درس خارج فقه آیت الله نوری
کتاب الجهاد
88/03/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : فتح و نصرت مجهادین
بحث در اين بود که يکي از موضوعاتي که در بحث جهاد، بايد مطرح شود ملاک فتح و نصرت، چون در درگيري که به وجود ميآيد بالأخره طايفهاي مغلوب ميشوند باصطلاح شکست ميخورند و طايفهاي هم غالب ميشوند و فاتح ميشوند و پيروز ميشوند، اين مطلب در ميان مردم، يک نوع تفسير و توجيه دارد و در اسلام در فرهنگ قرآن و احاديث اهلبيت يک نوع ديگري تفسير و توجيه دارد در عرف مردم، اين گونه تفسير ميکنند که هر کسي کشت و تخريب کرد و نابود کرد و دشمن را قلع و قمع کرد اين فاتح و پيروز است و آن طرفي که کشته شده آن شکست خورده است و مغلوب است، اين گونه مردم قضاوت ميکنند ولي فرهنگ قرآن و اهلبيت (عليهم السلام) که ارتباط با بحث جهاد دارد اين چنين نيست. و ما دو مطلب عرض کرديم اول فتح و نصرت آن را تمام کرديم، مطالب مربوط به آن را عرض کرديم فعلاً بحث ما دربارهي غلبه است غالب و مغلوب چه کسي است، گفتيم در قرآن آياتي هست به اين ترکيب که حزب الله را هميشه غالب معرفي ميکند، جند الله را غالب معرفي ميکند «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي» خدا و رسول خدا را هميشه غالب معرفي ميکند از طرفي ما ميدانيم که در جنگ ها، يعني در جهادها که بين جند الله و حزب الله و رسل، درگيري به وجود آمده حق و باطل در برابر هم صف آرايي کردهاند پيغمبران فراواني کشته شدهاند که خدا ميگويد: «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ» يهود پيغمبران را ميکشتند ميدانيد حضرت زکريا را با اره دو نيم کرده اند، به اين وسيله شهيد شده قبر زکريا هم در سوريه در حلب يک زيارتگاهي است، قبر يحيي آن هم شهيد شده است آن هم در ميان مسجد جامع دمشق، قبرش آن جا معلوم است و امثال اين ها، پس ما پيغمبراني و همراهان پيغمبراني داريم که در جنگها در جهادها، علي الظاهر کشته شدهاند علي الظاهر مغلوب شده اند، در جنگ بدر، مسلمانها غالب شدهاند اما در جنگ احد، در ظاهر امر، مسلمانان شکست خوردند حالا تفسير و توجيه اين جريان ها، با اين قبيل آيات قرآن، يکي «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» آيهي پنجاه و ششم از سورهي مائده، سورهي پنجم قرآن مجيد، يکي «وَ إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ» آيهي صد و هفتاد و سه، از سورهي الصافات، سوم «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي» آيهي بيست و يکم از سورهي مجادله، سورهي پنجاه و هشتم قرآن کريم، بنابراين بايد ببينيم ملاک فتح و پيروزي ملاک غلبه چيست که خداوند متعال، اين چنين اينها را غالب و مغلوب معرفي ميکند؟ ما عرض کرديم که از سه جهت جبههي حق بر جبههي باطل غلبه دارند، جهت اول، بحث استدلال است و مناظره هست و اقامهي برهان است خوب اين خود يک نوع برخوردي است دو جبهه در مقابل يکديگر قرار گرفتهاند جبههي حق و باطل، خوب در اين گونه موارد، خوب يک مناظرهاي به وجود ميآيد گاهي در اين مناظرهها هميشه، جبههي حق بر باطل غالب است، نمونههاي فراواني از اين وجود دارد اساساً اهلبيت (عليهم السلام) براي مناظره خيلي بهاء قائل بودند و خودشان هم افرادي را براي مناظره تربيت ميکردند، مثل هشام بن حکم ها، که اينها تريبت شدگان مکتب امام صادق (عليه السلام) بودند که تربيت ميشدند براي مناظره، ائمه تشويق و ترغيب و تقدير ميکردند از اين قبيل افراد، بنابراين ما لازم است که يک فسخي براي مناظره باز کنيم و نمونههايي ذکر کنيم براي اين که در اين جبهه هميشه حق غالب بوده، اولاً قرآن کريم، در آياتي به اين ترتيب در سه جاي قرآن هست «هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ» در دو جا «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ» آيهي صد و يازده سورهي بقره، اگر راست ميگوييد دليل بياوريد دليل آورديد، دليل و غلبه علامت صدق و درستي است، شکست خورده علامت بطلان است، صدر آيه اين است «وَ قَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ» موقعي که نصاراي نجران، آمدند به مدينه، براي ديدار پيامبر خدا و بحث و اين ها، خوب جريان مباهله را خودتان ميدانيد يهود هم در مدينه زياد بودند اين يهود مدينه، با نصاراي نجران هم برخورد کردند و مباحثاتي هم بين يهودي که در مدينه بودند آن نصاراي نجران به وجود آمد در اين مناظره و مباحثه، يهود ميگفتند ما بر حق هستيم غير از ما کسي حق ورود به بهشت را ندارد، نصارا گفتند که ما بر حق هستيم به غير از ما کسي و هيچ طايفهاي حق ورود به بهشت را ندارد آيه همان را ميگويد «وَ قَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى» يهود گفتند که ما و نصارا گفتند که ما، قرآن جواب ميدهد «تِلْکَ أَمَانِيُّهُمْ» اين حرفها آرزوهايي است اماني، جمع أمييه است، أمييه يعني آرزو «تِلْکَ أَمَانِيُّهُمْ» اصلاً اسلام را گذاشتهاند کنار يهود و نصارا ميگويد ما وارد بهشت ميشويم آنها ميگويند ما فقط اهل بهشتيم هستيم، «تِلْکَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ» اگر راست ميگوييد دليل بياوريد و هر دو هم اهل جهنم هستيد تا به پيغمبر خدا و اسلام ايمان نياورديد، در سورهي بقره آيهي صد و يازده.
خوب باز «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ» آيهي شصت و چهارم از سورهي نمل است اين هم «أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ» مقصود توحيد و شرک است مشرکين ميگفتند غير از خدا، غير از خدا اله ديگري هم وجود دارد حالا به شکل بت باشد و به شکل غير بت باشد، اين جا باز قرآن ميگويد «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ» اين دو، سوم در سورهي انبياء است آيهي بيست و چهارم از سورهي انبياء، سورهي بيست و يکم قرآن مجيد است، «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» باز هم مربوط به همان بت پرست و اينها است قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ پس خود قرآن زنده کنندهي احياء کننده و ايجاد کنندهي مسئلهي مناظره است، از مناظره استقبال ميکند که بياييد ما مناظره کنيم به مناظره بنشينيم تا ببينيم که حق با چه کسي است؟ در اين جا حاکم برهان است و دليل است، خوب از يک طرف خلاصه هم ما بخواهيم بگوييم، نمونههاي فراواني ما در اسلام داريم، يک حديثي از امام جعفر صادق (عليه السلام) شيخ بزرگوار، معلم امت شيخ مفيد، در کتاب الفصول المختاره، صفحهي دويست و هفتاد و هشت در چاپ چهارم، ايشان ميگويد «يونس بن عبدالرحمن عن بعض اصحابه عن خيثمه» خيثمه نام شخصي است «عن أبي عبدالله» امام صادق (عليه السلام) «قال دَخَلْتُ عَلَيْهِ أُوَدِّعُهُ» خيثمه ميگويد خدمت امام صادق (عليه السلام) شرفياب شدم که خداحافظي کنم «وَ أَنَا أُرِيدُ الشُّخُوصَ عَنِ الْمَدِينَةِ» ميخواستم بروم به مدينه «فَقَالَ أَبْلِغْ مُوَالِيَنَا» امام صادق (عليه السلام) گاهي منصور حضرت را ميآورد به در جايي هفت دفعه منصور امام صادق (عليه السلام) را از مدينه آورده به حيره و کوفه و اين ها، خوب معلوم ميشود امام صادق (عليه السلام) در مدينه نبوده و اين ميخواست برود به مدينه، حضرت فرمود: «أَبْلِغْ مُوَالِيَنَا السَّلَامَ» به دوستان ما سلام برسان، مختصر ميکنم خلاصه، آخرش ميبينيم که به آنها بگو «وَ أَوْصِهِمْ» توصيه کن به آنها «وَ لْيَتَفَاوَضُوا عِلْمَ الدِّينِ» علم دين را به مناظره بگذارند، تفاوض مفاوضه، با ضاد تفاوض مفاوضه، يعني مناظره کردن و بحث کردن، به شيعيان ما بگو که علم دين را به مناظره بگذارند «فَإِنَّ ذَلِكَ حَيَاةٌ لِأَمْرِنَا» به مناظره و مباحثه برگزار کردن علم دين و مذهب، باعث ميشود که حيات اهلبيت (عليهم السلام) زنده شود در ميان مردم، «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا» و رحم الله کسي که امر ما را فرهنگ اهلبيت را، احياء کند و زنده کند. خوب و لذا کتابهايي که ما داريم کتاب المراجعات، خوب کتاب بسيار خوبي است در مناظره است، اصلاً بنده يک وقتي عرض کردم در حوزهي علميهي قم چقدر خوب است که يک مکتبي، يک جبههاي براي پرورش دادن فضلا و علما براي مناظره، خودش يک مسئلهاي است و کار فنياي است فني بوده است که امام صادق (عليه السلام) پرورش ميداده هشام بن حکمها را خودشان مينشستند به اصحابشان ميگفتند که مناظره کنيد، اصحاب مناظره ميکردند امام جعفر صادق (عليه السلام) قضاوت ميکردند بعد در ميانشان افراد خاصي را بر ميگزيدند براي اعزام به جاهاي مختلف که بروند و مناظره کنند مخصوصاً مسئلهي امامت را مناظره کنند، ما به دو شکل مناظره داريم، ما در حوزهها بايد توجه کنيم يک مناظرهي با قلم است مثل همان المراجعات، الغدير، عبقات الأنوار، مغالب المدرستين، اينها خوب مناظره هست مناظرهي قلمي هست که رجال بزرگي از علماي اسلام و تابع اهلبيت خوب اينها را نوشتهاند خيلي لازم است اينها مطالعه اش، يک قسمتي و قسمتي ديگر مناظرهي حضوري داريم، خوب مناظرهي حضوري مثل علامهي حلّي در مجلس سلطان خدا بنده، که تشکيل داده بود و علماي چهار مذهب را جمع کرده بود اين خيلي واقعاً قدرت علمي و مهارت علمي ميخواهد که بتواند کسي با اين که سلطان نامه نوشته تمام علماي بزرگ اهل تسنن را، جمع کرده خوب علامهي حلي هم که آن روز مرجع بزرگ شيعيان بود را هم خواسته، علامه فخر المحققين، وارد مجلس شدند در آن جلسه علامه با آن قدرت بيان خودش با آن مهارت علمي، علامه خوب خيلي در مذهب کتاب دارد، الفين علامه در ولايت اهلبيت، نهج الصدق براي علامه است منهاج الکرامه براي علامه است و کتابهاي علامه است ديگر اينها بزرگ هستند، بعد از اين که در اين مناظره غلبه پيدا کرده بيشتر اينها را نوشته، بله خلاصه علامه در آن جلسه غلبه پيدا کرد بر علماي حنفي و شافعي و حنبلي و مالکي، اين مناظره خيلي بزرگ است باز هم يک مناظرهي شيخ صدوق در بغداد دارد، در زمان فخر الدوله و معز الدولهي ديلمي، ديالمه چون شيعه بودند شيعه در آن موقع خيلي قدرت پيدا کرد در بغداد مجلسي ترتيب داده شد براي حضور شيخ صدوق، در آن جا باز غالب شد خوب اينها را ما بايد بدانيم ديگر، اينها مناظرههايي است در کتاب المراجعات صد و دوازده تا مراجعه است، يعني از يک طرف سيد شرف الدين امروز روز وفات سيد شرف الدين رحمه الله عليه است، صبح اخبار ميگفت، خوب از يک طرف سيد شرف الدين، از يک طرف هم شيخ سليم، رئيس جامع الأزهر است صد و دوازده مکاتبه مناظرهي قلمي، بين اين دو نفر به وجود آمد واقعاً اين دو نفر چقدر نسبت به يکديگر احرام قائل هستند در يک محيطي، خالي از تعصب، حرفها را مطرح ميکنند بالأخره غلبه هم با همان سيد شرف الدين است. مسئلهي مناظره خيلي مسئلهي مهمي است منظور بنده اين است که اولين جبهه در غلبهي حق بر باطل، بر اساس فرهنگ اسلامي، جبههي مناظره است در اين جا هميشه هم غلبه، با اهل حق است بله بعضي از رفقا ميفرمايند که کلمه به کلمه بگوييد بسيار خوب، يک نمونه به نظر بنده آمد که کتاب الغدير، علامهي اميني، علامهي اميني دارد که من ده سال از کتب فهرست برداري کردم ما طلبه ها، بايد خيلي مجهزّ باشيم آخر بعضي همين گونه متفرقه کار ميکنند ولي بعضي ميروند از اول، کتابهايي داشتهاند به عنوان فهرست و نمونه برداري، مثلاً ملامحسن فيض کاشاني که اين همه تأليفات دارد بنده يقين دارم که آن از اول، در تفسير يک فهرست جدا داشته است، تفسير صافي، در اخبار که وافي نوشته است در کتب ديگر، چون تأليفات زياد دارد اينها از اول، اين گونه بودهاند ما طلبهها و شما عزيزان عادت کنيد از اول، دفترهايي داشته باشيد براي نوشتن آن چه مطالبه ميکنيد، آن چه برخورد ميکنيد دفترهاي منظم بعد همينها را جمع کنيد، ميشود الغدير، خوب يکي الغدير است که ده سال فقط فهرست برداري ميکرده است يکي کتاب المراجعات است سيد شرف الدين خيلي مرد بزرگي است واقعاً خيلي بزرگ است کتاب هايش خيلي عجيب است الآن چاپ شده است يک دوره چند جلدي، تأليفات سيد شرف الدين، چقدر اين واقعاً زحمت کشيده تنها المراجعات نيست النص و الاجتهاد است و خيلي کتاب دارد اين خيلي زحمت کشيده در مراجعه به کتب اهل تسنن، يک جلدش مربوط به ابوهريره است که بيشتر روايات سنيان از ابوهريره است در صحيح بخاري، پانصد تقريباً از ابوهريره است که بيش از بقيه است بعد از عايشه است بعد عبدالله بن عمر است از فاطمهي زهرا يک حديث بيشتر نيست، حضرت اميرالمؤمنين بيست و هفت حديث بيشتر نيست در کتاب صحيح بخاري، خلاصه ايشان تنها با روايات ابوهريره نوشته است اولاً سابقهي ابوهريره، سابقهي سال هفتم هشتم هجرت ايمان آورده، يک آدم سوادش هم بسيار کم انقدر حديث؟! معلوم است اين جعل است ديگر آن وقت حديثهاي ايشان را تمام غربال کرده است چقدر چيزهاي عجيب و غريب دارد که اصلاً باورکردني نيست عمر هم تازيانه به او زد گفت انقدر دروغ نقل نکن خوب بالأخره حالا آقا گفتند که مناظرات قلمي، مثل الغدير، المراجعات، النص و الاجتهاد، مهمتر از همه کتاب عبقات الأنوار ميرحامد حسين است، ميرحامد حسين، در هندوستان بوده است ولي نصب آن ميرسد به ايرانيها و نيشابور، بنده خودم در هندوستان در لکنهو، چون براي اينکه پسراي ايشان و نوههاي ايشان آن جا بودهاند در لکنهو که يکي از شهرهاي مهم هندوستان است کتابخانهي بسيار بزرگي هنوز باقيست براي ميرحامد حسين است و عبقات را نوشته است اين خيلي عجيب بوده اين مير حامد حسين، ميتوان گفت که بعد از آن هر کس آمده از او استفاده کرده او به اندازهاي کتاب گذاشته روي سينه اش و مطالعه ميکرده کتاب را در روي سينه اش جا کرده بود، او هيچ وقت در مجلسي که روضه خوانده ميشد حضور پيدا نميکرد نميتوانست حضور پيدا کند نميتوانست مصيبت اهلبيت را بشنود، يک وقت مجلسي بود و يکي روضه ميخواند نميدانست که ميرحامد حسين آن جاست، مصيبت حضرت علي اصغر را آن جا خواند و افتاد غش کرد طاقت شنيدن مصيبت اهلبيت را نداشت عبقات الأنوار براي ايشان است مغالبه المدرستين براي سيد مرتضي عسگري، مرحوم شد اهل ساوه بود خودش را من زياد ديده بودم خوب اينها کتابهاي مناظرات قلمي است مناظرات بياني، علامه در جلسهي سلطان خدا بنده و شيخ صدوق که گفتيم در بغداد، مطالعه کنيد خوب حالا نمونهاي ميخواستم عرض کنم که امروز روز آخر بحث جهاد است بله، در کتاب الکنا و الألقاب، براي حاج شيخ عباس قمي، کتابهاي ايشان همه خوب هستند جلد دوم، صفحهي چهارصد و هفده الکنا و الألقاب سه جلد است، جلد دوم صفحهي چهارصد و هفده در حالات الطيّار، با طاي مؤنف، محمد بن عبدالله طيار يکي از روات ماست «کان من أصحاب أبي عبدالله (عليه السلام)» از اصحاب امام صادق (عليه السلام) «فقد کان شديد الخصوم عنا أهلبيت» در دفاع از اهلبيت بسيار قوي و شديد بوده است در مناظره هم بسيار قوي بوده است نقل ميکند که از هشام بن صالح خدمت امام صادق (عليه السلام) بوديم با جمعيتي، از اصحاب حضرت يک نفر از اهل شام وارد شد اجازه خواست و وارد شد و سلام کرد و ابي عبدالله فرمودند بنشينيد و نشست، حضرت فرمودند: «ما حاجتک أيها الرجل» اين شخص گفت که من شنيدم که تو خيلي عالم ماهري هستي و هر چه بپرسند جواب ميدهي، آمده ام با تو مناظره کنم، امام صادق (عليه السلام) حضرت فرمودند که در چه چيز؟ در چه رشته ميخواهي مناظره کني؟ از اينجا معلوم ميشود اصحاب امام صادق (عليه السلام) هر کدام در رشتهاي مهارت داشتهاند اين طبقه بندي که ما ميگوييم لازم است در حوزهها باشد، در محضر امام صادق (عليه السلام) در مکتب حضرت اين مطلب، عملي بود. اول گفت آمده ام مباحثه کنم دربارهي قرآن، تفسير قرآن، مفاهيم و آيات قرآن، قرائات قرآن، حضرت فرمودند که با حمران مناظره کن حمران بن أعين برادر زراره است فرمودند با اين مناظره کن، اگر بر اين غالب شدي بر من غالب شد، انقدر امام اطمينان دارد که «إن غلبته غلبتني» بحث کرد و حمران بر او غالب شد بعد شامي گفت که من ميخواهم در ادبيات عرب، مناظره کنم حضرت فرمودند که با أبان، مناظره کن اگر بر ابان غالب شدي بر من غالب شدي، با أبان بن تغلب، أبان بن تغلب مناظره کرد و مغلوب شد بعد گفت ميخواهم در فقه مناظره کنم، حضرت فرمودند با زراره مناظره کن، در فقه با زراره مغلوب شد خوب گفتند ميخواهم در علم کلام مناظره کنم حضرت فرمودند با مؤمن پاک مناظره کن، مناظره کرد و مغلوب شد بعد گفت ميخواهم در جبر و اختيار مناظره کنم، حضرت فرمودند با همين طيار که اسم برديم مؤمن بن عبدالله مناظره کن مغلوب شد، بعد گفت ميخواهم مناظره کنم در توحيد، حضرت فرمودند با هشام بن سالم مناظره کن، با هشام مناظره کرد بعد گفت ميخواهم مناظره کنم در امامت، گفتند با هشام بن حکم، مناظره کرد و مناظره کرد و مغلوب شد، حضرت يک لبخندي زدند يعني خوشحال شدند شامي گفت که خواستي به من نشان دهي، در ميان پرورش يافتگان محضر و مکتب اين چنين رجالي وجود دارند، همين گونه است «قد افلح من جالسک» کسي که با تو مجالست کند فلاح و رستگاري دارد بعد گفتند به اين که «اجعلني من شيعتک و علمني» مرا از شيعيان خود قرار بده و مرا هم تربيت کن، ابوعبدالله فرمودند به هشام که شما حالا اين کلاس ما در کلاس بالا هستيم اين هنوز آن کلاس بالا نرسيده، به هشام فرمودند که شما اين را تعليم کن من دوست دارم که اين شاگرد تو باشد و زير نظر تو تربيت شود اين چنين شود، خوب نتيجه بگيريم که اينها نمونه بود که ميخواهيم عرض کنيم که در درگيريها که ارتباط با هدف دارد ارتباط با جهادگران دارد، ارتباط با کيفيت برخورد دارد اولين مرحلهي غلبهي حق بر باطل، جبههي مناظره است ما غلبه را داريم حساب ميکنيم يک، دوم عامل غلبه کمک پروردگار است يعني ما شکي نداريم آيات کثيري از قرآن ميگويد که شما جهادگر باشيد به آن صفاتي که ما گفتيم گام برداريد ما شما را کمک ميکنيم ما قبلاً، چند روز قبل، آيات نص را در قرآن خوانديم «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» (آل عمران، 123) شايد ده بيست تا جا هست در قرآن کريم، دال بر اين که خداوند ناصح و کمک کساني است که به جهاد برخيزند «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْکُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (محمد، 7) اين آيات هم، همه جهاد را دارد ميگويد، ديروز هم عرض کردم آيهي در قرآن ميگويد «سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» (انفال، 12) شما بدانيد برويد به ميدان جنگ، ما رعب شما را در دل، دشمنان تان مياندازيم آيات زيادي در قرآن، مثلاً «وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» آيهي بيست و ششم سورهي احزاب است در جنگ احزاب، ده هزار نفر يمين و شمال آمدند ده هزار نفر، بعضي خيلي ناراحت شدند، گفتند «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ * وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً» (احزاب، 10 و 11) ديدند ده هزار نفر مجهز و مکمل ميآيد براي درهم کوبيدن مدينه، اين بود که و زلزلوا، خيلي اين جا آيات قرآن عجيب است سه طايفه کردند منافقين گفتند که «مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً» (احزاب، 13) پيغبمر ما را گول زد همه نابود ميشويم بله، عدهاي ديگر گفتند «هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ» (احزاب، 22) گفتند بله، پيغمبر روز اول گفت اين دين جهاد لازم دارد بدون جهاد و آمادگي جهادي اين پيشرفت نخواهد کرد که امام (رضوان الله عليه) فرمودند که خدا هر پيغمبر فرستاد در يک دست کتاب هدايت داشت و در يک دست ديگر شمشير، اين اديان اين گونهاند اصلاً امام فرمودند که اديان با خون رشد کرده است، اديان با خون رشد کرده است و خون هم رنگ خون هم ثابت ترين رنگ هاست و خون هم مؤثرترين است، مؤثرترين عامل پيشرفت خون است جهاد را کوچک نشماريد، آن شعر أبو علاي معروري، که ميگويد به اين که از حضرت اميرالمؤمنين و سبطش امام حسين را ميگويد، دو تا يادگار در دنيا هست تا جهان باقيست اين دو يادگار باقيست تا بدانند که خون چقدر اثر دارد، شفق و فلق، آن شفق قرمزي که ديده ميشود در افق اول شب، فلق آن قرمزي که قبل از طلوع فجر ديده ميشود اين دو رنگ، رنگ قرمز هستند و اينها رنگ خون هستند در فلق و شفق، در افق آسمان اينها همين گونه ماندهاند مردم بيايند نگاه کنند تا به ياد اين پدر و پسر بيافتند که با خون رنگين خودشان، حق را جاويدان ساختهاند درست است اين خون است بنابراين، در اين جهاد خدا وعدهي نصرت داده است و آيات آن را قبلاً خوانديم، چند آيه هم در قرآن، الان فرصت نيست بنده نوشته ام ولي فرصت نيست «وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» (احراب، 26) «سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» (آل عمران، 151) اين رعب است که خداوند به دل دشمنان مياندازد، اصلاً ملائکه ميفرستد «و ارسلنا الجنود» اين است در جنگ تحميلي هشت سال کساني که ميرفتند ميگفتند که اين رفتن لازم دارد اين از دور ديدن به درد نميخورد، کساني که رفتهاند با خلوص نيت خودشان ميگفتند که ما بارها ديديم در مواردي خداوند به ما کمک کرد بنابراين دومين عامل غلبه، نصرت الهي، امداد الهي به اين شکل است. سومين را تمام کنيم، سومين خداوند مجاهدين را به نوعي تربيت ميکند آن ايمانشان، عقيده شان، شهادت طلبي آن ها، شهامتشان و شجاعتشان اينها خيلي است، «إِنْ يَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» (انفال، 65) اين بيخود نيست بيست نفر از شما به دويست نفر غالب است «؟؟؟» اين بيخود نيست خوب بحث جهاد، امسال الحمدلله با لطف پروردگار بنده در يک سال تحصيلي مطالب مهم جهاد را به عرض رساندم فکر ميکنم آن اندازه که ما بحث کرديم کافي باشد، انشاءالله اول سال تحصيلي، کتاب ديگري را بايد با توفيق پروردگار عمري باشد و عمري باشد آغاز کنيم.