< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

98/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/الوجوب الكفائي /بحث و تحقیق درباره‌ی وجوب کفائی- أهم آراء فقهاء-

 

بحث و تحقیق درباره‌ی وجوب کفائی

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه در ادامه‌ی بحث از مقدّمات واجب ترتّب به اقسام بعضی از واجبات اشاراتی دارد از جمله بحث واجب تخییری، واجب کفایی و بعد هم واجب موقت و موسع، امّا واجب کفایی که در فقه سنخ از وجوب هست، محقق خراسانی می‌فرماید: واجب کفایی که سنخ از واجبات هست در فقه محقق است و جایی برای امکان ندارد و این واجب کفایی در حقیقت فعل مکلفی است که متعلّق وجوب واقع می‌شود برای همه‌ی مکلّفین، و به واسطه‌ی فعل بعض، این واجب ساقط می‌شود بنابراین واجب کفایی به فعل بعض ساقط می‌شود تا اینجا نیست. بلکه به فعل جمع هم ساقط می‌شود تعریف را ناقص تلقی می‌کنیم بله به فعل جمع هم ساقط می‌شود.

أهمّ آراء فقهاء در واجب کفائی

در باره‌ی توضیح معنای واجب کفایی بحث‌ها و نظراتی وجود دارد که در حدّ مختصری اهمّ آراء را برای شما افاضل ارائه کنیم، قدمای اصحاب یعنی اصلی‌ترین چهره‌ی قدما، شیخ طائفه قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: اذا دلَ دلیلٌ علی حصول امرٍ؛ یعنی غرض، و عُلِمَ حصوله بالاتیان می‌فرماید اگر دلیل دلالت کند بر اینکه یک غرضی باید از فعل انجام گیرد و این غرض که انجام بگیرد بعد هم علم مکلّف محقق باشد بر اینکه این غرض به وسیله‌ی انجام بعضی از مکلفین حاصل می‌شود در این صورت این فرض از فروض کفایات است، این واجب از واجبات کفایی است. می‌فرماید مثل جهاد، که از فرض کفایت هست، و تدفین و تکفین اموات، و تحصیل علم فقه یعنی کسب اجتهاد، ازفروض کفایت هست اجتهاد واجب است یک واجب کفایی، در فقه واقع است.[1] و آیه‌ی قرآن ﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ﭐلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ﴾[2] دلالت دارد بر واجب کفایی در فقه از سنخ واجبات است، علامه‌ی حلی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید که مراد از واجب کفایی آن است که غرض شارع به ایقاء آن اختصاص به مکلّف مباشر نداشته باشد به عبارت واضح، فعلی که غرض شارع تعلّق گرفته است به ایقاء آن فقط بلاهو ایقاء، توسط بذل باشد یا توسط کلّ، اگر همه انجام بدهند همه مساوی هستند و اگر همه انجام ندهند همه معاقب هستند، بعد می‌فرماید که بعید نیست، مستبعد نیست لا استبعادَ، و اینکه واجب کفایی به فعل غیر هم انجام گیرد، مثلاً انقاذ غریق هست، واجب کفایی. فردی یک کافری را اجیر می‌کند، مسلمان نیست، تکلیف او محل بحث است که تعلق می‌گیرد یا نمی‌گیرد. البته معروف این است که کفّار مکلّف هستند و محل بحث است. کفّار نیز جاهل هم هست که این حکم به او تعلق نمی‌گیرد ولی اجیر می‌شود و می‌رود غریق و انقاذ می‌کند اینجا امتثال صورت گرفته بنابراین امتثال در واجب کفایی به فعل غیر هم بعید نیست که انجام بگیرد این تتمه‌ی کلام علامه‌ی حلی یک اشاره‌ی ضمنی به ترتیب ثمره هست که ثمره در واجب کفایی اینجا نشان می‌دهد که یک واجب کفایی را مکلف خودش انجام ندهد، کسی یک حیوانی را عادت بدهد و آموزش بدهد که برود از دشمن دفاع کند، این واجب کفایی انجام شده است ولو به توسط غیر مکلّف، ثمره اینجا ظاهر می‌شود.[3]

و اما آراء صاحب‌نظران اصول در تاریخ معاصر

رأی مشهور عبارت است از رأی محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه که می‌فرماید که الواجب الكفائي ما قصد به غرض يحصل بفعل البعض ولا يتعلق الغرض بحصوله من كل واحد من المكلفين أو بعض معين منهم ؛[4] این معنا، معنای مشهور است و علی التحقیق الرأیی است عند الامایة الکلها؛ یعنی اجمعت الامامیة علی ان الواجب کفایی، کان کذلک. به این منوال هست، بنابراین معنای واجب کفایی را به طور کامل تا این حد به دست آوردیم که صاحب‌نظران امامیه درباره‌ی معنای واجب کفایی اختلاف نظر ندارند محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه همان عبارتی که گفته شد می‌فرماید الواجب الکفایی سنخ من الواجب؛ شکی در آن نیست که یک سنخ از واجب است، و نه امکان بلکه وقوعش در فقه قطعی است، جهات و تعلق فقه، انقاض غریض، نجات نفس محترمه و... در فقه امثله‌ی متعددی دارد و بعد می‌فرماید که اگر این واجب کفایی متعلّق به عموم هست اما غرض واحد است، لذا با فعل واحد امتصال می‌شود، صدق مسئله این است، چون غرض واحد است به فعل واحد غرض ساقط می‌شود و چیز دیگری باقی نمی‌ماند تا مبادرت شود و آنگاه می‌فرماید اگر همه‌ی مکلفین دسته‌جمعی دفعتاً واحداً واجب کفایی را انجام بدهند همه مساوی هستند و همه به ثواب امتثال نائل می‌شود.

سوال و جواب علامه شیخ صدرا

استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه یک سؤال و جوابی اینجا اضافه می‌فرماید: سؤال این است، که در بیان صاحب‌نظران آمده است که اگر همه انجام بدهند همه به ثواب می‌رسند و ثواب برای همه داده می‌شود ولی شرح نداده‌اند که به چه صورت، آیا یک ثواب است و برای همه توضیح می‌شود یا هر فرد یک ثواب مستقلی در برابر یک عمل، که بگویید فرد واحدی همان عمل را مستقلاً انجام داده، در جواب می‌فرماید که تفصیل دارد، تفصیل از این قرار است که اگر در عملیات انجام واجب کفایی منظور حصول غرض باشد یک واجب است، و آن یک ثواب توزیع می‌شود برای همه‌ی مکلّفینی که مشارکت داشته‌اند، و اما اگر بگوییم که در واجب کفایی، ثواب مربوط می‌شود به اطاعت مولا، در اینصورت هر فرد یک ثواب مستقل ثواب همان عمل را به طور مستقل به دست خواهد آورد برای اینکه اطاعت فرد در جهت انجام آن عمل محقق شده است و ثواب هم مترتب بر آن اطاعت است، استادناالعلامه می‌فرماید که تحقیق این است که ثواب مترتب بر اطاعت است بنابراین دست جمعی هم اگر یک واجب کفایی را انجام بدهند ثواب هم برای همه‌ی مشترکین به طور کامل عنایت می‌شود.

اشکال توارد علل بر معلول واحد

وانگهی محقق خراسانی می‌فرماید که می‌شود واجب کفایی را بعض، یعنی یک فرد انجام داد و می‌شود عده‌ای یک مجموعه‌ای اقدام کنند مثلاً به نجات نفس محترمه، یعنی یا اقدام کنند به جهاد یک عده‌ای، در این صورت یک جمله را به کار می‌برند و ان این است که می‌فرمایند: اگر عده‌ای اقدام بکنند می‌شود از قبیل توارد علل متعدد بر معلول واحد. این را می‌فرماید و عبور می‌کند، این بیان را چطوری بتوانیم بپذیریم در حالی که خود ایشان با ان معنایی که در اصول دارند برگرفته از فلسفه، که الواحد یا یصدر الا من الواحد، آن هم قاعده‌ی دومش اینجا هست، قاعده‌ی اول یک مقدار بحث دارد به قول ایشان داد و بیداد دارد، اما قاعده‌ی دوم تقریباً محل اتفاق است که الواحد لایصدر الا من الواحد، اینجا شد الواحد لایصدر الی المتعدد، آن جواب‌هایی که مبناهای دیگر داده‌اند، که گفته‌اند که برهان سنخیت هر چند که درست است چرا؟ اگر سنخیت درکار نباشد بین علت ومعلول، لَصَدَر کلّ شیءٍ عن کلّ شیء. پس یک سنخیتی هست که صَدَر یصدر شیءٌ خاص مِن شیء ٌخاص. و إلّا آب از آتش باید صادر بشود، سنخیت نیست. آتش اثر برودت بدهد و یخ آثار حرارت بدهد. صدر کلّ شیئٍ. کلّ نظام به هم می‌خورد که اگر نظام به هم خورد حرف ملاصدرا می‌شود لولا تضاد لما دام الفیض من مبدا الجواد. خود آن مسئله هم شرحی دارد و جای خاصی می‌خواهد.

علامه شیخ صدرا این اشکال را مطرح می‌کند و اگر جواب مبنای داده بشود که بگوییم سنخیت اولاً در واحد شخصی است نه در واحد نوعی، این یک جواب. و باز هم بگوییم به تعبیر سیدناالاستاد که سنخیت در علل تکوینیه هست نه در علل اعتباریه، اینها مبنایی است. یعنی جواب این اشکال نمی‌شود چون این اشکال وارد است بر کلام خود محقق خراسانی که فرموده‌ است: هذا من توارد العلل علی معلول الواحد. استادنا العلامه شیخ صدرا می‌فرماید که رفع این اشکال تا حدودی ممکن است و آن این است که بگوییم در این انجام عمل به صورت دسته جمعی که علل متعدد گفته می‌شود مسامحتاً علل متعدد است بلکه در حقیقت جز آن علت هستند همه‌ی این افراد در مجموع علتٌ واحدتٌ هر فرد یک جزء و می‌دانیم که در اصطلاحات به جزء العله هم تسامحاً از باب اطلاق کل بر جزء، مجازاً علت اطلاق می‌شود این جواب تا اینجا درست است، بعد می‌فرماید که این جواب کامل نیست چرا؟ برای اینکه در بعضی از امثله که نجات نفس محترمه بود یا مثلاً انقاذ غریق بود مثال تطبیق می‌کرد و جزء العله می‌شود اما اگر سال دیگر را در نظر بگیریم مثل نماز میّت، که یک عده جماعت هم نماز می‌خوانند اینجا هر نماز جزء نماز نیست، هر نماز جزء العله نیست اگر جزء العله باشد معنایش این است که هر مصلی جزء یک نماز را خوانده بلکه هر مصلی یک نماز کامل را می‌خواند پس این جواب، جواب کاملی نیست.

در این رابطه یک جوابی را استادنا العلامه اشاره می‌کند ولی می‌گذرد ولی دقیقاً گویا این جواب را قبول نداشته باشد می‌فرماید؛ که در این رابطه مسئله‌ی جامع در کار هست، علل متعددی جامع دارد آن جامع واحد است و از آن واحد این معلول واحد صادر می‌شود،

نظر سیدالحکیم

این مطلب را سیدالحکیم قدس الله نفسه الزکیه (حسن سیدالحکیم این است که شاگرد محقق خراسانی هم هست و شاگرد بهتر می‌تواند رأی استاد خودش را شرح بدهد)می‌فرماید که در این رابطه که علل متعدد توارد دارد بر معلول واحد، در حقیقت منظور جامع است چرا؟ برای اینکه اثر واحد از علل متعدد به وجود نمی‌آید و ایجاد نمی شود و مترتب نمی‌شود بلکه این اثر واحد که غرض هست این اثر واحد مترتب می‌شود و جامع، آنگاه جامع بین این افراد مصلین چه باشد؟ در این رابطه‌، یک نکته‌ی ظریفی وجود دارد، جامع را در بیان خود افراد مصلّین در نظر نمی‌گیریم والاً جامع ممکن نیست و افراد هر فرد با فرد دیگر متغایر هست و جامعی ندارد. جامع وجودی ندارد بنابراین با وصف مصلین جامع وجودی ندارد. بنابراین جامع در حقیقت طبیعت صلاة است که کار ما راحت است، حقیقت صلاة متعلق امر است به عنوان جامع، و این جامع طبیعت صلاة صدق می‌کند بر افراد عرضیه و طولیه، طولیه که معلوم بود، عرضیه همین بود که گفته بودم. یعنی صلاة انفرادی و صلاة جماعت، طبیعت واحد صدق می‌کند بر افراد، صلاة جماعت فرد من الطبیعت، و صلاة الانفرادی فرد من الطبیعت، بنابراین جامع همان طبیعت صلاة هست که در اینجا می‌شود علت برای این معلول، این مطلب تا اینجا تمام.[5]

رأی و نظر محقق نائینی

محقق نائینی قدس الله نفه الزکیه می‌فرماید که؛ واجب کفایی سنخ از واجبات شرعیه هست بلاشبهةٍ و کیفیتش هم از این قرار هست که واجب تعلق می‌گیرد به عهده‌ی همه‌ی مکلّفین و به فعل فرد واحد، اتیان می‌شود و از مابقی ساقط، و شرح این معنا نیاز به یک مقدمه دارد، مقدمه این است همان‌طوری که شما تحقیقاً مطلب را بررسی کرده‌اید که وجوب گاهی تعلّق می‌گیرد به صرف الوجود، و گاهی تعلق می‌گیرد به مطلق الوجود، اگر تعلق بگیرد به صرف الوجود یک مصداق که انجام گیرد غرض ساقط می‌شود غرضی که داعی برای عمل است، گفتیم داعی در سلسله‌ی علل است اما در بیان محقق نائینی می‌آید که غرضی که داعی است، غرض در سلسله‌ی معالیل است و داعی در سلسله‌ی علل، می‌شود علت غایی در حقیقت، علت فاعلی است یعنی همان نقطه که می‌گویند علت غایی در حقیقت علت فاعلی است خود علت فاعلی نیست بلکه داعی می‌شود آنجایی که می‌گویند علت غایی بر می‌گردد به علت فاعلی، یعنی غرض داعی برای انجام کار می‌شود که سوال قبلی شما را کامل‌تر جواب دادم بنابراین محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه تأکیدی دارند صریح، که واجب کفایی واجبی است که تعلق می‌گیرد به فعل تمامیِ مکلفین و هیچ شرط دیگری ندارد اما سقوط آن به وسیله‌ی فعل وضع صورت می‌گیرد چون غرض داعی به وسیله‌ی انجام عمل فرد واحد محقق می‌شود.[6] مسئله شرحی دارد.

 


[1] عدة الاصول، شیخ طوسی، ص330.
[6] أجود التقريرات، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص270.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo