< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بحث در آيه 95 سوره نساء که مشتمل بود بر اين جمله {فضل الله المجاهدين علي القاعدين} به آن ترتيبي که در بحث ما لازم بود عرض کرديم که در تفسير فخر رازي جلد 11 صفحه 9 تا 10 در اول همين جلد در تفسير همين آيه بحث کرديم که ما کاري به بحث آن فعلا نداريم و آن چه در تفسير لازم بود عرض کرديم اما در ضمن گفته که شيعه به اين آيه استدلال کردند آيا فضيلت علي عليه السلام بر ابوبکر که آيا {فضل الله المجاهدين علي القاعدين} چون علي عليه السلام در غزئات ئ در عرصه هاي جهاد بيشتر از ابوبکر حضور داشته و از اين جهت دلالت دارد بر اين که علي عليه السلام بيشتر جهاد کرده و کسي که بيشتر جهاد کند فضيلت بيشتري کسب کرده پس علي افضل از ابوبکر است فخر رازي مي گويد شيعه اين طور گفته فخر رازي جواب مي دهد مي گويد ما سؤال مي کنيم که علي عليه السلام در اين ها حضور داشت و جهاد مي کرد پيغمبر کجا بود به قول شما پيغمبر به اندازه علي عليه السلام در عرصه هاي جهاد حضور نداشت بايد بگوييم که پيغمبر مشغول اقامه ادله و بينات بود براي خاطر اين که مردم را به اسلام آشنا کند و دعوت کند و مسلمان کند بعد مي گويد ما هم درباره ابوبکر همين را مي گوييم چون ابوبکر هم همين طور بود ابوبکر هم اگر در جبهه جنگ به اندازه علي عليه السلام حضور نداشت در آن اوقات مشغول اقامه دلايل و بينات براي دعوت مردم به اسلام بود بنابراين همين طور که اين آيه دليل نمي شود بر افضليت علي عليه السلام نسبت به پيغمبر دليل هم نمي شود بر افضليت علي نسبت به ابوبکر اين حرف فخر رازي است در ادامه کلامشان گفتند به اين که به علاوه ابوبکر در موقعي اسلام آورد که علي عليه السلام صبي و بچه اي بود ولي ابوبکر يک مرد کاملي بود با تمام توان در حفظ پيغمبر و در دعوت مردم به اسلام کوشا بود و بسياري را نام مي برد که به دست ابوبکر مسلمان شدند و اسلام را پذيرفتند از قبيل عثمان و عمروعاص و غيره پس از دو جهت مي گويد ابوبکر افضل است اول اين که جهاد ابوبکر در اول امر بوده آن و قت که اسلام هنوز قدرت پيدا نکرده بود علي به مدينه که آمد شروع کرد به غزوات و جهاد آن موقع که اسلام احتياج به جهاد داشت علي صغير بود و مشغول جهاد نبود آن موقع ابوبکر جهاد کرد که اسلام غريب بود ولي علي موقعي که به مدينه آمد شروع کرد به جهاد خوب معلوم است در غربت اسلام و آن موقعي که اسلام قدرت پيدا نکرده بود افضل است از وقتي که اسلام قدرت پيدا کرده باشد. دوم اين که جهاد ابوبکر به دعوت بود مثل جهاد پيامبر که به دعوت به اسلام و اقامه بينات بود و معلوم است که دعوت به اسلام و اقامه بينات به طوري که افضل افاضل به دعوت ابوبکر اسلام آوردند اين نوع جهاد ، جهاد با اقامه دلايل و بيان افضل است به جهاد سيف و شمشير. بنابراين جهاد ابوبکر افضل است از جهاد علي و اين آيه علاوه بر اين که دليل نيست بر فضيلت حضرت علي عليه السلام بلکه بر عکس دليل است که ابوبکر مثل پيغمبر است خلاصه جهاد او به بيان برهان و ادله بود. خلاصه مطلب اين است که ديروز عرض کرديم که اهل تسنن قرن ها روي مذهبشان کار کردند قدرت هاي استبدادي، سلاطين، امرا حتي قدرت هاي استکباري کار کردند براي جا انداختن و تثبيت مذهب تسنن در برابر مذهب اهل بيت اين است که در اين چند قرن علمايي، نويسندگاني از اين قبيل در خدمت به مذهب تسنن بوده اند و کتاب ها و تأليفات فراوان نوشته اند از طرفي شيعه هميشه محجور و مظلوم بوده قدرت کار کردن نداشته نه قلمش قدرت داشت براي نوشتن نه زبانش براي گفتن هميشه زير سيطره جباران مظلوم بوده اند و نتوانسته اند خداوند متعال در بين ما يک افرادي را بالاخره به ايشان توفيق داد توانسته اند جوابگو باشند ولي آن ها حاضر نيستند اين جواب ها را بشنوند وارد کردن کتاب الغدير، المراجعات، عبقات اين کتاب ها به عربستان سعودي و امثال آن مث هروئين قدغن و قاچاق است و نمي گذارند اين کتاب ها را کسي بخواند و ببينيد در کتاب فروشي هاي ما همه کتاب هاي آن ها است ولي در کتاب فروشي هاي آن ها از کتاب هاي ما اصلا وجود ندارد و قدغن است خلاصه ما در اين جا براي جواب اين حرف آن ها به اختصار مقداري از همان الغدير استفاده مي کنيم در جلد هفتم صفحه 200 که اين بحث در آنجاست که درباره مطاعت ابوبکر مخصوصا شجاعتش بحث مي کند ايشان در الغدير مي گويد که شجاعت خليفه (ابوبکر) نه قبل از اسلام نه بعد از اسلام ما عرصه اي و موقفي پيدا نمي کنيم که در آن موقف ابوبکر شجاعت و شهامتي نشان داده باشد در هيچ جايي دليلي که حاکم باشد از شجاعت ابوبکر وجود ندارد ولي بر عکس به اين که فرار کرده در جنگ هاي مهم وجود دارد از جمله پيغمبر صلوات الله عليه و اله به غزوه خيبر که آمدند روز اول پرچم را دادند به دست ابوبکر که براي فتح خيبر حرکت کرد رفت و ذليلانه پرچم را برگرداند و کاري از پيش نبرد روز دوم دادند به دست عمر او هم رفت و کاري از پيش نبرد پيغمبر صلوات الله عليه و اله فرمودند {لائتين الراية غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله کرارا غير فرار} و اين قلعه را او فتح خواهد کرد پرچم را به دست حضرت اميرالمؤمنين دادند حضرت اميرامؤمنين رفتند و قلعه خيبر را فتح کردند بعد از خودشان مثل ابن ابي الحديد قصيده اي دارد ايشان مقداري نقل مي کند که عمر و ابوبکر در جنگ ها فرار کردند که فرار از جنگ {و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الي فئة فقد باء بغضب من الله} که از گناهان کبيره اين است که انسان در گرماگرم جنگ پشت به دشمن کند مگر اين که بخواهد يک موضع ديگري اتخاذ کند براي حمله يا خودش را ملحق کند به جمعيتي که مشغول جنگ اند غير از اين دو مورد اگر کسي بخواهد جا خالي کند اين به غضب و لعنت پروردگار مبتلا مي شود آيت الله اميني (اعلي الله مقامه) واقعا خيلي زحمت کشيده در نوشتن الغدير ده سال فقط فهرست برداري کرده از کتب عامه، بنده خودم چند دفعه خدمتشان رسيدم ايشان خودشان به بنده مي گفتند که من ديدم بعضي کتاب ها مال سني هاست تا قرن چهارم و پنجم بوده و بعد از آن ديگر نبوده رفتم به دمشقو کتابخانه ظاهريه ولي در آن جا هم پيدا نکردم کتابخانه ظاهريه کتابخانه مهمي است بعد رفتم به هندوستان در آن جا چند ماه ماندم ديدم اين کتاب ها در آنجاست رفتم پيش آن کسي که مدير کتابخانه بود به او گفتم که من مي خواهم از اين کتاب ها يادداشت بردارم قبول نکرد من گفتم اگر شما اجازه مي دهيد من شبها را اين جا بمانم و يادداشت بردارم ولي قبول نکرد گفت اين جا وقت و برنامه دارد صبح فلان ساعت بيا و فلان ساعت هم برو من خيلي مأيوس شدم و رفتم فردا که آمدم آمد کليد کتابخانه را به من داد گفت من در خواب حضرت امير را ديدم که گفتند اين شخص که امد کليد را به او بده و کتاب ها در اختيارش باشد بعد ايشان مي گويند که در ان زمان من رفتم از همانجا افرادي پيدا کردم و 80 هزار صفحه فتوکپي از کتاب ها برداشتم و اين در الغدير منعکس هستند خلاصه بارها از اين قبيل جريان ها نقل مي کردند که برايشان به وجود آمده بود و خيلي مورد توجه حضرت امير عليه السلام بودند بنده در کتاب علماء اسلام مقداري از احوال ايشان نوشته ام ايشان موقعي که وضو مي گرفتند {اللهم انا نعوذ اليک من قلب لا يخشع و علم لا ينفع} اشک از چشمانش جاري بود و طور ديگري بود تعبد و تحجدش و ولايتش اصلا طور ديگري بود خلاصه ايشان در اين جا شروع کرده به اين جريان که ما از ابوبکر نديديم در يک عرصه اي شهامتي، شجاعتي بعد مي گويد بله ريشه اين مطلب اين است يک نفر را نام مي برد سني ها در حدود 600 هزار حديث مجهول دارند در بحث نهج البلاغه آدرس اين را من عرض خواهم کرد در ان احاديث مجهول که آن ها دارند آن ها فکر کردند که احاديث را بسازند معاويه و غيره دستگاهي داشتند براي ساختن احاديث فکر کردند که اين احاديث را بسازند و حديثي را بسازند که مردم قبول کنند خيلي از حديث هاي عليه حضرت امير را از قول خود حضرت امير عليه السلام جعل کردند که در اين جا زياد دارد مثلا در صحيح بخاري يک حديث بيشتر از محمد بن حنيفه نيست فقط يک حديث و آن هم اين است محمد بن حنيفه از پدر پرسيد که {من افضل الناس بعد النبي قال ابوبکر قال ثم من قال عمر. قال ثم من قال عثمان قال فأنت؟ قال علي انا کاحد من الناس انا کاحد من الناس} اين حديث را در صحيفه بخاري از حضرت امير عليه السلام جعل کرده اند در اين جا هم علامه اميني اعلي الله مقامه مي گويند که حديثي دارند و آن حديث اين است که از علي سؤال کردند {من اشجع الناس} حضرت علي عليه السلام گفتند ابوبکر، گفتند فأنت؟ قال بله در جنگ جنگ ها وقتي حمله مي شد من حمله مي کردم ولي ابوبکر آن قدر شجاع بود اصلا در جنگ کسي جرأت نزديک شدن نداشت تا نزديک مي آمد ابوبکر او را مي کشت اين است که ابوبکر از من اشجع است اين حديث را علامه امني در صفحه 201 جلد هفتم از آن ها نقل مي کند بعد علامه مي گويد که اي کاش مي گفتند اين سني ها سند حديث چيست؟ چون مرسل است تا ما در سند بحث کنيم که چه کساني اين حديث را جعل کرده اند به ما معرفي کنند که ببينيم که اين حديث که به شکل مرسل به اين عنوان ذکر کردند اسنادش را براي ما بيان کنند بعد مي رود سراغ اين مطلب، يک مطلبي آن ها دارند و آن اين که در جنگ بدر که اولين جنگ است پيغمبر صلوات الله عليه و اله در اريش بود يعني در سايه بان در روي يک تپه اي پيغمبر زير يک سايه باني بود لشکر و حضرت اميرالمؤمنين با کفار مي جنگيدند مثل ابوجهل و ... ولي پيغمبر در اريش بود ابوبکر هم در اريش بود چرا؟ به خاطر اين که حفاظت پيغمبر صلوات الله عليه و اله را به ابوبکر سپرده بودند که در اريش پيغمبر را حفظ کند و اين کار مهم تر از حضور در ميدان جنگ بود اين است که ابوبکر جايگاه بسيار بزرگي دارد نسبت به جنگ ها.
 آقاي اميني شروع مي کند به جواب اين اولا که ما قبول نداريم که پيغمبر در سايه بان بنشيند پيغمبر {اقرب الي العدو} بود از همه کس به دشمن نزديک تر بود حضرت امير مي فرمايند که در جنگ ها هر وقت پيغمبر حضور داشتند {کان اقربنا الي العدو} نمي شود پيغمبر برود در سايه بنشيند و لشکر در حال جنگ باشد خودش فرمانده سپاه است در صف اول حضور دارد حالا اگر بگوييم اريش يعني سايه بان ما در روايات اشخاص زياد داريم براي محافظت از پيغمبر مثلا در فلان جنگ فلاني و به همين صورت حفظ پيغمبر اختصاص به ابوبکر ندارد در هر جنگي چه کسي مراقب پيغمبر باشد به او سفارش شده بود و اين اختصاص به ابوبکر ندارد بعد مي گويد به اين که اين اشجع کجا بود؟ اين شجاع تر که ابوبکر است در جنگ حنين کجا بود؟ در جنگ احزاب که عمروبن عبدود آمد و چيزهايي گفت و حضرت علي رفت {ضربة علي يوم الخندق} کجا بود؟ آن وقت که جبرئيل گفت {لا سيف الا ذوالفقار لا فتي الا علي} در احد کجا بود؟ آن وقت که دندان پيغمبر شکست کجا بود؟ خلاصه ده، پانزده جا مي شمارد مي گويد اين که شما مي گوييد اشجع بود در اين مراحل کجا بود؟ اين علي بود که در اين مراحل از پيغمبر دفاع مي کرد خلاصه جواب مطلب ديروزي و امروزي مراجعه کنيد به الغدير جلد هفتم صفحه 200 به بعد که مطالب زيادي دارد و در جلد هشتم که مطاعن ابوبکر فراوان ذکر شده به اين که لغزش هاي فراواني دارد اين راجع موضوع بحث ديروزي بود اما بحثي که درباره جهاد داريم در جهاد ما به ترتيب جواهر که بحث مي کنيم بعد از فراق از اين که جهاد واجب کفايي است به آن معنا که عرض کرديم اين بحث را پيش کشيده اند که در جهاد شرط است که امام وجود داشته باشد {يا من نصبه الامام} {جهاد عندنا} جهاد ابتدايي که محل بحث ما است اين بايستي زير پرچم امام معصوم باشد، يا کسي که امام معين کرده باشد اگر زير پرچم امام معصوم نباشد {يا من نصبه الامام} نباشد ما قبول نداريم صاحب جواهر در جلد 21 صفحه 11 {لا خلاف بيننا بعد الاجماع بقسميه عليه في ان انما يجب علي الوجه المضبوط شرط وجود الامام} به شرط اين که امام عليه السلام باشد که فرماندهي را آن امام به عهده بگيرد ما در زير پرچم او جهاد کنيم {او من نصبه} يا کسي که امام نصب کرده مثلا در ان نامه 53 به مالک اشتر در نهج البلاغه حضرت امير المؤمنين مي فرمايند {جباية خراجها و جهاد عدوها استصلاح اهلها و عمارة بلادها} در اين اميرالمؤمنين به مالک اشتر اجازه مي دهد که ما جهاد کنيم چرا اين چنين است؟ اين به خاطر اين است که معلوم است که جهاد کار ساده اي نيست از طرفي جهاد مجاهدين بايد جمع و محيا شوند براي حرکت و حمله به دشمن از طرفي هم اطاعت هر کسي واجب نيست و کسي که فرمان جهاد را بخواهد بدهد از نظر فقه ما {اطيعو الله و اطيعو الرسول اولي الامر منکم} ما از هر کس اطاعت نمي کنيم بايد آن کسي که ما را دعوت مي کند امر مي کند يا خدا باشد يا پيغمبر يا ائمه عليه السلام و امثال ذلک. زياد داريم از اين جهت ما نمي توانيم زير پرچم هر کسي که جمع شويم و اطاعتش واجب نيست از طرفي ديگر جهاد درگيري با دشمن است و جان است و مال است و خون است اگر معصوم باشد و من نصبه المعصوم باشد به اندازه لازم مي خواهد دعوت به اسلام کند دعوت به اسلام يک عبادتي است و في سبي الله است اين عبادت را کسي مي تواند با حدود و موازينش انجام دهد که يا معصوم باشد يا از طرف معصوم باشد و الا چنگيزها و هلاکوخان ها و غيره نمي توانند که کسي را به جنگ عوت کنند و کسي قبول نمي کند اين جنگ نيست اين جهانگيري نيست اين جهاد در راه خداست بنابراين مردم بخواهند اطاعت کنند بايد در رأس آن جهاد يا معصوم يا من نصبه المعصوم باشد اگر نه از ان طرف هم بخواهد حمله و هجوم صورت بگيرد بايد يک شخصي باشد با حساب با حفظ حدود پروردگار اين را به عهده بگيرد زيرا اين کار، کار مهمي است اين است که ما شيعه معتقديم که {يجب} به شرط اين که امام عليه السلام باشد يا من نصبه، صاحب جواهر مي گويد نه تنها وجوب مشروط به اين است بلکه مشروعيت هم مشروع به اين است اصلا مشروعيت جهاد اگر نباشد خلاف شرع است نه تنها اگر اين جور نباشد واجب نيست بلکه جايز نيست آن وقت ما يک بحثي بين خودمان داريم آن بحث اين است که آيا اختصاص دارد به امام معصوم يا من نصبه بخصوص است يا شامل فقها هم مي شود؟ اين مربوط مي شود به فقها که مثلا در زمان ما اگر فقيهي قدرت پيدا کرد براي دعوت به اسلام آيا آن هم جايز نيست؟ يعني عدم جواز مخصوص به اين است که کفار نباشند، فاجر نباشند، فاسق نباشند، اين را بين خودمان بايد بحث کنيم فعلا بحث در مرحله اول است در اين جا صاحب جواهر مي خواهد بگويد بايستي امام معصوم باشد يا کسي که امام معصوم نصب کرده باشد او را ولو عاما اگر شامل اين ها شود آن وقت در اين جا کلمات فقها را مي خوانيم که بعضي از فقهاي ما گفتند به اين که در زمان غيبت جايز نيست، اين جهاد جايز نيست بله آن جهادي که دفاع باشد آن قسم دوم بله آن در هر زماني واجب است اما جهاد براي دعوت به اسلام و از ميان برداشتن موانع اين اختصاص دارد به معصوم يا من نصبه المعصوم خاصا بعضي گفتند که نه خير فعلا ما مي خواهيم در قسمت اول بحث کنيم قسمت دوم باشد براي بعد، از جمله کساني که به ضرس قاطع مي گويد به اين که در زمان غيبت مشروع نيست صاحب رياض است صاحب رياض در اين بحث به ضرس قاطع مي گويد در زمان غيبت امام اين نوع جهاد مرسوم نيست يعني مشروع نيست حتي اگر فقيهي قدرت زياد پيدا کند براي دعوت مردم به اسلام نمي تواند اين کار را انجام دهد مي گويد اين از شئون امام است مخصوص امام معصوم عليه السلام است بنابراين ما در وسائل بابي داريم باب دوازده از ابواب جهاد عدو در وسائل 20 جلدي در اين جا رواياتي داريم که اين روايات مدرک کساني مثل صاح جواهر مي باشد ما اين روايات را بايد بررسي کنيم و در باب سيزدهم هست که امام (رضوان الله عليه) مي فرمودند مکرر که رواياتي است که قبل از قيام حضرت مهدي عليه السلام هر کسي قيام کند پرچم بلند کند و حکومت درست کند اين حکومت ظالمانه است و مشروع نيست تا زماني که حضرت بيايند ولي اين روايت را ايشان رد مي کردند و مي گفتند اين درست نيست که قبل از قيام حضرت مهدي عليه السلام تأسيس يک حکومتي و يک پرچمي را برافراشتن جايز نيست حالا ما باب دوازدهم را عرض مي کنيم در صفحه 32 از جلد 11 وسائل 20 جلدي عنوان باب اين است {باب اشتراط وجوب الجهاد بامر الامام و اذنه} وجوب جهاد و صاحب جواهر مي گويد جواز و مشروعيتش مشروط است به امر و اذن امام {و تحريم الجهاد مع غير الامام العادل} ايشان هم مزاقشان مثل صاحب رياض است و مي گفتند حرام است جهاد با غير امام عادل منظور از امام عادل امام معصوم است . حالا خبر اول، {محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيي عن محد بن الحسين } تا اين جا اين چهره ها را مي شناسيم اين ها خوب هستند کليني که معلوم است محمد بن يحيي ابوجعفر عطار قمي از طبقه 8 بسيار جليل است محمد بن حسين ابي الخطام از اجلاي رواة طبقه 7 {عن علي بن النعمان} بسيار خوب است {عن سويد القلاء} اين هم خيلي خوب است و ثقه است و از طبقه پنجم است قلاه به کسي مي گفتند که قلا درست مي کرد که در فارسي مي نويسند قاووت آن را که درست مي کردند از آرد و شيريني جات اين ها را مخلوط مي کردند با هم قلاد به کساني مي گويند که آن را درست مي کردند {عن بشير، بشير الدهان} خبر را صاحب جواهر دارد، تذکره دارد، منتهي دارد همه دارند ولي بشير دهان توثيق نشده {عن ابي عبد الله } بشير دهان روغن فروش به امام صادق مي گويد که {اني رأيت في المنام} خوابي ديده بوده و خواب خود را براي امام صادق تعريف مي کند {اني قلت لک} در خواب به شما مي گفتم {ان القتال مع غير الامام المفترض طاعته حرام} من در خواب به شما گفتم که قتال با غير امامي که طاعت او واجب است حرام است مثل ميته که حرام است مثل دم که حرام است مثل لحم خنزير که حرام است {فقلت لي، نعم، هو کذلک} در خواب فرموديد بله همين طور است حالا اين خواب را من ديده ام به شما گفتم شما هم اين طور گفتيد حالا در بيداري من دارم سؤال مي کنم {قال ابو عبد الله عليه السلام هو کذلک هو کذلک} چرا چون در امور زمان بني اميه هم قتال مي کردند مي رفتند و شهر ها را مي گرفتند ولي به چه قصدي، معلوم است بني اميه هستند ديگر آن ها شهرها را مي گرفتند به خاطر اين که سلطه خودشان را گسترش دهند شهرهاي بيشتري را زير نگين خودشان در بياورند به خاک خودشان ملحق کنند براي خاطر سلطنت و توسعه سلطنت بود حتي بعضي از کفار مي گفتند که ما حاضريم مسلمان شويم...
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo