درس خارج فقه آیت الله نوری
کتاب الجهاد
87/12/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جهاد
بحث ما در باب جهاد دربارهي رباط و مرابطه، مرزداري و مرزبندي و سنگرداري براي حفظ مرزهايي که دشمن ممکن است از آن راه به داخل مملکت اسلامي نفوذ کند، بايد توجه داشت که اين بحث رباط با بحث جهاد مربوط است بحث جهاد هم با حکومت اسلامي و نظام اسلامي، مربوط است از اين جهت آن دو مطلب را تا در نظر نگيريم، بحث رباط براي ما روشن نميشود اين فقهاي ما جدا جدا، صاحب جواهر رباط را تنها حساب ميکند خوب رباط با جهاد مربوط است بنابراين بايد رباط را مشخص کرد و تفاوت و ديدگاهي که به اين عرايض ما و کلمات فقهاء بود در جهاد خيلي فرق دارد آنها جهاد را منحصر ميدانستند به دعوت به اسلام، يک نوع جهاد يا دفاع در مقابل نفوذ کفار به کشور اسلامي يک نوع، سوم بقاط همين، ما گفتيم اين گونه نيست و جهاد وسيعتر از اين است هر کجا فتنهاي باشد قاتلوهم، تا اين که فتنهاي در بين نباشد جريان سيد الشهداء «سلطاناً جائراً» جهاد است خيلي از جاها امر به معروف است جهاد ميکند آنها هيچ نميتوانند توجيه کنند انقلاب ايران را براي اينکه نه دعوت به اسلام بوده و نه دفاع بوده آنها ميگويند نه بقاط بوده و حال اين که حرکت زيد بن علي بن الحسين (عليهم السلام) جريان شهداي ؟؟؟ ما يک جريانهايي را ذکر کرديم از کتاب جهاد که معلوم ميشود جهاد بسيار بسيار وسيعتر از آن است که آقايان ذکر کرده اند، اين يک نوع بحث بود که بحث ما با اين ديدگاه مربوط است و ديگر مطلب اين که آنها گفتند که در زمان غيبت امام عصر (عليه السلام) اصلاً جهادي نيست مگر اين که وقتي حمله کنند به کشور و ما بخواهيم دفاع کنيم، گفتند اين گونه نيست جهادي که موجب عزت و عظمت است جهادي که با فتنه در زمين مربوط است، جهادي که با من سلطان جائراً مربوط است اين جهاد نميشود تعطيل باشد بگوييم صدها سال جهاد نيست تا امام زمان بيايد اينها ديدگاههايي است که ما قبلاً داشته ايم بحث ما با اينها همه ارتباط پيدا ميکند، خوب بعد از توجه به اين دو مطلب يکي اين که جهاد با آن معنا که خيلي وسيع است و اينها دوم اين که جهاد، مربوط است به اين که در هر زماني امام زمان (عليه السلام) غايب است بايد کسي نايب ايشان باشد و اين جهاد با آن همه فلسفه که «والله ما صلحت دين و لا دنيا الا به» نميشود اين تعطيل باشد مرابطه با همين امر مربوط است بنابراين وقتي که اين گونه جهاد را ما تفسير کنيم و تعليل کنيم خوب معلوم ميشود که اين رباط لازم دارد براي اين که دشمناني که هميشه در کمين کشورهاي اسلامي هستند در کمين اسلام هستند هيچ وقت آرام نيستند، بنابراين واجب است که در مرزها مرابطهاي صورت بگيرد تا اين که مانع نفوذ دشمن شود بنابراين به حکم عقل و عقلاء لازم ميدانند کسي که در يک مرکزي دشمناني دارند مرزها را حفظ کنند چه مرز آبي و چه مرز خاکي، چه مرز هوايي الآن در همين ايران ما اگر مرزهاي مستحکمي ما نداشتيم و مرزبنداني، اينها که واقعاً مرزهايي که استحکام را به وجود آوردند هم از لحاظ دريايي و هم از لحاظ خاکي و هم هوايي، دشمن بالأخره وارد ميشد بنابراين به حکم عقل و عقلاء و از آن لحاظ که ذکر کرديم، به حکم عقل و عقلاء مرابطه واجب است.
ـ ؟؟؟
حالا ما بنشينيم تا دشمن بيايد داخل بشود برويم دفاع کنيم، ما نبايد بنشينيم که دشمن بيايد از اين جا داخل شود چون مرز را معنا کنيم به اين معنا بنشينيم و منتظر بمانيم لذا دشمن بيايد و داخل شود برويم دفاع کنيم، اين بحث ما نيست بحث اين است که مرزها را محکم کنيم که اصلاً دشمن فکر نکند به اين که بتواند از مرزها وارد شود «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» (انفال، 60) به اين ترتيب بايد باشد آيات را خوانديم ديگر، بنابراين خيلي مطلب روشن است به نظر بنده، در اين که صاحب جواهر ذکر کرد مقداري از آن را عرض کرديم که درست نيست، مقداري از آن در مورد روايات است که اين روايات را متعرض شويم خيلي خوب است هيچ کدام از اين روايات را که شما ميدانيد عدالت ندارند، بله بنابراين مطلب به نظر ما خيلي روشن است و آن مشي که تا حالا داشتيم، صاحب جواهر به روايات باب ششم و هفتم به روايت باب ششم و هفتم استناد ميکند. ديروز ما خوانديم بعضي از روايتها را يکي از روايتهايي که خيلي مهم بود خبر يونس را ديروز خوانديم عرض کرديم به اين که اين جا هم کلمهي فليرابط دارد که امر حاضر است و امر دلالت دارد بر وجوب، از اين استفادهي استحباب نميشود کرد، حالا خبر سوم باب هم که ديروز باز عرض شد ظاهراً، سنداً هم ضعيف است خبر باب سوم از طلحة بن زبير، اما خبر چهارم باب، خبر چهارم باب را بإسناده، اسناد شيخ طوسي «عن محمد بن أحمد بن يحيي» اين را ميشناسيم که خيلي خوب است «عن محمد بن هاشم» خيلي خوب است اما «عن علي بن معبد» علي بن معبد توصيف نشده از اين جهت خبر ضعيف است «عن واصل» آن هم توصيف نشده اين دو نفر در خبر ضعيف هستند «عن عبدالله بن سنان» اين خوب است «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يُقْتَلُونَ فِي هَذِهِ الثُّغُورِ» از امام صادق ميپرسند کساني که در مرزها کشته ميشوند اينها حکمشان چيست؟ «قَالَ فَقَالَ الْوَيْلُ» اينها مستحق عذاب هستند «يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي الدُّنْيَا وَ قَتْلَةً فِي الْآخِرَةِ» اينها تعجل ميکنند و عجله ميکنند در دنيا کشته شوند و در آخرت هم کشته ميشوند «وَ اللَّهِ مَا الشَّهِيدُ إِلَّا شِيعَتُنَا وَ لَوْ مَاتُوا عَلَى فُرُشِهِمْ» و الا شهيد شيعيان ما هستند خوب اين مطالب جهاد، با تاريخ خيلي مربوط است امام صادق (عليه السلام) در زماني بود که بني العباس حرکت ميکردند براي تحکيم و تقويت و تأسيس سلطنت خودشان و امام صادق (عليه السلام) در آن زمان، خوب قيام را در برابر سقوط بني اميه و قبضهي حکومت سلاح نميدانستند و اين کار را نکردند بني الحسن، آنها حرکت ميکردند از اين موج سواري نتيجه بگيرند حالا که بني اميه سقوط ميکند حکومت را به دست بياورند، امام صادق (عليه السلام) ميدانستند که اين نتيجه ندارد به نتيجه نميرسد، بالأخره بني العباس حکومت را قبضه ميکند بني عباس حکومت را قبضه کردند، بالأخره حکومت است و رباط دارد و مرابطه دارد ولي هر چه هست جزء همان حکومت بني عباس است، بني عباس هم مثل حکومت بني اميه است حکومت جباران و ظالمان است، حکومت جبار و ظالم که شد کمک بر آن حرام است ثبت نام در ديوانشان حرام است، هر نوعي تقويت آنها به ارتباط آنها حرام است آن وقت آنها که حکومت را در دست داشتند خوب آنها قتال داشتند و مرابطه داشتند و رباط داشتند اشخاصي را در دفترشان ثبت نام ميکردند و مهيا ميکردند ميفرستادند براي ثغور براي مرزها، اما خوب جهاد يک عبادتي است جهاد شأن پيامبر است و امامان معصوم است و کسي که قائم مقام امام معصوم باشد ما بني عباس نه جهادشان مشروع است و نه رباطشان مشروع است، کسي که با آنها همکاري کند گنهکار است خوب معلوم است ديگر، امام صادق ميخواهد اين را بگويد اينها که در ثغور و در مرزها ميروند براي رباط از طرف بني العباس ميروند ديگر، از طرف بني عباس ميروند تقويت ثبت نامه آنها در ديوان آنها است، بله اهل جهنم هستند و در دنيا کشته ميشوند که معذب هستند و در آخرت هم معذب خواهند بود اين گونه، راجع به اين است «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يُقْتَلُونَ فِي هَذِهِ الثُّغُورِ» کساني که در زمان بني عباس ميروند در اين ثغور کشته ميشوند اين چگونه است؟ «قَالَ فَقَالَ الْوَيْلُ يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي الدُّنْيَا» گفتند واي بر آنها اينها نبايد بروند جزء حکومت بني عباس براي تقويت حکومت آنها گام بردارند و ثبت نام در ديوان آنها بکنند آنها نبايد رباط انجام دهند، «يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي الدُّنْيَا» تعجل ميکنند عجله ميکنند در دنيا کشته ميشوند بله در آخرت هم يعني عذاب دارند «وَ اللَّهِ مَا الشَّهِيدُ إِلَّا شِيعَتُنَا وَ لَوْ مَاتُوا عَلَى فُرُشِهِمْ» شهيد شيعيان ما هستند پيروان ما هستند، اينها پيروان ما نيستند روايت خيلي خوبي است از جهت اين که مطلب را خيلي روشن ميکند خوب امام صادق (عليه السلام) در آن زمان، هر چند که در فرهنگ اسلامي، کار ميکردند و بيان احکام اسلام و شرايع اسلام، ولي بايد توجه داشت که امام صادق و ساير ائمه اين گونه نبودند که اگر در قسمت فرهنگ گام بر ميدارند از سياست به سياست توجه نکنند، بيشتر روايات عليه بني عباس از امام صادق (عليه السلام) است که بنده در کتاب امر به معروف نقل کرده ام و جداً با شدت مخالفت ميکردند: «لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ» مسجد هم به اينها کمک نکنيد ؟؟ در ديوان و اينها ؟؟؟ خلاصه روايات زيادي ذکر کرده اند آنها اعتقاد دارند که امام صادق (عليه السلام) در آن زمان اين گونه نبوده حالا که مکتبي دارد و شاگرد تربيت کرده و درس ميدهد از جنبهي سياست مثلاً غفلت داشته باشد و توجه نداشته است، نخير بيشتر اين رواياتي که معارضه ميکند با شدت با بني العباس از امام صادق (عليه السلام) است ـ صحبتهاي متفرقه ـ امام صادق (عليه السلام) بسيار با شدت اين گونه ميگويند در حالي که ميبينيد معاصر با منصور و اين ها، آن هم ميپرسد به اين که ميروند کساني در ثغور کشته ميشوند، با شدت ميگويد الوير، «قَالَ فَقَالَ الْوَيْلُ يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي الدُّنْيَا وَ قَتْلَةً فِي الْآخِرَةِ وَ اللَّهِ مَا الشَّهِيدُ إِلَّا شِيعَتُنَا وَ لَوْ مَاتُوا عَلَى فُرُشِهِمْ» خوب اين باب ششم بود در اين باب فقط يک روايت را صاحب جواهر استدلال کرده براي استحباب گفتيم نه اين دولت ندارد، آن گونه وضع اين گونه بوده، فليرابط دارد فليرابط دال بر وجوب هست باب هفتم، هم
ـ ؟؟؟
اين باب چهار روايت بيشتر ندارد دلالت دارد بر اين که کساني که در زمان بني عباس و بني اميه گفتيم جهاد بايد در رکاب امام باشد، غير از اين حرام است لحم الخنزير همان گونه که قبلاً خوانديم اين جهاد، روايت هم همين گونه است.
ـ ؟؟
روات هم همين گونه است روات و جهاد روات از تبعات و از مواهب و مقدمات جهاد است، جهاد اول بحث را ميگويم براي همين ميگويم دو مطلب را بايد توجه کنيم، يکي جهاد است و يکي هم چه است؟ يکي جهاد است خوب بنابراين جهاد بايد با امام معصوم باشد يا نايب منابع، و الا حرام است مثل لحم خنزير خوانديم در يکي از باب ها، و رباط هم از مواهب آن است حالا اگر کسي ميخواهد قتال کند ولي با بني عباس، حرام است رباط هم کند حرام است براي خاطر اين که اين روات کند با آن ها، بايد برود جزء آن دستگاه شود و ثبت نام در ديوان آنها کند براي تقويت آنها قدام بردارد هر نوع ارتباط و تقويت و تحکيم و تأسيس ظالمين چيست؟ حرام است، بله رباط با آنها حرام است حرام مثل لحم خنزير با آنها حرام است و کساني که بروند کشته شوند و در آخرت هم عذاب ميشوند.
ـ ؟؟
الامام الصادق و المذاهب الاربعه، تأليف اسد حيدر، ما بايد مطالعاتمان خيلي وسيع باشد مخصوصاً جهاد کتاب جهاد با تاريخ خيلي مربوط است، اخبار اهلبيت با تاريخ آن زمان خيلي مربوط است خوب اين عرض کنم که باب ششم بود، چهار تا خبر داشت به اين ترتيب، اما باب هفتم در باب هفتم هم باز خبر اول محمد بن حسن بإسناده عن علي بن مهزيار شيخ طوسي، به استاد خود از علي بن مهزيار، اسناد شيخ طوسي بله مطلب خيلي صحيح است، از اجلاي روات ما است و الآن قبرش در عراق زيارتگاه است معاصر حضرت جواد (عليه السلام) بوده است، «کتب رجل بني هاشم إلي أبي جعفر ثاني» حضرت جواد (عليه السلام) است چون براي اين که بخواهد روايت مفصل ميشود خلاصهي آن را مطالعه ميکنيم يک شخصي سؤال ميکند از أبي جعفر (عليه السلام) که من نذر کرده ام براي رباط، خوب قصد رباط، براي اين که جزء جهاد اسلامي است، اصل رباط امر ممدوحي است ما در صحيفهي سجاديه، دعاي بيست و هفتم دربارهي امام سجاد دعا براي اهل ثغور، يک دعاي بسيار مفصلي هست در صحيفهي سجاديه دعاي بيست و هفتم «و من دعاء أهل ثغور» حضرت دعا ميکند براي اهل ثغور، پروردگار شمشيرشان را بران کن کارشان را مرتب کند چه بکن و چه بکن، رباط که عرض کردم رابط جزء جهاد است و جهاد هم که در جهاد مهم است رباط هم مهم است منتها بايد در کساني ساماندهي کنند که معصوم باشد نه ساماندهي جهاد و رباط به وسيلهي جباران و ستمگران و اين ها، بله اين شخص ميگويد به اين که يک شخصي نذر کرده براي رباط، ولي خوب ميبينيم که الآن رباط دست کيست؟ دست بني عباس است ديگر، زمان حضرت جواد (عليه السلام) اين کار هم انجام دهد يا نه، حالا جواب حضرت هم خيلي مسئله را روشن ميکند، حضرت جواب ميدهند که اگر اين که نقل کرده براي اين کار، در سؤال ميگويد که من نذر کرده ام بعد اينهايي که مردها دست بني عباس است آنها ساماندهي ميکنند کار رباط را، و معلوم است که جزء جباران و ظالمان هستند آيا ميتوانم آن را که من نذر کرده ام در راه ديگري خرج کنم؟ يا ناچار بايد همان جا خرج کنم؟ حضرت ميفرمايند اگر شما اين را نذر کرديد کسي اطلاع دارد تقيه است و اطلاع دارد ناچار همين کار را بکن ضرورت است ندارد اينها را رباط ميگويند، ولو نذر کرده باشيد اين پول را در جاي ديگري خرج کن، اين را در آخري ميخوانم ميگويد «يَلْزِمُنِي الْوَفَاءُ فَكَتَبَ إِلَيْهِ بِخَطِّهِ وَ قَرَأْتُهُ» حضرت به خط خود نوشت علي بن مهزيار هم آن خط را خوانده، «إِنْ كَانَ سَمِعَ مِنْكَ نَذْرَكَ أَحَدٌ مِنَ الْمُخَالِفِينَ» اگر نذرت را شنيده اند «فَالْوَفَاءُ» ضرورت است ديگر تقيه است « بِهِ إِنْ كُنْتَ تَخَافُ شُنْعَتَهُ» اگر از پيامد اين ميترسي برو دفاع کن تقيه است «وَ إِلَّا فَاصْرِفْ مَا نَوَيْتَ مِنْ ذَلِكَ فِي أَبْوَابِ الْبِرِّ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ لِمَا يُحِبُّ وَ يَرْضَى» اگر کسي خبر ندارد نرود، به رباط خرج نکن به کارهاي ديگري خرج کن، چرا؟ چون آن زمان اين گونه بوده است رباطها و مرابطين دست بني عباس بوده و رفتن آنها تقويت آنها بوده، ائمه (عليهم السلام) حرام ميدانستند اين را، اين خبر. منتها يک کلمهاي هست که اين را بايد معنا کنم در اين جا هست که سؤال ميکند که: «إِنِّي كُنْتُ نَذَرْتُ نَذْراً مُنْذُ سَنَتَيْنِ أَنْ أَخْرُجَ إِلَى سَاحِلٍ مِنْ سَوَاحِلِ الْبَحْرِ» ميگويد من چند سال است نذر کردم بروم به ساحلي از سواحل دريا، «إِلَى نَاحِيَتِنَا مِمَّا يُرَابِطُ فِيهِ الْمُتَطَوِّعَةُ» متطوعه در آن جا ؟؟؟ رباط هم دارد بعداً خواهد آمد در همين جواهر، دو طايفه بودند اينها نسبت به جهاد، يکي متطوعه بودند، متطوعه به کساني ميگفتند که اينها مشغول نجاري و بنايي و خياطي بودند، هر وقت ميخواست دولت ميخواستند ابلاغ ميکردند ميرفتند به جهاد، اينها يک حکمي داشتند يک عايدتي داشتند از اين راه، ولي اين گونه بودند عدهاي ديگر مرسلين بودند اينها هميشه آماده بودند براي جهاد، کار ديگري نداشتند و هميشه هم در آن زمان برخوردها و جهادها و مأموريتها و نظامي و انتظامي و اينها بود، به آنها ميگفتند مرسلين، اين متطوع که اين جا هست آن طايفهي اول را ميگويد، ميگويد همان گونه که متطوعه نجار و بنا و خياط و گاهي ميروند کارهاي مرابطه من هم نذر کرده ام بروم، «نَحْوَ مَرَابِطِهِمْ بِجُدَّةَ» همان جدّهي فعلي «وَ غَيْرِهَا مِنْ سَوَاحِلِ الْبَحْرِ» وسواحل بحر، چه کار کنم؟ حضرت جواب ميدهند اگر موقعي که نذر کردي مطلع شدند تقيه است برو، ؟؟ نميخواهد بروي چون براي اين که اين مرابطه در زمان بني عباس و تقويت سلطنت و حکومت اين جباران و اين گونه موارد، اين هم از اين خبر دلالت بر چيزي هم ندارد.
خوب بعد خبر دوم عبدالله بن جعفر همگري است در روايت آمده عبدالله بن عيسي عن الرضا (عليه السلام) اين خبر هم باز مطالعه ميکنيد باز دارد که اگر، طوري است که ناچار هستي فليرابط برو براي رباط، منظورم اين است که اين روايت هيچ کدام از آن دال بر آن که صاحب جواهر ميگويد نيست، استحباب آن را ميگويم، عجيب اين است که ايشان در صفحهي اول که ديروز گفتم استحباب ميگويند و بعد در صفحهي بعد ميگويند شيخ طوسي، در صورتي که مستحب هم نيست چرا؟ در يک زماني بوده اند که جهاد و رباط و همه در دست ظالمان بوده است و اين ها، حتي بگوييم مستحب هم نيست، ولي شيخ طوسي گفته مستحب است در يک زماني بودند که تمام قدرتها در دست حکومت جباران بوده است جهاد آن شؤون حکومتها بود، رباط از شؤون حکومتها بود، بله آن چه ما عرض کرديم لکن آيات و قرآن که عرض کرديم به حکم عقل عقلاء هر کسي که زماندار است و هر کسي زمان است و هر کسي که قبضه کرده است حکومت را البته بايد ساماندهي کند يکي از ساماندهي و برقراري حکومت همان جهاد است و قتال است و رباط است و مرزبنديها و مرزداريها است بنابراين به نظر ما، همان که عرض کرديم جهاد به آن معنا، حکومت به اين معنا و اين از شؤون حکومت است و مرزداري، رابط لازم و واجب است براي عقل و عقلاء و براي مرزها را که بايستي محکم ببندد و نگاه دارند تا دشمن نتوانند نفوذ کنند، در نهج البلاغه هم سه تا در نامهها دربارهي ثغور و مرزها هست مستفاد از آنها که بله، لازم است که ثغرها و مرزها محکم باشد نامهي چهل و ششم است که الآن فرصت نيست بخوانيم نامهي شصت و يکم است و نامهي هفتاد و يکم است اين سه تا نامه دربارهي مرزداري است نامهي چهل و ششم شصت و يکم و هفتاد و يکم، چرا؟ چون حضرت امير حکومت داشتند کسي که حاکم باشد بايد مرزها را کاملاً مواظب باشد و مرزبندي کند و مرزباني برقرار باشد، نامهي شصت و يکم به کميل بن زياد نخعي است کميل بن زياد که از لحاظ تقوا و تعهد و ولايت در سطح بسيار بالايي است و در همين راه هم کميل کشته شد، حجاج بن يوسف کميل را شهيد کرد و الآن هم قبر کميل بن زياد در عراق يک زيارتگاه بسيار مهمي است خوب، نامهي شصت و يکم از حضرت به کميل است کميل را حضرت اميرالمؤمنين براي جايي والي قرار داده بود و قرار بود که مرز را هم حفظ کند اما نتوانست حفظ کند حضرت امير به آن صراحت خودشان گفتند به اين که تو چون نميتواني حفظ مرز کني، بيا کنار شهري از شهرهاي عراق به نام ؟؟؟ اين در آن شهر حاکم بود ولي به گونهاي بود که معاويه در شام حاکم بود به عراق نفوذ ميکرد براي خاطر اين که امنيت را به هم بزند تا حضرت امير را اذيت کند و اين ها، حضرت در آن خطبهي بيست و هفتم فرمودند که من شنيدم لشکر معاويه داخل شده اند از سمت انوار و النگو و گردنبند يک زن زنيه را که آن البته مسلمان نبوده ولي تحت سيطرهي اسلام بوده گردنبند شان را برداشتند اين خيلي متأثر شدم اگر هر کسي اين جريان را بشنود از غصه بميرد، «ما کان عندي ملوما بل کان به جديرا» از غصه بميرد که دشمن وارد ميشود به خاک مرز حفظ نشود و داخل شود به خاک اسلامي ولو اين که يک زن زنيه هم باشد ولو چون تحت سيطرهي اسلام است اين گونه شود خلاصه حفظ مرزها، انقدر موضوع مهمي است نامهي شصت و يکم را به کميل است که چون نتوانستيد شما مرز را حفظ کنيد بيا کنار و کس ديگري آن جا برود، اين هم از اين و دعاي بيست و هفتم است، دعاي بيست و هفتم صحيفهي سجاديه که دعاء اهل الثغور، بله براي اهل ثغور حضرت امام سجاد دعا ميکند آن دعا را اگر مطالعه بفرماييد چقدر امام سجاد (عليه السلام) عنايت و اهتمام دارد به حفظ ثغور و مرزها و کساني که مرزداران هستند و چقدر اينها فضيلت و ثواب دارند حضرت دعا ميکند، البته صحيفهي سجاديه براي همهي زمان هاست اين براي زمان بني عباس نيست، در زمان بني عباس هم کساني که مرزها را حفظ ميکنند براي اينکه بيضهي اسلام حفظ شود مسلمانان حفظ شود و اسلام حفظ شود، خلاصه ما در اين استحباب احتياجي به دليلهاي صاحب جواهر نداريم، خود همين صحيفهي سجاديه دليل بزرگي است براي ما، که امام سجاد (عليه السلام) براي اهل ثغور دعا ميکند خوب اين خيلي فضيلت است ديگر، نيازي به آن ادله نيست که ايشان ميگويد ؟؟؟ بلکه ما آن را از استحباب بالاتر ميدانيم به اين که واجب است و اين ها، دربارهي چون امروز خواستم اين بحث تمام شود، دربارهي رباط روايات فراوان داريم بيشتر هم از عامه است که چقدر ثواب دارد اين، يکي دو تا از آن روايتها را حالا خدمت شما عرض کنم در صحيح بخاري، «قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) رباط يوم في سبيل الله خير من الدنيا و ما فيها» يک روز اگر کسي برود مرزها را حفظ کند از دنيا و ؟؟؟ حفظ است قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) «رباط في سبيل الله أفضل من ألف يوم فيما سواه» بله «؟؟؟ في سبيل الله» حفظ کردن است حفظ کردن مرزها و بيدار ماندن «أفضل قيام ليلها و صيام نهارها» اين روايات را در منتهاي علامه که جلد چندم بود عرض کردم منتهاي بحث ما الان اينجا هست.
ـ ؟؟؟
منتهاي علامه جلد چهارده، تذکره جلد نه، روايات فراواني تذکرهي علامه، روايات فراواني هست در پاورق آدرس تمام اين روايات ذکر شده است منتها به تذکره مراجعه ميکنيد، خوب مطلب ديگر که خواستم عرض کنم خدمت محترمتان که اين بحث تمام شود اين است که، رباط و مرزداري، معناي وسيعتري هم دارد که در جلد دوم بحار، صفحهي پنجم، «علماء شيعتنا مرابطون بالثغر الذي يلي إبليس و عفاريته» امام صادق (عليه السلام) فرموده است علماي شيعهي ما همه مرزدار هستند، همهي طلبهها بايد مرزداراني باشيم، «علماء شيعتنا مرابطون بالثغر الذي يلي ابليس و عفاريته» در مردي که آن طرف مرز ابليس و عفاريت و قواي ابليس است «يمنعونهم من الخروج الي الضعفاء شيعتنا» اينها مانع اند از اين که دشمنان اسلام نفوذ کند و ضعفاي شيعيان ما را گمراه کند، «فمن انتصب لذلک قتل جاهد الروم و الترک و الخزر ألف ألف مرة» کساني که از علماي شيعهي ما خودشان را آماده کنند براي حفظ مرزها، نه از جهاد با روم و خزر که در آن زمان کافر بودند هزار هزار برابر، يک ميليون دفعه، چرا؟ « لأنه يدفع عن أديانهم و هؤلاء عن أبدانهم» براي اين که مرزداران ديگر، بدنهاي مردم را حفظ ميکنند، مرزداران لشکري اما علماي ما دين مردم را و دين مردم را حفظ کنند حديث را يک بار ديگر ميخوانم ... بنابراين ما طلبه مجاهد هستيم مرابط هم هستيم که شأن ما به اين است که بايد دلها را حفظ کنيم يک وقت وسوسه هايي، يک وقت مغالطه کاريهايي در دل مردم نفوذ نکند و ايمان آنها را سست نکند، بحث مرابطه يکي از بحثهاي جهاد بود با توفيق پروردگار که تمام شد امروز ميخواهم ديگر انشاءالله بعد از اين بخوانيم.