قابل اتفاق هست کلمه‌ی تقریباً در کلام ایشان، که چند تا معلول یک علت را نمی‌تواند ایجاد کند و سنخیت است، معنای سنخیت علیه چه هست، یک سنخیت در ایجاد، نمی‌شود یک عدمی یک وجودی باشد، دو؛ سنخیت در وحدت و تعدد که نمی‌شود علت متعدد معلول واحد داشته باشد، روح و جوهر سنخیت این است که معلول ارتباط مستقیم به جهت خاص یک علت برقرار کند اگر تعدد در نظر بگیریم منتهی می‌شود به تناقض، جهت واحد هست، در عین حالی که واحد است واحد نیست. این معنای سنخیت بود، وقتی می‌فرماید که مثال واضح برای ادبیاتی‌ها، تعبیر شیخ العلامه؛ که ابن مالک گفته‌اند در سیوطی، البته این حرف را در صمدیه هم خوانده باشیم، ابن مالک گفته‌اند یک باب، باب تنازع هست در ادبیات جدید فکر نمی‌کنم این چیزها را داشته باشد، تنازع این است که چند تا عامل، معلول واحد نمی‌تواند داشته باشد که به اصطلاح تعدد مؤثر و اثر واحد نمی‌شود امکان ندارد پس تنازع می‌کند باید یکی انتخاب بشود. یا أقرب یا أقوی، بر حسب تنازع باید برسد به حل منازعه، عامل یکی بشود چند تا عامل برای یک معمول امکان ندارد بر اساس این قاعده، محقق خراسانی، یعنی قاعده‌ی سنخیت، اسمش هست در فلسفه قاعده‌ی سنخیت، بر اساس این قاعده خصال کفّارات سه عامل سه علّت برای یک غرض ممکن نیست، غرض چه باشد یک غرض برای سه چیز، یک غرض را بگیریم انجام کفّاره اینان خصال کفاره هست، انجام کفّاره یا بر اصول برائت ذمّه از اشتغال به کفّاره غرض است یک غرض، این سه عامل، سه علت برای یک معلول به قاعده‌ی سنخیت تطبیق نمی‌کند و محقق خراسانی هم که فلسفه‌اش خوب است و مسائل اصلیِ مسئله را گاهی در اصول گنجانده فلذا می‌گوید همچین چیزی ممکن نیست، برای حلّ این مسئله و علاج این مشکل، می‌فرماید در این جا هم باید یک جامع در نظر بگیریم که آن غرض واحد به نحو إنّی کشف کند از آن جامع واحد، بعد اشکال می‌شود که این جامع واحد، چه باشد، و چرا این سه مورد بیان شده جدا جدا، این چه سرّی دارد توجیه می‌کند می‌فرماید جایی که جامع قابل کشف است خود مکلّف کشف می‌کند مثل، طبیعت صلاة، جامع بین قصر و اتمام در أمکنه‌ی تخییر. که متعلق امر فقط طبیعت صلاة است جامع بین این دو صورت. اما جایی که مکلّف قدرت بر کشف ندارد و حتی مصداقش را هم نمی‌تواند تشخیص بدهد، شرع مصادیق را بیان می‌کند، صوم و عتق و اطعام مصادیق جامعه است یک جامعی دارد مکلّف اسم آن را نمی‌داند فقط به وسیله‌ی غرض واحد کشف می‌کند که جامع واحدی وجود دارد شرع مصادیقش را بیان کرده آن جامع اسمش چه باشد؟ نمی‌دانیم. فقط انقدر می‌دانیم که متعلّق امر همان جامع واحد هست فی غرضً واحد، و نتیجتاً مصادیق را تسهیلاً بیان کرده است در نتیجه این تخییر هم بر می‌گردد به تخییر عقلی که کفایه خورده‌اید.

اقسام تخییر

پس از اینکه معنای تخییر به طور کامل شرح دادیم، به اقسام آن اشاره‌ی کوتاهی داشته باشیم، به طور کل و مشهور، تخییر دو قسم است تخییر عقلی و تخییر شرعی، این در واجب تخییری است در اصالة التخییر نیست، واجب تخییری عقلی در مثال، همان واجب موسع است، صلاة نسبت به افراد، واجب تخییری شرعی در مثال معروف، خصال کفارات است. این واجب تخییری عقلی است،

نظر محقق خراسانی

محقق خراسانی، فرموده‌اند که این واجب تخییری شرعی هم بر می‌گردد به واجب تخییری عقلی اما همانطور که شما در جریان هستید محقق خراسانی خلاف مشهور هم در منطق در تعریف، در اصول ابتکارات یا اظهارات متعددی دارد شاید استاد العلامه شیخ صدرا که در حافظه‌ام هست خلاف مشهورهای صاحب کفایه را شمارش می‌کرد، برای تلامذه‌ی خودش می‌گفت اینجا هم یکی از مواردی است که محقق خراسانی خلاف مشهور اظهار نظر می‌کند که این خصال کفاره در حقیقت تخییر عقلی است بر می‌گردد به تخییر عقلی در حالی که مشهور می‌گوید این تخییر، تخییر شرعی است، نظر مشهور را فهمیدیم و نظر محقق خراسانی را فهمیدیم، از منظر مشهور، تخییر شرعی عدل‌ها، جدا ذکر می‌شود و حتی می‌شود گفت که غرض هم متعدد است و در تخییر عقلی غرض واحد است این شرط مربوط به ردی مشهور، فرمایش ایشان را که گرفتیم در یک جمله، معنای تخییر از منظر محقق خراسانی عبارت از این است که تمامی موارد تخییر یک جامع دارد متعلّق امر و واجب، همان جامع است و هر یک از افراد قیام می‌کند مقام بقیه‌ی افراد، یعنی یک فرد که انجام شد بقیه‌ی افراد ساقط می‌شود، این منظور محقق خراسانی که در واجب تخییری، واجب قدر جامع و امر واحدی است تخییر در افراد هست رأی ایشان را کامل فهمیدیم.

رأی و نظر محقق نائینی

اما محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید که به این مضمون، حاصل مضمون کلام ایشان در ضمن بحث بالا پایینی دارد، حاصل مضمون، واجب تخییری عقلی و واجب تخییری شرعی درست است، واجب تخییری شرعی بر نمی‌گردد به واجب تخییری عقلی، همان رأی مشهور درست است ثمره هم این است که اگر مخالفت بشود واجب تخییری اگر دو طرف داشته باشد اگر واجب تخییری شرعی بود دو عقاب وجود دارد و اگر واجب تخییری عقلی بود در ترک اطراف واجب تخییری یک عقاب وجود دارد برای اینکه در واجب تخییری شرعی دو مورد به عنوان دو تکلیف شرعاً جعل شده، در واجب تخییری عقلی، یک واجب است مردد بین دو فرد، یک واجب یک عقاب دارد.[4] [5]

فرمایش ایشان را که بسیار مختصر برای شما ارائه شد اکتفا کنیم اما رأی سیدناالاستاد انشاءالله جلسه‌ی بعد.

 


[2] الذریعه، سید مرتضی شریف، ج1، ص81.
[3] عدة الأصول، الشيخ الطوسي، ص286.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo