< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب البیع

91/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اختیار فی شرائط المتعاقدین
 
 بحثمان در بیع مُکرَه بود ، بعد از بیان معنای إکراه بحثمان به اینجا رسید که آیا در تحقق مفهوم إکراه عجز از تفصی و تخلُّص من جمیع الجهات معتبر می باشد یا نه ؟ و اگر در موردی شخصی قدرت بر توریه داشته باشد إکراه از بین می رود یا نه ؟ و آیا شرعاً دلیلی داریم دالِّ بر اینکه با قدرت بر توریه شارع شخص را مُکرَه حساب کرده باشد یا نه ؟ موارد زیادی در این مورد ( إکراه همراه قدرت بر توریه ) داریم من جمله آیه 106 از سوره نحل : « مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ » که شأن نزولش درباره عمار بن یاسر است که عن توریةٍ و عن تقیةٍ نسبت به پیغمبر(ص) و اسلام تبری کرد و زنده ماند بخلاف پدر و مادرش که تبری نکردند و به شهادت رسیدند ، سپس عمار با چشم گریان نزد پیغمبر(ص) آمد و جریان را تعریف کرد و حضرت به او فرمودند اشکالی ندارد کار تو یک نوع تقیه می باشد : « إن عادوا فعد » .
 مورد دیگر آیه 28 از سوره آل عمران می باشد : « لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذالک فلیس من الله فی شیئ الا ان تتقوا منهم تقاةً و یحذّرکم الله نفسه و الی الله المصیر » ، علی أیُّ حالٍ بحث ما در توریه است و در اینکه آیا در صورت قدرت بر توریه اضطرار و اکراه محقق می شود یا اینکه فقط در صورتی شخص مضطر و مُکرَه می باشد که قدرت بر توریه نداشته باشد؟ .
 حضرت امام(ره) در کتاب بیعشان در این رابطه می فرماید اخبار کثیره ای که در این رابطه داریم انصراف دارند از جایی که قدرت بر توریه وجود داشته باشد و مواردش هم بسیار کم است فلذا معلوم می شود که در تفصی و تخلُّص از کراهت قدرت داشتن بر توریه میزان نیست و اعتبار ندارد بلکه همینقدر که انسان مُکرَه شود و لو اینکه قدرت بر توریه نیز داشته باشد إکراه در حق او محقق می شود .
 آیت الله خوئی در ص575 از جلد 2 مصباح الفقاهة بخلاف حضرت امام(ره) می فرماید اگر کسی قدرت بر توریه داشته باشد مُکرَه نیست و سپس ایشان چند مورد را ذکر می کند که در آنها توریه واقع شده است : اول اینکه سلطان المحققین در حاشیه معالم فرموده أحدی از علماء سوال کرد از اینکه علی علیه الصلاة و السلام و ابوبکر أیُّهما خلیفة الرسول؟ جواب داده شد : « مَن بنته فی بیته » ، خوب این کلام در واقع توریه است زیرا از طرفی دختر پیغمبر(ص) در خانه امیرالمونین علیه الصلاة و السلام است و از طرفی دختر ابوبکر در خانه پیغمبر(ص) است .
 دوم اینکه معاویه به عقیل گفت حضرت امیر علیه الصلاة و السلام را لعن کن ، عقیل فرمود : « أمرنی معاویة أن ألعن علیاً علی فالعنوه » که این نیز توریه می باشد زیرا ضمیر « فالعنوه » در نظر عقیل به خود معاویه برمی گردد .
 شیخ انصاری(ره) در مکاسب محرمه در ذیل بحث کذب ، بحث توریه را مطرح می کند و سپس روایتی را از طبرسی نقل می کند و می فرماید : « و مما يدلّ على سلب الكذب عن التورية ما روي في الاحتجاج : أنّه سئل الصادق عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ في قصّة إبراهيم على نبينا و آله و عليه السلام : بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ ، قال : ما فعله كبيرهم و ما كذب إبراهيم ، قيل : و كيف ذلك ؟ فقال : إنّما قال إبراهيم : إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ ، أي : إن نطقوا فكبيرهم فعل ، و إن لم ينطقوا فلم يفعل كبيرهم شيئاً ؛ فما نطقوا و ما كذب إبراهيم . و سُئل عليه السلام عن قوله تعالى : أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ . قال : إنّهم سرقوا يوسف من أبيه ، أ لا ترى أنّهم قالوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ و لم يقولوا : سرقتم صواع الملك . و سُئل عن قول اللّه عز و جل حكاية عن إبراهيم عليه السلام إِنِّي سَقِيمٌ قال : ما كان إبراهيم سقيماً و ما كذب ، إنّما عنى سقيماً في دينه ، أي : مرتاداً » .
 شیخ انصاری در ادامه روایت دیگری نیز در این رابطه نقل می کند و می فرماید : « و في مستطرفات السرائر من كتاب ابن بكير ، قال : { قلت لأبي عبد اللّه عليه السلام : الرجل يُستأذن عليه ، فيقول للجارية : قولي : ليس هو ها هنا ، فقال : لا بأس ، ليس بكذب } ؛ فإنَّ سلب الكذب مبنيّ على أن المشار إليه بقوله : { ها هنا } موضع خالٍ من الدار ؛ إذ لا وجه له سوى ذلك » .
 خوب واما بحث دیگری که دیروز نیز به آن اشاره کردیم بحث تقیه است و اینکه آیا تقیه دروغ است یا نه ؟ حضرت امام(ره) کتابی درباره تقیه به نام « رسالةٌ فی التقیة » دارند که در آن تقیه را به سه قسم تقسیم کرده اند : 1) : مداراتیّه 2) : کتمانیّه 3) : اضطراریّه .
 تقیه مداراتیّه آن است که اهل بیت(ع) به ما فرموده اند با أهل تسنن مدارا کنید و مثلا به مساجدشان بروید و به آنها اقتدا کنید و امثال ذلک .
 بنی عباس و بنی امیه دشمنان سرسخت شیعیان بوده اند ، ذکر شده شخصی نزد حجّاج آمد و گفت پدر و مادرم من را عاق کرده اند و اسمم را علی گذاشته اند! و یا ذکر شده اگر کسی می خواست روایتی از امیرالمونین(ع) نقل کند می گفت : حدثنی أبو زینب یعنی تا این اندازه با أهل بیت(ع) و شیعیانشان دشمنی می کرده اند ، خوب در چنین زمانی که شیعیان تا این حد مورد دشمنی بوده اند قطعاً اگر تقیه نمی کردند همگی نابود می شدند و موارد بسیاری نیز در روایاتمان برای تقیه ذکر شده است من جمله داستان علی بن یقطین که به دستور امام کاظم(ع) در دربار هارون عن تقیةٍ وضو گرفت و نماز خواند و هکذا .
 تقیه کتمانیه مربوط به مخفی نگهداشتن اسرار اهل بیت(ع) می باشد چرا که در آن زمان اهل بیت(ع) با اینکه تقیه می کردند ولی باز یک سری مقدمات و جلسات و آماده سازیهایی داشتند که فقط افراد خاصی از آنها اطلاع داشتند و فقط شیعیان خاصی در آن تشکیلات مخفی پرورش و تربیت می شدند فلذا در روایات ما ذکر شده که اهل بیت علیهم السلام فرموده اند خداوند لعنت کند کسی که اسرار ما را فاش کند و کسی که این کار را کند مثل آن است که ما را کشته است ، امثال معلّی بن خنیس را به خاطر اینکه تقیه کتمانیه کرد و اسرار امام صادق(ع) را ذکر نکرد کشتند و یا مثلاً محمدبن أبی عمیر را چندین سال در زندان نگه داشتند و شکنجه کردند تا اینکه اسامی شیعیان خاص را بیان کند ولی بیان نکرد ، خوب این تقیّه کتمانیه می باشد .
 تقیه اضطراریه یا ضروریه آن است که اعمالمان مثل وضو و نماز وغیرهما را مانند اهل سنت انجام بدهیم مثل همان داستان علی بن یقطین .
 خوب حالا بحثی که مطرح است آن است که آیا تقیه مستلزم دروغ نمی باشد ؟ تقیه دروغ نیست زیرا عامه در بسیاری از موارد بر خلاف مکتب اهل بیت(ع) با تکیه بر قیاس و استحسان احکامی درست کرده بودند و اهل بیت(ع) را کنار زده بودند و برای خودشان علماء و محدثینی امثال أبوحریره ها درست کردند فلذا ائمه(ع) در مواقعی که مقتضی موجود بود حقیقت را می گفتند مثلاً نقل شده امام صادق(ع) فرمودند : برای شما بگویم که پیغمبر(ص) چگونه وضو می گرفتند ؟ سپس برای حضرت آب آوردند و حضرت با یک مشت آب صورتشان را شستند و سپس با یک مشت دست راست و با مشتی دیگر دست چپشان را شستند و بعد مسح سر و مسح پا را انجام دادند و بعد فرمودند این وضوی پیغمبر(ص) می باشد ، خلاصه عامه تغییرات زیادی در احکام خداوند داده اند و علتش هم آن است که خلفای آنها اهل بیت(ع) را کنار زدند لذا مجبور شدند با تکیه بر قیاس و استحسان احکامی را برای خودشان جعل کنند و احکام الله را تغییر بدهند که ائمه(ع) اگر مقتضی موجود بود حقیقت احکام الله را بیان می کردند و گاهی نیز یک حکم ثانوی مثل حکم علی بن یقطین لضرورةٍ و لإضطرارٍ صادر می کردند بنابراین تقیه دروغ نمی باشد ، علی أیُّ حالٍ اگر کتاب تقیه حضرت امام(ره) را مطالعه کنید مطلب برایتان روشن خواهد شد .
  یکی از ایراداتی که سنی ها به ما شیعیان گرفته اند همین تقیه می باشد ، آنها ما را منافق می دانند و می گویند شما از طرفی وقتی نزد ما می آیید مثل ما عمل می کنید و وقتی به خلوت می روید ما را تکذیب می کنید .
  محمد جواد مغنیه که از علماء بزرگ لبنان است و کتاب بسیار خوبی به نام « الشیعة والحاکمون » را نوشته است می گوید در سفری که به مصر رفته بودم نزد علماء اهل سنت رفتم ، بحثی مطرح شد و آنها از من پرسیدند شما شیعه و قائل به تقیه هستید؟ من هم گفتم بله ولی خداوند لعنت کند کسی که ما را وادار به تقیه کرد ، خلاصه اینکه اهل سنت ما را بخاطر تقیّه متهم می کنند .
 بقیه بحث بماند برای جلسه بعد إن شاءالله تعالی ... .
 
 
 
 
  والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo