< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب البیع

93/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : احادیث ولایة الفقیه
مسئله ولایت فقیه بسیار مهم است لذا برخی سوال می کنند اینکه عده ای از فقهاء قائل به ولایت فقیه هستند اما عده ای دیگر قائل نیستند تفاوت آنها در کجا ظاهر می شود؟ ما بعداً مبسوطاً در تفاوت فی مابین بحث خواهیم کرد و الان اجمالاً عرض می کنم که اولین تفاوت بین این دو قول این است که ولایت فقیه اقتضاء می کند فقیه بخاطر قدرتی و ولایتی که دارد بتواند حکومتی تأسیس و جامعه را اداره کند چنانچه ما نظیر آن را دیدیم، واما دومین تفاوت در اقامه حدود می باشد که اگر قائل به ولایت فقیه باشیم فقیه آن حدود را اجرا می کند و کلاً در امور فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و نظامی و جنگ و صلح و اقتصادی و نصب قضاة و ائمه جمعه و امثال ذلک نیز همین طور است یعنی تمام این امور فقط از فقیهی که ولایت دارد صادر می شود ودر اینصورت اطاعت فقیه نیز بر مردم واجب می شود اما اگر قائل به عدم ولایت فقیه باشیم اینطور نیست زیرا قائلین به عدم ولایت فقیه می گویند فقیه ولایتش فقط بر غُیَّب و قُصَّر و مجانین و امثال ذلک می باشد و دیگر نمی تواند در جامعه کاری انجام بدهد و به اموری که ذکر شد بپردازد و اصلاً در این صورت اطاعت از او نیز بر مردم واجب نیست، خلاصه اینکه عهد نامه مالک اشتر که در نهج البلاغه ذکر شده یک نمونه ای است از فقیهی که ولایت دارد، این اجمالی از تفاوت بین دو قول بود که ذکر شد تفصیل آن را بعدا عرض خواهیم کرد.
بحثمان در این بود که شیخ اعظم انصاری ده حدیث را ذکر کردند و فرمودند خیال شده که اینها بر ولایت فقیه دلالت دارند درحالی که اینطور نیست و سپس ایشان از همه احادیث یک جواب می دهد و می فرماید احادیث مذکور دلالت دارند بر اینکه شأن فقهاء فقط بیان احکام و مسائل شرعی و احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشد و خبر اول یعنی:﴿العلماء ورثة الانبیاء﴾ را نیز حمل می کند بر اینکه علماء وارثان انبیاء هستند در اخذ علم و نقل احادیث آنها نه ولایت بر انفس و اموال برای مدیریت جامعه وعرض کردیم هفت نفر از محشین و شراح مکاسب مثل آخوند خراسانی، شیخ محمد حسین غروی اصفهانی، مرحوم ایروانی، آقای حیکم، غایة الآمال، منیة الطالب، آقای خوئی، هدی الطالب، هدایة الطالب و دیگران نیز تبعاً لشیخ الانصاری فرموده اند این حدیث و دیگر احادیث دلالتی بر ولایت فقیه ندارند و فقط حضرت امام رضوان الله علیه در مقابل اینها هم در کتاب البیع جلد2 صفحه645 و هم در بحث ولایت فقیه که در نجف اشرف داشتند وهم در جلد45 دفتر تبیان فرموده اند این حدیث و بقیه ی احادیث مذکور بر ولایت فقیه دلالت دارند و در مورد روایت:﴿العلماء ورثة الانبیاء﴾ نیز می فرمایند در اینجا سه کلمه؛ "العلماء"، "ورثة"، "انبیاء" وجود دارد که باید به درستی معنی شوند، واما کلمه العلماء را بعدا توضیح می دهیم، در مورد ورثة هم عرض کردیم از لغت و قران و روایات و نهج البلاغه استفاده می شود که وراثت یک معنای وسیعی دارد و منحصر در ارث بردن مال نیست یعنی یک صفتی و یک کاری را که شخصی انجام می داده شخص دیگری بجای او بنشیند و همان کار را انجام بدهد که شخص دوم می شود وارث و شخص اول می شود مورِّث و آن چیزی که منتقل می شود را میراث می گویند.
خوب و اما همان طور که قبلا عرض شد بنده به آیات و روایات و نهج البلاغه مراجعه کردم و مواردی که در آنها ارث ذکر شده بود را جمع آوری کردم و دیدم که ارث در معنای بسیار وسیعی استعمال شده و فقط منحصر در ارث مال نیست و الان چند آیه را به عنوان نمونه بیان می کنم:
اول:﴿فخلف من بعدهم خلفٌ ورث الکتاب[1].
دوم:﴿ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا[2].
سوم:﴿و اورثنا بنی اسرائیل الکتاب[3].
چهارم:﴿تلک الجنة التی نورث مِن عبادنا مَن کان تقیاً[4].
پنجم:﴿نودوا أن تلکم الجنة اُورثتموها بما کنتم تعملون[5].
ششم:﴿ونرید أن نمُنَّ الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم الوارثین[6].
هفتم:﴿وورث سلیمان داود[7].
هشتم:﴿فهب لی من لدنک ولیا* یرثنی و یرث من آل یعقوب[8].
نهم:﴿قد افلح المؤمنون...الی: اولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس[9].
دهم:﴿ولقد کتبنا فی الزبور بعد الذکر أنَّ الارض یرثها عبادی الصالحون[10].
اما در نهج البلاغه نیز ارث در معانی دیگری غیر از ارث مال استعمال شده مثلا در بخشی ذکر شده:﴿ولا میراث کالأدب﴾، و در بحار نیز همین طور است یعنی در روایات ارث در معنایی اعم از ارث مال استعمال شده مثلا در ورایتی امام سجاد علیه السلام فرموده:﴿نحن ورثة الانبیاء و نحن ورثة اولوالعزم من الرسل﴾ و سپس حضرت صادق علیه السلام در ورایت دیگری فرموده:﴿إنَّ العلماء ورثة الانبیاء﴾، بنابراین تا حدی معنای میراث و ارث برای ما روشن شد، میراث و ارث یعنی اینکه چیزی در اختیار کسی باشد و سپس به شخص دیگری منتقل شود و معنای وارث و مورِّث یعنی اینکه آن خلأهایی که از نبود مورِّث بوجود می آید توسط وارث پر می شود و عبارات زیارت وارث نیز به همین مطلب اشاره دارد یعنی می گوید ائمه وارثان انبیاء هستند و آن خلأهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که از نبود انبیاء بوجود آمده را پر می کنند و وجود و کار ائمه امتداد وجود و کار انبیاء می باشد فلذا علماء که ورثة انبیاء هستند یعنی اینکه کار و عملکرد و خط مشی آنها را ادامه می دهند و فقط وارث علم آنها نیستند.
خوب واما در اینجا ذکر دو نکته لازم است:
اول اخلاق انبیاء و دوم عملکرد انبیاء، اخلاق مربوط به روحیات و ملکات است که در علم اخلاق از آن بحث می شود و اخلاق نیز دو قسم است؛ اخلاق رذیله مثل تکبر و عجب و غرور و اخلاق فاضله مثل تواضع و سخاوت و امثالهما و در بحار نیز بابی داریم به نام باب اخلاق النبیین که به عنوان نمونه در روایتی ذکر شده:﴿قیام اللیل تمسُّکٌ باخلاق النبیین﴾ و در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرماید:﴿الصبر والبرّ والحلم وحسن الخلق من اخلاق الانبیاء﴾ و حضرت امیر علیه السلام می فرماید:﴿إنّ الصبر وحسن الخلق والبرّ والحلم من اخلاق الانبیاء﴾ و امثال این روایات زیاد داریم که تمامی آنها دلالت دارند بر اینکه علماء از نظر اخلاقی باید مانند انبیاء باشند و اتفاقا عرف مردم نیز همین توقع را از علماء دارند چراکه علماء را جانشینان و وارثان پیغمبران و ائمه می دانند.
خوب واما در مورد عملکرد انبیاء نیز باید عرض کنیم هم قران را داریم و هم کتب زیادی در زمینه عملکرد انبیاء تألیف شده که به عنوان نمونه عرض می کنیم که در مورد حضرت نوح ذکر شده که حضرت با دو دسته از افراد برخورد داشته، عده ای ثروتمند و عده ای دیگر فقیر بودند که ثروتمندان سعی می کردند فقرا را کنار بزنند منتهی حضرت با آنها مبارزه می کردند تا اینکه میان مردم فاصله ایجاد نشود فلذا در آیه شریفه گفته شده:﴿وما أنا بطارد الذين آمنوا[11] که همین یک درس است برای ما و یا درس استقامت حضرت نوح که950 سال مبارزه کرد و به خدا دعوت کرد:﴿قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهاراً فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلاَّ فِراراً وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً[12]، خوب اینها برای علماء که ورثة انبیاء هستند باید درس و الگو باشد، و یا در مورد حضرت عاد و صالح مطالبی ذکر شده وبعددر مورد حضرت ابراهیم و مبارزاتش با نمرود و بعد حضرت موسی و مبارزاتش با فرعون و سپس مبارزه شعیب با کم فروشان مطالب زیادی در ذکر شده و همچنین در مورد طالوت و جالوت و داستان جنگهای آنها نیز مطالب بسیاری در قران ذکر شده و بالاخره گفته شده که داود جالوت را کشت و بعد از کشتن او خداوند متعال به او هم حکومت و هم حکمت و ارزش و هم علم داد که از این آیه معلوم می شود که تا جهاد صورت نگیرد حکومت و ارزش ها و علم وجود ندارند که این آیات درس بزرگی برای ما هستند و مربوط به یک زمان خاصی نیستند و در واقع می خواهد بگوید که علماء باید همین طور باشند و إلا زمین را فساد فرا خواهد گرفت، باز در قران از پیغمبرانی یاد شده که در میدان جنگ و جهاد بوده اند:﴿و کأین من نبی قاتل معه ربیون کثیر[13]، و پیغمبرانی را در صدر حکومت می بینیم مثل حضرت داود و سلیمان، وقتی حضرت رضا علیه السلام به خراسان رفتند در جائی مستقر شده بودند که عده ای از صوفیه نزد حضرت آمدند و گفتند شما باید در کاخ باشید چرا اینجا هستید اما حضرت فرمودند اینطور نیست آنچه که خداوند از یک حاکم خواسته اجرای عدالت و احکام و قوانین الهی می باشد مگر نه اینکه سلیمان و داود پیغمبر و حاکم بودند؟، خلاصه اینکه عملکرد پیغمبران ما اینطور بوده که به عرضتان رسید.
آخرین عرض بنده اینکه حضرت سجاد علیه السلام فرمودند با پدرم امام حسین علیه السلام از مکه حرکت کردیم تا کربلاء هیچ منزلی نبود مگر اینکه پدرم فرمود:﴿منْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا أُهْدِیَ إِلَى بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیل﴾، این تاریخ پیامبران هست و امام رضوان الله علیه نظرش این است که باید به این تاریخ توجه داشته باشیم و بعد روایت:﴿العلماء ورثة الانبیاء﴾ را معنی کنیم.
بقیه بحث بماند برای فردا إن شاء الله تعالی... .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo