< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : تفاوت چنگهای معمولی با جهاد
 
 بحث درباره ي جهاد که يکي از موضوعات مهم اسلامي است, در حقيقت مبارزه ي بين حق است و باطل. خداوند متعال از روزي که انسانها را در سطح زمين قرار داده، اين مبارزه به وجود آمده و ادامه دارد. مبارزه ي بين حق و باطل. و دأب سنت خداوند هم بر اين نيست که حق را بدون مبارزه پيروز کند. حق چيزي است که بايد دنبالش رفت و زحمت کشيد و به دست آورد. خداوند نخواسته که خودش باطل را سرکوب کند. نابود کند. طرفداران حق از آن استفاده کنند. خداوند سنت بر اين قرار داده که طرفداران حق بايد مبارزه اي در برابر طرفداران باطل انجام بدهند. جبهه اي ترتيب بدهند. مجهز باشند. باطل مجهز است به سه چيز. زر و زور و تزوير. تجهيزات باطل به يکي از اين سه چيز بر مي گردد. گاهي با زر، و تطميع. گاهي با تزوير و مغالطه. گاهي با زور. اينها تجهيزات باطل است. اسلام و ادیان می خواهند مسلمانان را، متدينين را طوري مجهز کنند که در برابر زر و تزوير و زور غالب باشند. اما در برابر زر و تطميع ايمان مردم اگر کامل باشد، در برابر زر هرگز حاضر نمي شوند که معامله کنند و حق را در مقابل باطل معامله اي انجام دهند و مغلوب باشند. نه اين در نتيجه ي قدرت ايماني هرگز افراد مؤمن حقيقي حق را معامله نمي کنند و از حق براي پول صرف نظر نمي کنند. اما تزوير، آن هم اگر مسلمانها مجهز باشند <ادْعُ إِلى‌ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ> اگر مسلمانها مجهز باشند به حکمت و ديگر موعظه ي حسنه و جدال به نحو احسن، تزويرها را همه را باطل مي کنند. بر تزويرها غالب مي شوند. چهره ي تزوير را آشکار مي کنند و به مردم نشان مي دهند که مردم در سايه ي تزويرمغلوب نشوند و حق را از باطل بشناسند. تزوير کارايي خود را در اين صورت از دست مي دهد. اما در برابر زور هيچ عاملي جز جهاد وجود ندارد. حکمت آگاهي مي دهد به انسان. حکمت است و معظه ي حسنه و جدال به نحو احسن. گام اول اينها آگاهي است و علم است و فهم است و درک است و فرهنگ. حکمت و موعظه ي حسنه و جدال به نحو احسن بدون سواد و علم و آگاهي و فرهنگ انجام نمي گيرد. بنابراين در برابر زور و زر و تزوير اسلام راههايي نشان داده. در برابر زر ايمان کامل اگر باشد هر گز حاضر به معامله و حق کشي در برابر باطل نيست. در برابر تزوير هم داشتن علم و فرهنگ و حکمت. حکمت معني بسيار مهمي دارد. <وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيرا> حکمت يعني آن فرهنگ اسلامي و ديني و شناخت کامل. ارزشها را با شناخت کامل و دليل و برهان شناختن حکمت است. موعظه ي حسنه هم که معلوم است. <جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ> قدري در اين موضوعات ما قبلاً بحث کرديم. اما موضوع سوم که در برابر زور، اينجا جهاد است. ميدان جهاد است. از طرفي انسانها، جانهاي خود را در طبق اخلاص گذاشتند. جان است, ميدان، ميدان جان دادن است و بذل جان است. ايثار جان است. اين ميدان، ميدان کوچکي نيست. امام صادق <فَوْقَ كُلِّ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ> در بالاتر از هر نيکي، نيکي وجود دارد. تا اينکه کسي در راه خداوند جانش را در طبق اخلاص بذل کند. ديگر بالاتر از اين ما کاري نداريم. "اکرم الموت" قتل است. کسي که در ميدان جهاد گام مي گذارد، اولين متاعش همان جانش است و حاضر شده به اينکه عزيزترين چيز را در راه حق بدهد. اين يک طرف است. جهاد در اسلام يک عبادتي است. قداستي دارد. جنبه ي معنوي مثل ساير عبادتها. يعني قصد قربت مي خواهد. ديروز گفتيم که در 21 جاي قرآن اين را سبيل الله معرفي مي کند.بنابراين يک عبادتي است داراي قداست خاصي، عظمت خاصي. آرزو، اشتياق صالحان و نيکان است که مرگشان به اين شکل باشد. مرگ با جهاد توأم باشد. حضرت امير در نامه اي که نوشتند به مالک اشتر دادند, در آخر آن نامه، نامه ي 53 نهج البلاغه. مالکا از خدا خواسته ام که مرگ من و تو با شهادت همراه باشد. خلاصه اين جهاد است. ميدان، ميدان جهاد و ميدان بسيار بزرگي است. از اين جهت لازم است که افرادي براي جهاد ساخته شوند. چون اگر يک نفر فرار کند، ننگ و عار است براي آن جبهه. براي تمام لشکر. يک نفر در برابر دشمن تسليم شود, اين يک ننگ و عاري است براي آن جبهه. اين جبهه هر قدر قوي تر باشد، با اشتياق فراوان تري، جانبازي و از مرگ استقبال کند. بر شکوه و عظمت اين جبهه خواهد افزود. ما الان در برابر اين چنين جرياني واقع شديم. مي خواهيم اين جريان را مورد بحث قرار دهيم که مجاهدين را اسلام چه جوري ساخته که توانستند واقعاً با جهاد خودشان عظمت اسلام را بيمه کنند. مطلب مهمي است. از اين جهت آيات قرآن و روايات ما در ساختن مجاهدين خيلي مطلب وجود دارد. ما قدم به قدم در اينجا داريم بحث مي کنيم.
 من ديروز عرض کردم که ما تفاوت جنگ و جهاد در چند چيز است. اول اينکه در تحت رهبري و پرچمداري امام معصوم، پيغمبر 6 يا قائم مقام امام. اين اولين خصيصه ي جهاد اسلامي است. دوم اينکه هدف، هدف بسيار مقدس. ديروز بنده نمونه هايي از هدف عرض کردم. اين نمونه ها از اقسام جهاد برداشته شده بود که عرض شد. حالا به نظرم آمد باز يک نمونه هاي ديگري هم مي توان در نيت مجاهدين از آنها استفاده کرد. و آن اينکه در ترک جهاد هم ما مطالب زياد داريم. که ديروز نگفتيم. آنها هم مؤثر است در نيت مجاهدين. براي اينکه مجاهدين به اين قصد جهاد مي کنند که ذلت را از سطح جامعه ي خودشان بزدايند. محو کنند. ذلت و حقارت را. آن روايات که مي گويد <فَمَنْ تَرَكَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُلًّا وَ فَقْراً فِي مَعِيشَتِهِ وَ مَحْقاً فِي دِينِه> بسياري از روايات ما آن جنبه ي نفي جهاد و عدم جهاد و ترک جهاد را هم به ما مي گويند. که ما فقط به آن جنبه هاي مثبت توجه نداشته باشيم. به جنبه هاي منفي، يعني چيزهايي که ترک جهاد به وجود مي آورد, آن ها را هم در نظر بگيريم. حالا براي نمونه از يک خطبه ي نهج البلاغه استفاده مي کنيم.
 خطبه ي 27 نهج البلاغه. <أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَة وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَة> اين خطبه ي 27 نهج البلاغه که درباره ي جهاد است در يک موقعيت بسيار حساسي حضرت امير فرمودند. بايد به شروح مراجعه کنيد. بنده آدرس چند تا شرح را مي گويم. تا حضرت امير با چه درد دلي، آخرش هم دارد به اينکه <يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَال> اين خطبه ي 27 است. در شرح نهج البلاغه خوئي، اين اسمش منهاج البرائه است. ميرزا حبيب الله است. حبيب الله خوئي از شاگردان شيخ انصاري است. اين در 21 جلد نهج البلاغه را شرح کرده. شرح نهج البلاغه خوئي جلد 3 صفحه 388. ابن ابي الحديد جلد 2 صفحه 74. شرح ابن میثم بحراني، جلد 2 صفحه 29. في ظلال جلد 1 صفحه 185. در گفتن آدرس يا هر مطلبي اگر روشن نشد بفرماييد تکرار کنيم. مقصود ما اين است که مطلب روشن شود. بايد کار کنيم واقعاً. و خيلي هم مطالب جالبي دارد. . <أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ> در وسائل هم جلد 11 باب اول خبر دوم از پيغمبر گرامي <لِلْجَنَّةِ بَابٌ يُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِينَ يَمْضُونَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ بِسُيُوفِهِمْ وَ الْجَمْعُ فِي الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِكَةُ تُرَحِّبُ بِهِم> يکي از درهاي بهشت است. <فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِه> هر کسي شايستگي ورود از اين در را ندارد. <هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى> جهاد لباس تقوي است. هم در دنيا انسان را در برابر اعداء حفظ مي کند اين لباس. هم در آخرت از عذاب الهي <وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ> اين سپر محکم الهي است در برابر دشمنان قسم خورده ي اسلام. <وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ> اين سپر محکمي است. آن درع يعني زره. "جنّته الوثيقه" يعني سپر. <فَمَنْ تَرَكَهُ> مقصود ما اينجا ترکش است. <رَغْبَةً عَنْه> از آن اعراض کند, <أَلْبَسَهُ اللَّهُ> هفت چيز گفته. <ثَوْبَ الذُّلِّ> اولين اثر ترک جهاد ذلت است. خداوند خواسته انسانها مخصوصاً مسلمانها عزيز باشند. کرامت انساني خود را حفظ کنند. اگر جهاد را ترک کنند اولش <ثَوْبَ الذُّلِّ> است. <وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ> بلا و گرفتاري فراوان به وجود مي آيد. چون دشمن اگر پيش بيايد و شما جلويش را نگيريد، مثل عراق چقدر گرفتاري است. مثل افغانستان. چقدر گرفتارند. جهاد ترک شود همين است. اگر روز اول مي رفتند جلوي دشمن را مي گرفتند و مانع ورودش مي شدند, يک دهم کشته ي حالا را مي دادند. پيروز هم مي شدند. چون خون يک اثري دارد. <وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ> دوم بلا و گرفتاري در ترک جهاد است. <وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَائَةِ> محکوم مي شوند به زبوني. "صغار" يعني زبوني. "قمائة" يعني بيچارگي. جهاد را ترک کند، محکوم است به زبوني و بيچارگي. اين سوم. چهارم <وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ ِ بِالْإِسْهَاب> کسي که جهاد را ترک کرد، زير بار سلطه رفت، دشمن مسلط شد. واقعاً انسان ديگر فکرش را از دست مي دهد. "اسهاب" يعني بي خردي و کم خردي. يعني حيران و سرگردان مي شود. که چه کار بکند. الان در چنگال دشمن اسير است. همه چيزش در اختيار دشمن است. <وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ ِ بِالْإِسْهَاب> دلش دچار بي خردي، کم فکري. در کار خود حيران و سرگردان است. اين چهارم. <وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ> حقش از دستش مي رود. معلوم است که دشمن آمده تا حق شما را از شما بگيرد. <بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ وَ سِيمَ الْخَسْفَ> به نکبت و بيچارگي گرفتار مي شويد. هفتم <وَ مُنِعَ النَّصَفَ> از عدل و عدالت محروم مي شود. اين براي خاطر اين بود که عرض کردم که ديروز ما هدف را مي گوييم. در هدف ما آن جنبه هاي مثبت را ديروز عرض کردم. از نه قسم جهاد که عرض کرديم. جنبه هاي ترک جهاد باعث اين مي شود.
 پس مجاهدين در نظر دارند که همان جنبه هاي مثبت را براي فرار و رهايي از اين جنبه هاي منفي به جهاد اقدام مي کنند. آن وقت در اين خطبه حضرت امير ، چون معاويه به شهرهاي عراق بعد از جريان حکميت و خوارج تسلط پيدا کرده بود, به شهرهاي عراق حمله مي کرد. امنيت را سلب کرده بود. حضرت اميرالمؤمنين دعوت به جهاد مي کرد و مردم نمي رفتند. همين خطبه است که من شنيده ام که به زنها حتي زنهايي که ذمی و اهل کتاب است حمله شده. گوشواره اش را از گوشش درآوردند. النگو از دستش، خلخال از پا. اگر يک مسلماني اين را بشنود. از غصه بميرد. پيش من <مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيرا> در اين خطبه است که من به شما تابستان مي گويم, گرما را بهانه مي کنيد. زمستان فرمان مي دهم, سرما را. <كُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ> "قرّ" يعني سرما. "حرّ" حرارت. <فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّيْفِ أَفَرُّ> کسي که از گرما و سرما فرار مي کند از شمشير بيشتر و زودتر فرار مي کند. چه بهانه هايي است اينها. <يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُم> اين از کساني که حاضر نبودند به جهاد. اين براي آنهاست. <مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً> شما را شناختم. و اين شناخت شما براي من پشيماني آورده. <وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً> غم و اندوه آورده. <قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً> خدا به شما مرگ بدهد که دل مرا چرکين کرديد. <وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً> سينه ي من را از خشم آکنده ساختي. <وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً> در هر نفس پياله هاي غم و اندوه را بر من نوشانديد. خلاصه ما خواستيم از اين خطبه ي 27 براي هدف جهاد باز مطالبي عرض کرده باشيم.
  حالا مجاهدين را خداوند متعال يعني اسلام براي اينکه مجاهديني بسازد که مقاوم باشند. متصلب باشند. ثابت قدم باشند. با اشتياق به عرصه ي جهاد قدم بگذارند. با آن هدف عالي و والا. اين عبادت را با قصد قربت صحيح انجام دهند, تا آن نتيجه اي که لازم است در برابر زور به دست بيايد. اينجا آياتي از قرآن، مطالب زيادي هست. از جمله يکي از مطالب اين است. در قرآن کريم خداوند نصر خود را و ياري خود را به مجاهدين داده. بدون جهاد ياري خداوند وجود ندارد. اين است که در قرآن در آيات فروان درباره ياري خداوند و کمک خداوند به اين شرط که اين کمک هم مشروط است به جهاد شما. بدون جهاد خدا به شما کمک نمي کند. اِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم تمام اينها جهاد را مي گويد. اگر شما جهاد کنيد. خدا شما را ياري مي دهد. بنده آياتي که مربوط به نصرت پروردگار است اينجا همه را نوشته ام. همه اش را نمي خوانم. راهنمايي مي کنم. خودتان بخوانيد. وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّة اولين جنگ، جنگ بدر بود. شما ذليل بوديد. خدا به شما کمک کرد. آيه با ذکر شماره اينجا هست. خودتان بخوانيد. لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ في‌ مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ در غزوات بسيار خدا کمک کرد و روز حنین إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ در حنين زياد بودند. جنگ حنين بعد از فتح مکه صورت گرفت. شما بايستي معجم الفهرس قرآن را بگذاريد جلوي خودتان، ماده ي نصر را پيدا کنيد. نون و صاد و راء. در آن ماده ي نصر معجم اين آيات وجود دارد. حالا آن آيه ي اول.  وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون آيه ي 123 آل عمران سوره ي سوم قرآن است. _جنابعالي که به بنده گفتيد آيه را بخوانيم, آن روز يک چيزي از من سؤال کرديد. گفتيم که در باره ي کلام حضرت امير که از شيخ مفيد نقل کرديم. آن در "الفصول المختارة" که جلد دوم مصنفات مفيد است. مصنفات مفيد در 10، 15 جلد چاپ شده. يکي از جلدها "الفصول المختاره" است. البته ما واقعاً قوي تر از شيخ مفيد (رحمة الله عليه) در مناظره کسي را نداريم._ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ في‌ مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ آيه ي 25 سوره ي توبه. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ آيه ي 7 از سوره ي محمد سوره ي 47 قرآن. اسمش سوره محمد است. إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ تمام مفسرين <إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ بِالجِهاد> آيه را تفسير به جهاد مي کنند. نگفتند به نماز خواندن و روزه گرفتن و اينها. <إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ بِالجِهاد في سَبيلِه> آن وقت يَنْصُرْكُمْ اعمال خوب زياد است. ولي آنچه موجب نصرت خدا مي شود چيه؟ جهاد شماست. إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ آيات زياد است. اين که الان گفتم آيه ي 7 از سوره ي محمد بود.  إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ آيه ي 160 از سوره ي ال عمران.  قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِم آيه ي 14 از سوره ي توبه. وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْب آيه ي 25 از سوره ي الحديد. ديگه همه اش را اگر بنده بخواهم بخوانم، خيلي طولاني مي شود. وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين آيه ي 47 سوره ي روم. وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم آيه ي 10 سوره ي انفال. وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ آيه ي 172 از سوره ي الصافات. جند ما، لشکر ما غالبند. غلبه و نصرت را خداوند به اين ترتيب قرار داده براي مسلمانها که به جهاد برخيزند. إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ اگر جهاد کنيد خدا به شما کمک مي کند. نصرت خداوند، فتح خدا همين طور است. فتح خداوند. إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبينا سوره ي فتح سوره ي 48 قرآن مجيد. اين سوره، سوره ي عجيبي است. اين سوره، وقتي پيغمبر از حديبيه برمي گشت, به تاريخ مراجعه کنيد خيلي عجيب است. خيلي محزون بود. پيغمبر آمده براي انجام امور حج. در سال 7 هجرت. اما کفار قريش نگذاشتند که پيغمبر به مکه وارد شود. در اينجا خوب بالاخره اينها احرام بستند در مسجد شجره. آمدند و نتوانستند. اينجا همان اعمال " الصد و الاحصار" که ما در فقه مي خوانيم, کسي احرام بست و نتوانست برود اعمال حج انجام بدهد اينجاست. همان جا انجام دادند اعمال حج را و قرباني هم همانجا کشتند. ولي اصحاب خيلي ناراحت شدند. براي اينکه آمدند و نتوانستند. 1400 نفر بودند. اين بود که پيغمبر محزون شد. برگشتند. آن وقت خداوند اين سوره را نازل کرد. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزا پيغمبر خوشحال شد. گفت <نزلت علي سورةٌ احبُّ الي من الدنيا و ما فيها> سوره اي نازل شده. "اذا" هم آينده را مي گويد. إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً خلاصه آينده را مي گويد. حالا باز آن مي گويد شعر را شما از کجا مي خوانيد. مولوي مي گويد <وقت واگشت حديبيه رسول/ در تفکر بود و غمگين و ملول/ ناگهان اندر حق شمع رسل/ دولت انا فتحنا زد دهل> پيغمبر بسيار محزون بر مي گردد. ولي اين سوره آمد. "انّا فتحنا" چه مي گويد؟ فتح مکه را وعده مي دهد. فتح مکه چه بوده؟ پيغمبر با 14، 15 هزار نفر لشکر حرکت کرده براي فتح مکه. فتح مکه خيلي مهم بود. براي اينکه پيغمبري که براي توحيد قيام کرده، چند سال زحمت کشيده. چند تا غزوه انجام داده. براي سلاطين دنيا و اينها همه نامه نوشته و دعوت به اسلام کرده. ولي خانه ي مکه 360 بت آنجا آويزان است. مردم بتها را سجده مي کنند. پيغمبر هست و براي توحيد آمده و حالا خانه ي کعبه به اين شکل و از آنجا اخراج کردند. اين واقعاً مطلبي بود. بسياري در اسلام آوردن، درنگ و مکث داشتند. مي گفتند اگر اين پيغمبر از جانب خداست. بايد اول برود و آن بتها را بشکند. خانه ي کعبه را فتح کند. اين بود که خيلي مطلب مهم بود. قرآن در اينجا إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً اين آيات که آمد پيغمبر فرمود < نزلت علي سورةٌ احبُّ الي من الدنيا و ما فيها> ولي اين فتح در نتيجه ي چه؟ همان 15 هزار نفر لشکر. ولي پيغمبر کاري کرد که بدون خونريزي مکه فتح شد. إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً.
  اين چند آيه را معنا کنيم. لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ لام آورده. فتح کرديم براي خاطر اين. چه ارتباطي هست بين فَتْحاً مُبيناً فتح خانه ي مکه و لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزا اين را دقت بفرماييد. مطلب مهمي است که چه طور شده که پيغمبر اسلام با اينکه معصوم است و شکي نيست و اينها. ان وقت مي گويد لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ اين است که اينجا مفسرين ما مثل آيت الله طباطبايي (اعلي الله مقامه) که بنده 5 سال در خدمت ايشان درس تفسير خواندم. يک روايتي هم از عيون اخبار الرضا هست. از امام رضا سؤال مي کنند که در تفسير صافي اين خبر را ذکر کرده. آيت الله طباطبايي مطلبشان مضمون اين خبر است. آن اين است که "ذنب" در فارسي به گناه معني مي کنيم. گناه در برابر خدا و تخلف از قوانين خدا. در فارسي اين طور است. ولي لغتاً اين طور نيست معنايش. " ذنب" در لغت به معني عيب و نقص در کار است. ولو اينکه طرف مقابل خدا نباشد. عيب و نقص در کار.
  اين شعر از مطوّل است سابقاً مي خواندند. يادتان هست يا نه. <قد اصبحت ام الخیار تدعی/علی ذنبا کله لم اصنعِ> اين مرد است مي گويد زوجه ي من از من يک ذنبي ايراد مي گيرد که من کاري نکردم. مرد مثل اينکه يک نقصي داشت در خلقتش و اينها.
  بنابراين "ذنب" در لغت به معني نقص است. تمام افراد مخصوصاً مردم مکه مي گفتند که اين يک نفر آدم يتيم و فقير و تنها و رانده شده از مکه و اينها. اين مي گويد دين من سراسر دنيا را خواهد گرفت. نامه براي اين سلطان و آن سلطان و اين طرف و آن طرف. نقص در کارش است. عيب دارد کارش. حالا يا مجنون است يا اينکه سحر زده و جادو زده هست و اينها يا اينکه عقلش .... از اين چيزها مي گفتند. اينها همه ذنب بود براي پيغمبر. ذنبهايي، عيبهايي، نقصهاي فراواني. ولي وقتي مکه فتح شد. تمام ذنبها رفت. اين از طرف خداست. خداوند متعال اين را فرستاده. اين توانست با اينکه تنها بود و يتيم بود و غريب بود و چي بود و چي بود و فقير بود و اينها. اين قدرت را پيدا کند که اين همه جنگها. به علاوه آمد خانه ي کعبه را فتح کرد و تمام بتها را در هم شکست. لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ آن حرفهايي که تا به حال مي گفتند از بين رفت. وَ ما تَأَخَّرَ در آينده هم کسي نتواند به آنها نقصي بگيرد. غفران در اينجا به معني پرده پوشي و از بين بردن است.
 معني ذنب گناه نيست. نقص و عيبي بهش مي گرفتند. معني ذنب در لغت نقص و عيبي است که طرف به طرف مي گيرد. گفتم < قد اصبحت ام الخیار تدعی > آن مرده مي گفته. " ام الخيار" اسم زنش بوده. <علی ذنبا کله لم اصنعِ>.
  مثلاً باز در قرآن کريم حضرت موسي مي گويد وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُون يعني فرعونيان. حضرت موسي گناه نکرده بود. موسي پيغمبر بود. وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُون يعني يک نقصي در کار من هست. از اینها يک نفر را کشتم.
  پس ذنب به معني نقص و عيب است. اينها تا وقتي که پيغمبر مکه را فتح نکرده بود, همين حرفها را مي گفتند. مي گفتند اين کارش خيلي ناقص است. فکرش ناقص است. عقلش ناقص است. يک آدم فقير و تنها. همين که عرض کردم. مطالعه کنيد. مطلب روشن مي شود. آن وقت بعدش هم وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً يهديک بالجنه وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزاً همين طور شد. اين باعث شد به اينکه عزتي، عظمتي پيدا کرد. مطالعه کنيد تا بقيه اش براي فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo