< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
  در بحث جهاد همان طور که عرض کرديم, بعضي مطالب و آيات و روايات و ابواب فقهي داريم که براي تحصيل آمادگي است که مسلمانها هميشه کسب آمادگي و مهارت براي شرکت در امر جهاد. يکي از اين موضوعات بحث سبق و رمايه است. در رابطه با بحث سبق و رمايه چند مطلب است. مطلب اول تشويق و ترغيبي که در اخبار اهل بيت : صورت گرفته براي کسب مهارت در سوارکاري و تيراندازي و شنا. به طور کلي به کار بردن آلات جنگي. کلمه ي نص که ما داريم, بعداً مي گوييم با صاد به معني به کار بردن آلات جنگي که از آهن ساخته مي شود. در آن زمان اشياء خاصي بود در زمان هاي قبل, وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس مسئله ي حديد در جهاد, در جنگ داراي موقعيت بسيار مهمي است. خلاصه اگر ما دسته بندي کنيم روايات را يک دسته تشويق و ترغيب براي فراگرفتن سوارکاري و تير اندازي و شنا و به کار بردن آلات جنگي. دسته ي دوم مربوط به اين است که مسابقه ي با اينها. آن اول ولو هر فردي که اين کار را انجام بدهد, سوارکاري ياد بگيرد, تيراندازي ياد بگيرد. بحث دوم اينکه عقدي منعقد کند. براي تشويق بيشتر که اگر بعوض باشد, پولي هم در بين باشد, برد و باختي هم در بين باشد باز هم شارع تشويق و ترغيب مي کند که بعوض اشکال ندارد. هم در رمي هم در مسابقه ي اسب سواري و اينها.
  در جلد سوم مي توان گفت که اخباري است که نهي مي کند در غير اينها برد و باخت را يا به عوض بودن را. حالا کلمه ي برد و باخت نباشد, به عوض بودن را. مي گويد لا سبق الا در اينها و نفي مي کند از غير اينها. اين است که بايد در اين سه موضوع, _شايد تدريجاً بحث از آنها بوجود بيايد_ بحث فقهي انجام بگيرد.
  عرض کرديم که صاحب جواهر (رحمه الله عليه) در جلد 28 جواهر بحث سبق و رمايه را مطرح کرده. ولي ما به همين ترتيب که عرض مي کنيم به آنجا هم مي رسيم. بحث اول درباره ي تشويق و ترغيب به اينکه شما سوارکاري ياد بگيريد, شنا ياد بگيريد, تيراندازي, به کار بردن آلات جنگي را ياد بگيريد. هر فردي در مهيا بودن و کسب مهارت براي جهاد که پيش مي آيد داشته باشيد. اگر انسان باور کند که جهاد امر ساده اي نيست, همان طوري که اجتهاد و تبليغ و خطابه و همه اينها قبلاً چقدر بايد انسان درس بخواند تا مهارت پيدا کند در اين قبيل کارها. حالا تذکري هم مي خواستم بنده بدهم که بعضي ها فکر مي کنند که با نوار انسان مجتهد مي شود, محقق مي شود. ولي هيچ کس نيست. چون که با نوار و سي دي محقق نمي شود. انسان بايد استاد ببيند. اين که رسم بوده از سابق استاد و شاگرد ديدن استاد و معاشرت با استاد و رويارو بودن و سؤال کردن و جواب شنيدن اينها خيلي اثر دارد. اين که بعضي ها فکر کنند حتماً انسان با نوار و سي دي مجتهد مي شود, محقق مي شود, اين اشتباه است. باز يکي از اشتباهات اين است که در هر درسي انسان بايد مرتب حضور پيدا کند. بعضي ها مي بينيد که گاهي هستند و گاهي نيستند. نه. اين را براي خيرخواهي مي گويم. بعضي از مطالب مانند حلقه ي زنجير به هم مربوط است. کساني که گاهي هستند و گاهي نيستند اين طور درس خواندن هيچ وقت انسان را يک محققي, مجتهدي, فقيهي نمي کند. يا مثلاً يک روز اول بحث مي آيد يک روز وسط بحث. اين هم حاکي از آن است که عنايت لازم به آن درس را ندارد. عنايت لازم به اين است که انسان مرتب حضور پيدا کند, مداوم باشد, درس را بنويسد, پيش مطالعه کند, بعد مطالعه کند, اشکال داشته باشد بپرسد, بعد مي شود يک درسخوان حسابي.
  حالا بالاخره ما در اين بحث سبق و رمايه اول بحث بر اين بود که تشويق و ترغيب بر اينکه هر فردي در سوارکاري و تيراندازي و شنا و اينها مهارت پيدا کند. حالا رواياتي داريم براي نمونه در مستدرک الوسائل طبع جديد جلد چهارم صفحه 517. <عَلِّمُوا أَبْنَاءَكُمُ الرَّمْيَ وَ السِّبَاحَة> پيغمبر حديث نبوي است, به فرزندان خودتان تيراندازي و شنا را ياد بدهيد. السباحه با سين به معني شنا کردن و شناوري است. اين دستور آموزش تيراندازي و شنا براي فرزندان خودتان براي جوانان خودتان تا هميشه آماده باشند براي جريانهايي که خطر آفرين است و پيش مي آيد اينها آمادگي داشته باشند. اين حديث که عرض کرديم.
  باز حديث ديگر است که از پيغمبر <ارْكَبُوا وَ ارْمُوا> رکوب و سوارکاري ياد بگيريد <وَ ارْمُوا> تيراندازي ياد بگيريد <وَ انْ تَرْمُوا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَرْكَبُوا> حال اگر امر دائر شد بين ياد گرفتن تيراندازي و سوارکاري, پيغمبر رمي را ترجيح مي دهند. در روايات ما است که <ألا إن القوة الرمي> اينها واقعاً حاکي از اين است که رمي _حالا در زمان ما معلوم مي شود_ رمي خيلي نقش دارد. آن وقت رمي در تيراندازي بود مثلاً. بعداً هم منجنيق اينها را ياد گرفتند براي رمي. اما امروز بيشتر آلات و ابزار جنگي ما رمي است. موشک و فلان و فلان همه اش رمي است. رمي خيلي نقش دارد, روز به روز هم رمي وسعت بيشتر پيدا مي کند در آلات و ابزار جنگي. مي فرمايند که <ارْكَبُوا وَ ارْمُوا وَ انْ تَرْمُوا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَرْكَبُوا> اگر امر دائر شد بين فراگرفتن سوارکاري يا تيراندازي, اگر شما تيراندازي ياد بگيريد بهتر از اين است که تنها سوارکاري ياد بگيريد. بالاخره مي گوييم تيراندازي محبوبتر است نزد ايشان. يک قسمت از روايات در اين قسمت تشويق و ترغيب و ياد گرفتن و اينهاست.
 قسمت دوم اينکه بحث مسابقه است و براي تشويق بيشتر که اينها با جمعيت باشند. چون براي اينکه رقابت, خود رقابت کار اجتماعي به انسان يک تشويق بيشتري به انسان مي دهد, شوق بيشتري مي دهد. آن اولي تقريباً يک امر فردي است, فردي را هم شامل مي شود. اما دومي بحث سبق و رمايه است. در بحث سبق و رمايه که با جمعيت با هم مسابقه بگذارند, خود همين ايجاد رقابت بين افراد تشويق بيشتري, شوق بيشتري ايجاد مي کند. در اينجا هم در وسائل الشيعه در دو جا وسائل متعرض است. يکي در باب يازده در کتاب جهاد متعرض اين روايات است. مي دانيد که جهاد عدو که ما داريم مي خوانيم با جهاد نفس در جلد 11 وسائل 20 جلدي است. يکي هم در جلد 13 در بحث سبق و رمايه متعرض شده صاحب وسائل. نوع روايات در دو جا ذکر شده, منتها بعضي ها اينجا هست آنجا نيست و بعضي ها آنجا هست اينجا نيست. حالا در جلد 11 کتاب جهاد صاحب وسائل صفحه 107 ايشان مي فرمايند ما در جهاد خيلي مطلب داريم. اين ها هم جزء جهاد است, سبق و رمايه جزء جهاد است. صاحب وسائل هم در کتاب جهاد ذکر کرده. ؟؟؟ منتها اين دو تا با هم ارتباط دارند. در وسائل در جلد 11 صفحه 107, يک باب اول انعقاد کرده منعقد کرده صاحب وسائل براي "استحباب اجراء خيل". براي اسب سواري که مسابقه در اسب سواري. خب آن وقت مرکب اسب بوده, هر مرکبي که در جنگ و جهاد اينها کاربرد دارد. حالا آن وقت اسب است. باب 57 از ابواب جهاد عدو مال اسب سواري است. باب 58 مال تيراندازي است در کتاب جهاد. باب 57 باب استحباب ارتباط الخيل. حتي رواياتي ذکر کرده که اسب نگه داشتن خودش مستحب است <الْخَيْلُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيهَا الْخَيْرُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة> حديث پيغمبر است. يعني به پيشاني اسب _نواصي پيشاني يا به مويي که روي پيشاني اسب مي رويد, يال اسب_ بر پيشاني اسب خير و برکت تا روز قيامت بسته شده است. سابقاً مرسوم بوده حالا چون براي اينکه نگه داشتن حيوانات و اينها مخصوصاً در شهرها مشکل است مرسوم بود بين مردم در هر خانه اي که اسب باشد فقر به آن خانه راه پيدا نمي کند. يک برکتي خداوند به اهل آن خانه مي دهد, در هر خانه اي که اسب باشد فقر در آن خانه راه پيدا نمي کند. اينجا صاحب وسائل مطالعه مي کنيد ما همه چيز نمي خواهيم ذکر کنيم باب 57, روايات مربوط به "استحباب ارتباط الخيل" نگه داشتن اسب. در آن زمان يک مرکب سواري خيلي مهمي بوده.
  بعد مي آييم سراغ باب 58. وسائل جلد 11 باب 58 از ابواب جهاد عدو. چند تا خبر ذکر کرده خبر اول اين است <مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى> کليني < عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى اَبو جَعفَر عَطار قُمي> خود کليني از طبقه ي 9 است استادش طبقه ي 8 است. خيلي مهم است. محمد بن يحيي ابوجعفر عطار قمي از اساتيد مهم کليني است. از ايشان و علي بن ابراهيم بيشترين روايات را دارد. بعد <عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ> که احمد بن محمد بن عيسي از اجلاي طبقه ي 7 است <عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى> محمد بن يحيي خزاز اين هم از طبقه ي 6. اينها همه شان از اجلاي رواة هستند <عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ> طلحة بن زيد شيخ در رجال گفته <اِنَّه عامي> سني است <لَهُ کِتابٌ الّا اَنّ کتابه معتمدٌ> بعضي از اينها سني بودند ولي کتابهايشان مورد اعتماد فقهاي ما بوده است. <عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الرَّمْيُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ الْإِسْلَام> رمي, انداختن, تيري است از تيرهاي اسلام. ما بعداً هم مي گوييم که درباره ي رمي چقدر روايت داريم.
  حديثي داريم بعداً مي خوانيم از پيغمبر خداوند درباره ي يک تير سه نفر را وارد بهشت مي کند. يکي آن کسي که آن چوب را در اختيار تراشکار گذاشته که از آن چوب تير درست کند. همين که اين يک انتخابي اين چنين اقدامي اين چنين که چوب را آورده و در راه ديگر خرج نکرده. چوب را آورده و در اختيار کسي گذاشته که آن آلات و ابزار جهاد درست مي کند. همين کارش به قصد خدا باشد داري ثواب و بهشت است. دوم آن کسي که آن چوب را مي تراشد و از آن چوب تيري درست مي کند. خب اين هم دوم است که خداوند به آن بهشت مي دهد, به قصد سبيل الله. سوم آن کسي که آن تير را به کار مي برد براي زدن به دشمن. خداوند به آن شخص هم ثواب مي دهد, في سبيل الله کار کرده باشد بهشت مي دهد. مي خوانيم بعد. اين خبر که خوانديم در صفحه 107 جلد 11 وسائل باب 58 خبر اول باب مربوط به تيراندازي بود.
  خبر دوم اين باب <وَ عَنْهُ> يعني کليني <عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى> عنه برمي گردد به استاد کليني. <عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى> اين هم از اجلاي ثقاة است و خيلي خوب است. <عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ> حسن بن ظريف هم ثقه است. تا اينجا بحثي نداريم <عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ> از طبقه ي 5 است از اجلاي رواة است. صاحب رياض، رياض را هميشه مطالعه کنيد, کتب فقهي را, همه شان را. در بحث ما در رياض جلد 10 طبع جديد. محسنات اين کتابها اين است که در اين کتابهاي مسالک که تازه چاپ شده يا رياض و اينها در پاورق مدارک کتب و روايات را ذکر مي کند. چاپهاي قبل اين حرفها را نداشت. اما الآن در پاورق اسم هر کتابي را که در متن برده در پاورق مسطور است به طور کامل. جلد 10 رياض صفحه 233 بحث ما سبق و رمايه در اينجاست. بعد از اينکه عبدالله بن مغيره را ذکر کرده کلمه اي را عرض کنم <عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ رَفَعَهُ> عبدالله بن مغيره جزء طبقه ششم است <رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ > معلوم است که يک نفر از طبقه ي شش نمي تواند از پيغمبر نقل کند. وسائط را حذف کرده. اين حديث از جهت حجيت سندي به اين ترتيب, يک قسمي از مرسلات است که حجت نيست. ولي صاحب رياض بعد از نقل همين خبر ايشان گفته به اينکه عبدالله بن مغيره از کساني است که <أجمع الاصحاب علي‌ تصحيح ما يصحّ عنه> اين عبارت را دقت کنيم چون زياد در کتب رجال و در کتب فقهي هست که <أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح عن جماعة> اولاً که خود اين اجماع چه اجماعي است؟ ثانياً معني اين کلمه چيه که <أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح عن فلان>. بحث زيادي شده. امام (رضوان الله عليه) در بحث خودشان, شايد يک روز همين را بحث کردند. اولاً اجماع از آن اجماعات نيست که قول معصوم ازآن کشف شود. چون اجماعي است که علماي رجال به اين اجماع کردند. خوب هر اجماع که کشف از قول معصوم نمي کند. اجماع در مسائل فقهي اگر باشد, مدرکي نباشد, اطمينان پيدا کنيم به اينکه اينها روايتي, چيزي در دستشان بوده که لم يصل الينا, بله. اينها آن جور نيست. از اين جهت اين اجماع حجيت فقهي ندارد. مسلم عند علماي رجال است. دوم اينکه معني عبارت چيست؟ بعضي ها گفتند معنايش اين است که اگر يکي از اينها در سند باشد ديگر آن سند کلاً معتبر است. نه اين طور نيست. معني عبارت اين است که اين شخص آن قدر در حد وثاقت و اطمينان عالي است که ديگر درباره اش حرفي نيست, بحثي نيست. همين. بعضي ها گفتند به قبل از اين نگاه نمي کنيم, به بعد از اين نگاه نمي کنيم, نه خير اين فقط خودش. اينها هم 18 نفرند. 6 تا از طبقه ي چهارم, 6 تا از طبقه ي پنجم, 6 تا از طبقه ي ششم. براي طبقه بندي اينها را به خاطر بسپاريد کمکي است براي شناخت طبقات رجال. سيد بحرالعلوم در آن اشعارش جمع کرده <قد اجمع الكل على تصحيح ما / يصح عن جماعة فليعلما / و هم أولو نجابة و رفعة / أربعة، و خمسة و تسعة> اربعه و خمسه مي شود نُه, بعد هم تسعه مي شود 18 نفر. <فالستة الاولى من الأمجاد> شش تا از آن اولي ها جزء امجادند <أربعة منهم من الأوتاد> روايات زيادي از اهل بيت : درباره ي چهار نفر زراره و محمد بن مسلم و اينها هستند که <رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ بْنَ أَعْيَنَ لَوْ لَا زُرَارَةُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي> امام صادق فرمودند. خدا زراره را رحمت کند اگر نبود احاديث پدر من از بين مي رفت. <زرارة ثم بريد قد اتى / ثم محمد و ليثٌ يا فتى> <كذا فضيل بعده معروف> بعد فضيل بن يسار است بعد معروف بن خربوز <و هو الذي ما بيننا معروف> اين شش نفر هستند که در طبقه 4 هستند. بعد <و الستة الوسطى أولو الفضائل / رتبتهم ادنى من الأوائل جميل الجميل مع ابان> جميل بن دراج و ابان بن عثمان <و العبدلان> عبدالله بن بکير عبدالله بن مسکان <ثم حمادان> حماد بن عثمان و حماد بن عيسى. در يک شعر جمع کرده. اين شش نفر طبقه ي پنجم هستند. اما طبقه ي ششم <و الستة الأخرى هم صفوان / و يونس عليهما الرضوان ثم بن محبوب كذا محمد / كذاك عبد اللَّه ثم احمد> محمد بن ابي عمير، احمد بن ابي نصر بزنطي. خلاصه اين عبدالله بن مغيره جزئ طبقه ي ششم است.
  اينجا بحث طايفه ي دوم را بحث مي کنيم. طايفه ي دوم مربوط به مسابقه است. در اينجا در مسابقه صاحب جواهر و رياض و فقهاي ديگه گفتند اول آيات قرآن. از کجا آيات قرآن دلالت دارد بر صحت مسابقه؟ يکي اين آيه اي که وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ اين آيه ي قرآن است. آيه ي 60 از سوره ي انفال است. اين آيه ي 60 از سوره ي انفال چطور دلالت دارد بر مسابقه؟ براي اينکه گفته وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ "من قوة" را پيغمبر اکرم به رمي معنا کرده. رباط الخيل مربوط به همان اسب سواري است. اما قوه را به رمي. اين است که ايشان مي گويد به اينکه اين شخص که به اين ترتيب عرض کرديم اين عبدالله بن مغيره مي گويد که <رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ قَالَ الرَّمْيُ> بنابراين چون قوه را به رمي معنا کردند. اين است که مي گويند دلالت بر مسابقه دارد. يکي هم در سوره ي يوسف إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا اين هم صاحب جواهر و همه شان دارند. از اين آيه استفاده مي شود به اينکه مسابقه در شرع قبل از اسلام مشروع بوده. بحثي هم مي دانيد که ما داريم در رسائل و کفايه که چيزهايي که در شرايع سابقه صحت داشته و مشروعيت داشته استصحاب مي توانيم بکنيم براي شرع خودمان؟ گفتند بله. يستفاد از اين آيه ي 17 از سوره ي يوسف سوره ي 12 قرآن مجيد يستفاد بر اينکه در آن شرع مشروعيت داشته مسابقه, في الجملة استصحاب بکنيم در شرع ما هم ثابت مي شود.
  حالا ما روايات را عرض مي کنيم. روايات چند دسته شد. يک دسته رواياتي هستند که دلالت دارند بر اينکه اسب سواري, روايت داريم دلالت دارند بر اينکه بر تيراندازي, صاحب وسائل هم در جلد 13 در بحث سبق و رمايه همين روايات را به اين ترتيب فرمودند که ما بايد به آنها توجه کنيم. در جلد 13 وسائل ايشان صاحب وسائل, چهار پنج باب بيشتر ندارد در کتاب سبق و رمايه. جلد 13 جلد 13 وسائل 20 جلدي صفحه 345. اول, "باب استحباب اجراء الخيل". اول رفته سراغ اسب سواري "و تأديبها و الاستباق". هم خيل را اجرا کنند, يعني مسابقه اسب سواري بگذارند, اجراء کنند يعني مسابقه گذاشتن و اسب را تربيت کنند تا استباق حاصل شود. خبر اول باب <مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ> اين همان سندي است که تا اينجايش را قبلاً خوانديم. کليني از محمد بن يحيي ابوجعفر عطار قمي <عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى> اين محمد بن يحيي بن عمران اشعري قمي, جزء اجلاي رواة است <عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع> از غياث بن ابراهيم. اين توثيق نشده. ابي عبدالله هم کنيه ي يکي از رواة است که توثيق نشده. <عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَجْرَى الْخَيْلَ وَ جَعَلَ سَبَقَهَا أَوَاقِيَّ مِنْ فِضَّةٍ> پيغمبر اسبها را در مسابقه قرار دادند. سبق [سَبق_با سکون باء] و سَبَق. کتاب [سَبق_با سکون باء] يا سَبَق. سَبق مصدر است مثل ظرف. اما سَبَق به آن عوضي مي گويند که به آن برنده داده مي شود. اينجا سَبَق مي خوانيم. پيغمبر اسبها را اجراء کردند و سَبَق را <أَوَاقِيَّ مِنْ فِضَّةٍ> قرار دادند. اواقي جمع اوقيه است. اوقيه هم به چهل درهم از نقره گفته مي شد. اجراء کرد خيل را در مسابقه و سَبَق آن خيل را <أَوَاقِيَّ مِنْ فِضَّةٍ> چند وَقيه از فضه که هر وقيه چهل درهم است.
  خبر بعدي <عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى> کليني از علي بن ابراهيم او هم از ابيه معلومه, از محمد بن يحيي بن عمران اشعري قمي <عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ> طلحه هم گفتيم به اينکه عاميٌ ولي کتابش معتبر است. <عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَغَارَ الْمُشْرِكُونَ عَلَى سَرْحِ الْمَدِينَةِ> مشرکون بر سرح _سرح با سين و با حاء حطي به چراگاه مي گويند که اطراف شهر قرار مي گيرد_ مشرکون بر آن چراگاهها حمله کردند <فَنَادَى فِيهَا مُنَادٍ يَا سُوءَ صَبَاحَاهْ> منادي ندا کرد که <يَا سُوءَ صَبَاحَاهْ> کلمه اي است مثل واويلا که در موقع مصيبت اين کلمه را مي گفتند. مشرکين آمدند و حمله کردند, روزگار ما سخت خواهد شد. <فَسَمِعَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْجَبَلِ فَرَكِبَ فَرَسَهُ فِي طَلَبِ الْعَدُوّ> پيغمبر بر فرس خودش سوار شد براي طلب عدو <وَ كَانَ أَوَّلُ أَصْحَابِهِ لَحِقَهُ أَبُو قَتَادَةَ> ابو قتاده آمد و به پيغمبر ملحق شد تا تنها نباشند <عَلَى فَرَسٍ لَهُ> اولين کسي که آمد ابوقتاده بود <وَ كَانَ تَحْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص سَرْجٌ دَفَّتَاهُ لِيفٌ> اين اسب يک زيني داشت, اين زين دفتاه ليف خرما يعني خيلي تشکيلاتي نبود. <وَ كَانَ تَحْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص سَرْجٌ دَفَّتَاهُ لِيفٌ لَيْسَ فِيهِ أَشَرٌ وَ لَا بَطَرٌ> اين اسب با اين ترتيب براي تفريحات نبود براي سواري که با آن کاري انجام بدهند <فَطَلَبَ الْعَدُوَّ فَلَمْ يَلْقَوْا أَحَداً> رفتند سراغ دشمن اما کسي را پيدا نکردند <وَ تَتَابَعَتِ الْخَيْلُ> اسب سوارها پشت سر هم آمدند <فَقَالَ أَبُو قَتَادَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْعَدُوَّ قَدِ انْصَرَفَ> دشمن رفته <فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ نَسْتَبِقَ> استشهاد به ذيل حديث است, اگر حاضر هستيد پيغمبر با شما مسابقه بگذاريم. پيغمبر سوار بر اسبي است و اسب سوارها هم آمدندع مسابقه بگذاريم. <فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ نَسْتَبِقَ فَقَالَ نَعَمْ> پيغمبر گفتند اشکال ندارد <فَاسْتَبَقُوا> خود پيغمبر شرکت کرد در اين مسابقه ي سوارکاري <فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَابِقاً عَلَيْهِمْ> پيغمبر برنده شد از همه جلوتر. بعد هم يک بحثي در جواهر است, شرايع هم دارد که جلو بودن اسب از چه معلوم مي شود؟ گردن اسب بايد جلوتر باشد از گردن اسب بعدي؟ يا همان گوشها جلوتر باشد کافيه؟ در مورد اين بحث کردند. خب بالاخره الآن بخواهيم اسب سواري بکنيم بدانيم اولي دومي سومي چقدر بايد جلوتر باشد؟ امروز هم در مسابقات موازين دارند. چقدر بايد جلوتر باشد؟ صاحب جواهر مي گويد همان گردن اسب و اينها. خلاصه <ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ> پيغمبر وقتي برنده شدند توجه کردند به اشخاصي که پشت سرش بودند <فَقَالَ أَنَا ابْنُ الْعَوَاتِكِ مِنْ قُرَيْشٍ> من پسر عواتک هستم. عاتکه اسم زن است. عاتکه با عين و تاء. در اجداد پيغمبر چند تا زن به نام عاتکه وجود دارد. اين زنها خيلي سابقه ي خوبي داشتند. پيغمبر افتخار مي کند که <أَنَا ابْنُ الْعَوَاتِكِ> من پسر عواتکم من قريش. <إِنَّهُ لَهُوَ الْجَوَادُ الْبَحْرُ> اسبش را هم معرفي کرد. اسب من از جواد است <ان الجواد قد يكبو> اين است. هم اسبم از اسبهاي خوب است هم خودم فرزند عواتکم. خلاصه پيغمبر در اينجا خودش را اين طور معرفي کرده.
  حالا ما اگر بخواهيم تمام روايات را بخوانيم وقت شما زياد گرفته مي شود لازم هم شايد نباشد. خبر سوم را مي خوانيم اگر بعضي از اخبار هم سنداً ضعيف باشند مورد عمل اصحابند. خبر سوم اين است که <أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص> خود پيغمبر <أَجْرَى الْخَيْلَ الَّتِي أُضْمِرَتْ> پيغمبر اسبهايي که <أُضْمِرَتْ> اضمرت به آن اسبهايي مي گفتند که مضمار آنجا بود که اسبها را تربيت مي کردند, مهيا مي کردند, اسبهايي که تربيت شده بودند پيغمبر آن اسبها را به مسابقه گذاشتند. <مِنَ الْحَصَى إِلَى مَسْجِدِ بَنِي زُرَيْقٍ الْحَدِيثَ>. عرض کنم به اينکه همه ي اخبار را نمي خوانيم شما بخوانيد.
  خبر ششم <قَالَ الصَّادِقُ ع> از صدوق نقل مي شود مرسلاً <إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَنْفُرُ عِنْدَ الرِّهَانِ> ملائکه در موقع برد و باخت که انجام مي گيرد نفرت دارند, حاضر نمي شوند <وَ تَلْعَنُ صَاحِبَهُ مَا خَلَا الْحَافِرَ وَ الْخُفَّ وَ الرِّيشَ وَ النَّصْلَ> ما نمي خواهيم در اينجا زياد بحث کنيم. براي اينکه چند تا بحث اينجا هست که به بحث قمار مربوط است. در بحث قمار همين اخبار را برده اند و آنجا هم ذکر کردند.
  چهار جور قمار بازي داريم. حالا قمار نگوييم, برد و باخت نگوييم, چون همه شان را قمار نمي دانيم, حرام نمي دانيم. چهار جور مغالبه داريم که دو نفر با هم, مسابقه بگوييم, مسابقه بدهند. مسابقه اي با آلات قمار بعوض حرام است عند الکل. با آلات قمار برد و باخت انجام بگيرد. يعني عوض هم در بين باشد. اين قدر متيقن از آيات و روايات است. دوم مسابقه است با آلات قمار بدون برد و باخت يعني بدون عوض, بدون پول در بين. اين هم حرام است. سوم مسابقه است, ولي آلات قمار در بين نيست. ببينيم کي بهتر خط مي نويسد, کي بهتر قرآن را حفظ مي کند و امثال ذلک. اين هم دو جور است. يک وقت بيهوده است, ببينيم شب تاريک که اين کتاب را ببرد و بگذارد قله ي کوه خضر و برگردد و بيايد. نصف شب. فردا ببينيم اگر درست باشد اين برنده باشد. کبوتر بازي و امثال ذلک. يک چيزهايي است که بي فايده است. يک وقت مي بينيم که فايده دارد. ببينيم کي بهتر خط مي نويسد, ببينيم کي بهتر نهج البلاغه را حفظ مي کند, کي بيشتر حفظ مي کند, چطوري حفظ مي کند, براي کارهايي که مهارت اگر باشد يک محاسني است و داراي مصلحت. پس چهار جور مي شود به طور خلاصه هم اين را عرض مي کنيم. اول با آلات قمار و بعوض. دوم آلات قمار و بغير عوض. اين دو تا حرام است. درباره ي شطرنج بحثي هست که اگر از آلات قمار بودن خارج شده باشد آن هم اشکال ندارد. سوم اينکه کارهايي انجام شود از اين قبيل کارها بعوض. هر کس توانست يک کار انجام دهد, خط خوب و فلان و فلان بعوض. چهارم همين کار بغير عوض. ببينيم کداممان بهتر مي نويسيم. بدويم ببينيم کداممان جلوتر مي رويم. عوضي هم در بين نيست, اما مي خواهيم ببينيم که کداممان در دويدن قوي تر هستيم. حالا اينها را ان شاء الله يک مقدار بحث مي کنيم.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo