< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 در بحث اقسام جهاد چهارمين نوعي که مورد بحث واقع شد، جهاد به عنوان امر به معروف و نهي از منکر است. گاهي از اوقات امر به معروف يعني ايجاد معروف، به وجود آوردن معروف يا ازاله ي منکر احتياج به جهاد و قيام و برخورد شديدي پيدا مي کند. بحث ما اينجاست. چون براي امر کردن به معروف و نهي از منکر مراتبي هست. مرتبه ي اول انکار قلبي است. که انسان قلباً نسبت به آن معصيت منزجر و متنفر باشد. اين مرحله ي اول نهي از منکر است. دوم به لسان. با زبانش، آن هم مراتب دارد. از ملايم شروع مي شود. نصيحت و ملايمت و بعد بالاخره هر کس است با زبان، شدت پيدا مي کند. آن هم به لسان است. اينها در بحث امر به معروف بايد بحث شود. سوم به يد. قلباً، لساناً، يداً، با "يد". اين هم دو معنا دارد. يکي اينکه انسان خودش، با دست خودش. معروف يعني هر کار خوب. با دست خودش کسي کتاب مي نويسد، يک نوع امر به معروف است. امر در اينجا به معناي آن نيست که ديگري را امر کنيم. يعني وادار کردن خودمان يا ديگري به انجام معروف. بالاخره بسياري از معروفها با يد خود شخص انجام مي شود. بحثي نداريم. بسياري از منکرات هم با يد شخص. شما خودتان شخصاً يک نفر شرابي را نابود مي کند مثلاً. خوب اين يک نوع از بين بردن منکر است. يک معني يد اين است که انسان خودش با دست خودش معروفي را ايجاد کند يا منکري را از بين ببرد. آن هم بحث ما نيست. يد به اين معنا محل بحث نيست. يد به معني اينکه انسان با دستش شمشير بگيرد و قيام کند و جهاد کند. اين محل بحث ماست. که بعضي از اوقات امر به معروف و نهي از منکر با جهاد است. شرابخانه اي است که مي خواهيم خرابش کنيم. مسلماً برخوردي به وجود خواهد آمد. جرح و قتلي به وجود خواهد آمد و هکذا. ما مي خواهيم عرض کنيم يک قسم از اقسام جهاد تحت عنوان امر به معروف و نهي از منکر قرار مي گيرد. به عبارت روشن تر جهاد براي ازاله ي منکر. مي خواهيم که ما جهاد کنيم، با شمشير قيام کنيم، برخورد کنيم. اين برخورد مستلزم جرح و قتل خواهد بود. اين يک نوع جهاد است. منتها جهاد براي ازاله ي منکر. در اين رابطه ما از روايات استفاده مي کنيم.
  ما کلاممان در برابر فقهاي بزرگ ما (رضوان الله عليهم) که جهاد را سه قسم کردند، گفتيم نه اقسام فراوان دارد. آنها گفتند يک جهاد براي دعوت به اسلام است که مي رسيم. يک جهاد هم جهاد دفاع است، مقداري بحث کرديم باز هم بحث مي کنيم. يک جهاد هم جهاد بغاة. با کساني که در برابر حکومت اسلامي و امام عصر و زمان قيام کنند و آن حکومت را نپذيرند. مثل قاسطين، مارقين، ناکسين. اينها سه قسم گفته بودند. ما گفتيم نه خير جهاد بر حسب آيات قرآن و روايات اهل بيت : اقسام زيادي پيدا مي کند. حالا در آن زمان شايد، زمان اقتضا مي کرده که به همين اکتفا کنند و همين را هم کمرنگ اکتفا کنند. اما ما گفتيم که ما به تمام علما وظيفه داريم با نظر بسيار بسيار تکريم و تجليل نگاه کنيم. چيزي هم اگر عرض مي کنيم. بحث علمي است و در حوزه ي علميه است و اينهاست. ديروز که راجع به وسائل الشيعه چيزي گفتم، ما که نمي خواهيم نسبت به علما خداي نکرده مطلبي گفته باشيم که بر خلاف مقام شامخ آنها باشد. اما خوب. اينها همان سه قسم را گفته بودند. زمانشان اقتضا مي کرده که به همان سه قسم اکتفا کنند، بسيار کمرنگ. ولي خوب وقتي ما با روايات و اخبار و آيات مطلب را حساب مي کنيم جهاد خيلي اقسام پيدا مي کند.
  ما يک قسم داريم جهاد براي نجات مستضعفان از چنگال مستکبران. اين يک قسم است. قسم دوم جهاد در برابر سلاطين و جباران. مثل قيام سيدالشهداء و امثال آن که موارد فراوان ذکر کرديم. يک قسم اين بود. قسم سوم جهاد براي دفع فتنه، که آيات قرآن مي گفت و دفع فساد. اين سوم بود. اينها را بحث کرديم. چهارم جهادي است براي ازاله ي منکر. براي اجرا و عملي ساختن امر به معروف و نهي از منکر. آن هم با "يد". اين مرتبه اش مي شود جهاد و به بحث ما مربوط مي شود. اما مراتب ديگر امر به معروف بحث آخر. با بحث ما که در جهاد داريم بحث مي کنيم مربوط نمی شود. از روايات استفاده مي کنيم اين نوع جهاد را.
  اين خبر که ديروز مقداري خوانده شد گفتيم که خبر در فروع کافي جلد 5 صفحه 55. وليکن در وسائل هم ذکر کرده. منتها قطعه قطعه کرده. يک قطعه اش مثلاً جلد 11 وسائل صفحه 403. باب 3 از ابواب امر و نهي. قطعه قطعه کرده، يک قطعه اش آنجاست. آن قطعه هم که به بحث ما مربوط است همانجاست. جلد 11 وسائل صفحه 403 باب 3 از ابواب امر و نهي. وسائل 20 جلدي البته. اين خبر اين بود که حضرت باقر فرمودند <يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْم> از آخر الزمان خبر مي دهد. يکي از چيزهايي که در فرهنگ ما بسيار وسيع است، هشدار درباره ي آخر الزمان است. ائمه : براي اينکه مسلمانها، شيعه ها بدانند، مهيا باشند، جريان آخر الزمان چگونه خواهد بود؟! شما بايد در آن زمان، چه ها به وجود خواهد آمد و دين خودتان را چگونه نگه داريد و وظيفه ي شما در آن زمان چيه؟! يک وقت من حساب کردم در بحار الانوار 153 حديث در کلمه ي آخرالزمان دارد. اگر کسي واقعاً اين احاديث را جمع کند خيلي آموزنده است که در آخرالزمان چه خواهد شد. در 153 حديث کلمه ي آخر الزمان واقع شده. خوب خيلي مطالب هست. خيلي مهم بوده که اينقدر رويش تأکيد شده و اهتمام به عمل آمده. گفتيم سند خبر همان طور که عرض کرديم قوي نيست. ولي <عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَال يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يَنْبُعُ> در وسائل است که "يتبع" اما غلط است. در کافي نسخه صحیح که مراجعه کنيد "ينبع" است. يعني به وجود مي آيد مي جوشد. در آخر الزمان قومي مي جوشند، به وجود مي آيند <مُرَاءُونَ> رياکار مي شوند. <يَتَقَرَّءُونَ> يعني قاري قرآن بودن را به خودشان مي بندند. از باب تفعل براي بستن چيزي به خودشان. <وَ يَتَنَسَّكُونَ> ناسک بودن و عابد بودن را به خودشان مي بندند. <حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ> تازه به وجود آمده اند. و سفيه اند. عقل کامل ندارند. اينها <لَا يُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ> اينها امر به معروف و نهي از منکر را واجب نمي دانند. <إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ> فقط در جايي که ضرر نداشته باشد امر به معروف و نهي از منکر مي کنند. <يَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِيرَ> اينها براي خودشان، براي اينکه شانه خالي کنند از انجام اين وظيفه. براي خودشان رخصت هايي مي تراشند. درست مي کنند. توجيه مي کنند. براي خودشان عذرها و بهانه هايي را توجيه مي کنند و درست مي کنند. <يَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ> اينها مي افتند دنبال لغزشهاي علما. براي خاطر اينکه کارهاي خودشان را توجيه کنند. يکي از کارهايشان اين است که لغزشهاي علما را پيدا مي کنند. تا مي گوييم چرا فلان کار را کردي؟ مي گويد فلان کس که عالم است هم اين کار را کرده. <يَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ> در وسائل هست که "فساد علمهم" ولي نه "فساد عملهم" درست است. <يُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ> حديث مشتمل بر انتقاد بسيار شديدي است. اين قبيل افراد به نماز و روزه اقبال مي کنند. نماز خيلي سرمايه گذاري لازم ندارد. آب فراوان، وضو مي گيري و نماز مي خواني. روزه هم مي گيرند. <وَ مَا لَا يَكْلِمُهُمْ> دنبال چيزي هستند که به آنها ضرر نمي رساند. "کَلَمَ"، "يکلِمُ" يعني ضرر رساندن و زخم کردن. <وَ مَا لَا يَكْلِمُهُمْ فِي نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ> يعني چيزي که ضرر مالي براي آنها ندارد. ضرر نفسي هم ندارد به آن اقبال مي کنند. <وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا يَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا> اگر نماز ضرر مي رساند به عملهاي آنها، به مالشان ضرر مي زد يا به بدنشان، همان نماز را هم نمي خواندند. نمازي هم که مي خوانند آن جوري است که با آن شرايطي است که به آنها ضرر نرساند. <وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا يَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا كَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا> اينها <أَسْمَى الْفَرَائِضِ> سامي ترين و عالي ترين فرائض را ترک کردند. اشرف فرائض را ترک کردند. چيه آن اشرف فرائض ها؟ امر به معروف و نهي از منکر. بعد مي گويد <إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ> بدانيد امر به معروف و نهي از منکر فريضه ي بزرگي است. <بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ هُنَالِكَ> فرائض ديگر به اين وسيله اقامه مي شوند. و اين قبيل افراد در آخر الزمان به وجود خواهند آمد. < هُنَالِكَ يَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ> اين چنين که شد. امر به معروف و نهي از منکر ترک شد، غضب پروردگار به وجود مي آيد. <فَيَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ> خداوند همه را، خشک و تر را و همه را با عقاب خودش عقاب مي کند. <فَيُهْلَكُ الْأَبْرَارُ فِي دَارِ الْفُجَّارِ> ابرار، خوبان هم، دار شده دار فجار ديگر. چون همه امر به معروف را ترک کردند، منکر را مرتکب مي شوند ديگر.
  پيغمبر در حديثي فرمودند که <كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ فَقِيلَ لَهُ وَ يَكُونُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً> کم کم همين جور مي شود.
  مي فرمايند که عقاب پروردگار وقتي که عموميت پيدا مي کند ابرار در دار فجار هلاک مي شوند. <وَ الصِّغَارُ فِي دَارِ الْكِبَارِ> صغار در دار کبار هلاک مي شوند. <إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ> هفت چيز ذکر مي کند برايش. اول <تُقَامُ الْفَرَائِضُ> تمام واجبات در سايه ي اين به وجود مي آيند. <وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ> راهها ي دين و دنيا به اين وسيله امنيت پيدا مي کنند. <وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ> به وسيله ي امر به معروف و نهي از منکر کسبها حلال مي شود و الّا حرام مي شود. <وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ> به اين وسيله حقوق ادا مي شود. <وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ> به اين وسيله زمين آباد مي شود. <وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ> به اين وسيله از اعداء انتقام گرفته مي شود. <وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ> کار دنيا و دين منظم مي شود. اين حديث را قطعه قطعه شايد خوانده باشيد در جايي. ولي ما همه ي حديث را داريم مي گوييم. حالا چه بايد کرد؟ <فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ> حضرت مي فرمايند حضرت باقر ، هم با دل انذار و تنفر داشته باشيد، هم با زبان نهي از منکر کنيد. و بر پيشاني کساني که مرتکب منکرند بکوبيد. "صکّ" يعني کوبيدن با شدت. "صکّ_ يصکّ" مثل مدّ_ يمدّ" <وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ> در راه انجام وظيفه از ملامت ملامت کنندگان نترسيد. <فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا> اگر مرتکبين منکر و تارکين معروف اگر از شما پذيرفتند موعظه ي شما را، به حق برگشتند، <فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ> در اين صورت هيچ اشکالي نيست و کسي کاري ندارد. آيه ي قرآن إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ اين از سوره ي شوري آيه ي 42 است. حالا باز هم تتمه دارد. <هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ> جهاد کنيد. _ما منظورمان اين کلمات است._ <فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ> از اين جهت مي خوانيم. حديث دال بر اين است که در اين راه جهاد کنيد. <هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ> با بدنهاي خودتان شمشير به دست و سلاح و خلاصه بايد قيام کنيد و جهاد کنيد. <وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ> در دل که از آنها تنفر داريد ولي با دست جهاد کنيد. منتها <غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً> براي خدا اين کار را بکنيد. نه اينکه بخواهيد سلطه به وجود بياوريد براي خودتان. <وَ لَا بَاغِينَ مَالًا> نمي خواهد مال به دست بياوريد. به معني طلب است در اينجا. <وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً> نه اينکه شما بخواهيد مثلاً فتح و ظفر براي خودتان بخواهيد. نه، کار، کار الهي است و براي خدا. <حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ> تا برگردند و اطاعت امر خدا کنند. <وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ> آن وقت تتمه دارد. حديث را قطعه قطعه خيلي جاها خوانديد.
 <قَالَ وَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى شُعَيْبٍ النَّبِيِّ ص أَنِّي مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِكَ مِائَةَ أَلْفٍ> خداوند وحي کرد به شعيب که من صد هزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد. <أَرْبَعِينَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّينَ أَلْفاً مِنْ خِيَارِهِمْ> چهل هزار از شرار ولي شصت هزار از اخيار. <فَقَالَ ع يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ> اشرار معلوم است. چهل هزار نفر. <فَمَا بَالُ الْأَخْيَارِ> اخيار چرا شصت هزار نفر؟! <فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي> براي خاطر اينکه آنها با اهل معاصي مداهنه کردند. يعني سست و نرم برخورد کردند و تملق گفتند. <إِلَيْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي> اين خبر چنان که ملاحظه فرموديد، با انتقاد شديد از کساني که تارک امر به معروف و نهي از منکر هستند تصريح دارد به اينکه <جَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ>، <وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ>. اين قبيل تعبيرات که دال است بر اينکه يک نوع جهاد هم اين جهاد است. جهاد در راه ازاله ي منکر و ايجاد معروف. صاحب جواهر در بحث امر به معروف در جلد 21 صفحه 354 تا 355 همين خبر را نقل کرده. ملاحظه فرموديد که اين خبر دلالت دارد بر جهاد در راه ازاله ي منکر و ايجاد معروف.
 چند خبر مثل اين دارم. آدرس مي دهم خودتان مطالعه کنيد. يکي باز در باب 3 از ابواب امر و نهي جلد 11 وسائل صفحه 405. از نهج البلاغه نقل مي کند. حضرت امير فرموده است به اينکه <وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء> باز همان سه تا را مي گويد. کسي که ترک کند امر به معروف را. نه با قلب و نه با لسان و نه با يد. اين مرده است. اما کسي که هر سه را انجام بدهد هم با قلب و هم با لسان و هم با يد، اين افضل و اکمل مراتب را انجام داده. اما بعضي ها فقط قلب است. آنها يک خصلت دارند. دو تايش را ترک کردند. بعضي ها فقط زبان است. آن يد را ندارند. خلاصه اين حديث است که هر سه بايد باشد.
  خبر هشتم از باب سوم از ابواب امر و نهي صفحه 405 جلد 11 وسائل. در صفحه 406 هم باز حديثي از نهج البلاغه نقل کرده. حديث 9 و 10. دو تا نقل کرده. خوب اين قبيل روايات دلالت دارند بر اينکه يک نوع از جهاد، جهاد در راه امر به معروف و نهي از منکر است.
  آن وقت در اينجا يک بحثهايي به وجود مي آيد. يکي از بحثهاي مهم همين است که در جواهر مطرح کرده. امر به معروف و نهي از منکر با قلب که بر همه لازم است. قلباً متنفر باشند از ترک معروف و ايجاد منکر. خوب معلوم است که اين وظيفه ي همه است. دوم اينکه با لسان. قيام کنند و نصيحت و ملايمت و بعد درجه به درجه و خلاصه با لسان هر چه هست. مراتب دارد.
  اما سوم اينکه با دست اگر بخواهند قيام کنند، برخورد کنند اين منجر به اين مي شود که جرح و قتلي به وجود مي آيد. آيا اگر جرح و قتل به وجود آمد اين را هم در زمان غيبت امام معصوم مجازند. يا مجاز نيستند. اينجا "اختلفوا علي قولين" جواهر عرض کردم که مطالعه مي کنيد.
  در جواهر در صفحه 383 جلد 21 بعد از نقل روايات و کلمات که دال بر وجوب بود، بعد از ذکر مراتب که قلب و لسان و اينها بود، بعد که به "يد" آمده اين را گفته. <لو افتقر إلى الجراح أو القتل> اگر امر به معروفي است و محتاج به جرح و قتل است، يک سينمايي ساختند. سينمايي که فيلمهاي بد داشت. حالا که الحمدلله دارد خوب مي شود. شرابخانه اي درست شده مثلاً، فاحشه خانه ای تأسيس شده، رفتند، قلباً که منزجرند، لساناً گفتند و نتيجه نگرفتند، از بين بردنش محتاج به قيام و جهاد است، تا <صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ جَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ> عملي شود، خوب مسلم است که اين طور برخورد قتل دارد. صاحب جواهر عنوان مي کند که آيا در زمان غيبت امام اين جايز است يا نه؟ ايشان مي گويد آنچه که محتاج به جرح و قتل است، <هل يجب؟قيل و القائل السيد> سيد مرتضي، <و الشيخ في التبيان> شيخ طوسي در تفسير تبيان <و الحلبي> حلبي به ابن ادريس مي گوييم. <و الفاضل في جملة من كتبه> علامه <و يحيى بن سعيد و الشهيد في النكت على ما حكي عن بعضهم نعم يجب> اينها گفتند که واجب است. واجب است ولو اينکه مستلزم جرح و کشتن و اينها باشد.
 <و قيل و القائل الشيخ> باز شيخ طوسي. اينجا ايشان نقل کرده در صفحات قبل از شيخ طوسي در نهايه شيخ طوسي، نقل کرده که نه با دست در زمان غيبت واجب نيست. <و الديلمي و القاضي و فخر الإسلام و الشهيد و المقداد و الكركي على ما حكي عن بعضهم> معلوم مي شود بعضي کتابها پهلوي صاحب جواهر نبوده. مي گويد <على ما حكي عن بعضهم> به واسطه نقل مي کند. <قيل لا>. بنابراين دو قول شد "نعم" و "لا". منتها <قيل لا يجوز إلا بإذن الإمام عليه السلام> قيل لا الا باذن امام معصوم . <بل في المسالك هو أشهر> لا، اشهر است. <بل في مجمع البرهان و المقدسة الاردبيلي هو المشهور بل عن الاقتصاد الظاهر من شيوخنا الإمامية أن هذا الجنس من الإنكار لا يكون إلا للأئمة عليهم السلام أو لمن يأذن له الإمام عليه السلام> محقق مي گويد <و هو الأظهر>. صاحب جواهر قبول ندارد. حالا بعداً مي گوييم. مي گويد "اظهر" همين است. اين جور جهاد در زمان غيبت امام جايز نيست. <و هو الأظهر> چرا؟ حالا دليلهايش را ببينيد. البته صاحب جواهر بعداً رد خواهد کرد.
  حالا مي بينيم دليلها را. اول <للأصل> شک داريم به اينکه آيا اين نوع جهاد در زمان غيبت امام معصوم که خودشان غايبند، اذن خاصي هم به کسي نداده اند، اول اصل است. اصل عدم وجوب. نه واجب نيست. بنشينيد و نگاه کنيد. واجب نيست. اين اصل هم مي گويد سالم است از معارضه ي اطلاقات. نگوييد اطلاقات امر به معروف. آنها منصرفند به قلب و لسان. در زمان غيبت امام شامل يد نمي شود. اول اصل <السالم عن معارضة الإطلاق المنصرف إلى غير ذلك خصوصا بعد..> حالا ايشان مي گويد که قبلاً خوانديم که امر به معروف و نهي از منکر در جايي است که تأثير داشته باشد. تأثير داشته باشد معنايش چيه؟ يعني شما براي خاطر اينکه يک نفر شرابخوار شراب نخورد زديد و کشتيد. خوب تأثير چيه؟ تأثيرش مي گويد معنايش اين است که اين را مي خواهيم که يک کاري بکنيم که آن منکر ترک شود نه که خودش بميرد. سالبه به انتفاع موضوع کرديد شما. شخصي که يک منکري مرتکب مي شد شما مي خواستيد کاري بکنيد که بعد از اين آن شخص خودش باشد ولي منکر مرتکب نشود. ولي خودش را کشتيد. بله آن هم مي گويد که اينجا احتمال تأثير نييست. قبلاً گفتيم شرطش تأثير است. و تأثير در جايي است که خود شخص باشد و متنبه شود و کار را ترک کند. شما شخص را از بين برديد. اين دوم.
 سوم اينکه اگر قرار باشد اينجور باشد فساد و هرج و مرج به وجود مي آيد. امام که خودشان غايبند و به شخص خاصي اذن نداده اند. اگر به مؤمنين واجب باشد که هر کسي اين کار را بکند _خوب ايشان مي گويد، حالا ما نقل مي کنيم._ فساد عظيم به وجود مي آيد. هرج و مرج به وجود مي آيد. ما مي دانيم که در شريعت اسلام هرج و مرج جايز نيست. بايد نظام زندگي مردم، فضاي زندگي، زندگي باشد آرام، که هرج و مرج نباشد، مرتب باشد، منظم باشد. اين هرج و مرج به وجود مي آيد. خصوصاً ايشان مي گويد در اين زمان. صاحب جواهر مي گويد در زمان ما. اگر در يک زماني منکر کم باشد نهي کنند به هر شکلي. اما اگر منکر و مرتکبين منکر فراوان باشند، اگر قرار باشد شما چاقو برداريد و شمشير برداريد و بيفتيد به جان کساني که مرتکب منکرند. خوب زيادند ديگه. بالاخره آنها هم که آرام نمي نشينند و اين باعث مي شود که يک هرج و مرجي به وجود مي آيد. <و بالجملة لا يكاد ينكر> اين مقتضي است که چه باشد؟ فساد نظام است. ادله از طرف "لا" هاست. پس کسي اگر اعا کند که "ما دل علي وجوب امر و نهي" مقتضي اين است که هر کسي بتواند قيام کند و برخورد فيزيکي بکند, اين دعوا واضحة الفساد است.
 از طرفي هم مي شود کسي بيايد و بگويد اين بر پيغمبر واجب بوده. هر چه بر آنها واجب بوده بر ما هم واجب است. ما تأسي به آنها مي کنيم. اگر بودند آرام نمي نشستند. ما هم آرام نمي نشينيم. مي گوييم اين را هم نمي توان گفت. نمي شود گفت که هر چه بر آنها واجب بوده، بر ما هم واجب است. بنابراين اينها ادله ي آنهاست. حالا باز هم يک چيزي مي گويد که در صورتي ضرر رساندن و کشتن بر کسي حرام است که مقصود کشتن باشد. اما اينجا مقصود امر به معروف است. مي گويد فرقي نمي کند. بالاخره اين نتيجه ي امر به معروف کذايي مستلزم جرح است و قتل است و موجب فساد است و هرج و مرج و اختلال نظام است. اين ادله ي آن طرف. خوب اينها را گفته اند که "لا".
  اما ادله ي اين طرف که صاحب جواهر کم کم برمي گردد. خلاصه مي رود سراغ ولايت فقيه. بله. اينطور اگر بخواهند مردم آزاد باشند و هر کس هر کس باشد اينطوري است. ولي ايشان مي گويد که ما معتقديم که فقيه است، قائم مقام امام است، هر کاري که براي امام بوده، بر فقيه هم لازم است که انجام بدهد. اين بايد تحت برنامه اي باشد که از طرف ولي فقيه تنظيم شود. ان شاء الله فردا عرض مي کنيم.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo