< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بحث ما با توفيق پروردگار متعال در دفاع بود آنچه فقهاي ما فرموده بودند و رواياتي که داشتيم اين بود که اگر مملکتي مورد تهاجم کفّار قرار بگيرد دفاع واجب مي‌شود به ادّلة اربعة کتاباً، سنتاً، اجماعاً و عقلاً، بر همه مردم واجب است، مرد و زن و پير و جوان و حضور امام و نائب امام هم شرط نيست درباره دفاع اين بحث به عمل آمد، امّا آنچه که در کتب فقهاء مطرح بود هجمه ی نظامي بود که اگر تهاجم نظامي صورت بگيرد دفاع هم به همان ابزار و تجهيزات نظامي بايد انجام بگيرد امّا چند نوع استيلاء و تهاجم است که در آن زمان ها معمول نبوده و در زمان ما بوجود آمده و خطر و ضرر اينها از هجمه ی نظامي کمتر نيست، اول هجمه ی فرهنگي، دوم هجمه ی سياسي، سوم هجمه ی اقتصادي، اينها مطالبي است که بايد در حوزه ها بحث شود هم از لحاظ حکم تکليفي و هم از لحاظ احکام وضعي که بر اينها مترتب مي شود.
 امام(رضوان الله عليه) در تحرير هفت موضوع برای اين مساله ذکر کرده اند، برای اينکه تصور صحيحی از اين مساله داشته باشيم اين موارد را بررسی می کنيم، در کتاب دفاع مساله چهارم اين بحث راشروع می کنند{ لو خيف علی حوزة السلام مِن الاستيلاء السياسی و الاقتصادی} اگر خوفی بوجود بيايد در حوزه اسلام، در کشور اسلام از استيلاء سياسی يا اقتصادی کفّار. سياست اسلامي يعني مديريت بر اساس عدل، تفاوت بين سياست اسلامي و غير اسلامي در همين است و سياستي که بر اساس منطق و عدل و دليل باشد صحيح است و سياستِ اسلامي است و ائمه(عليهم السلام) {وساسة العباد} در اول زيارت جامعه کبيرة {السلام عليکم يا اهل بيت النبوة} ساسة جمع سائس است مثل قادة که قائد است. {وساسة العباد} يعني براي بندگان خدا سياست مدارند و سياستي بر مدار اسلام و عدالت دارند.
  اگر دشمن حمله کرد و تهاجم کرد و استيلاء سياسي پيدا کرد، مديريتي بوجود مي‌آورد که از نظر تدبير و اداره، کارگردان کشور اسلامي مي شود يا از نظر اقتصادي استيلاء پيدا کرد که مربوط به اموال مي‌شود، توليد مال، توزيع مال، مصرف مال، اينها همه اقتصاد ناميده مي شود. دشمن بر حوزه اسلام حمله کرده استيلاء سياسي يا اقتصادي {المنجر الي أسرهم السياسي} که اين استيلاء سياسي و اقتصادي منجر به اسارت مسلمان ها از نظر سياست يا از نظر اقتصادي مي شود، {و وهن الاسلام و المسلمين} اين معلوم است که اگر دشمن کافر بخواهد مديريت يک کشور اسلامي را در دست بگيرد باعث مي‌شود که مسلمان ها موهون و ضعيف شوند، {يجب الدفاع} اينجا دفاع واجب است منتهي در آنجا دفاع با شمشير و تجهيزات رزمي بود ولي در اينجا بايد فکر کرد که با چه وسيله اي بايد دفاع کرد بالاخره بايد جلويشان را گرفت، ايشان مي‌گويند با وسائل مشابه، يعني مشابه کار آنها را بايد در پيش گرفت که با اين وسيله آن هجمه ی سياسي يا اقتصادي را دفع کرد {و المقاومات المنفية کترک شراء أمتعتهم} که متاع‌هاي آنها را ما نخريم {و ترک استعمالها} و آنها را بکار نبريم {و ترک المراودة} و با آنها ارتباط خودمان را قطع کنيم {و المعاملة معهم مطلقاً} از اين راه دفاع سياسي در برابر استيلاء سياسي، دفاع اقتصادي در برابر استيلاء اقتصادي صورت مي گيرد. اين مساله ی چهارم است ما در اين مسائل بايد دقت کنيم تا اينکه دليلش را پيدا کنيم که چرا به اين صورت است؟
 مساله پنجم {لو کان في المراودات التجاريّة و غيرها مخافةٌ علي حوزة الاسلام} اگر با کشورهاي دشمنان اسلام ما مراودات و ارتباطات تجاري يا سياسی داشته باشيم و غير اين مراودات مثل رفت و آمد يا ديپلماسي و در اين مخافتي باشد بر حوزة اسلام و بلاد مسلمين و کم کم اين مراودات تجاري منجر شود به اينکه ما خوف پيدا کنيم از تسلط آنها {سياسيّاً أو غيرها} که آنها بر ما مسلط شوند، تسلّط سياسي يا اقتصادي يا فرهنگي {الموجب لاستعمارهم} و آن باعث شود که ما را استعمار کنند {أو استعمار بلادهم و لو معنويّاً}، ظاهراً چيزي نيست، رفت و آمد است و تجارت ولي ما را از لحاظ فرهنگي کم کم طوري مي کنند که ما فرهنگ آنها را برتر از فرهنگ خودمان تصوّر کنيم، اين باعث مي شود که آنها يک تفوّق فرهنگي پيدا کنند و راه‌هاي پيشرفت فرهنگي را به روي ما ببندند و گفتيم کار را به جايي رسانده بودند که اگر کسي از آنجا به ايران مي‌آمد حق توحّش مي گرفتند يعني ماها را وحشي حساب مي کردند و فرهنگ خودشان را بالاتر از فرهنگ ما مي دانستند و از اين جهت ما در لباس پوشيدن و غذا خوردن و نام خيابان ها و نام گذاري فرزندان و چيزهاي ديگر از آنها پيروي مي کرديم و ما خودمان را انسان درجه دوم به حساب مي آورديم و به آنها به عنوان انسان درجه اول نگاه مي کرديم.( ايشان بجاي فرهنگي مي گويند معنوياً) از لحاظ فرهنگ بر کافّة مسلمين واجب است چون قبلاً گفتيم که دفاع بر همه مسلمان ها واجب است منتهي {الأقرب فالاقرب، الأهّم فالأهّم}، بر کافّة مسلمان ها واجب است که اگر يک کشوري يا شهري در اين خطر قرار بگيرد از آن اجتناب کنند، {و تحرم تلک المراودة} و تمام اين مراودات و ارتباطات حرام مي‌شود.
  مساله ی بعد اين است که اگر روابط سياسي بين دُوَل اسلاميه و دُوَل اجانب باعث استيلاء آنها شود بر بلاد ما يا نفوس ما يا اموال ما {أوْ موجبةً لأسرهم السياسيّ} يا باعث شود که از لحاظ سياست ما اسير و ذليل دست آنها باشيم {يحرم علي رؤساء الدُوَل تلک الروابط}. حديثي در سفينة البحار در مادة تسع (تاء- سين- عين) شعبي گفته است {تکلّم عليٌّ عليه السلام بتسع کلمات ارتجلهنّ ارتجالاً} به نظر مي‌رسد بدون فکر گفتند و هيچ کس نتوانست مثل آن را بگويد، سه تا از آنها در حکمت است و سه تا در مناجات با خداست و سه تا هم در ادب است، آن سه که در حکمت است اول اينکه {المرء مخبوءٌ تحت لسانِه} هر انساني زير زبان خود پنهان است تا حرفي نزده آن درجه و ميزانِ فرهنگ و فهم و علمش معلوم نمي‌شود، دوّم {ماهلک امرءٌ عرف قدرَه} هر کس قدر و قيمت خودش را شناخت دچار هلاکت نمي‌شود و سوم که الان در نظرم نيست. سه تا هم در مناجات با خداست اول اينکه {کفي بي عزّاً الهي أن اکونَ لک عبداً} دوم {کفي بي فخراً أن تکونَ لي ربّاً} سوم {الهي أنت کما أحبّ فاجعلني کما تحبّ} اينها در مناجات بود. سه کلمه هم در ادب است، ادب يعني معاشرت، اول {أحسن إلي مَن شئت تکن أميرَه} به هر کسي احسان کني نسبت به او فرمانروايي و أمارت پيدا مي‌کني، دوم {إستغنِ عمّن شئت تکن نظيره} از هر کس که مستغني باشي تو نظير او مي شوي حال او هر کس مي خواهد باشد، شاهد ما همين کلمه است سوم {إحتج إلي مَن شئت تکن أسيرَه} به هر کس محتاج باشي تو اسير او هستي. بنابراين اين استغناء و استقلال وسيله اي است که انسان اسير نباشد. اجانب و دشمنان اسلام هميشه سعي مي کنند که ما را به خودشان محتاج کنند {يا سياسياً، يا اقتصادياً، يا ادبياً و...} ايشان مي‌فرمايند که اگر روابط بين ما و دول باعث شود که ما به آنها محتاج باشيم و در دست آنها اسير باشيم حرام است بر روساي دول که اين طور روابط و مناسبات را ايجاد کنند {و بطلت عقودها} و تمام عقدهايي که در اين روابط بسته مي شود باطل است و ادّلة اقتضاء مي کند که تکليفاً حرام باشد و وضعاً هم آن عقود باطل باشد و بر همه مسلمان ها واجب است که آنها را ارشاد کنند {و إلزامهم بترکها و لو بالمقاومات المنفية}.
  مسأله بعد {لو حيف علي الدُوَل الاسلاميّة من هجمة الأجانب} اگر بر يکي از دولت ها بترسيم که اجانب به آن هجمه کنند يا سياسي يا فرهنگي يا اقتصادي {يجب علي جميع الدُوَل} بر جميع دول واجب است که دفاع کنند، اينجا مرز ميزان نيست يعني حدّ و مرز آن عقيده و اسلام و ايمان است نه مرز جغرافيايي، {بأيّ وسيلةٍ ممکنةٍ} بر همه مسلمان ها واجب است که جلوي اين را بگيرند.
  مساله بعد {لو أُوقع إحدي الدُوَل الاسلامية عقد رابطةٍ} اگر يکي از دُوَل اسلامي رابطه ايجاد کند بين خودش و يک کشور اجنبي و اين مخالف باشد با مصلحت اسلام و مسلمين بر تمام دول واجب است که جدّيت کنند {الجدّ علي حلّ عقدها} که اين عقد را منحلّ کنند بوسائل سياسي يا اقتصادي که قطع روابط سياسي و تجاري مي‌باشد، بر تمام مسلمان ها واجب است که اهتمام بورزند بر اين مطلب و امثال اين عقود به طور کلي وضعاً باطل و حرام است.
  مساله بعدي اينکه بعضي از رؤساي دُوَل يا وکلاي مجلسَين موجب نفوذ اجانب باشند سياسياً و اقتصادياً بر مملکت اسلامي، {بحيث يخاف منه علي بيضة الإسلام} آن وکيلي که در مجلس چنين رأي و نظري دارد خائن است و منعزل از آن مقام است هر چند تصدّي اش حق بوده ولي الآن باطل مي شود، {و علي الأمة الاسلامية مجازاته} و امّت اسلامي بايد آن وکيل را آن رئيس را مجازات کند {ولو بالمقاومات المنفية کترک عشرته و ترک معاملته و الاعراض عنه بايّ وجهٍ ممکن و الاهتمام باخراجه عن جميع الشئون السياسيّة} و بايد اين وکيل را اين رئيس را از شئون سياسي کنار بزنند، {و حرمانه عن الحقوق الاجتماعية}.
  آخرين کلام و مساله اينکه اگر در روابط تجارية با دول يا تجّار أجنبية مخافتي باشد بر سوق مسلمانان و حيات اقتصادي آنان {وجَب ترکها} تجارت در اين صورت حرام است، {و علي رؤساء المذهب مع خوف ذلک أن يحرّموا متاعَهم و تجارتهم بحسب اقتضاء...}.
 اينها مطالبي بود که خيلي مهم است و امروزه لازم است مورد بحث قرار بگيرد و مطالبي است که همه امّت اسلامي به آن گرفتار بودند، ايران الحمدالله الان اينطور نيست ولي قبلاً گرفتار بوده است، حالا مي خواهيم دليلش را بحث کنيم، دليل اين مطلب چيست؟ در حقيقت ادّلةی اين مطلب چيست؟ در قواعد فقهيّة ما يک قاعده اي است بنام قاعدة نفي السبيل اين در جلد اول مجلّدات هفتگانه قواعد فقهيّة علّامة بجنوردي است، علامة بجنوردي قواعد فقهية نوشته اند که هفت جلد است اين قاعده در صفحه 157 مي‌باشد. اين قاعدة نفي السبيل يکي از قواعد فقهيّ ماست که در مکاسب هم شيخ انصاري آن را ذکر کرده است، شيخ انصاري در مکاسب بعد از بحث بيع فضولي و ولايت فقيه گفته اند جايز نيست که عبد مسلمان را به کافر بفروشند، در مساله تحريم بيعِ عبد مسلم بر کافر، قاعدة نفي السبيل را ذکر کرده و در آنجا دارد که اجاره مسلمان به کافر، عاريه مسلمان به کافر، مسلمان ولو حرّ هم باشد اجير براي کافر شود و... اينها را بحث کرده است در اينجا شيخ استدلال کرده به قاعدة نفي السبيل، آيه 141 از سورة نساء {ولَن يَجْعل اللهُ للکافرين علي المؤمنين سبيلاً} به اين آية نفي السبيل استدلال کرده است. اين آية شريفة اگر در مقام تشريع باشد دلالت دارد بر اينکه هر عقدي هر معامله اي که موجب تسلّط کافر بر مسلمان باشد، {لن يجعل الله} خداوند چنين چيزي را تشريع نکرده است، بعد گفته اگر اين قاعده از نظر دليل درست باشد اين حکومت پيدا مي کند بر ادلّة اولية، ادّلة اولية مانند أوفوا بالعقود و امثال ذلک که داريم. دليل أوليّة اقتضاء مي کند که فلان معامله صحيح باشد فلان چيز صحيح باشد هم چنان که قاعدة لاضرر حکومت دارد بر احکام اوليّة مانند أوفوا بالعقود، ولي در اينجا بيع غبني صورت گرفته است و آن بيع غبني موجب ضرر مشتري است اينجا أوفوا بالعقود کارايي ندارد اين قاعدة لاضرر جلو أوفوا بالعقود را مي‌گيرد. هم چنان قاعدة لاجرح حکومت دارد بر ادّلة اولية، ادلّة اولية اين که شما بايد وضو بگيريد و نماز بخوانيد امّا اگر وضو گرفتن براي شما عسر و حرج دارد و هوا خيلي سرد است و وضو براي شما سخت است آنجا تيمم مي کنيد. خلاصه آنچنان که قاعدة لاجرح و لاضرر حکومت دارد بر ادّلة اولية اينجا هم قاعدة نفي السبيل حکومت دارد بر ادّلة اولية، بيعي باشد، اجاره اي باشد که مقتضي تسلّط کافر بر مسلمان شود آن را بر مي دارد. علامة بجنوردي دارند که اين {ولن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً} قبلش اين است {الله يحکم بينهم يوم القيامة} از اين جهت بعضي گفته اند اين آيه مربوط به عالم آخرت است، مربوط به دليل و حجت است، خداوند حجتي عليه مسلمان ها به نفع کافر ندارد هميشه از نظر حجت و دليل شما غالب هستيد پس مربوط به موضوع ما نيست و در مقام تشريع و جعل حکم نيست، در حقيقت خبر از يک حقيقتي است تکويناً و آن اينکه شما از نظر تکوين هميشه از لحاظ حجت و دليل غالب هستيد بر کفّار، چون قبلش {والله يحکم بينهم يوم القيامة} مي باشد. گفتيم که شيخ انصاري هم در مکاسب دارد و خدشه کرده است. آيه که عرض کردم آيه 141 از سوره نساء بود ولي تتمة و ذيل است و اوّل آيه اين است {الذين يترّبصون بکم} کسانيکه در برابر شما منتظر حوادث اند، تربّص يعني انتظار، منافقين را مي گويد {و ان کان لکم فتحٌ مِن الله قالوا ألم نکن معکم} منافقين بين مسلمان و کفّار اين نقش را بازي مي کردند به مسلمان ها مي‌گفتند مسلمانيم و با شما هستيم، به کفّار هم مي گفتند ما با شما هستيم {يتربّصون بکم} با اينکه منتظر حوادث عليه ما بودند {و ان کان لکم فتحٌ من الله قالوا ألم نکن معکم و إن کان للکافرين نصيبٌ ألم نستحوذ عليکم} اگر مسلمان ها فاتح بودند مي گفتند ما با شما بوديم پس در غنايم با شما سهيم هستيم و اگر کافرين پيشرفت مي کردند {ألم نستحوذ عليکم} مي گفتند ما باعث شديم شما غالب شويد {و نمنعکم من المؤمنين} ما باعث شديم که مؤمنين بر شما غالب نشوند، حالا {فالله يحکم بينهم يوم القيامة ولن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً} خداوند بين شما قضاوت مي‌کند، بعضي گفته اند آيه مربوط به عالم آخرت است و خداوند در عالم آخرت حکم خواهد کرد بين شما و منافقين و کفّار، و هميشه حجت به نفع شماست و حق با شماست پس اين مربوط به ما نحن فيه نمي شود که در مورد معاملات دنيوي است. آيت الله طباطبايي در تفسير الميزان در جلد پنجم صفحه 117 گفته‌اند ممکن است آيه (نشأتين) هر دو را در بر بگيرد که معناي عامي دارد يعني هيچ وقت چيزي به نفع کفّار و عليه مسلمان ها خداوند قرار نداده حالا چه دنيا باشد چه آخرت، چه مقام احتجاج و حجت و چه مقام دفاع، فرقي نمي کند، ايشان اينگونه گفته اند بنابراين يکي از دلائل ما براي قاعدة نفي السبيل همين آيه بود به نظر ما هم اعّم است و اشکال ندارد و آنچه ذکر شده است مصداق است. امام (رضوان الله عليه) که در سال 43 در آبان عليه کاپيتالاسيون که در مجلس درست شده بود صحبت کردند و در نتيجه ی آن تبعيد به ترکيه شدند، مطلع کلامشان همين بود {ولن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً} در زمان ما دو نخست وزير کشته شدند، در سال 1329 آيت الله کاشاني اصرار مي کرد که نفت را از چنگال انگليس در بياورد چون چند سال نفت را خيلي ارزان برده بودند و خورده بودند، آيت الله کاشاني مجتهدي بسيار قوي بود و سياسي بود، ايشان وقتي که بيانيه صادر مي کردند تمام بازار تهران مي بستند و حرکت مي‌کردند، يک روز يادم است که خودم در تهران بودم ايشان بيانه اي صادر کرده بودند که مردم جمع شوند جلوي مجلس و از وکلاء مطلبي را بخواهند، چون ايشان واقعاً مردي سياست مدار و زيرکي بود ولي متأسفانه در آن زمان تا حدودي تنها بودند جلوي مجلس که همه جمع شده بودند يکي از تجّار رفت روي پله که صحبت کند عليه آن قرارداد، ايشان گفت بيا پايين، بسيار مرد شجاع و حرّي بود، گفت صحبت اينجا با من است شما تاجري هر وقت پول خواستيم شما بده شما نبايد صحبت کنيد من بايد صحبت کنم، خلاصه ايشان اصرار داشتند نفت را از چنگال انگلستان در بياورد، رزم آرا نخست وزير بود و اصرار مي کرد که نخير! نفت در سيطره انگلستان باشد و بعداً شخصي به نام خليل طهماسبي رزم آرا را ترور کرد، آيت الله فيض قمي مرحوم شده بود و در مسجد شاه آن روز و مسجد امام امروز مجلس ختمي بود چند نفر قرار گذاشته بودند و مي دانستند که رزم آرا براي مجلس ختم خواهد آمد، رزم آرا که لب حوض آمد خليل طهماسبي او را ترور کرد و کشت. يکي ديگر هم حسنعلي منصور بود که امام (رضوان الله عليه) که صحبت کردند درباره کاپيتالاسيون امام را به ترکيه تبعيد کردند و آن کسي که در اينجا نقش داشت حسنعلي منصور بود که يکي از فدائيان اسلام به نام ناصر بخارايي او را کشت اينها هر دو بعداً شهيد شدند. خلاصه اين را عرض مي کرديم که آيه ممکن است اعّم باشد {لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً} آيت الله طباطبائي اين طور مي گويند، اعّم است از اينکه اين نشئه باشد يا آن نشئه، بنابراين يکي از دليل هاي ما براي قاعدة نفي السبيل اين آيه است به اين ترتيب که به عرض محترمتان رسيد. بقيه را انشاءالله فردا عرض مي‌کنيم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo