< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: نهج البلاغه
 
 در بحث نهح البلاغه که با توفيق پروردگار به آن اشتغال داريم بحث درباره ي اصل عدالت بود. اصول حکومت علي به ترتيب بيان مي شود و اصل عدالت از هفته گذشته آغاز شد. اين اصل يکي از مهم ترين اصول حکومت حقه است. در قرآن کريم لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ خداوند متعال هدف بعثت انبيا را در اين آيه بيان مي کند که از آيات سوره ي حديد سوره ي 57، آيه 25 مي باشد. خداوند متعال خط سير رسالت را در اين آيه خلاصه کرده است. ما پيغمبران خود را با بينات و معجزات فراوان فرستاديم و همراه آنها کتاب آسماني و ميزان که همان اديان و دين است فرستاديم و تمام اين حرکت ها براي اين يک کلمه بود.  لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ تا مردم به عدالت قيام کنند. خداوند متعال در اين آيه مسئله ي قسط و عدل را به اندازه اي مهم معرفي مي کند که هدف ارسال رسل و انزال کتاب  لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ است. بنابراين حضرت علي در نهج البلاغه در 65 مورد از عدل و عدالت و اهميت عدالت و موقعيت عدالت سخن گفته است و اين خيلي مهم است. يعني محور بيشتر کلمات حضرت امير در زمان حکومت همين موضوع عدالت است.
  حال چند جمله اي در اهميت عدالت که متخذ از نهج البلاغه مي باشد و در کتاب غرر الحکم بيان شده است. کتاب غرر الحکم اثر يکي از علماء بزرگ است که در قرن 6 هجري و استاد ابن شهر آشوب مي باشد. غرر الحکم آمِدي (به کسر ميم)، آمِد شهري بوده در عراق ما بين دجله و فرات و اين عالم از آنجاست. او از کلمات حضرت امير جمع کرده به نام غرر الحکم. اين کلمان در اهميت عدالت در آنجا بيان شده است. <الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الشَّهْد> عدالت از عسل شيرين تر است. <الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الْمَاءِ يُصِيبُهُ الظَّمْآن> عدالت از آبي که تشنه به آن برسد شيرين تر و گواراتر است. <الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَم> عدل پايه است و قوام عالم به عدل است. <الْعَدْلُ جُنَّةٌ وَاقِيَةٌ وَ جُنَّةٌ بَاقِيَة> عدالت سپري است مهم براي نگهداري جامعه و بهشتي است هميشگي. <الْعَدْلُ حَيَاةٌ الْجَوْرُ مَمْحَاة> عدل زندگي است و جور مرگ است. <بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَكَات> برکات به واسطه عدل تضاعف و افزايش پيدا مي کند. <الْعَدْلُ قِوَامُ الْبَرِيَّةو الظُّلمُ بِوارُ الرَّعِيَّةِ> عدل قوام زندگي بشر است و ظلم باعث هلاکت انسانهاست. <الْعَدْلُ أَلْيَنُ مِنَ الزُّبْدِ> (اينها تشبيه است) عدل از سرشير نرم تر است. زبد يعني سرشير. < الْعَدْلُ أَلْيَنُ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَطْيَبُ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ> عدل از مشک خوشبوتر است. <تاج الملك عدله> تاج سلطان عدالتش است. <زين الملك العدل> زينت سلاطين عدلشان است. <ثبات الدول بإقامة سنن العدل> ثبات دولت به اقامه ي سنتهاي عدالت است. و در مقابل نسبت به ظلم فرموده اند: <بالظلم تزول النعم> به واسطه ظلم نعمت ها از بين مي رود. <الظلم يدمر الديار> ظلم شهرها را خراب مي کند. <الظلم يزل القدم و يسلب النعم و يهلك الأمم> ظلم قدمها را مي لرزاند و نعمت ها را از بين مي برد و باعث هلاکت ملت ها مي شود. <مَنْ ظَلَمَ عَظُمَتْ صَرْعَتُهُ> هر کس ظلم کند سخت به زمين مي خورد. <مَنْ ظَلَمَ رَعِيَّتَهُ نَصَرَ أَضْدَادَه> هر کس ظلم کند به دشمنانش کمک کرده است. <إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عِقَاباً الظُّلْم> سريع ترين شر و بدي ها که عقابش به انسان مي رسد ظلم است. <مَا انْتَصَرَ اللَّهُ مِنْ ظَالِمٍ إِلَّا بِظَالِم> اين کلمه عجيبي است. خداوند هميشه انتقام از ظالم را به وسيله ظالم گرفته است. مثلاً آمريکا صدام را بر مي دارد. صدام ظالم است آمريکا هم ظالم است.
 شما تصور کنيد يک جامعه اي که در آن فقر نيست، بيکاري نيست، اذيت و آزار نيست، رفاه هست، امنيت هست، محرومي نيست، مظلومي نيست، مريض بي دوايي نيست، هيچ مشکلي از مشکلات زندگي در آن جامعه به وجود نيامده و وجود ندارد. همه در سايه رفاه و امنيت و آسايش زندگي مي کنند. اين جامعه، جامعه ي عادلانه است. چون عدل اگر باشد همه ي خوبي ها هست و ظلم اگر باشد همه ي مشکلات و بدي ها هست. بنابراين عدالت در زندگي انسان ها نقش اول را ايفا مي کند.
 در جلسه گذشته بنده عرض کردم معني عدالت اين است که رفتار و حرکت در راستاي فطرت، در راستاي شرع و عقل، دوري از افراط و تفريط و به عبارت روشن تر رعايت حقوق. عدل يعني مراعات حقوق. براي بيان حق هم گفتم که رساله اي است مال امام سجاد به نام رساله ي حقوق که اين رساله را در تحف العقول ذکر کرده است. در آخر اين رساله آمده که <فَهَذِهِ خَمْسُونَ حَقّا> اين 50 حق است. از حق خداوند شروع کرده و حقوق ديگر در داخل خانواده، اعضاي خانواده، همسايه، معلم، متعلم، بدهکار، طلبکار، خلاصه براي تمام افرادي که انسان در زندگي با آنها مواجه است حقي ذکر کرده است و سپس فرموده <فَهَذِهِ خَمْسُونَ حَقّا> و گفتيم که يک مسلمان را هم در همان مسئله حق مي توان شناخت. تنها به عبادت نمي توان افراد را شناخت. يک مسلماني که به حقوق توجه دارد و آن حقوق را اجرا مي کند اين خيلي دقيق است و خيلي مهم است.
 فراموش نمي کنم که آن زمان که شرح لمعه مي خوانديم و يک مدت زيادي هم بحث بنده شرح لمعه بود. شهيد ثاني در کتاب قضا در شرح لمعه بيان فرموده اند: استادي که شاگرداني را در يک جلسه جمع مي کند و اين شاگردان از لحاظ استعداد متفاوتند اين استاد ظالم است. حال مي بينيد که تا چه اندازه دقيق است که شهيد ثاني اين مطلب را در آنجا ذکر کرده است.ما اگر بخواهيم خيلي مختصر بگوييم آنها که ذهنشان وسيع است مي فهمند ولي آنها که ذهنشان کند است به مختصر گفتن نمي فهمند. در اين صورت به آنها ظلم شده است. و اگر بخواهيم مفصل بگوييم آنها که ذهنشان خوب است فهميده اند و وقتشان در اينجا تضييع مي شود. البته اين را که شهيد ثاني فرموده در آن وقتي بوده که اختيار شاگردان در دست استاد بوده ولي در حال حاضر اين گونه نيست و در درسها طوري است که اختيار شاگردان در دست استاد نيست و اختيار استاد هم در دست شاگردها نيست. معلوم مي شود يک نظامي در آن زمان حاکم بوده است که استاد بايد شاگردان را يک_يک انتخاب کند و آنها را در درسشان شرکت دهد و سعي کند افق فکري، ذهني، استعدادي آنها با هم متقارب و متقارن باشد اگر افراد مختلفي را در يک درس جمع کند ظلم کرده است.
 خلاصه مسئله ي حقوق مسئله ي بسيار مهمي است. عدالت يعني مراعات حقوق. حضرت علي مي خواهد يک حکومتي ترتيب دهد که اين حکومت اصل عدل در آن حاکم باشد و اين خيلي مشکل است. به طور مثال ايجاد عدالت در يک خانواده اي تا حدي مشکل است، از خانواده وسيع تر در يک شهري مشکل تر است، در يک مملکت مشکل تر است و در حکومت دولتي که مي خواهد پاينده و استوار و اسوه و الگو باشد ايجاد عدالت در همه ي شئون و نسبت به همه افراد، هم عدالت اقتصادي و هم عدالت اجتماعي بسيار مشکل است. عدالت اقتصادي مربوط است به وضع معاش و زندگي مردم. يعني همان شخص فقير و محروم که در همسايگي شما هست و حق دارد همان حق را آن فقير در گوشه زابل و زاهدان هم دارد. البته در حکومت عادلانه نبايد فقير باشد. يک حکومت عادلانه اين است که بايد به طور مساوي و تفاوتي بين افراد و دور و تزديک و خويش و غير خويش نباشد. همه بالسويه بهره خويش را از زندگي آن اندازه که ممکن است ببرند و به حق خويش برسند. اين کار کار آساني نيست. از لحاظ تعليم و تربيت و سياست و فرهنگ و اقتصاد از همه جهت کار بسيار مشکلي است. به خاطر همين است که پيغمبر فرمودند: <عَدْلُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَة> يک ساعت اجراي عدالت به اين وسعت از عبادت هفتاد سال عبادت مستحبي ثوابش بيشتر است.
 اينکه اسلام مي فرمايد امام جماعت بايد عادل باشد، حاکم بايد عادل باشد، شاهد بايد عادل باشد، در همه ي اين موارد اهميت اسلام به عدالت روشن مي شود. چون شناخت يک انسان در برازندگي، شايستگي و برجستگي در همين امر حاصل مي شود.
 با توفيق خداوند متعال اطراف و جوانب بحث را به عرض مي رسانيم. امروز فکر کردم بحث را اين گونه ادامه دهيم: کتابي است به نام "صوت العدالة الانسانية" امام علي بن ابي طالب صوت عدالت انساني است. اين کتاب را يک مسيحي نوشته است. اين کتاب را در زمان آيت الله بروجردي براي ايشان فرستاده شد و ايشان آن را مطالعه کردند و فرمودند اين کتاب عادم التطير است (اگر اين قضيه نبود بنده اين کتاب را و اين مطلب را ذکر نمي کردم) چون اين مرد مسيحي لبناني سعي کرده از نهج البلاغه علي را معرفي کند؛ از کلمات اميرالمؤمنين شخصيت علي را براي دنيا معرفي مي کند. آقاي بروجردي فرمودند: اين عادم التطير است و نظير ندارد. کسي واقعاً چندين سال دقت کند در کلمات امير المؤمنين و از ميان آن کلمات حضرت امير را معرفي کند. اسم کتاب "الامام علي بن ابي طالب صوت العدالة الانسانية" است اين کتاب به فارسي ترجمه شده و دفتر تبليغات آن را چاپ کرده است. در آن زمان آقاي بروجردي که فرمودند اين کتاب، کتاب بسيار خوبي است, ايشان نامه نوشتند به سيد صدر الدين بلاغي که در آن زمان يکي از نويسندگان بود که ايشان اين کتاب را به فارسي ترجمه کنند. سيد صدر الدين بلاغي وقتي شروع کردند به ترجمه ساواک شاه ايشان را خواستند و بالاخره جلو ايشان را گرفتند. ما بايد قدر اين نعمت را که الان داريم بدانيم. بنده خودم آن زمان که کتاب امر به معروف را نوشتم براي آنها فرستادم. چون در آن زمان هر کتاب را که مي نوشتي بايد مي فرستادي تا آنها ببينند. لجنه اي داشتند که کتاب را مطالعه مي کردند. وقتي کتاب را برايم فرستادند ديدم هر جا اسم سلطان بود برداشته بود هر کجا اسم ظالم بود برداشته بود و هر کجا اسم ظلم بود برداشته بود و سه نقطه گذاشته بود. بنده ديدم اين کتاب را که نمي شود چاپ کرد و اين کتاب را بنده بعد از انقلاب چاپ کردم. در آن زمان اين گونه بود. کتاب مطرح شده کتاب بسيار خوبي است و يکي از بحث هاي آن را بنده مي خواهم در اينجا مطرح کنم.
  در اين کتاب که هميشه از نهج البلاغه مطلب بر مي دارد مي گويد امير المؤمنين عقيده اش اين بود که اين جهان به عدالت برپاست. ما که تمام موجودات اين عالم را مي بينيم عدالت حاکم است که اين جهان برپا و باقي و برقرار است. چرا؟ عدالت چه معني دارد؟! يعني در اين دنيا هيچ موجودي معطل و محروم نيست. از هر موجودي به اندازه ي ظرفيت خودش براي برقراري اين نظام استفاده شده است. به همان موجود هم بهره و هم بهاء به اندازه ي خودش داده شده است و عدالت همين است و اين گونه نيست که هيچ حقي از ذره اي از ذرات عالم از بين رفته باشد و هيچ کدام هم نيست که نقش خودشان را در برقراري اين نظام برپا نکرده باشند. اين مطلب را ايشان مي گويد و بعد از قرآن و کلمات نهج البلاغه استفاده مي کند. اين را دقت بفرماييد که يک بحث قرآني و روايی نهج البلاغه اي است.
 در قرآن کريم در سوره ي الرحمن سوره ي 55 قرآن وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزان خداوند آسمانها را بالا برد و ميزاني قرار داد. در بيان ميزان به تفسير صافي مراجعه کنيد که از حضرت پيغمبر محمد بن عبد الله نقل مي کند که پيغمبر <قال النبي بالعدل قامت السماوات و الأرض> آسمانها و زمين به واسطه ي عدل برپا هستند. يعني تعادل و توازني بين همه ي موجودات برقرار شده است و آن عدالت است. به تفسير صافي و برهان در اين زمينه مراجعه بفرماييد.
 باز هم از مطالب قرآن کريم مطالبي وجود دارد. شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم آيه 28 از سوره آل عمران است. آن قائِماً بِالْقِسْطِ حال از فاعل "شهد" است يعني <شَهِدَ اللَّهُ قائِماً بِالْقِسْطِ> خدايي که قائم به قسط است. خدايي که قائم است به برقرار کردن عدالت و اجراي به عدالت و حکم به عدل در ميان مردم. اين خدا <شَهِدَ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ> اين موضوع بسيار مهمي است.
 آيت الله طباطبايي استاد بزرگوار ما اعلي الله مقامه صاحب تفسير الميزان _که بنده 5 سال افتخار شرکت در درس تفسير و اسفار ايشان را داشتم_ ايشان در اينجا مي فرمايند اين آيه مطلبي را مي گويد که هم دليل وجود خدا و هم دليل عدل و عادل بودن خداست. چرا؟ اين آيه مي گويد موجودات اين عالم همه با هم هماهنگ اند. هيچ ذره اي از ذرات نيست که از قلم افتاده باشد. توازني و تعادلي و تطابقي و تناسبي و هماهنگي اي ميان موجودات اين عالم خداوند به وجود آورده است. از جهت ايجاد اسباب و مسببات و ايجاد ربط بين اينها و اين دليل است که اين عالم خدايي دارد که اينها را به وجود آورده است و چون وحدت نظام حاکم است پس خدا واحد است که نظام هم نظام واحدي است. لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا اگر دو تا خدا بود اين نظام به هم مي خورد. خلاصه چون موجودات حادث اند دليل بر خداوند مي باشد که خداوند قديم است و موجود است وخالق. چون يک وحدت و هماهنگي بينشان حاکم است اين دليل بر اين است که هم خداوند وجود دارد و هم بي شريک و بي همتاست و وحدت دارد. اين بيان آيت الله طباطبايي (ره) در اين آيه است.
 حتي در مورد انسان يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ خلقک که معلوم است. "سواک" معنايش اين است که در يک مجموعه اي هر جزئي را در جاي مناسب قرار دادن و اين را مي گويند تسويه. فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماوات، أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها خلاصه معناي تسويه بدين گونه است که بيان شد. درباره ي انسان خدا فرموده خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ اين آيه از آيات سوره ي انفطار سوره ي 72 قرآن مجيد است. خداوند تو را آفريده فَسَوَّاكَ هر عضوي در جاي خودش است؛ مغز در ميان کاسه ي سر قرار گرفته و سرنشين بدن است. چشم ها در قسمت فوقاني و جلو بدن است. زبان در ميان دهان است و قلب و ريه پشت استخوانهاي سينه است. آيت الله طباطبايي در همين جا مي فرمايند: ألوف ألوف يعني هزاران هزار جزء در بدن انسان هست ولي هر کدام در جاي خود قرار گرفته است. اين تعادل و توازن که بين اجزاء بدن، دستگاهها و سلولها قرار گرفته عدل است. فَعَدَلَكَ بنابراين عدل اين نقش را دارد. عدل يعني در يک مجموعه اي که اعضاي فراوان وجود دارد به همه ي آنها نقش دادن و از ظرفيت همه ي آنها استفاده کردن و به علاوه به همه شان بهره و بها دادن و هيچ يک را محروم نکردن.
 جرج جرداق مي گويد: حضرت امير ديدند نظام عالم بدين گونه است و با عدل پابرجاست. سعي کردند دولتي به وجود بياورند که بر همين اساس عدل و عدالت باشد. اين بيان ايشان است. سابقاً کتاب جرج جرداق در 5 جلد چاپ شده بود. در جلد سوم اين کتاب صفحه ي 535 ايشان مي خواهد با اين عنوان حکومت عدل علي را و دولت علوي را مجسم کند و نمونه هاي فراواني از نهج البلاغه ذکر کرده است. چون ايشان مدرکش فقط نهج البلاغه است و از نهج البلاغه مي خواهد استفاده کند در هر مطلبي، و شناساندن حضرت علي.اينجا مباحث زيادي را نقل کرده است که ما فقط يکي از آنها را عرض مي کنيم.
  در خطبه ي 207 حضرت امير مي خواهند حکومت خودشان را بيان کنند <خَطَبَهَا بِصِفِّين> اين خطبه را حضرت در صفين بيان کردند. در اينجا بايد نکته اي را عرض کنم که حضرت علي مطالب بسيار عالي اي را در نهج البلاغه بيان فرموده اند و ايشان اين مطالب را در مدرسه براي طلاب و علما نمي گفته اند. بلکه در ميدان جنگ ويا در مسجد و يا در بازار براي مردم بيان مي کرده اند. ببينيد اسلام چقدر فرهنگ مردم را بالا برده است که آن مردم بازاري آن روز, آن لشکريان ميدان جنگ آن روز, اين کلمات را فهميده اند. ما کلماتي داريم که ملاصدرا يک جور معنا مي کند، بحراني يک جور معنا مي کند، خوئي يک جور معنا مي کند، اين کلماتي که در معنا کردن آنها فحول علما عاجزند و اين قدر دقت مي کنند چگونه بوده که در ميدان جنگ لشکريان فهميده اند؟! چگونه بوده که بازاري ها فهميده اند؟! کساني که مي آمدند مسجد براي نماز جماعت مي فهميدند. چقدر فرهنگ مردم به واسطه اسلام در آن زمان بالا رفته که مطالبي را که علماء بزرگ با زحمت مي فهمند بازاري ها و لشکريان ميدان جنگ اينها را مي فهميده اند. حال يکي را به عنوان نمونه عرض مي کنم. شما خودتان مطالعه بفرماييد.
  در خطبه 228 _اين عبارت را ذکر مي کنم شما خودتان فکر کنيد_ <بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ> اين يک خطبه توحيدي است. خطبه هاي توحيدي خيلي در سطح بالايي مي باشند. <بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ> خداوند که مشاعر را ايجاد کرد < عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ> چه رابطه اي بين اينها مي باشد؟! و ...
 يک زماني امام (رضوان الله عليه) به مناسبتي در نهج البلاغه مي فرمودند: _در صحيفه ي نور در ماده ي نهج البلاغه هست_ آنها که فلسفه خوانده اند و فيلسوف اند, آنها که متکلم اند و علم کلام خوانده اند, بيايند و اين دو کلمه را معني کنند که در خطبه ي اول نهج البلاغه است. <مَعَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ لَا بِمُزَايَلَة> فرمودند: اين کتاب آن قدر در سطح بالاست که فهميدنش براي فلاسفه و متکلمين هم مشکل است و دقت فراوان لازم دارد.
 حال براي اينکه شما علما مطالعه بفرماييد عرض مي کنم که اين خطبه ي توحيدي در شروح در کجاست. خطبه ي 228 فيض الاسلام، در شرح خوئي جلد 11 صفحه 4، در شرح بحراني جلد 4 صفحه 164، در شرح ابن ابي الحديد جلد 13 صفحه 69، در شرح في ظلال جلد 3 صفحه 64.
 حضرت امير در جنگ صفين خطبه اي خواندند درباره ي عدالت که مورد بحث ما مي باشد. مي فرمايند: <أَمَّا بَعْدُ- فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّا> خداوند متعال براي من نسبت به شما حقي قرار داده است. <و لكم علىّ من الحقّ مثل الّذى لى عليكم> شما هم بر من حق داريد . حق هميشه دو طرفه است غير از حق خدا. مثلاً پدر بر گردن فرزند حق دارد و فرزند هم بر گردن پدر حق دارد. زن بر گردن شوهر حق دارد و شوهر هم بر گردن زن حق دارد. هر کسي که بر کسي حق دارد آن شخص هم بر او حق دارد منتهي کيفيت ها را بايد در نظر گرفت. حضرت مي فرمايند خداوند متعال حقي براي من برگردن شما قرار داده و حقي هم براي شما بر گردن من قرار داده است.<فالحقّ أوسع الأشياء فى التّواصف، و أضيقها فى التّناصف> حق در گفتن بسيار آسان است ولي وقتي به عمل مي رسد بسيار سخت است.<و أعظم ما افترض - سبحانه- من تلك الحقوق حقّ الوالى على الرّعيّة، و حقّ الرّعيّة على الوالى>در ميان حقوقي که در زندگي بشر حاکم است اعظم حقوق حق والي است بر رعيت و حق رعيت بر والي. والي آن قدر بر گردنش حق است که بايد حقوق همه ي افراد ملت را، دور نزديک و خويش و غير خويش را ادا کند. هم از لحاظ اقتصاد و هم از لحاظ اجتماع. از طرف ديگر هم حق بزرگي والي اين چنين بر گردن مردم دارد. حقي که والي دارد اين است که مردم از او اطاعت کنند. حقي هم که مردم دارند اجراي عدالت و بسط و گسترش حقوق در ميان مردم است.
 
 
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo