< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بحث در این بود که جهاد واجب عینی است یا واجب کفایی ما در اصول خواندیم که اصل در واجب این است که عینی تعیینی نفسی باشد که مرحوم آخوند در کفایه در بحث صیغه امر دارند {المبحث السادس قضیه اطلاق الصیغه کون الوجوب نفسیا تعیینیا عینیا} اطلاق صیغه اقتضا می کند که واجب نفسی باشد نه غیری، تعیینی باشد نه تخییری، عینی باشد نه کفایی. که واجب غیری بودن، واجب تخییری بودن، واجب کفایی بودن قید لازم دارد اگر قیدی نباشد مقتضای اطلاقِ صیغهِ وجوب آن است که وجوب نفسی، عینی، تعیینی باشد. نفسی در مقابل غیری، تعیینی در مقابل تخییری، عینی در مقابل کفایی است. چرا؟ برای اینکه آن سه تا قید لازم دارند غیریاً یعنی اگر چیزی واجب باشد این مقدمه آن است و واجب است اما نفسی، نفسی است پس غیریت قیدی دارد که این واجب است للقید، مانند طهارت للصلاة تیمم للصلاة، تخییری این است که این یک عِدلی دارد آن عِدل را اگر بیارود این واجب نیست، کفایی آن است که اشخاص قیام به آن واجب نکنند اگر قیام کردند دیگر واجب نیست پس این سه تا غیریت و تخییریت و کفائیت مقتضی قید هستند که دایره وجوب را آن قید تضییق می کند متکلم که در مقام بیان باشد و نصب قرینه نکند این صیغه مطلق است و اطلاق یقتضی به اینکه نفسیا باشد و عینیا باشد و تعیینیا باشد، ایشان می گویند آن بقیه قید می خواهد و درست هم هست وقتی که متکلم درمقام بیان باشد و قرینه ای نصب نکرده باشد آن صیغه حمل می شود بر وجوب نفسی عینی تعیینی ما هم در ما نحن فیه آیات و روایات داریم { جاهدوا، قاتلوا} امثال این تعبیرات {کتب علیکم القتال} اینها که ما داشتیم مانند {اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة} می باشند چنانچه آنها واجب عینی هستند جهاد هم واجب عینی است که {علی کل احد علی کل مکلف} باید واجب باشد منتهی در اینجا صاحب جواهر و فقهای دیگر می خواهند بگویند که قرینه است در اینجا و واجب عینی نیست اگر ما بودیم مطلقا مقتضای وجوب عینی می کردیم اما اینجا ما قرائنی داریم صاحب جواهر تبعاً با فقهای دیگر گفتند اینجا سه چیز وجود دارد که قرینه است برای اینکه واجب کفایی است نه عینی ؛
 اول: اجماع و ضرورت، اجماع است بر اینکه بر همه مکلفین جهاد واجب نیست.
 دوم: آیه 95 از سوره نساء که خواندیم درباره آن حرفی داریم که عرض می کنیم.
 سوم: قاعده لا حرج، صاحب جواهر می گوید اگر قرار باشد همه افراد حرکت کنند برای جهاد با این مشقت و حرج نظام زندگی مختل می شود، اگر قرار باشد همه حرکت کنند برای جهاد و جهاد به این معنی حرکت و خروج از وطن و در برابر دشمن قرار گرفتن و با او درگیر شدن به این معنا که همه بروند، خوب زندگی بشر چیزهای دیگر هم لازم دارد که علاوه بر حرج اختلال نظام بوجود می آید اگر به این معنا بخواهیم بگوییم این ادله است.
  ما دیروز بحثی که داشتیم درباره آیه 95 سوره نساء بحث داشتیم که استدلال به آن آیه شده بود که وجوب، وجوب کفایی است این هم در کلمات ما وجود دارد جواهر و غیر آن، هم در کلمات اهل تسنن وجود دارد چون طرفین هر دوشان جهاد را واجب کفایی می دانند.
  شیخ طوسی در خلاف جلد پنجم طبع جدید، خلاف در 6 جلد چاپ شده جدیداً، سابقاً 2 جلد بود، جلد پنجم صفحه 517 که کتاب جهاد است ولی در کتاب السِیَر صاحبِ خلاف کتاب جهاد نگفته کتاب جهاد را کتاب السِیَر گفته، این را عامه هم دارند، السِیَر یعنی چه ؟ السِیَر جمع سیرة است بعضی فقهاء کتاب جهاد را کتاب جهاد نگفته اند چون از سیره پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم و حضرت امیر علیه السلام در جنگ نهروان و صفین گرفتند گفتند کتاب السِیَر یعنی کتاب سیره ها که حاکی و مبیّن سیره پیغمبر و حضرت امیر المؤمنین در جنگ است درکتاب السِیَر اولین مسأله این را گفته {الجهاد فرض علی الکفایه و به قال جمیع الفقهاء} جهاد واجب کفایی است همه فقها این گونه گفتند {و قال سعید ابن المصیب فرض علی الاعیان} یکی نفر گفته واجب عینی بقیه گفتند که جهاد واجب کفایی است شیخ می گوید {دلیلنا اجماع الفرقه و ایضاً الاصل براعة الذمه} یکی دیگر از دلایل اصل است که اصل براعت ذمة است یعنی اگر امر دایر باشد و ما شک کنیم بین این که عینی یا کفایی است می گوییم اصل براعت ذمة است، مثلاً درباره غسل میت، دفن میت و امثال آن، الان ما می دانیم که عده ای در قم، در جای دیگر به آن قیام می کنند اگر واجب عینی بود باید همه حرکت کرده بودیم صبح ببینیم چه کسی از دنیا رفته همه حرکت کنیم برای غسل و کفن و امثال اینها اما چون می دانیم عده ای حرکت می کنند واین کار را انجام می دهند، آن وقت ما شک می کنیم، اگر واجب عینی باشد ما همه باید برویم و اگر کفایی باشد من به الکفایه وجود دارد دیگر، اصل براعت ذمة است. شیخ می گوید {دلیلنا اجماع الفرقه و ایضاً الاصل براعة الذمه و ایضاً قوله تعالی} آن آیه 95 از سوره نساء که دیروز خواندیم {لایستوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر و المجاهدون} قاعدون فاعل است و مجاهدون عطف به آن است. مساوی نیستند قاعدین از مؤمنین که نرفتند به جهاد. منتهی ما بحث مان در غیر اولی الضرر است، أولی الضرر که معلوم است که مکلف نیستند افراد نابینا باشند، لنگ باشند که نتوانند حرکت کنند مریض باشند پیرمرد باشد غیر أولی الضرر محل بحث است.
 {لا یسوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله بأموالهم و أنفسهم} مساوی نیستند {فضّل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجة و کلاً و عدالله الحسنی} خدواند متعال به مجاهدین به اموال و انفس فضیلت بخشیده ، تعدادی اکتفا کردند به همین آیه و گفتند این آیه دلالت دارد بر اینکه واجب کفایی است چون خداوند گفته {کلاً وعدالله الحسنی} هم به قاعدین هم به مجاهدین اگر واجب عینی بود، قاعدین که نرفتند آنها باید معاقَب باشند اما گفته {کلاً وعدالله الحسنی} این دلیل است به اینکه واجب کفائی است، مجاهدین رفتند و کار را انجام دادند قاعدین هم در خانه های خودشان نشستند اما کار انجام شد. به این {کلاً وعدالله الحسنی} می خواهند استناد کنند که معلوم شود این واجب کفایی بوده اگر عینی می بود قاعدین مستحق عقاب می بودند تقریب آیه این است.
  خوب بحث این است که ما باید در هر سه دلیل دقت کنیم و ببینیم که واقعاً آیه معنایش همین است که اگر همین باشد مفادّ همین می شود ولی آیا این طور است؟ کسی دیگر طور دیگر تفسیر نکرده؟ خود شیخ طوسی در تبیان اینطور تفسیر نمی کند شیخ طوسی با آن عظمت در تبیان در جلد سوم می گوید {کلاً وعدالله الحسنیت در تبیان در جلد سوم می گوید تند اما کار انجام شد } می خورد به أولی الضرر و مجاهدین، أولی الضرر که میل داشتند بروند ولی مریض بودند، نابینا بودند آنها را می گوید و مجاهدین را ولی قاعدین را نمی گویند ایشان اینطور می گویند شیخ طوسی اینگونه می گوید و حرف ایشان را نباید سبک شمرد، اگر این طور باشد آیه دلالت ندارد بر وجوب کفایی بودن.
  مطلب دیگر این است که در مجمع البیان شیخ طبرسی که او هم از مفسرین خیلی مهم است می گوید شان نزول آیه این است که بعد از این که آن سه نفر در جنگ تبوک تخلف کردند کعب ابن مالک و هلال بن امیه و مرارة بن ربیع و نرفتند و پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم از جنگ که برگشتند دستور صادر کردند که کسی با آنها صحبت نکند با قیافه های درهم کشیده با آنها برخورد کنید تا اینکه آنها توبه کردند و خدواند قبول کرد {علی الثلاثه الذین خلفوا ... ثمّ تاب علیهم} اگر اینجور باشد آیه در اینجا بعد از اینکه آنها رفتند و اینها قاعد بودند و آنها از جنگ برگشتند، آیه بعد از توبه آنها نازل شده، خداوند فرموده به همه شما اجر می دهم آنهایی که رفتند جهاد کردند وظیفه انجام دادند شما هم که نرفتید گناه کردید ولی توبه کردید اگر اینجور باشد دلالت ندارد. ایشان می گوید بعد از توبه آنها آیه آمده اگر اینطور باشد دلیل تلقی نمی شود نقل قول می کنیم ایشان دو قول نقل می کنند اما شأن نزول آیه را اینطور نقل می کند (تفسیر دیگری هم هست مواهب الرحمن ).
 به نظر بنده آیه در مقام تشجیع مردم به جهاد است حتی شما هم که نرفتید البته شما مسلمان هستید و مهیّا برای جهاد هستید و شما کسالت را از خود دور کنید و برای جهادهای بعدی آماده باشید، خلاصه از این آیه استفاده شود به این که واجب کفایی است قدری مشکل است اما ما هم قائلیم که واجب کفایی است با توجه به آن معنا که بنده عرض می کنم، این هم معلوم است که لاحرج که سهل است اگر قرار باشد جهاد به این معنا باشد که همه حرکت کنند و بروند و مثل نماز باشد اصلاً علاوه بر حرج نظام زندگی مختل می شود اگر مثل نماز و روزه باشد که بر هر فردی واجب باشد که حرکت کند و برود نظام زندگی مختل می شود اما به یک نکته دیگر باید توجه داشت آن این است که جهاد از شئون حکومتی اسلام است مسلماً جهاد مثل سایر موضوعات مهم تحت نظر حکومت اسلامی بایستی انجام شود یعنی مدیریت جامعه که بر عهده زعیم است اقتضاء می کند چنان که سایر جهات را اداره می کند مثل قضاوت که شئون حکومت اسلامی است، فرهنگ را اداره می کند یکی از چیزهایی که باید مدیریت و زعیم اداره کند جهاد است تعطیلی که ندارد همیشه دشمنان اسلام نقشه هایی دارند و ما با آنها درگیر هستیم این باید یک مدیریت داشته باشد در مدیریت امر جهاد هم زعیم وظیفه دارد هم مردم وظیفه دارند، جهاد هم کار ساده ای نیست او وظیفه دارد مدیریت کند همیشه لشگری فراهم کند که جوابگوی دشمن باشد مقدماتی دارد وسایل تمرین و مهارت ِآموزش نظامی و آموزش جهادی را فراهم کند همیشه اینها باید فراهم باشد {أعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم} این وظیفه مسلمان ها است، مسلمان ها باید همیشه عِدّه وعُدّه و تجهیزات و آموزش نظامی و رزمی داشته باشند در حد { ترهبون به عدوالله و عدوکم} این از یک طرف وظیفه آن زعیم است که باید شرائط را فراهم کند و از یک طرف وظیفه مردم است ما نمی خواهیم که حالا حرکت کنند و بروند ولی وظیفه مردم است که پاسخگو باشند پاسخ مثبت بدهند اگر او اعلام کرد هر کس باید برود، حالا او چطور باید اعلام کند؟ تا دشمن در چه حدی باشد؟ در چه منطقه ای باشد؟ احتیاجات ما چه باشد؟ او هر اعلامی کرد بر مردم واجب است که جواب مثبت بدهند، مهارت نظامی یاد بگیرند خلاصه خودشان را آماده کنند {خذوا حذرکم} آمادگی فکری، آمادگی روحی، آمادگی تمرینی، آمادگی بدنی، آمادگی اقتصادی از همه جهت لازم است آمادگی فراهم باشد بنابراین در جهاد باید به این توجه داشت که هم مدیریت کار زعیم است و قسمتی از این تجهیزات کار او است، قسمتی هم مربوط به مردم است اسلام طوری تنظیم می کند که اصلاً زندگی باید با فکر جهاد توأم باشد {إنّما الحیوة عقیدة و جهاد} زندگی مسلمان ها این است در دعاها ما می بینیم مثلاً دردعای عهد {إن حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیاً فاخرجنی من قبری مؤتزا کفنی شاهراًسیفی مجرداً قناتی ملبیا دعوة الداعی فی الحاضر و البادی} خدایا اگر من مُردَم و امام عصر ظهور کردند مرا از قبر بیرون بیاور، ولی در چه حالی!؟ شمشیر و نیزه در دست من، من لبیک گویان به عرصه جهاد بروم، اصلاً اسلام می خواهد طوری باشد که مسلمان ها فکر جهاد را از سرشان بیرون نکنند همیشه فکر جهاد وآمادگی برای جهاد داشته باشند و در دعای ماه رمضان که هر شب می خوانیم {و قتلاً فی سبیلک و وفّق لنا} طوری است که اگر بگویند جهاد واجب کفایی است و عدّه ای بگویند خوب کسانی هستند ما بنابراین وظیفه ای نداریم این هم مثل امر به معروف، قلبی و لسانی و یدی دارد این یک شعبه ای از امر به معروف است همین طور که امر به معروف و نهی از منکر قلبی و لسانی و یدی بود این هم همین طور است قلبی است و عملی است حالا اگر عملاً هم وظیفه شما نیست و تنظیم نشده که شما بروید ولی قلباً و فکراً و روحاً باید آن آمادگی را داشته باشید اگر مال دارید آن مالتان، اگر نیست جانتان { بأموالهم و أنفسهم} این را باید اینجور حساب کنیم، جهاد این است جهادی که اسلام می خواهد این است بنابراین ما می گوییم کفایی است ولی به این معنا. تنظیم و ترتیب امور جهاد چون یک امر حکومتی است و از شئون حکومت است به عهده زعیم مسلمان هاست او باید تنظیم کند او باید طوری تنظیم کند که مردم آماده باشند هم مردم باید پاسخ مثبت بدهند آمادگی فکری و عملی خودشان را در نظر بگیرند، امام رحمة الله علیه که 8 سال جهاد را اداره کردند کار بسیار بسیار مهمی است یک فرمانده ای مثل ایشان لازم بود تا جنگ را اداره کند بخاطر اینکه نه تنها آمریکا و آلمان و فرانسه و انگلستان حتی کشورهای اسلامی سرمایه گذاری کردند از نیرو و نفر برای اینکه صدام پیروز شود و ما مغلوب شویم خوب امام واقعاً اداره کرد ایشان در یکی صحبت هایشان روایتی می خواندند آن روایت این است که {لیعدن احدکم لخروج القائم عجّل الله تعالی فرجه و لوسهماً واحداً} امام صادق علیه السلام فرمودند هر یک از شما باید آماده کنید برای خروج مهدی عجّل الله تعالی فرجه و لو به اندازه یک تیر.
  این اسلام است که می خواهد مسلمان ها همیشه در فکر جهاد باشند اگر مُردند مثلاً آنطور بگویند {فاخرجنی من قبری...} و اگر زنده هم باشند این طور بگویند این حدیث در جلد 52 بهار صفحه 366 است.
  بالاخره توجه به این نکته که عرض کردم لازم بود از طرفی هم ما باید بدانیم که جهاد به معنی خروج از منزل و طیّ الطریق و حضور در عرصه جنگ البته آن واجب کفایی است اگر همه بخواهند بروند زندگی مختل می شود، ما به این ترتیب عرض کردم که تنظیم این کار و ترتیب این کار از لحاظ مقدمات و لوازم و آثار، کار ولی فقیه و حاکم اسلامی است جهاد هم که یک امر ساده ای نیست.
  در اینجا یک مطلب دیگر هم هست که قاعدین با توجه به اموال و انفس و مجاهدین هم با توجه به اموال و انفس اقسام پیدا می کند، ممکن است کسی قاعد باشد بانفسهم ولی مال بدهد ممکن است کسی مال ندهد ولی خودش برود اگر کسی قاعد باشد باموال و انفس آنطوری است که گفتیم، از طرفی هم باید توجه داشته باشد چون واجب کفایی به این ترتیب است، کسانی که قدرت دارند با تنظیم حاکم شرع مثلاً مال می خواهند بدهد و خودشان نمی خواهند بروند از بعضی این را خواستند از بعضی اموال خواستند نه انفس و از بعضی انفس خواستند نه اموال از بعضی هر دو را خواستند از بعضی هیچ کدام را نخواستند خلاصه ما باید به این تقسیمات هم توجه کنیم و جهاد یکی از شئون حکومتی است باید تحت نظر معصوم یا قائم مقام معصوم علیه السلام صورت بگیرد ولی باید به این ترتیب باشد این بحث را باید در اینجا داشته باشیم به همان بحث که تنها واجب کفایی است برگزار نکنیم این قسمت را باید در نظر داشته باشیم.
  صاحب جواهر روایتی از حضرت امیر علیه السلام نقل می کند از دعائم الاسلام که سند هم ندارد دعائم الاسلام همه اش مرسلات است ولی مطلب همین است که ما عرض کردیم و این عرض ما جمع می شود میان همه کلمات آنهایی که کفایی گفتند و منظورشان را تأیید می کند و میان کلمات آنهایی که عینی گفتند نیز منظورشان را تأیید می کند چون اینجور که ما می گوییم هم عینی است هم کفایی ولی تنظیم و ترتیبش مهم است یک وقت ممکن است همه را خبر کنند، تنظیم و ترتیبش با مدیریت حاکم اسلامی است.
  صاحب جواهر یک روایتی را نقل می کند و رد می کند چون بعضی به آن استدلال کردند آن این است که {من لم یغزو و لم یحدث نفسه بالغزو ما تعلی شعبة من النفاق} از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم کسی که به جنگ نرفته یا لااقل خودش را آماده نکرده، ایمان کامل نداشته و یک شعبه از نفاق را دارد. آنهایی که قائلند که جهاد واجب عینی است مثل سعید بن مصیب به این حدیث استدلال کردند صاحب جواهر می گوید روای حدیث ابوهریره است، ابوهریره هم آدمی بوده کذّاب و مزدور، ولی ما احتیاجی به این نداریم و آن طور که عرض کردم مطلب حل است و شکی هم در آن نداریم و باید آن طور باشد که عرض کردیم اما در اینجا که ما مطالعه می کردیم تفاسیر را برای همین آیه 95 از سوره نساء، فخر رازی یک حرفی دارد می دانید که فخر رازی یکی از سنی های بسیار متعصب است تفسیری هم دارد بنام تفسیر کبیر که 30 جلد است و خیلی مهم است چون فخر رازی سنی نشد سنی فخر رازی شد این یک حرفی است که گفتند یعنی یک سنی درس خوانده شد فخر رازی نه اینکه فخر رازی بود بعد رفت شد سنی بعضی ها اینطوراند فخر رازی سنی نشد یعنی فخر رازی با آن علوم و فکر نرفت سنی شود بلکه یک سنی بود که درس خواند و شد فخر رازی، ایشان در جلد 11 تفسیر خودش صفحه 9 تا 10 در تفسیر همین آیه 95 سوره نساء، قبلاً گفتم که سنی ها در سه جبهه علیه شیعه کار کردند هم در تفسیر هم در تاریخ هم در احادیث علیه ما کار کردند ما هم باید پاسخگو باشیم با مطالعه در هر سه جبهه. در تفسیر گفته {قالت الشیعه دلّت هذه الآیة (فضّل المجاهدین)} این آیه دالّ بر این است که علی بن ابیطالب افضل بر ابوبکر است چون شیعه ها در برابر سنی ها که بحث کردند درباره خلافت در دو فصل بحث کردند یک فصل این که نصیّ داریم بر اینکه علی بن ابی طالب خلیفه پیغمبر است، نصوص در این باره فراوان است یکی از آنها جریان غدیر است و همچنین آیاتِ قرآن و روایات.
  فصل دیگر گفتند که ترجیح مفضول بر فاضل قبیح است خداوند کار قبیح که نمی کند علی افضل است چون علی افضل است پس باید خلیفه باشد در شرح تجرید هم هر دو هست. خواجه نصیر الدین طوسی که صاحب تجرید است شاگردش علامه حلّی شرح تجرید را نوشته البته خواجه خیلی کلمات را موجز و مختصر و تلگرافی بحث کرده است، گفتند اگر شاگرد ایشان یعنی علامه حلّی تجرید را شرح نمی کرد خیلی از مطالب مبهم می ماند چون این شاگردش بوده و خیلی هم تکریم از استاد دارد می گوید {قد وجدنا هذا الشیخ أفضل اهل عصره فی العلوم العقلیه و النقلیه} می گوید خواجه نصیر الدین طوسی را أفضل اهل زمان خودش یافتم حالا این خواجه نصیر الدین طوسی با این عظمت واقعاً کجا درس خوانده بوده پیش چه کسی درس خوانده قدری از این جهت مبهم است، در ایران در آن زمان چه مسائلی بود، چون او با هلاکوخان وارد بغداد شد بعد به حله رفت و با محقق آشنا شد و با علامه حلّی، درآن زمان در ایران چقدر اساتید بوده چقدرکتب و تحقیقای بوده که یک همچنین آدمی رشد پیدا کرده است که علامه درباره اش اینطور می گوید، ایشان در دو فصل بحث کرده در خلاف امیر المؤمنین در شرح تجرید و تجرید، اول در نصوص دوم در اینکه علی افضل است، افضله علماً، حلماً، جهاداً، سابقه اسلام، خلاصه 30 تا وجه برای افضلیت امیرالمؤمنین نقل کرده این شد صغری، کبری هم معلوم است که باید فاضل بر مفضول مقدم باشد پس علی بن ابیطالب مقدم است، فخر رازی اینجا خواسته که جواب بدهد از این استدلال شیعه، می گوید شیعه گفته که این آیه که {فضّل الله المجاهدین} دلالت بر این دارد که علی بن ابیطالب از ابوبکر افضل چرا؟ برای اینکه علی اکثر جهاداً است علی جهاد بیشتر کرده می گوید ما نمی گوییم ابوبکر جهاد نکرده اما علی بیشتر جهاد کرده اما تفاوتی که در علی است نسبت به ابوبکر این است که در بسیاری از جاها علی در عرصه جهاد بود و ابوبکر نبوده این دالّ بر این است که علی از ابوبکر افضل می باشد، می گوید شیعه اینطور می گوید حالا فخر رازی جواب می دهد می گوید درست است که علی بن ابیطالب در خیلی از عرصه های جهاد حضور داشت و ابوبکر نبود ولی خوب پیغمبر هم نبود پیغمبر هم به اندازه ای که علی در عرصه جهاد بود حضور نداشت آنوقت گفته اگر اینطور باشد لازم است که علی از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم هم افضل باشد و چون شیعه نمی تواند بگوید علی از پیغمبر افضل است {ما هو جواب الشیعه جوابنا} شیعه هر چه جواب دهد نسبت به پیغمبر ما هم همان جواب را نسبت به ابوبکر می دهیم بعد به ما توضیح می دهد و می گوید درست است که علی بیشتر در جبهه جهاد حضور داشته و کارهای بسیار مهمی انجام داده ولی پیغمبر چه کار می کرده است؟ پیغمبر با بینات و دلایل مردم را به اسلام دعوت می کرده این کار از جهاد هم افضل است ایشان می گوید ابوبکر هم همین کار را می کرده ابوبکر هم که در جبهه نبوده ولی با بینات و دلایل مردم را مسلمان می کرده آنوقت می گوید عثمان، عمروعاص 7، 8 نفر را می شمارد اینها که از سران هستند به واسطه ابوبکر مسلمان شدند ابوبکر دلایلی اقامه کرد و کاری کرد از جهاد بالاتر بنابراین این آیه دلالت ندارد بر اینکه علی افضل از ابوبکر باشد این کلام فخر رازی حالا جوابش ان شاءالله در جلسه بعد .
 
 
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo