درس خارج فقه آیت الله نوری
کتاب الجهاد
87/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جهاد
بحث ما با توفیق پروردگار متعال درباره جهاد با توجه به آیات قرآنی است ازجمله آیات آیه 25 سوره حدید سوره پنجاه هفتم قرآن مجید { لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انز لنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط } از این قسمت از آیه استفاده می شود که خط سیر همه پیغمبران که در این آیه بیان شده و توأم بودن قیام پیغمبران با بینات و کتاب و میزان این بوده که مردم قیام کنند به قِسط، مساله عدالت آنقدر در زندگی تاثیرگذار است و آنقدر نقش دارد که هدف بعثت پیغمبران الهی این بوده که {لیقوم الناس بالقسط} چون انسانها باید در اجتماع زندگی کنند.
ذیل همین آیه دارد که {رهبانیة ابتدعوها} رهبانیة که در نصرانیت بود این بود که بروند به غارها در گوشه بیابان ها مشغول عبادت شوند اسلام چنین چیزی ندارد {ابتدعوها} این یک بدعتی است که نصرانیت به وجود آورده است.
از دیدگاه اسلام چون انسانها اجتماعی اند و باید در صحنه اجتماع زندگی کنند و این مسلماً بدون عدالت نمی شود و در غیر این صورت باعث سقوط و انحطاط و مرگ و... می شود و این است که در اجتماع باید عدل برقرار وحاکم باشد، این قسمت اول آیه .
بعد دارد {وأنزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس } چه تناسبی است بین قیام به قسط و حدید، که اصلاً سوره به نام حدید نامگذاری شده است تناسبش از خود آیه استفاده می شود {ولیعلم الله من ینصره و رسولَه بالغیب} ما آهن را نازل کردیم که آهن هر چند دارای منافعی است ولی {فیه بأس شدید} درآن بأس بزرگی است قدرت بازدارندگی و دفاع درآهن وجود دارد. معطوف علیه {ولیعلم الله} محذوف است و معطوف اینجا وجود دارد {ولیعلم الله} واو در اینجا عاطفه است {من ینصره و رسوله بالغیب} مفسرین ما و مفسرین عامه همه این طور تفسیر می کنند {لیجاهدوا} یا {لیقوم الناس بالجهاد} ابتداء جهاد و بعد از جهاد {ولیعلم الله} در نتیجه جهاد معلوم می شود که چه کسانی هستند که جهاد می کنند و خداوند و پیغمبر خدا را نصرت و یاری می کنند، خداوند و پیغمبر خدا قیام به قسط را هدف بعثت قرار داده، کسانی باید جهاد کنند و با آن جهادِ خودشان یاری کنند خدا و پغمبر خدا را برای برقرارساختن عدل، بنابراین جهاد جزء برنامه ی همه پیغمبران الهی است برای قیام به قسط و به وجود آمدن عدالت، به عبارت روشن تر اینکه ازآیات قرآن فراوان استفاده می شود به این که عدل لازم است { ولایجرمنکم شنآن قوم علی الاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی} مبادا بغض و عداوتی به وجود بیاید و مانع شود از اجرای عدالت،{فاذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی}{واقسطوا إنّ الله یحب المقسطین}{یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط} ازاین قبیل آیات استفاده می شود به اینکه واجب است افراد قیام کنند برای اقامه عدل و قسط وچون مقدمه واجب هم واجب است و قیام به قسط و عدل لایتم و لایتحقق الا بالجهاد پس جهاد هم در هر صورت واجب است. درهمین آیه دارد {أرسلنا نوحاً و ابراهیم وجعلنا فی ذریّتهما النبوة والکتاب} چون آیه مربوط به بعثت پیغمبران برای این هدف معین است سپس می فرمایند ما نوح را ابراهیم را این دو پیغمبر بزرگ فرستادیم، ابراهیم به اندازه ای عظمت دارد که پیغمبران اولوالعزم بعدی از ذریةی ابراهیم اند حضرت موسی ،عیسی و پیغمبر اسلام همه شان از ذریه ابراهیم هستند، ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در ذریه آنها نبوت وکتاب را قرار دادیم {ثم قفّینا علی آثارهم و رسلنا}، {قفّینا} قفی یقفی تقفیۀ از باب تفعیل به معنای قراردادن چیزی پشت سر چیزی به طور استمرار، در شعر هم قافیه از همین ماده است به خاطر اینکه قافیهها پشت سر هم قرار میگیرد تا یک قصیده ای و شعری تنظیم میشود {قفینا علی آثارهم و رسلنا} بعد ازاین پیغمبرها نوح و ابراهیم و امثال اینها، باز پیغمبر فرستادیم {وقفّینا بعیسی ابن مریم} پشت سراینها عیسی بن مریم، پس معلوم میشود این خط امتداد و ادامه دارد و در ادامه این خط هم هدف قیام مردم به قسط می باشد، برای تحقیق این هدف مهم جهاد لازم است بنابراین جهاد اختصاص به اسلام ندارد.
این آیه چند مطلب را بیان میکند اول همین که عرض کردیم، دوم اینکه جهاد مخصوص دین اسلام نیست چون همه پیامبران آمدند برای اقامه عدل، اقامه عدل هم محتاج به جهاد است بنابراین جهاد باید جزو همه برنامههای پیامبران الهی باشد مطلب اول که معلوم شد که هدف بعثت عدل است دوم اینکه عدل محتاج به جهاد است سوم اینکه این جهاد همچنان که در اسلام است جزو برنامه همه پیغمبران خدا نیز است، ما امروز میخواهیم در مورد مطلب سوم بحث کنیم در قرآن مجید آیات فراوان دلالت دارد که جهاد اختصاص به اسلام ندارد در شرایع دیگر هم جهاد وجود داشته از جمله این آیه 147 از سوره آل عمران سوره سوم قرآن مجید {وکایّن من النبی قاتل معه ربیّون کثیر} چه بسا از پیغمبرانی که همراه آن پیغمبر (ربیّون) کسانی که در مکتب آن پیغمبر ودر مکتب دین تربیت شده اند به قتال پرداختند،{فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله} هرگز کسانی که همراه پیغمبران به قتال پرداختند سست نشدند (وهن) یعنی سستی یعنی انسان نباید سست باشد هر کس باید در راه هدف خود جدی و محکم باشد {ولا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الاعلون إن کنتم مومنین} قرآن کریم در جاهای متعددی از وهن و سستی منع کرده، هرگزسستی به خود راه ندهید حزن و اندوه به خود راه ندهید و شما اگر دارای ایمان کامل باشید برتری و تفوّق دارید { فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا} سست نشدند و ضعیف هم نشدند، سستی در حرکت و اعمال بدنی، ضعف بیشتر ضعف روحی است از نظر اراده هم ضعیف نشدند. {وما استکانوا} استَکانَ یعنی در برابر دشمن خاضع شدن، عجیب است واقعاً سست نشدند اینها باید درمجاهدین باشد ضعف هم پیدا نکردند و هرگز هم در برابر دشمن تسلیم و خاضع نشدند{والله یحب الصابرین} صبر در اینجا به معنای استقامت است گاهی صبر را به این معنا میکنند که انسان باید تحمل کند، گاهی به ما اعتراض میکنند که قرآن میگوید صبر کنید فکر میکنند صبر یعنی انسان بنشیند و غصه بخورد و تحمل کند، صبر به معنای استقامت و پایداری است که حاکی از یک روحیه که آن روحیه که انسان را به حرکت و نقشه ایفا کردن وا میدارد{وما کان قولهم إلا أن قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبّت اقدامنا و انصرنا علی القوم کافرین} (قولهم) خبر کان است (الا ان قالوا) اسم کان است آنهایی که همراه پیغمبران بودند این چنین بودند گفتارشان این بود، چون جهاد و میدان جنگ اول خودسازی لازم دارد، که در غزوه تبوک که دیروز اشاره کردم وقتی که همراهان پیامبر برگشتند و رسیدند به کنار شهر مدینه پیامبر فرمودند { قد فرقتم من الجهاد الاصغر و بقی علیکم الجهاد الاکبر} { قال یا رسول الله ماالجهاد الاکبر قال: جهاد النفس} خلاصه کسی که میخواهد جهاد کند باید هر دو جهاد را انجام دهد هم جهاد نفس و هم جهاد با دشمن.
در نهج البلاغه در نامه 53 که به مالک اشتر است حضرت امیر (ع) اولین دستور به مالک را میگویند که ای مالک باید تملک نفس داشته باشی، اول بایستی وقتی که میخواهی به کار مهمی اقدام کنی باید به نفس خود تسلط داشته باشی و جلوی تمایلات نفسانی که برخلاف عقل و شرع است را بتوانی بگیری این جهاد نفس است {و ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنبونا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکفرین} این آیه دلالت بر این دارد که در برنامه پیامبران الهی جهاد وجود داشته و انحصار به اسلام ندارد. در این بحث که جهاد اختصاص به اسلام ندارد یکی این آیه بود، نمونههای فراوانی وجود دارد آیت الله طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) استاد بزرگوار ما در جلد 2 تفسیر المیزان میگویند که بله! آیات قرآن بر این امر دلالت دارند ولی همه پیغمبران زمینه اقتضاء نمیکرد که به جهاد بپردازند و نتوانستند، نوح و هود و حضرت عیسی اینها را میگوید که آنقدر قدرتهای ظلم و استکباری تسلط داشت بر جوامع آن روز نتوانستد جهاد کنند چون جهاد که چیز ساده ای نیست و لذا پیامبر اسلام درمکه که 13 سال بودند جهادی نبود { أدعوا الی سبیل ربّک بالحکمۀ و الموعظۀ الحسنۀ و جادلهم بالتی هی أحسن} این برنامهها در مکه به این ترتیب بود اما در مدینه که آمدند و افرادی اسلام آوردند و صیغه اخوت میان آنها خوانده شد و وحدت و اتحاد بوجود آمد حالا {کتب علیکم القتال} جهاد شرایط دارد آیت الله طباطبایی میفرمایند حضرت نوح، حضرت هود، حضرت عیسی در زمان حضرت عیسی دشمنان فراوانی بود از جمله بنی اسرائیل که قدرت فراوانی داشتند به همین دلیل حضرت عیسی نتوانستند جهاد کنند بالاخره 12 نفر حواریون دورایشان را گرفته بودند، خداوند متعال هم ایشان را (رفعه الله) به آسمان برد وآنها فکر کردند عیسی را به دار زدند{و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم} بعداً سلاطینی بوجود آمدند اینها مسیحیت را تقویت کردند با بسیار کشتن مردم و تحت فشار قراردادن توانستند مسیحیت را در اروپا اشاعه دهند و افرادی که به او گرویدند کم بودند خلاصه بعداً آیاتی که از آنها استفاده میشود که پیغمبران قیام کردند و جهاد انجام دادند، این آیات را ذکر میکنیم یکی از این موضوعات مال حضرت موسی است، حضرت موسی(ع) بعد از اینکه بنی اسرائیل را از چنگال فرعون نجات داد و از مصر آنها را خارج کرد به طرف بیت المقدس و أراضی اردن و فلسطین، وقتی که آنها میآیند حضرت موسی میگوید یا قوم {ادخلوا الارض المقدسۀ التی کتب الله لکم} حالا که از مصر و سیطره فرعون و فرعونیان نجات پیدا کردید داخل شوید به ارض مقدس که همان سرزمین فلسطین و اردن است که در قرآن کریم{ بارکنا حوله} همین جاست آنها گفتند یا موسی{إنّا لن یدخلها ابداً ماداموا فیها} (امالقة جمع املیقجمع املیتینها گفتند یا موسی که ) اینها جباراتی بودند که درآن سرزمین حکومت داشتند آنها گفتند مادامی که این جبابرۀ امالیق درآن سرزمین وجود دارد ما به آنجا نمیتوانیم داخل شویم و زندگی کنیم{ما ذهب أنت ربّک فقاتلا اذا هاهنا قاعدون} گفتند تو برو خدا همراه تو هست تو قتال کن ما اینجا مینشینیم وقتی که قتال کردی و جباران از بین بردی زمینه فراهم شد ما وارد أرض مقدس میشویم، حضرت موسی این کار را کرد از این آیه استفاده میشود آیه 24 سوره مائدة که قتال و جهاد را حضرت موسی انجام داد در دین و شریعت او هم رسمیت او هم رسمیت داشت و وجود داشت باز نمونه دیگری که قرآن کریم دارد {الم ترالی الملاء من بنی اسرائیل من بعد موسی اذا قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله} این جریان را ما نمیخواهیم زیاد توضیح دهیم این جریان طالوت و جالوت است یکی از قصههای قرآنی که بسیار آموزنده است، ثلث قرآن قصه است چون قصه آنچان که قرآن تحلیل میکند آموزنده است انسانها نوعاً شنیدن قصه و داستان را داستان را دوست دارند این یکی از غرایز انسان است، دوست دارد قصه و حکایت را بشنود از همان دوران کودکی منتهی شکل قصهها فرق میکند، به همین دلیل ثلث قرآن کریم بر اساس فطرت انسانها قصه است تحلیل میکند آنچه را که به درد میخورد و آنچه را در تربیت انسانها مؤثر است بیان میکند ما کتاب های تاریخ زیاد داریم امّا آنها با قرآن خیلی فرق دارند، قرآن دیگر نمیگوید فرعون چند ساله بود، چند تا کاخ داشت و غیره آنچه را که در سرنوشت انسانها مؤثر است بیان میکند، حضرت موسی مادرش که بود، چند سال داشت اینها را نمیگوید فقط قسمت هایی را بیان میکند که در تربیت و هدایت و سرنوشت مردم تأثیر گذار است، تحلیل قصهها یکی از ابتکارات قرآن است که با تاریخهای دیگر فرق دارد اینجا قصه طالوت و جالوت را پیش کشیده بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی (ع) دچار یک ملِک و پادشاهی شدند به نام جالوت، جالوت پادشاهی جبّار بود دیدند که چاره ای جز جنگ و جهاد وجود ندارد آمدند به سراغ پیغمبرشان که اشموئیل نام داشته، گفتند {إبعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل الله} یک فرمانده ی سپاهی برای ما بفرست جنگ چیز ساده ای نیست جنگ یک برنامه ریزی لازم دارد پرچم دار لازم دارد ما بعداً بحث میکنیم که ما شیعه قائلیم که همیشه جهاد باید زیر سیطره ی امام معصوم باشد نشد نائب امام، این یکی از امتیازات ما شیعه هاست، سنّیها اینطور قائل نیستند چون در جهاد باید افرادی باشند که جان و مالشان را نثار کنند، جان و مال چیز پرارزشی است اگر یک برنامه ریزی صحیحی در رأس این کار نباشد و امام معصوم یا نائب امام نباشد ممکن است اینها هدر برود و شرائط جهاد عملی نشود بنابراین این موضوع مهمی است که بعداً بحث میکنیم.
در آن زمان در بنی اسرائیل دو قدرت بود یکی قدرت دینی که به دست نبیّ بود یکی هم قدرت مادی بود که به دست ملِک بود حالا ملک هم تابع نبیِ بود، آنها به پیغمبراشان گفتند که شما یک نفر بفرست برای ما که برویم برای جهاد، از آیه 246 سوره بقرة تا آیه 252 مربوط به قصه ی طالوت و جالوت و این نکته هاست که عرض میکنیم، خلاصه پیامبر قبول کرد ولی اول با آنها صحبت کرد{فلما کتب علیهم القتال تولّوا الّا قلیلاً منهم} وقتی که کم کم برنامه عملی شد وبنا به جهاد شد و تجهیزات فراهم شد بنی اسرائیل عقب نشینی کردند جعده ی کمی {و قال لهم نبیّهم إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکا} حالا که فرمانده میخواهید خداوند طالوت را معین کرده که در زیر پرچم طالوت حرکت کنید برای مقابله با جالوت، باز بنی اسرائیل ایراد هایی آوردند {قالوا أنّی یکون له الملک علینا} بیشتر افراد مهم از کلبه فقرا برخاستند طالوت هم از کلبه ی فقرا بود {قالوا أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحق بالملک منه و لم یؤت سعۀ من المال} گفتند این که ثروت و مال ندارد اگر قرار باشد هر شخصی بدون ثروت هم باشد برای فرماندهی انتخاب شود، ما خودمان بهتر از اوییم ما ثروتمان بیشتر از اوست او که چیزی ندارد که ما بخواهیم دنبال او راه بیافتیم{قال إنّ الله اصطفاه علیکم} پیامبر گفت کار، کار خداست، خداوند بایستی فرمانده و آن کسی که جهاد زیر پرچم او صورت میگیرد را انتخاب کند خدا او را برگزیده {وزاده بسطۀ فی العلم والجسم} ولی بدانید که این فرمانده ی شما که خدا انتخاب کرده دو چیز دارد یکی اینکه علم دارد چون علم اگر نباشد انسان خیلی دچار اشتباه میشود علم ما در هر زمانی فقه است باید فقیه باشد تا بتواند تشخیص دهد چه چیزی حرام است و چه چیزی حلال.
در نهج البلاغه هست زمانی که حضرت امیر المؤمنین پرچم را میبست فرمودند {لا یحمل هذا العلم}جزکسی که علم داشته باشد {بمواقع الحق} کسی که پرچم جهاد به دوش اوست باید علم داشته باشد بصیرت داشته باشد و شجاع باشد چون پرچم جهاد را به دوش گرفتن کار ساده ای نیست، اینجا آن پیامبرشان میگوید یکی اینکه طالوت علم دارد و یکی اینکه بسط دارد در علم و جسم، بسط در عالم یعنی گسترش علمی دارد به تمام ابعاد دینی احاطه دارد، دوم بدن سالم دارد، بدن سالم یک نعمتی است این که عقل سالم در بدن سالم است، آدم مریض و علیل وظیفه خاصی دارند اما جبهه ی جنگ و میدان جنگ و قدرتهای اینجور بدن سالم لازم دارد، بنده تأکید میکنم که ما طلبهها باید در سلامت بدنمان سعی کنیم، کتابی نوشته شده بنام مرجعیت و روحانیت که آیت الله مطهری درآنجا مقاله دارند ایشان نوشته اند که میخواسته اند یک طرحی بدهند در زمان قبل از انقلاب طرحی راجع به مرجعیت (اینها مباحثی است که باید مطرح باشد) ایشان میگویند به این که در حوزههای علمیه ی ما (واین مطلب شاید راجع به آن زمان باشد حالا اینطور نباشد) طلاب که درس میخوانند تا زمانی که جوان هستند ناملائمات را تحمل میکند چون حوزههای ما از نظر بهداشت و معاش مرتب و منظم نیست، ما هم همین طور بودیم نان گندم نمیتوانستیم بخوریم نان جو میخوریم آن هم با زحمت پیدا میکریدم، لباس نداشتیم عوض کنیم همان لباس را میشستیم و خیس به تن میکردیم به درس میرفتیم حالا شما باید الحمدالله تعالی قدر این نعمت را بدانید واقعاً این رفاهی که برای طلاب بوجود آمده خلاصه ایشان میگویند که طلاب این جور درس میخوانند، اینجور که درس میخوانند کم کم آن قوای جوانی که تحلیل میرود کم کم مرضها بروز میکنند قوای جوانی این شخص را نگه داشته اینها که به من 60 و 70 که میرسند میشوند مرجع، خوب حالا مرجعیت در یک سنی بوجود آمده که این شخص علیل است و مریض است و ضعیف است، این طلبه ای که دیروز در یک حجره ای بود و گمنام بود و کسی سراغش را نمیگرفت الآن شد مرجع، مرجع که شد تمام کارها سرازیر میشود، توقعات بالا، کارهای فراوان از او توقع دارند حالا چی؟! آقا مریض است و علیل است و پیر، این است که ایشان طرح میدهند که خوب است بنابراین چون این چنین است مرجعیت را شورایی کنیم کارهایی را تقسیم کنند یکی برای حوزه مثلاً باشد، یکی برای جواب استفتائات باشد، یکی برای مراجعات سیاسی خلاصه اینطور ایشان طرح میدهند.
حالا این شاید مال آن زمان بوده خلاصه من میخواهم عرض کنم که سلامت بدن خیلی مؤثر است چون در فکر انسان، در کار انسان مؤثر است شکی نداریم. در قرآن کریم که این کلمه آمده است، این کلمه، کلمه ی ساده ای نیست {زاده بسطۀ فی العلم و الجسم} گفت خداوند متعال به او بسط درعلم داده و هم جسم قوی دارد {والله یوتی ملکه من یشاء} و خداوند هر کس را که اراده کند به او سلطه و قدرت میدهد. بالاخره جریان طالوت است وباید لشکر فراهم کنند و حرکت کنند، در این آیه امتحانهای فراوانی هست که خیلی عجیب است در بین راه شما به یک آبی میرسید که از آن آب هرکس بخواهد یک مشت بخورد اشکالی ندارد بیشتر بخواهد بخورد او دیگر لیاقت شرکت در جهاد را ندارد آنها اکثراً آمدند و آب زیاد خوردند چون هوا خیلی گرم بود و راه دور بود عده ای هم به این جهت کناره زده شدند حالا باید غربال شوند و افراد صد درصد لایق جلو بیایند، خوب آن افرادی که لایق بودند ماندند {ولما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربّنا افرغ علینا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین} گفتند پروردگارا حالا خود صبر را به ما بده صبرکامل و قدمهای ما را استوار بدار، به ما کمک کن، خوب وقتی که اشخاص به این چنین و با این توکل و با این اخلاص آمدند {فهزموهم بإذن الله} شکست دادند لشکر جالوت را به اذن الله {و قتل داود جالوت} داوود در آنجا حضور داشت، داوود جالوت را کشت {وآتاه و الله و الملک و الحکمۀ} ملک و حکمت را خداوند به داوود داد {و علمه ممّا یشآء} و آنچه خداوند میخواست به داوود یاد داد خوب این دلالت دارد که قرآن کریم واقعاً کتاب هدایت و تربیت است نه تنها هدایت میکند بلکه مجاهد میپروراند آن روح جهاد و روح خروش را در انسان ایجاد میکند حالا ببیند نتیجه چه میشود؟ {ولولا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لفسدت الارض} اگر جهاد نباشد زمین را فساد فرا میگیرد (این حکمت و فلسفه ی جهاد است) خداوند متعال بوسیله ی جهاد بعض را به بعض دفع میکند یعنی فاسدها را به صالح ها، دشمنان را به مجاهدین دفع میکند و عقب میزند اگر این چنین نبود زمین را فساد فرا میگرفت. {تلک آیات الله نتلوها علیک بالحق} این از آیات پروردگار که این قدر اثر گذار است در روح انسان و مجاهد پرور است این یکی از داستانهای قرآن است که ذکر شده مطالعه کند.