< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اوصاف مجهادین
 
 با توفيق پروردگار متعال در آستانه ي 22 خرداد 1388 فضاي سياسي جامعه براي يک انتخابي خود را آماده مي کند. مسئله ي انتخابات يکي از مسائل مهم و سرنوشت ساز است. امام (رضوان الله تعالي عليه) در وصيت نامه ي خود تأکيد مي کنند وصيت من به مردم ايران اين است که همه در همه ي انتخابات چه انتخابات رياست جمهور چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان رهبري در تمام انتخابات امام مي فرمايند من تأکيد مي کنم که همه حضور داشته باشند, همه شرکت کنند, مسامحه ي در اين موضوع از گناهان کبيره است. يعني هر شخصي بايستي بداند هر مکلفي وظيفه دارد مانند نماز و روزه و امثال آن که در سرنوشت خود که با انتخابات مربوط مي شود وظيفه دارند که همه شرکت کنند و در صحنه حضور داشته باشند. اين يک وظيفه است. بعد مي فرمايند به اينکه ما در جريان مشروطيت ديديم که اول همه ي مردم ايران براي مبارزه ي با استبداد قدم برداشتند و شرکت کردند. اما بعداً ايادي پيدا شد, بسياري کنار کشيدند و آن نتيجه اي که از مشروطيت در نظر بود به وجود نيامد. خلاصه يکي از وصيتهاي امام (رضوان الله تعالي عليه) وجوب شرکت همه ي مردم ايران در هر يک از انتخابات و مسامحه در اين موضوع را يکي از گناهان کبيره مي دانند. بنابراين بر ما لازم است که بر علما، همه ي مردم، فضلايي که در خدمتشان هستيم اين مطلب را که شرکت همه در انتخابات يک وظيفه است, مخصوصاً در برابر دشمناني که با عينک خودشان با دقت ايران را در نظر دارند. شرکت همه در انتخابات قدرت و عظمت نظام را علاقه مندي مردم به نظام را ثابت مي کند. مطلب ديگر اين است که باز هم با توفيق پروردگار درباره ي انتخابات صحبت خواهيم کرد.
  مطلب دوم اين است که هيچ وقت بنده يا کسان ديگري که کانديداها براي ملاقات آمدند از فرد معيني پشتيباني نکرديم. هر کسي که نسبت بدهد به ما به عنوان پشتيباني فرد خاص اين دروغ است. اصلاً بر خلاف اخلاق انتخاباتي است. اخلاق انتخاباتي بايستي خالي از تهمت و غيبت و ساير موازيني که در انتخابات معتبر است باشد رعايت شود. بنابراين بنده از اول از هيچ يک از کانديداها پشتيباني نکردم. بله ملاقاتها صورت گرفته در ملاقاتها ما کليات گفتيم. از فرد خاصي پشتيباني نکرده, الان هم فرد خاصي را تعيين نمي کنيم و از فرد خاصي پشتيباني نمي کنيم. اما معيارها را بايد عرض کنيم که مردم ايران داراي رشد سياسي و بلوغ سياسي مي باشند. خودشان با دقت اين موضوع را سرسري نگيرند, شاخصه ها را در نظر بگيرند.
  بنده شش تا شاخصه چند روز قبل عرض کردم باز هم عرض مي کنم. اول اينکه داراي سابقه ي روشني باشند, چون سابقه فلز و حقيقت شخص را روشن مي کند. در صحنه هاي مختلفي که حضور داشته اند در طول مدت گذشته چه نقشي داشته اند. اول توجه به سوابق. دوم تقوا و تعهد شخص است. تقوا در تمام مراحل زندگي براي همه ي افراد يک معيار و ميزاني براي صلاحيت شخص است. در موضوع انتخابات موضوع تقوا اقتضا مي کند که موازين اسلام، موازين انقلاب، آرمانهاي انقلاب، آرمانهاي امام (رضوان الله عليه) همه را در نظر بگيرند. اين هم معيار دوم تقوا و تعهد و رعايت اخلاق انتخاباتي. اين هم موضوع دوم است. سوم شجاعت چون الآن ما در برابر تهاجماتي قرار گرفتيم. قدرتهاي استکباري و صهيونيستي انواع تهاجم را نسبت به اسلام و انقلاب که اين انقلاب خاري در چشم آنهاست و ضربه هايي از اسلام و انقلاب خورده اند, در فکر تهاجم نظامي هستند البته و هيچ وقت هم موفق نمي شوند, تهاجم فرهنگي، تهاجم سياسي، تهاجم رسانه اي، تهاجم تبليغاتي و انواع تهاجم عليه ما دارند. يک فرد شجاع متصلب مقاوم لازم است در برابر اين تهاجمات که ادامه دارد و خواهد داشت. پس بنابراين سومين شاخصه داشتن شجاعت و تصلب. اين هم سومين شاخصه. چهارم فعال بودن. کسي که واقعاً براي خودش روز و شب نمي شناسد, سفر و حضر نمي شناسد, در حرکت باشد براي رفاه مردم و اجراي عدالت گام بردارد. اين موضوع چهارم موضوع فعال بودن. پنجم متواضع بودن, مردمي بودن خيلي مهم است که کسي مردمي باشد و متواضع باشد با مردم. آخرين شاخصه دلسوزي و مهرباني است. اين شش تا شاخصه را ما کلي مي گوييم, به شخص خاصي هم نظر نداريم. يعني شخص خاصي را تعيين نمي کنيم. اين شاخصه ها در نظر باشد. حضور همه در انتخابات بسيار بسيار مؤثر و نقش دارد. اميدواريم ان شاء الله تعالي اين انتخابات هم مانند انتخابات قبل از آن هر چه با شکوهتر و با شور و شوق بيشتر که يک عبادتي است که مردم انجام مي دهند. اين هم ان شاء الله انجام بگيرد و روز به روز دشمنان مأيوس و ناکام و اسلام و ايران عظمت و قدرت بيشترش دردنیا ثابت و روشن باشد ان شاء الله تعالي.
 عزيزان متوجه هستند که ما ديروز بحثمان در اين موضوع بود که بعضيها تذکر دادند بر اساس آن کلام 55 نهج البلاغه که حضرت امير در صفت مجاهدين فرمودند <فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر> خداوند وقتي ديد که ما مجاهديني هستيم در صف کساني که صادقانه گام برمي داريم نصرتش را به ما نازل کرد و دشمن ما را دچار ذلت و خواري کرد. بنابراين گفتيم يکي از صفات مجاهدين صدق است و شش تا مرحله هم براي صدق عرض کرديم. بعداً بعضي از رفقاي ما اينجا تذکر دادند که خوب اين شش تا صدق به اين معنا در بسياري از موارد از جمله جريان عاشورا در سپاه سيد الشهداء وجود داشته. چطور شد که آنها منصور و فاتح نشدند. اين سؤال که سؤال مهمي است, با بحث جهاد خيلي مربوط است. گفتيم ما در دو موضوع بحث مي کنيم يکي فتح و نصرت دوم غلبه. درباره ي موضوع اول ديروز توضيحات زيادي به عرض رسيد, از آيات و روايات و تاريخ. که اصلاً ملاک فتح شکست دادن يا شکست خوردن چه چيز است. گفتيم در اينجا بايد توجه داشته باشيم که جنگ براي چه هدفي انجام بگيرد. در جنگ نظامي هدف کشتن و کشتار جمعي و تخريب و نابود کردن است. در جنگ سياسي هدف پيشرفت دادن به آن سياست مورد نظر طرفين است. در جنگ اقتصادي هدف اقتصاد است و تسلط بر ثروت و مال و ذخائر و منابع ثروت. ولي اسلام هيچ يکي از اينها نيست, جهاد مورد بحث ما جهاد جهاد عقيدتي و فکري و فرهنگي است. يعني مجاهدين اسلام مي خواهند که فرهنگ اسلام, را اعتقاد به اسلام را, بعد از اينکه با حکمت و موعظه ي حسنه و جادِلْهُمْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَن پيش آمدند, اما دشمن دشمني است که در آن حکمت و استدلال پيشرفت نکرد, موعظه هم کارگر نشد, مناظره وجدال بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَن هم نتيجه اي نداد, ناچار روياروي جنگي به وجود آمده. در اين مرحله ما داريم بحث مي کنيم. این جهاد است با شرايطي که عرض کرديم. خوب در اينجا هدف چيه؟ هدف اسلام است, هدف پيشرفت اسلام است, هدف فرهنگ است, هدف ايجاد اعتقاد به اسلام است. خوب اگر اين طور باشد هيچ وقتي مجاهدين اسلام دچار شکست نمي شوند. اين يک جهاد شکست ناپذير است. قرآن کريم در آيه ي 52 از سوره ي توبه قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُون واقعاً چه آيه ي عجيبي است. خلاصه کرده اين آيه ي 52 از سوره ي توبه سرنوشت جنگ را ما بين ما و دشمنان ما. ما إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ بعد از اينکه ما ثابت کرديم که فِرار حرام است, يک نفر نبايد فرار کند, بعد از ثابت کردن اينکه تسليم حرام است, يک نفر نبايد تسليم شود, بعد از اينکه افرادي را آورديم به ميدان التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُون اين قبيل اوصاف گفتيم الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَر ما اين چنين افرادي را آورديم نخبگاني هستند, دلاور مرداني هستند, مجاهديني هستند با اين صفات آمدند, خوب با اين صفات که آمدند اينها شکست ديگر ندارند. إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ دارند يعني يا فاتح ظاهري مي شوند يا شهادت... اين مال ما.
 اما مال شما, يا بعذاب من عند الله است, برگرديد با خفت و خواري عذاب پروردگار بالاخره دامنگير شما خواهد شد, أَوْ بِأَيْدينا خيلي مطلب روشن است. اين جور برداشت که برداشت صحيح هم اين است شکستي وجود ندارد. ما ديروز مطالب زيادي در اين مورد ذکر کرديم عرض کرديم که امام سجاد در امالي شيخ طوسي بود گفتيم در نفس المهموم هم هست, امام سجاد با آن حالت اسارت که به شام وارد شدند يک نفر از بني اميه گفت ديديد که چطوري ما غالب شديم و شما مغلوب ما فاتح شديم, حضرت فرمودند اگر مي خواهي بداني که فاتح کيه موقع نماز <أَذِّنْ وَ أَقِم>. موقع نماز که اذان و اقامه گفتي, <أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه> آن وقت معلوم مي شود به اين که فاتح کيست و شکست خورده کيست؟! اين فتح و اين پيروزي فراتر از زمان و مکان است. يعني در يک زمان خاصي تحقق پيدا کرده ولي در هر زماني کل يوم عاشورا و کل ارض کربلاست. اين است که روز به روز اين فتح و پيروزي موج بيشتري در راه هدف ايجاد خواهد کرد و روز به روز هم موج بيشتري در منفوريت طرف ايجاد خواهد کرد. چون بحث اينجا واقعاً خيلي شواهد و مطالب وجود دارد, يک مقداري از بحث ديروز بود. چون مطالب خيلي زياد است. ما ديروز در سوره ي يس درباره ي حبيب نجار مطالبي عرض کرديم. از سوره ي مؤمن، مؤمن آل فرعون مطالبي عرض کرديم که اينها کشته شدند بلکه <قَطَعُوهُ إِرْباً إِرْبا> ولي قرآن اينها را فاتح و سعادتمند معرفي مي کند. مثلاً بنده اينجا نوشتم که متوکل 17 مرتبه قبر ابي عبدالله را خراب کرد. اصلاً آثار را مي خواست نابود کند. اما فاتح کيست؟ فاتح ابي عبدالله است و آن که شکست خورده اينها هستند.
  اين راجع به بحث ديروز بود و مي دانيد که بحث ما هم به مناسبت کلام 55 از نهج البلاغه بود <فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر> قبل از اينکه راجع به غالب و مغلوب بحث کنم, گفتيم که اين کلام اميرالمؤمنين به طوري که شراح نوشتند و آدرس گفتيم, اين کلام حضرت اميرالمؤمنين بعد از کشته شدن محمد بن ابي بکر بيان کرده و شهادت محمد فرزند ابي بکر را که از خواص اصحاب حضرت امير بود عرض کرديم. آن نامه هم مضمونش اين است <أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَدِ اسْتُشْهِدَ> بعد مي گويد <فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً> در اينکه ابن ابي الحديد يک کلام عجيبي دارد. ابن ابي الحديد در اينجا در جلد شانزدهم شرح نهج البلاغه صفحه 145, چون کلامش خيلي جالب است. مي گويد به اينکه شما نگاه کنيد اين شخص، اين رجل حضرت اميرالمؤمنين را مي گويد, چگونه ببينيد که الفاظ و عبارات فصيح را در قبضه ي قدرت خود دارد. اين عبارتهاي اين جور پشت سر هم <فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً> چون آخرش هم باز اين قبيل عبارتها را دارد. بعد دو سه صفحه مطالب درباره ي فصاحت و بلاغت اميرالمؤمنين دارد. عبارتها خيلي عجيب است که بنده ترجمه اش را اينجا نوشتم, قبلا نوشته داشتم. ايشان مي گويد <سُبْحَانَ اللَّه> که اين مرد از مزاياي نفيس و خصائص شريف چقدر اين مرد داراي بهره و عظمت است. ببينيد عبارتها را چه جور پشت سر هم قطار مي کند با فواصل معين و سجع معين. فرزندي از فرزندان عرب مکه, البته ما به اميرالمؤمنين به نظر ديگر نگاه مي کنيم اميرالمؤمنين مثل ساير ائمه : خداوند انوار وجودي اينها را قبل از خلقت اين عالم آفريده <خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِين> ولي يک نفر سني حالا اين طور مي گويد, فرزندي از فرزندان عرب مکه در ميان خانواده ي خود بزرگ شده با حکما ارتباط نگرفته ولي طوري به وجود آمده که به حکمت و دقايق علوم الهي _چون قسمتي از نهج البلاغه بعضي از قسمت آن خطب توحيدي نهج البلاغه است_ به دقايق و حکمت علوم از افلاطون و ارسطو داناتر است. در علم اخلاق و تهذيب نفس با ارباب و اخلاق و تهذيب ملکات نفساني هرگز معاشرت نکرده. هيچ يک از افراد قريش به علم اخلاق اشتهار نداشتند اما در اين قسمت از سقراط داناتر و بر او پيشي گرفته. ميان شجاعان تربيت نشده, زیرا اهل مکه اهل تجارت بودند نه اهل جنگ. ولي او شجاع ترين فردي است که در روي زمين قدم نهاده است. بعد مي گويد به اينکه اگر از من بپرسند که احمر و فلان و فلان و عنبسه و بسطام, آنها شجاع تر هستند يا علي من مي گويم که علي صيحه بر چهره ي اينها مي زد اينها همه قالب تهي مي کردند. خلاصه فصل مهمي دو سه صفحه در اينجا از فصاحت و بلاغت و حکمت و عظمت حضرت امير سخن گفته. بعد مي گويد از قرآن الهام گرفته اميرالمؤمنين. براي اينکه مي گويد در قرآن سوره ي نساء و مائده پشت سر هم هستند. سوره ي نساء مي گويد که تمام فواصل منصوبند. آخر کلمات نصب است, منصوب است. در سوره ي مائده مي گويد تمام فواصل مرفوع هستند. اگر يک آيه از اين سوره را به آن سوره بگذاريم و يک آيه از آن سوره را به اين سوره معلوم مي شود. چقدر سوره ي نساء با اين فواصل منصوب از اول تا آخر خداوند بيان کرده بعد هم سوره ي مائده با فواصل مرفوع. علي بن ابيطالب شاگر قرآن است, بايد هم کلامش همين طور باشد. اول يک مقدار در اينها بحث کرده. بعد هم گفتيم به اينکه حضرت اميرالمؤمنين در اينجا بعد از کشته شدن و شهادت محمد را شرح مي دهد براي عبدالله بن عباس, چند جمله مي گويد که اينها معين مي کند که چه دردي در دل اميرالمؤمنين است <وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ> من مردم را تهييج کردم, دعوت کردم به محمد ملحق شوند, به محمد در مصر کمک کنند, تا ظاهراً شکست نخورد. <وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ> امر کردم که به فرياد و کمک خواهي او جواب مثبت بدهند. <قَبْلَ الْوَقْعَةِ وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً> حضرت امير کسي نهج البلاغه را دقت کند, يکي از دردهاي بسيار بسيار مهم حضرت امير آن اواخر عمر به جهاد دعوت مي کرد ولي مردم سستي به خرج مي دادند. اين يکي از دردهاي بزرگي است که <مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظا> کلمات زيادي در اين مورد مي گفت. مي خواست معاويه را, آن جسم مرکوس را از ميان بردارد. چون مي دانست که اين جسم مرکوس منشأ بسياري از مفاسد در اسلام خواهد شد. اما مردم کمک نمي کردند. گاهي به ياد شهداء مي افتاد و اشک مي ريخت.
  بنده يک وقت گفتم اگر بنا باشد مقتلي براي اميرالمؤمنين بنويسيم براي سيد الشهدا واقعاً يک مقتلي ترتيب بدهيم, يعني آن کلمات دردآميز و دردانگيز اميرالمؤمنين را از نهج البلاغه انتخاب کنيم, مقتلي خواهد شد, واقعاً مقتلي خواهد شد. فاطمه ي زهرا آورده <قالَ كَالْمُنَاجِي رَسُولَ اللَّه> خيلي يواش حرف مي زده, شبانه مي خواهد فاطمه زهرا را دفن کند ولي چاره نيست که <كَالْمُنَاجِي رَسُولَ اللَّه> مي گويد <السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ> مي گويد <قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا> خوب ببينيد واقعاً در نهج البلاغه شما يک وقت فرصت پيدا کرديد آن مطالب که مي شود گفت يک مقتلي است مي شود گفت که دردهاي جانکاه را بيان مي کند جمع کنيد يک مقتل خواهد شد. بسيار بسيار هم مؤثر است.
  حالا اينجا حضرت اميرالمؤمنين مي فرمايند که من <دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً> من دعوت کردم مردم را براي کمک به محمد به مصر بروند <سِرّاً وَ جَهْرا وَ عَوْداً وَ بَدْءاً> اول و آخر. اما سه طايفه ديدم <فَمِنْهُمُ الْآتِي كَارِهاً> بعضي آمدند اما از روي کُره. چون انسان هر کاري را با اشتياق استقبال کند خوب به نتيجه مي رسد. اما آدمهايي که با اجبار و کُره آمدند كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْت مثل کساني که به طرف مرگ کشيده مي شوند و ناراحت هستند به درد نمي خورند. حالا هزاران نفر آمدند ولي به اکراه آمدند, به اجبار آمدند, شوقي ندارند, در فکر بازگشتند, دلشان در گرو بسياري از چيزهاست, خوب طايفه اي اين طوري بودند. <وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً> بعضي ها از دروغ عذر آوردند. گفتند إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَة و از اين قبيل چيزها که برگردند و بروند به خانه هاي خودشان. يعني اصلاً نيامدند. عذر آوردند که بمانند. <وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً> عذر آوردند و نيامدند. <وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلًا> بعضي ها اصلاً نيامدند, گفتند ما اصلاً نمي آييم. اولي را آورديم کُرهاً، دومي باز عذرهايي را گفتند, سومي گفتند ما اصلاً مرد جنگ نيستيم. <أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِلًا> حضرت امير مي فرمايند که من از خدا مي خواهم که فرج بدهد که براي من که زود از دنيا بروم <فَوَاللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ> اگر طمع من <عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي> در شهادت نبود <وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ> اگر خودم را براي مرگ آماده نکرده بودم <لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أَبقَى مَعَ هَؤُلَاءِ يَوْماً وَاحِداً> اين همان است که ابن ابي الحديد مي گويد. آخر کلام هم مثل اول کلام < وَلَداً نَاصِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً> دارد <لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ يَوْماً وَاحِداً وَ لَا أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَداً>. خوب اين جريان را ما فهميديم. بعد هم آن کلام 55 را فهميديم. حالا اگر وقت باشد درباره ي غلبه با توفيق پروردگار مي خواهيم صحبت کنيم.
  آيت الله طباطبايي استاد بزرگوار ما (اعلي الله تعالي مقامه) مطلبي دارند درباره ي غلبه. چرا؟ چون تعدادي از آيات قرآن در غلبه صحبت مي کند كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي خداوند حتمي کرده, خدا مي گويد من و پيغمبرانم غالب هستيم. با اينکه پيغمبران زيادي کشته شدند يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَق و اينها ديگه. خوب مي فرمايند كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي آيه ي 21 از سوره ي مجادله است. كَتَبَ اللَّهُ هم اين کتابت پروردگار يک قضا و قدر حتمي پروردگار است. که اين طور خداوند كَتَبَ اللَّهُ که من و رسل من هميشه غالب هستيم. دوم وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُون لشکر ما هميشه غالبند. آيه ي 173 از سوره ي الصافات وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُون خوب بازهم فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ آيه ي 56 سوره ي مائده. پس خداوند مي گويد که پيغمبران و جند الله و حزب الله هميشه غالبند. پس بايد بحث کرد به اينکه اصلاً غلبه چيه که خداوند اين طور مي گويد. غلبه در نظر مردم هر کس کشت غالب است, هر کس کشته شد مغلوب است. اين يک قضاوتهاي عاميانه است. از نظر قرآن اين قضاوت عاميانه مورد قبول نيست. قرآن خودش فرهنگ خاصي دارد. در فرهنگ قرآن پيغمبران، جندالله، حزب الله هميشه غالبند. مثل اينکه وقت تمام شده باشه براي فردا ان شاء الله
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo