< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب البیع

93/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 1 و 45 سوره انفال/انفال
بحث در این بود که از امکانات و بودجه هائی که در اختیار ولی فقیه و نائب امام قرار داده شده معلوم می شود که وظائف خاصی دارد زیرا این بودجه فراوان و امکانات مالی و اقتصادی سنگین داراری یک هدفی است و آن هدف تشکیل حکومت اسلامی می باشد و بحث ما نیز در این است که از رویاتمان چه اخبار مربوط به اقتصاد و چه اخبار مربوط سیاست وچه اخبار مربوط به فرهنگ استفاده می شود که فقیه وظیفه دارد حکومتی تشکیل بدهد تا بتواند از این امکانات برای حکومت خودش استفاده کند.
بحث ما در روایات مربوط به اقتصاد بود، عرض کردیم خمس و زکات و انفال و بیت المال و امثال ذلک یک امکاناتی هستند که در اختیار کسی که بتواند احکام خدا را بیان و حفظ و اجراء کند قرار می گیرند و جز فقیه عادل شخص دیگری نمی تواند متصدی این موضوع باشد.
بحث ما در انفال بود، در اصل 45 قانون اساسی ما که بعد از انقلاب نوشته شده این عبارات در مورد انفال ذکر شده؛ انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچه ها، رودخانه ها وسایر آبهای عمومی، کوهها، دره ها، جنگل ها، نیزارها، بیشه های طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث واموال مجهول المالک و اموال عمومی که ازغاصبین مسترد می شود در اختیار حکومت اسلامی است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نماید تفصیل و ترتیب استفاده از هر یک را قانون معین می کند.
درباره انفال از چند جهت بحث است؛ اول در تعداد انفال، دوم بحث در اینکه در قرآن و روایتمان انفال چطور تفسیر شده است.
در قرآن کریم بین ما و عامه اختلاف زیادی ازجهت تفسیر انفال وجود دارد، ما در تفسیر قرآن به اخبار اهل بیت علیهم السلام که عِدل و مبیِّن قرآن هستند توجه می کنیم اما اهل تسنن به روایات توجهی ندارند لذا اختلافات زیادی در تفسیر بسیاری از آیات قرآن بین ما و عامه وجود دارد و عرض کردیم در تفسیر برهان 44 روایت درباره انفال ذکر شده و تفاسیر دیگر ما نیز همگی به روایات مربوط به انفال نظر دارند و بر اساس آنها آیات را تفسیر می کنند.
یک بحثی میان امام صادق علیه السلام و ابوحنیفه صورت گرفته که برای نمونه عرض می کنیم، ابوحنیفه دو سال شاگرد امام صادق علیه السلام بوده و خودش می گفته: لولا السنتان لهلک النعمان، منتهی بعدا حب ریاست باعث شد که مستقل شد و جزء سنی ها قرار گرفت، مطلب مذکور در احتجاج طبرسی جلد2 ص115 در بخش احتجاجات امام صادق علیه الصلاة والسلام به اینصورت ذکر شده:﴿إن الصادق عليه السلام قال لابي حنيفة لما دخل عليه: من انت ؟ قال أبو حنيفة: قال عليه السلام: مفتي اهل العراق ؟ قال: نعم. قال: بما تفتيهم ؟ قال: بكتاب الله. قال: عليه السلام: وانك لعالم بكتاب الله، ناسخه ومنسوخه، ومحكمة و متشابهه ؟ قال: نعم. قال: فاخبرني عن قول الله عزوجل: (وقدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي واياما آمنين)، أي موضع هو ؟ قال أبو حنيفة: هو ما بين المكة والمدينة، فالتفت أبو عبد الله إلى جلسائه وقال: نشدتكم بالله هل تسيرون بين مكة والمدينة ولا تأمنون على دمائكم من القتل، وعلى اموالكم من السرق ؟ فقالوا: اللهم نعم، فقال أبو عبد الله: ويحك يا أبا حنيفة ! ان الله لا يقول الا حقا اخبرني عن قول الله عزوجل: (ومن دخله كان آمنا)، أي موضع هو ؟ قال: ذلك بيت الله الحرام، فالتفت أبو عبد الله إلى جلسائه وقال: نشدتكم بالله هل تعلمون: ان عبد الله بن الزبير وسعيد بن جبير دخلاه فلم يأمنا القتل ؟ قالوا: اللهم نعم، فقال أبو عبد الله عليه السلام: ويحك يا أبا حنيفة ! ان الله لا يقول إلا حقا، فقال أبو حنيفة: ليس لى علم بكتاب الله، انما انا صاحب قياس، قال أبو عبد الله: فانظر في قياسك ان كنت مقيسا أيما اعظم عند الله القتل أو الزنا ؟ قال: بل القتل، قال: فكيف رضى في القتل بشاهدين، ولم يرض في الزنا إلا باربعة ؟، ثم قال له: الصلاة افضل ام الصيام ؟ قال: بل الصلاة افضل، قال عليه السلام: فيجب على قياس قولك على الحايض قضاء ما فاتها من الصلاة في حال حيضها دون الصيام، وقد اوجب الله تعالى عليها قضاء الصوم دون الصلاة، قال له: البول اقذر ام المني ؟ قال البول اقذر، قال عليه السلام: يجب على قياسك ان يجب الغسل من البول دون المنى، وقد وجب الله تعالى الغسل من المني دون البول، قال: انما أنا صاحب رأي، قال عليه السلام: فما ترى في رجل كان له عبد فتزوج وزوج عبده في ليلة واحدة، فدخلا بامرأتيها في ليلة واحدة ثم سافرا وجعلا امرأتيهما في بيت واحد وولدتا غلامين فسقط البيت عليهم، فقتل المرأتين وبقي الغلامان ايهما في رأيك المالك وايهما المملوك وايهما الوارث وايهما الموروث ؟ قال: إنما أنا صاحب حدود، قال: فما ترى في رجل اعمى فقأ عين صحيح و أقطع قطع يد رجل، كيف يقام عليهما الحد، قال: انما انا رجل عالم بمباعث الانبياء، قال: فاخبرني عن قول الله لموسى وهارون حين بعثهما إلى فرعون:(لعله يتذكر أو يخشى( ولعل منك شك ؟ قال: نعم، قال: وكذلك من الله شك إذ قال: (لعله) ؟ قال أبو حنيفة: لا علم لى، قال عليه السلام: تزعم انك تفتي بكتاب الله ولست ممن ورثه، وتزعم انك صاحب قياس واول من قاس ابليس لعنه الله ولم يبن دين الاسلام على القياس، وتزعم انك صاحب رأي وكان الرأي من رسول الله صلى الله عليه وآله صوابا، ومن دونه خطأ، لان الله تعالى قال:(فاحكم بينهم بما أراك الله) ولم يقل ذلك لغيره، وتزعم انك صاحب حدود، ومن انزلت عليه اولى بعلمها منك، وتزعم انك عالم بمباعث الانبياء، ولخاتم الانبياء اعلم بمباعثهم منك، لو لا ان يقال: دخل على ابن رسول الله فلم يسأله عن شيئ ما سألتك عن شيئ، فقس ان كنت مقيسا، قال أبو حنيفة: لا اتكلم بالرأي والقياس في دين الله بعد هذا المجلس، قال: كلا إن حب الرياسة غير تاركك كما لم يترك من كان قبلك[1].
اهل تسنن در سوره انفال و در تفسیر آیاتی که مربوط به انفال است یعنی آیه شریفه:﴿يسلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مومنين[2] و بعد آیه شریفه:﴿واعلموا أَنما غنمتم من شيءٍ فأَنَّ للّه خمسه وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل[3]، می گویند آیه بعدی بیان آیه قبلش می باشد لذا مراد از انفال فقط غنائم جنگی می باشد.
ما برخلاف عامه برای تفسیر انفال به اخبار اهل بیت علیهم السلام مراجعه می کنیم، مفسرین ما بعد از نقل اقوال می گویند با توجه به روایاتی که داریم انفال منحصر در غنائم جنگی نیست بلکه زمینهای موات، معادن، دریاها، رودخانه ها، کوهها، جنگل ها، نیزارها و کلاً تمام منابع عمومی که منبع ثروت هستند همگی جزء انفال هستند و در اختیار پیغمبر و امام می باشند.
آیت الله طباطبائی در تفسیر المیزان جلد9 صفحه 7 بعد از اینکه می فرمایند آیه 41 سوره انفال ناسخ آیه 1 نیست بلکه هر دو سر جای خودشان باقی هستند می فرمایند معنای این دو آیه این است که انفال ذاتاً متعلق به خدا و رسول و امام می باشد اما همان خدا و پیغمبر و امام تفضلاً و تشویقاً و ترغیباً و اکراماً گفته اند اگر در جهاد مالی از کفار گرفتید چهار پنجم آن مال خودتان باشد و یک پنجم از آن را باید به ما بپردازید، ایشان در ادامه می فرمایند الف و لام در آیه اول الف و لام عهد است و الف و لام در آیه 41 الف و لام جنس می باشد (الف و لام عهد به چهار قسمِ ذکری، حضوری، ذهنی، و خارجی تقسیم می شود، عهد ذکری در جائی است که چیزی قبلا ذکر شده و نکره است ولی بعدا همان چیز را الف و لام ذکر می کند مثل اینکه:﴿أرسلنا إلی فرعون رسولاً(15) فعصی فرعون الرسول(16)﴾[4]، که الف و لام در الرسول عهد ذکری می باشد. عهد ذهنی در جائی است که چیزی در ذهن متکلم وجود دارد و مخاطب نیز از قرائنی آن را می داند مثل اینکه متکلم می گوید "الیوم" که در ذهن هر دو مشخص است. عهد حضوری مثل اینکه می گوید الیوم هوا گرم است که مراد همین امروز می باشد. عهد خارجی مثل اینکه گفته می شود اُدخل السوق واشتر اللحم که هر دو می دانند مراد چه بازاری می باشد)، آیت الله طباطبائی می فرمایند الف و لام در آیه اول عهد ذهنی است زیرا بین خودشان در مورد غنائم جنگی نزاع کرده بودند و الف و لام در آیه 45 الف و لام جنس می باشد یعنی در جواب سوال از انفال به صورت کلی گفته شده کل انفال متعلق به خدا و رسول و امام است وگاهی تفضلاً چیزی از آن به شما می شود لذا با هم نزاع و دعوی نکنید و تقوی داشته باشید و بین خودتان را اصلاح کنید، بنابراین دو آیه مذکور هیچ منافاتی باهم ندارند. بقیه بحث بماند برای روز شنبه إن شاء الله تعالی... .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo