< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الصوم

90/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط عوض در معامله

 بحث در این است که آیا در بیع می تواند علاوه بر عین منفعت و حقوق را عوض قرار داد یا نه.

 امام در کتاب بیع ج 1 ص 38 بحثی در مورد حقوق مطرح می کند و می فرماید: در حقوق باید در دو جهت بحث کرد. یکی در ماهیات و اقسام و احکام آن و دیگری در اینکه آیا می توان آن را عوض و معوض قرار داد یا نه.

 بعد می فرماید: شبهه ای در این نیست که حق ماهیتی اعتباریه است که در بعضی از موارد عقلائی است و در بعضی موارد شرعی. اعتباریات چیزیهایی هستند که عقلاء برای تنظیم امور زندگی خود از آن استفاده می کنند مثلا کاغذ صرف کاغذی است و بس ولی عقلاء برای سهولت در گردش مال، آن را بهادار کرده اند.

 حقوق گاه عقلائی است و گاه شرعی (مانند ملکیت و ولایتو حکومت و امثال آن).

حق یک معنای بسیط دارد ولی مصادیق آن متفاوت است گاه متعلق به بیع است و گاه متعلق به منفعت و گاه چیز دیگر.

 مطلب دیگر این است که بین حق و حکم چه فرقی هست. جمعی گفته اند که حکم جعل شرعی است و متعلق به عمل مکلف می باشد و گاه اقتضاءا (وجوب، استحباب، حرمت و کراهت ) می باشد و گاه تخییرا (تخییر)

اما در تعریف حق گفته اند که یک نوع سلطنتی است برای شخص که بر فرد و یا عین دیگری متعلق می شود.

 سید فقیه یزدی در حاشیه ی مکاسب در همین مقام، حق را به سلطنت تفسیر کرده است. مانند حق التحجیر. کسی که در زمین مواتی بخشی را سنگچینی می کند که این موجب می شود او بر آن زمین سلطنت پیدا کند که دیگران آن را ندارند.

 میرزای نائینی در کتاب منیة الطالب حق را به سلطنت تفسیر می کند و می گوید ما سه نوع سلطنت داریم. یکی نوع سلطنت قوی است مانند سلطنت بر عین که فرد مالک آن است. نوع دیگر سلطنت بر منفعت است مانند کسی که خانه ای را اجاره کرده است و پائین از آن حق است مانند حق تحجیر و امثال آن.

 شیخ محمد تقی شیرزای و نهج الفقاهه ی سید حکم هر دو در حاشیه ی خود بر مکاسب حق را به سلطنت تفسیر کرده اند.

 آیة الله خوئی در مصباح الفقاهة می گوید: بحث حق و حکم بی فایده است.

 امام قدس سره و ما این تفسیرها را قبول نداریم. به نظر ما حق گاه تکوینی است و گاه تشریعی. در نظام هستی حقوق تکوینی بسیار مهم است. اولین بحث حق این است که اصل عالم با حق قائم است. یکی وقتی به خداوند اطلاق می شود به معنای ثابت به تمام معنا است و اینکه او ثابتی است که قدیم است (نه مانند ثابت هایی که قائم به غیر می باشند.)

 بعضی از حق ها به خداوند مربوط است مانند حق امامت و جاعلیت و امثال آن. مثلا امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: (اعرف الحق تعرف اهله) حضرت این کلام را در مورد جنگ جمل فرمود و آن اینکه عده ای برایشان شبهه پیش آمده بود که در طرف مقابل کسانی مانند همسر پیامبر و طلحه و زبیر وجود دارند. امام علیه السلام در مقام جواب این شبهه فرمود ابتدا باید حق را شناخت و بعد اهل آن را نه اینکه با شناخت مردم حق را شناخت. (لا یعرف حق بالرجال بل الرجال یعرف بالحق)

 همچنین در روایت (علی مع الحق و الحق مع علی) و (من صارع الحق صرعه) و امثال آن که نمی توان گفت این حق معنای اعتباری است.

 حق گاه به معنای مصدری استعمال می شود.

 در ذهن مردم هم این نکته وجود داشته است که حق با حکم فرق دارد مثلا در حدیث می خوانیم: (قالت يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَقّاً عَلَى الرَّجُلِ قَالَ وَالِدَاهُ قَالَتْ فَمَنْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَقّاً عَلَى الْمَرْأَةِ قَالَ زَوْجُهَا) این روایت نشان می دهد که در ارتکاز مردم این مسأله وجود داشته است که در اسلام حقوق وجود دارد و از مصادیق آن سؤال می کردند.

 به هر حال به سبب مزیتی که در فردی وجود دارد حقی برای آن قرار داده شده است مانند حق ولایت و امثال آن. همچنین کسانی که به ما خدمت کرده اند حقی بر گردن ما دارند.

 اینکه امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: اگر تمام آسمان و زمین را به من بدهند از دهان مورچه ای دانه ای را بر نمی دانم به سبب این است که مورچه هم حق خاص خودش را دارد.

 در وسائل ج 8 ص 350 باب 9 از ابواب احکام دواب باب حقوق الدابة المندوب و الواجبة روایاتی که چهارپایان بر ما دارند مطرح شده است.

 از جملی در حدیثی می خوانیم: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا سِتَّةُ حُقُوقٍ لَا يُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا وَ لَا يَتَّخِذُ ظَهْرَهَا مَجَالِسَ يَتَحَدَّثُ عَلَيْهَا (همچنان بر پشت دابه نشیند و اگر راه نمی رود بر پشت او ننشیند و با رفیقش صحبت کند بلکه پیاده شود) وَ يَبْدَأُ بِعَلَفِهَا إِذَا نَزَلَ وَ لَا يَسِمُهَا (بر حیوان داغ نگذارد) وَ لَا يَضْرِبُهَا فِي وَجْهِهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ وَ يَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ. واضح است که دابه سلطنتی بر کسی ندارد ولی با این وجود از این شش مورد به حق تعبیر شده است.

 گاه حق به صبی و مجنون نسبت داده می شود از این رو تعبیر حق به سلطنت در همه جا صحیح نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo