< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 همان طور که بر اساس فقه شيعه عرض شد قيام و جهاد در برابر سلاطين و ظالمين و جباران با شرايط خودش واجب است و اين مسئله اي بود که ما بين ما و عامه اختلاف وجود داشت. آنها قيام را واجب نمي دانند, بلکه اطاعت را واجب مي دانند و قيام را جايز نمي دانند. مطالب مربوط به اين موضوع به عرض رسيد. آيه 59 از سوره ي نساء يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‌ يکي از آياتي بود که ما بين ما و عامه در تفسير آن اختلاف وجود دارد. عرض کرديم اگر يک تفسير مقارني مثل فقه مقارني که داريم نوشته شود که کار شما جوانان است بسيار مفيد و لازم است، خلاصه گفتيم که آنها در تفسير طبري، فخر رازي، المنار، الجامع لاحکام القرآن قرطبي و امثال آنها اولوالامر را سلاطين و امراء نوعاً بيان کرده اند. ولي بر حسب روايات معتبر ما که 30 تا از آنها در تفسير برهان بود, اولوالامر را به ائمه اهل بيت : تفسير کردند.
 در بعضي از آيات قرآن شواهدي داريم که تفاسير آنها درست نيست. يکي از آنها اين است. در سوره ي شعراء سوره ي 26 قرآن کريم آيات 151 و 152وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ الذين يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ تفسير آنها با قرآن هم نمي سازد. همان طور که اولوالامر را مي گويد اطاعت واجب است, از طرف ديگر نهي مي کند از امر مسرفين. تاريخ خود شاهد اين است که سلاطين و جباران جزو مسرفين هستند. آيت الله طباطبايي صاحب تفسير الميزان در جلد 15 در تفسير اين آيه در صفحه 333 وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ بيان بسيار جالبي دارند در اين که خداوند نهي کرده اطاعت از مسرفين را. ايشان مي گويند ساختمان عالم طوري است _همان طور که در درس نهج البلاغه هم در روز چهارشنبه به طور مختصر عرض کرديم_ ساختمان عالم مانند مجموعه ايست که در اين مجموعه هر جزئي در جاي خود قرار گرفته و هر جزئي نقش خودش را ايفا مي کند. اين عالم به اين ترتيب برپا و برقرار است و دوام دارد و اگر يک جزء از اجزاي عالم در جاي خودش نباشد اختلافي در اجزاي ديگر هم به وجود مي آيد و اين نظام نمي تواند به اين شکل بر اساس عدل و توازن باقي و برقرار بماند. بعد ايشان مي گويند در احکام تشريعي هم که خداوند متعال در نظام تشريع واجبات و محرماتي دارد هر يک از اينها اگر در جاي خود عملي شد اين نظام زندگي بشر تأمين مي شود. قوانين تشريعي براي تأمين نظام زندگي بشر است. اگر احکام شرع عمل شود نظام زندگي يک نظام متوازن و متعادل باقي و برقرار خواهد بود. ولي اگر در هر جزئي از اجزاء عمل به حکم خدا نشود در نظام زندگي بشر اختلال به وجود مي آيد.
  اسراف به اين صورت است. اسراف يعني از آن حد اعتدال خارج شدن. هم در زمينه اقتصادي و هم غير اقتصادي اعتدال لازم است که هر کاري، هر وظيفه و تکليفي در جاي خود آن جور که اسلام مقرر کرده انجام بگيرد و تخلف از آن موجب اختلال در نظام است. کسي که در برابر اصلاح اسراف کند اختلالي به وجود مي آيد, در مال باشد، در عمر، در وقت يا در موارد ديگر. اين است که اسراف باعث مي شود آن نظامي که نظام عدل و توازن است به هم بخورد. بنابراين وقتي که قرآن کريم مي گويد أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم اولوالامر نبايد جزءمسرفين باشند و اين سلاطين که شما معرفي مي کنيد و اطاعت از آنها را واجب مي دانيد همه جزء مسرفين هستند. در حقيقت آنها با قرآن مخالفند.
  مثلاً طبري که هم تاريخ دارد و هم تفسير، _ما دو تا طبري داريم که اسم هر دو محمد و هر دو ابن جرير هستند هر دو هم اهل آملند. محمد بن جرير، منتهي يکي صاحب تفسير و سني است ولي ديگري شيعه است._ "محمد بن جرير بن يزيد طبري" اين همان صاحب تفسير است که تفسير بزرگي است که 30 جلد است. اگر مطالعه کنيد مي بينيد که چقدر در فن خودش مهارت داشته و چقدر اقوال از اهل تسنن بلد است. ولي سني است. همين شخص صاحب تاريخ هم است. تاريخ طبري هم مال همين شخص است. اين شخص در تفسير خودش, آيه _ اولوالامر_ را به سلاطين معنا مي کند. ولي در تاريخ خودش آن قدر ظلم و خرابکاري و اسراف از سلاطين نقل مي کند. کسي که در تفسيرش اطاعت از سلاطين را واجب مي داند, در تاريخ خودش نقل مطالب فراواني در اسراف و ظلم و خرابکاري سلاطين مي کند. اما يک طبري ديگر داريم که "محمد بن جرير رستم" اين شخص شيعه است و کتابهاي زيادي هم دارد؛ از جمله "المسترشد" که کتاب بسيار خوبي است و در تاريخ تشيع نوشته شده. درهمين کتاب است که <و کان سبب وفاقها _حضرت فاطمه 3_ اَنَّ قنفذاً مولي فلان ضربها و ... > شهادت حضرت زهرا 3 در همين کتاب است. به سند صحيح هم از امام صادق نقل کرده. بنابراين طبري شيعه را از طبري سني بايد شناخت. منظور ما اين بود که بگوييم به اهل تسنن اشکال وارد است؛ آيه را که اين طور معنا کردند با قرآن نمي سازد.
 آيه اي ديگر از قرآن وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ رکون و اعتماد نکنيد به کساني که ظالمند که عاقبتش عذاب است. اطاعت از سلاطين رکون است. رکون يعني اعتماد. تفسيري که سني ها درباره ي اولوالامر کردند با قرآن نمي سازد. اين اشکالي بود که ما به تفسير عامه داشتيم. عرض کرديم خوب است يک تفسير مقارن نوشته شود که ما اين طور مي گوييم و آنها اين طور مي گويند و اشکال ما بر آنها چيست. بحث ما فعلاً در اين است که يکي از موارد جهاد قيام در برابر سلاطين و جباران است که مکتب سيد الشهداء در فضاي <کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا> بايد برقرار بماند. شيعه اين طور معتقد است و تمام قيام هايي که در عالم تشيع بوده بر همين اساس بوده که به عرض محترم رسيد.
 امام (رضوان الله عليه) کلمات زيادي در اين مورد دارند. در جلد 2 صحيفه ي امام صفحه ي 370 مي فرمايند از اول تاريخ بشر تا به حالا انبياء در برابر سلطان ها و سلاطين جابر ايستاده اند و علماء هم ايستاده اند. آيا آنها عقلشان نمي رسيد که در برابر سلاطين ايستادند؟! خداي تبارک و تعالي به موسي که مي فرمايد به سراغ فرعون برو و اين شاهنشاه را از بين ببر, خداي تبارک و تعالي مثل من و شما قضيه را نمي دانست که نبايد با شاه مخالفت کرد؟! چون خيلي ها مي گفتند نبايد با شاه مخالفت کرد. امام مي فرمايند روايتي از طبري و ابن اثير نقل شده است. دو تا تاريخ عربي مهم داريم يکي تاريخ طبري است و يکي تاريخ کامل ابن اثير. هر چند که طبق همان مذاق عامه حرفهايي دارند که ما قبول نداريم. ايشان مي فرمايند که در تاريخ طبري و ابن اثير است که ملک الملوک منفورترين کلمات به معني شاهنشاه است. (مدرک صحيح مسلم جلد سوم صفحه ي 1688). ائمه : هميشه در برابر جباران قيام داشتند حضرت موسي بن جعفر و .... .
 نمونه هايي از کلمات امام را مي خواهيم عرض کنيم: در جلد 19 صحيفه ي نور صفحه ي 432 امام (رضوان الله عليه) صحبتي کردند در حسينيه ي جماران روز ولادت حضرت رسول و امام جعفر صادق. در آنجا ايشان بعد از تبريک مي گويند آنچه امروز مي خواستم عرض کنم اين است که در روز ولادت حضرت رسول قضاياي نادري واقع شده. بر حسب روايات ما و اهل سنت اين قضايا بايد بررسي شود که چيست؟ از جمله شکست خوردن طاق کسري. روزي که پيغمبر به دنيا قدم گذاشتند کنگره ي طاق کسري شکست خورد و فرو ريختن چهارده کنگره از آن قصر و از جمله خاموش شدن آتشکده هاي فارس و ريختن بتها به روي زمين.
 در پاورق است که اين جريان در بحارالانوار جلد 15 صفحه ي 257 حديث نهم است. در صحيفه ي امام پاورق خيلي کامل است. تاريخ طبري جلد 2 صفحه ي 166. ايشان مي فرمايند: اين طاق کسري که آن روز شکست خورد و 14 کنگره فرو ريخت اين شايد معنايش اين باشد که طاقها، طاق ظلم بوده. عهد اين پيغمبر بزرگ طاق هاي ظلم مي شکند. خصوصاً طاق کسري. براي اينکه در آن زمان طاق کسري مرکز ظلم انوشيروان بوده است.
 بنده يک وقتي مي گفتم کتابهاي تاريخي که در زمان طاغوت و قبل از آن نوشته شده عليه دين و علماء مطالب زياد دارد. يک وقتي اگر در حوزه اين تاريخ ها بايستي پاک شوند از لوس مطالب برخلاف اسلام و علماء. تملق گويي, اينها را براي خوش آمد سلاطين نوشته اند. نمونه هاي فراوان بنده ديده ام مثلاً تاريخ "روضة الصفا" که ده جلد فارسي است در زمان قاجاريه نوشته شده. در اين کتاب خيلي از سلاطين قاجاريه تعريف و تمجيد کرده و سعي کرده آنها را بالا ببرد. در همان زمان جنگ بين ايران و روس واقع شده براي اينکه روسيه ي آن روز شهرهاي ما را گرفته الان هم در اختيارش است, علماء قيام کردند سيد محمد مجاهد که حتي خودشان به همراه علماء به جبهه ي جنگ رفتند. 40 مجتهد مسلم همراه سيد محمد مجاهد بود که يکي از آنها حاج ملا احمد نراقي بود که يک مجتهد مسلم بود. اين جنگ چند ماه طول کشيد ولي بافت حکومت و سلطنت و سياست ايران طوري بود که ما شکست خورديم. چون خود جهاد کار ساده اي نيست. جهاد يک سازندگي و تمهيدات لازمي احتياج دارد و اصلش هم روحيه ي مردم است. اما بالاخره فئودالي و ملوک الطوايفي بود و در اختيار عباس ميرزا و پسر فتحعلي شاه بود. ساخت, ساختي بود که نتوانستند مقاومت کنند. دو جنگ صورت گرفت که اولي به عهدنامه ي گلستان و دومي به عهدنامه ي ترکمانچاي ختم شد. در آن دومي سيد محمد مجاهد از علماء و مراجع بزرگ نجف حضور داشت و علماي ديگر. ايشان به اندازه اي در تاريخ روضة الصفا مجتهدين و علماء و طلاب را کوبيده است و استهزاء و مسخره کرده, نعلين و عبا و عمامه را و شکست را هم به گردن ما گذاشته است. به اندازه اي هم در آن زمان تبليغ کردند که در برگشت سيد محمد مجاهد کجاوه اش را سنگ باران کردند و فحش دادند که در قزوين دق کرد و از دنيا رفت. اين کتابها بايد پاکسازي شود.
 امام مي فرمايند: که انوشيروان بر خلاف آنچه که مي گويند عادل بوده, يکي از ظالمان بوده. نمونه هايي را ذکر مي کنند که در شاهنامه ي فردوسي هم وجود دارد که يک اختلاف طبقاتي عجيبي به وجود آورده بود که مردم عادي حق با سواد شدن و تعلم را نداشتند و نمونه هاي ديگر که خودتان مطالعه بفرماييد. ولي شعرا زياد از انوشيروان تعريف مي کنند. سعدي مي گويد:
 زنده است نام فرخ نوشيروان به عدل
 گر سي بسي گذشت که نوشيروان نماد
 بعد از هزار سال که نوشيروان گذشت
 گويند از او هنوز که بوده است عادلي
 از اين قبيل شعرا او را مدح مي کردند که اين قبيل تاريخ ها درست نيست و انوشيروان يکي از ظالمها بوده. امام (رضوان الله عليه) در اينجا ذکر مي کنند که در تمام سلاطين از سر تا ته شان يک نفر آدم خوب وجود ندارد. بعد نمونه هاي ديگري ذکر مي کنند که مطالعه کنيد. مي فرمايند من گمان ندارم در تمام سلاطين يک نفرشان آدم حسابي باشد. منتهي تبليغات زياد بوده. براي شاه عباس آن قدر تبليغ کردند با اين که در صفويه از شاه عباس بدتر آدمي نبوده. _براي شاه عباس جنت مکان درست کردند حتي پسرانش را با دست خودش کور کرد که يک روزي در برابرش اظهار وجود نکنند_ در قاجاريه آن قدر از ناصرالدين شاه تعريف کردند که به او شاه شهيد مي گفتند. ولي يک ظالم قداري بوده که بدتر از سلاطين ديگر بوده. عدالت گستري انوشيروان مثل صلح و دوستي رئيس جمهور آمريکا است، مثل کمونيستي شوروي است از اين قبيل چيزها.
  اين يک نمونه از کلمات امام است درباره ي سلاطين و جباران. امام در اين موارد حرف زياد دارند. بعد هم در جلد اول مقايسه کردند رژيم پهلوي را با دولت هاي اموي و عباسي و اين عبارت در اينجا است که سلاطين همه سر تا ته شان همه فاسد بودند گمان ندارم در تمامشان بتوانيد يک نفر را پيدا کنيد که شخص درستي باشد.
 اين قسمت دوم از انواع جهاد بود. قسم اول جهاد نجات مستضعفين از چنگال مستکبرين و دوم جهاد در برابر سلاطين و جباران و ظالمان. ما آنچه از اخبار و قرآن استفاده مي کنيم در تقسيم بندي جهاد عرض مي کنيم. صفويه هم مثل ديگر سلاطين. اولاً آنها سعي داشتند صوفي گري را ترويج کنند که يکي از عيب هاي آنها است در ضمن کارهايشان. يکي از کارهايي که مي شود گفت خوب است _ "گاهي عدو سبب خير شود اگر خداوند خواهد"_ اين است که از آن موقع تشيع درايران يک مذهب رسمي شد. تا آن زمان سني و شيعه قاطي بودند و بيشتر کارها دست سني ها بود. اما صفويه مذهب تشيع را به عنوان يک مذهب رسمي اعلام کردند. حديث هم داريم که <إن الله يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر> خداوند گاهي اين دين را به واسطه ي آدم فاجر تقويت مي کند.
  در قبل از انقلاب يک روزنامه اي مسابقه اي گذاشته بود که اين شعر _عدو شود سبب خير..." مصراع دوم است. مصراع اول را پيدا کنيد. اين يک مصراع است مصراع ديگر آن چيست؟ هر کس جواب را پيدا مي کرد به او جايزه مي دادند. يک نفر پيدا کرد. مصراع اول اين بود که "خمير مايه استاد شيشه گر سنگ است" استاد شيشه گر اين شيشه را از سنگ درست مي کند. سنگ عدوي شيشه است. خلاصه يکي از کارهاي سلاطين صفويه هم اين بوده که مذهب تشيع را مذهب رسمي اعلام کردند.
 حالا مي رويم سراغ قسم سوم جهاد که قيام براي رفع فتنه است. اين از آيات قرآن مجيد روشن استفاده مي شود. يکي: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ آيه ي 39 از سوره ي انفال و ديگري وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمين‌ آيه ي 193 سوره ي بقره. در اولي "کُلِّه" دارد ولي در اين دومي ندارد. در دو جاي قرآن اين وجود دارد.
  امام (رضوان الله عليه) در کلماتشان استشهاد به اين هم زياد دارند که قيام و جهاد براي دفع فتنه است. فتنه چه معنايي دارد؟ قبلاً اين را بحث کرديم. اما خلاصه اش در تفسير الميزان جلد 9 صفحه ي 75 است که مي فرمايند: <الفتنة ما يمتحن به النفوس> فتنه يعني چيزي که اشخاص به آن وسيله امتحان مي شوند. اصل معني لغت همين است ولي غَلَبَ استعمالهُا در کشتار، در ارتفاع الارض و انتفاض الصلح. هر چند معني فتنه لغتاً <ما يمتحن به النفوس> است. خوب يا بد. اما استعمالش غالباً در حمله و تهاجم هايي است که در آن کشتاري است, وقتي امنيت به هم مي خورد و صلح به هم مي خورد, به اين فتنه مي گويند.
 در قرآن مجيد در اين جور جاها همين طور استعمال شده. قتال کنيد تا فتنه را از ميان ببريد. يعني آن حرکت هايي که امنيت را به هم مي زند باعث کشتار ناحق مي شود, باعث از بين بردن صلح و صفاي زندگي مردم مي شود, در آنجا هم جهاد لازم است. حرف ما تتمه دارد در اينجا هم ما آيات قرآن متعددي داريم هم استشهادهاي فراواني داريم که يک نوع از جهاد اين است. اما يکي از آيات قرآن اين است که وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً آيه اي است که درباره اش زياد بحث شده که چه مي خواهد بگويد. <شما پرهيز کنيد از آن فتنه اي که تنها به ظالمين نتيجه اش نمي رسد>. يعني ظالمين به وجود مي آيند و اين ظالمين کارهايي انجام مي دهند که نتيجه ي ظلم و اجحاف و حرکت آنها به وجود آمدن فتنه است. فتنه که به وجود آمد بدانيد که نتيجه ي آن فتنه تنها به ظالمين نمي رسد, بلکه نتيجه ي عامي دارد و به همه مي رسد. ظالميني ظلم مي کنند شما وظيفه داشتيد که جلوي ظلم آنها را بگيريد اما نگرفتيد, نهي از منکر نکرديد, جهاد نکرديد و نشستيد اين فتنه به وجود آمد ولي نتيجه ي فتنه تنها به ظالمين نمي رسد؛ بلکه عموميت پيدا مي کند و همه ي مردم گرفتار ظلم مي شوند. اين آيه 25 از سوره ي انفال است. اينهايي که ما مي گوييم "مانعة الجمع" نيستند ممکن است در يک قضيه اي همه جمع شوند ما به طور "مانعة الخلو" بحث مي کنيم. بقيه ان شاء الله فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo