< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله حسین نوری‌همدانی

89/02/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : فی التقیة

 

قرارشد که از امروز درباره تقیه بحث کنیم ، تقیه یکی از اصول مذهب شیعه می باشد و کتاب و سنت و اجماع و عقل بر صحت و مشروعیت و لزوم تقیه دلالت دارند ، و اما کتاباً در قرآن کریم در سه مورد برای تقیه استدلال شده ؛ یکی آیه 106 از سوره نحل می باشد که علامه طباطبایی (ره) در ص 378 از جلد 12 تفسیرالمیزان این آیه را مورد بحث قرار داده : « من کفر بالله من بعد ایمانه إلا من اُکره وقلبه مطمئنٌّ بالایمان ولکن من شرح بالکفر صدراً فعلیهم غضبٌ من الله و لهم عذابٌ عظیم » در این آیه افرادی که اکراه می شوند در حالی که قلبشان مالامال از ایمان است از افرادی که بعد از ایمان به خدا مرتد و کافر شده اند استثناء می شوند و این آیه دلالت دارد بر این که کسانی که کافر به خداوند می شوند بعد از ایمانشان خداوند آنها را با وعده عذاب تهدیدشان می کند منتهی در بین آیه یک جمله ای به طور استثناء ذکر شده که مربوط به بحث ما می شود که آن جمله این است ؛ إلا من اُکره وقلبه مطمئنٌّ بالایمان : یعنی افرادی که قلبشان مطمئن به ایمان است ولی به خاطر اکراه و خوف با زبان و در عملشان چیزی بر خلاف آنچه که در قلبشان است می گویند تا اینکه خودشان را تحت عنوان تقیه حفظ کنند از کفار استثناء می شوند .

دوم آیه 28 از سوره آل عمران می باشد : « لایتَّخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیءٍ إلا أن تتَّقوا منهم تقـةً ویُحذّرکم الله نفسه وإلی الله المصیر » این آیه مثل آیات زیادی از قرآن کریم مؤمنین را از تولی کفار نهی می کند که بنابر قول تفسیر صافی این یک اصلی از اصول قرآنی می باشد یعنی در این آیه می گوید که با حب فی الله و بغض فی الله نمی سازد که مؤمنین کافرین را اولیاء خود اتخاذ کنند فلذا از این کار نهی می کند ، آیت الله طباطبائی در ص 161 از جلد 3 تفسیر المیزان این آیه را مورد بحث قرار می دهد و در آنجا ولایت را به معنی مالکیت تدبیر چیزی معنی می کند مثل ولی صغیر و ولی مجنون که به این معناست که کسی که ولی مجنون و صغیر است در واقع آنها را اداره می کند و ملکیتش ملکیت تدبیر و اداره می باشد یعنی شرعاً ملکیت دارد برای تدبیر و اداره امور آن شخص خلاصه ایشان می فرمایند معنی ولایت ذاتاً همین است که عرض شد ، و اینکه در این آیه گفته شده مؤمنین کافرین را اولیاء خودشان قرار ندهند یعنی زیر سلطه کفار قرار نگیرند و اداره امور خودشان را از نظر سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی به دست کفار ندهند و از آنها تأثر نپذیرند خلاصه این ولایت کفار بر مؤمنین می باشد که قرآن مؤمنین را جداً از آن نهی می کند و استاد بزرگوار ما آیت الله طباطبائی (ره) در تفسیرشان می گویند که دو چیز است که خداوند متعال بیشتر از چیزهای دیگر در قرآن کریم مؤمنین را از آنها نهی کرده و تشدید وتأکیدی که نسبت به این دو چیز وجود دارد در هیچ موضوعی وجود ندارد یکی همین آیه یعنی قرار دادن کفار به عنوان اولیاء و دیگری بحث ربا می باشد خلاصه ایشان می فرمایند که اگر قرار باشد مؤمنین کفار را اولیاء خودشان قرار دهند کم کم امتزاج روحی پیدا می کنند یعنی دل و روحشان تحت تأثیر آداب آنها قرار می گیرد و وقتی این طور شد در برار کفار خود باخته می شوند و این خود باختگی و سلطه پذیری باعث می شود که به دین خودشان کم کم بدبین بشوند فلذا در این آیه از این کار نهی شده منتهی باز یک استثنایی شده و گفته شده : إلا أن تتَّقوا منهم تقـةً : ایشان می فرمایند که تقیه اصلش به معنی أخذ الوقایة است یعنی انسان سپری را اتخاذ کند تا با آن خودش را حفظ کند ولی گاهی هم به معنی خوف استفاده می شود یعنی إلا أن تخافوا منهم ، و اما در تفسیر المیزان در شأن نزول این آیه مطالب زیادی ذکر شده من جمله اینکه وقتی که اسلام آمد کفار کسانی را که به پیغمبر (ص) ایمان می آوردند و مسلمان می شدند مورد آزار و اذیت قرار می دادند و مکانهایی را به عنوان شکنجه گاه داشتند که آنها را به آنجا می بردند و شکنجه می دادند یکی از این اتفاقات در مورد عمار و پدر و مادرش یعنی یاسر و سمیه رخ داد علامه طباطبائی در اینجا از کتاب الدر المنثور نقل می کند که سمیه مادر عمار را به چهار میخ بستند و در بعضی نقل ها آمده که او را به دو شتر بستند و پدرش یاسر هم به همین ترتیب تا اینکه به شهادت رسیدند ولی عمار آنچه که آنها می خواستند گفت یعنی از پیامبر اسلام(ص) بیزاری جست ولیکن بعدا خیلی ناراحت غمگین شد ، بعد عده ای آمدند و به پیغمبر (ص) گفتند که عمار از اسلام برگشت ولی پیغمبر (ص) گفت نه شما اشتباه می کنید عمار کسی است که ؛ ملع من الایمان من قرنه إلی قدمه واختلط الایمان بلعمه و دمه ، ولی آن عده قبول نکردند و گفتند که عمار از اسلام برگشته تا اینکه خود عمار با چشم اشک بار خدمت پیغمبر (ص) آمد و جریان را تعریف کرد و پیغمبر(ص) با دستان خودش اشک های عمار را پاک کرد و گفت حرفهای تو مؤثر نیست وإن عادوا فعد اگر بازهم از تو این حرفها را خواستند به زبان بگو چون این یک نوع از تقیه می باشد و اشکالی ندارد خلاصه در شأن نزول این آیه مطالب فراوانی درباره تقیه ذکر شده که به آدرسی که عرض کردم مراجعه کنید و مطالعه کنید.

سومین مورد که در قرآن درباره تقیه آمده قضیه مؤمن آل فرعون می باشد که به طور مفصل در سوره مؤمن مطرح شده است ، خداوند متعال به خاطر اینکه مؤمن آل فرعون یک فریادگر بسیار شجاع بوده یک سوره از قرآن کریم را به نام او نام نهاده که این خیلی عجیب است و به خاطر این است که واقعاً در برابر کفر و نفاق در آن شرایط سخت مقاومت کرد و فریاد کشید خلاصه مؤمن آل فرعون تقیه کتمانیه کرد یعنی ایمان خود به حضرت موسی را کتمان کرد ولی خوب نهی از منکر هم کرد تا اینکه به شهادت رسید .

خوب بحث ما در این است که تقیه کتاباً به این ترتیب که عرض شد ثابت است و سنتاً هم که بعداً می خوانیم و اجماعاً هم مسلّم است و اصلاً از ضروریات مذهب ما می باشد و اما عقلاً هم به این خاطر ثابت است که اصلاً زندگی انسان براساس اهم و مهم تنظیم می شود یعنی درست است که حفظ ایمان و اسلام مهم است ولی گاهی از اوقات مهم تر از آن حفظ کیان تشیع و حفظ حوزه شیعه و جان او می باشد فلذا بعضی از اوقات برای ملاحظه اهم و مهم که یک مطلب عقلی می باشد تقیه لازم می شود ، البته سنی ها در این مسئله با ما مخالفند یعنی منکر تقیه می باشند و گاهی هم به ما طعنه می زنند که چرا شما قائل به تقیه هستید و در واقع تقیه را یک نوع نفاق برای ما محسوب می کنند در حالی که تقیه با نفاق کاملاً فرق دارد چون نفاق آن است که باطناً کافر است و ظاهراً می گوید که من مسلمانم ولی تقیه به عکس آن می باشد .

خوب یک کتابی نوشته شده به نام لأکون من الصادقین که نوشته دکتر سید محمد تیجانی سماوی است که اهل تونس می باشد و این شخص ابتداءً سنی بوده ولی بعداً شیعه شده خلاصه ایشان در این کتاب با آیات قرآن و بعد با روایات خود اهل سنت در کتابهای معتبرشان تقیه را ثابت می کند که اگر شما به این کناب مراجعه کنید و مطالعه کنید بسیار مفید است و همچنین محمدجواد مغنیه هم یک کتابی در باب تقیه نوشته که مراجعه کنید و مطالعه کنید خلاصه اینکه تقیه مختص به ما نمی باشد منتهی چون سنی ها مدت بسیار زیادی حاکم بوده اند و قدرت دست آنها بوده و تسلط کاملی داشته اند اصلاً مورد تقیه برای آنها پیش نیامده به عکس شیعه که در اقلیت بوده و قدرت و تسلط نداشته فلذا مورد تقیه برایشان پیش می آمده .

خوب و اما تقیه به اعتباری به سه قسم تقسیم می شود ؛ اول تقیه خوفیه می باشد مثل اینکه گاهی از اوقات برای حفظ جان خودش و یا حفظ جان بقیه شیعیان و غیره تقیه می کند ، دوم تقیه مداراتیه می باشد که اهل بیت (ع) گفته اند برای اینکه وحدتی بین شیعه و سنی برقرار باشد و آنها به جان هم نیفتند و نزاعی بینشان به وجود نیاید تا اینکه دشمن سوء استفاده کند با آنها مدارا کنید مثلاً پشت سرشان نماز بخوانید و به مساجد و مجالسشان بروید ، و سوم تقیه کتمانیه می باشد که خیلی مهم است زیرا تقیه یک موضوع تاکتیکی می باشد نه به این معنی که ساکت و بی تفاوت باشیم و بعضی ها متأسفانه تکیه گاهشان به تقیه است و می گویند باید تقیه کنیم تا امام زمان (عج) ظهور کنند یعنی سکوت و بی تفاوتیشان را و عمل نکردن به وظیفه خودشان را با تقیه توجیه می کنند در حالی که تقیه یک تاکتیک است به این معنی که شیعیان باید همیشه یک تشکیلات مخفی و زیر زمینی داشته باشند تا در موقع ضرورت اظهار وجود کنند و این اظهار وجود در موقع ضرورت خیلی در بقاء تشیع مفید و تأثیر گذار است فلذا تقیه کتمانیه خیلی مهم است و ائمه (ع) در روایات فراوانی فرموده اند خداوند لعنت کند کسانی را که سرِّ ما را فاش کنند ، خوب این چه سری بوده که می گفتند نباید فاش شود؟ معلوم است که قطعاً مراد همین تقیه کتمانیه است که إن شاء الله اخبار مربوط به این سه قسم از تقیه را بعداً می خوانیم و درباره آنها بحث می کینم... .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo