< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب البیع

93/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احادیث حج/ولایة الفقیه
عرض کردیم در روایاتی که در ابواب مختلف فقه ذکر شده اخباری پیدا می کنیم که در آنها ذکر شده "والی و امام و حاکم" مجری احکام الهی می باشد یعنی روایاتمان علاوه بر بیان احکام نسبت به اجراء و مجری احکام نیز نظر دارند و ما از این تعابیری که در ورایتمان ذکر شده می فهمیم در صورت عدم وجود پیامبر و امام در بین مردم باید شخصی باشد که مبیِّن و حافظ و مجری احکام و قوانین الهی باشد چراکه مطالبی در روایات ذکر شده که نمی توانیم بگوئیم برای زمان خاصی بیان شده اند مثلاً خداوند متعال می خواهد همیشه اسلام عزیز باشد و راهش نیز جهاد می باشد و یا مثلاً حج با آن فلسفه و اهمیت و فوائد و منافع نمی شود تعطیل شود و این مسائل نیز بدون امام و رهبر و مدیر بدست نمی آید.
بحثمان در حج بود، دو مطلب را عرض کردیم که اولین آنها مسئله برائت بود که گفتیم امام رضوان الله علیه برائت از مشرکین را برای حجاج واجب می دانند و بر آن تأکید دارند.
مطلب دوم که بیشتر با بحث ما مربوط است این بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ابوبکر را در موسم حج به مکه فرستادند تا آیات برائت را برای مردم بخواند، ابوبکر به طرف مکه حرکت کرد اما پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم حضرت امیر علیه السلام را فرستادند تا آیات برائت را از او بگیرد و برای مردم بخواند، مسئله همین است و مفسرین ما من جمله آیت الله طباطبائی در تفسیر المیزان و سید جعفر مرتضی عاملی در جلد 7 کتاب " الصحیح من سیرة امام علی علیه السلام أو المرتضی من سیرة المرتضی" و علامه امینی در جلد 6 الغدیر و دیگران به همین صورت مسئله را بیان کرده اند، در واقع ما می گوئیم روایتمان دلالت دارند بر اینکه در این قضیه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ابوبکر را عزل کردند و این مأمورت را به علی علیه السلام سپردند زیرا جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و به حضرت فرمود :﴿لا یؤدیها إلا أنت أو رجلٌ منک﴾، اما اهل سنت خیلی در این آیه برائت جولان داده اند و از این مسئله بر له ابوبکر و بر علیه امیرالمؤمنین علیه السلام و بر علیه تشیع استفاده کرده اند و با تحریف این قضیه می گویند اولاً علی علیه السلام فقط برای خواندن آیات برائت از طرف پیغمبر مأمور شد اما امیر الحاج ابوبکر بود، ثانیاً ابوبکر به مکه رفت درحالی که امیرالحاج بود و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فقط آیات را خواندند ولی ما می گوئیم ابوبکر با شنیدن کلام پیغمبر برگشت و به مکه نرفت، ثالثاً صحت قول شیعیان مستلزم این است که بگوئیم پیغمبر ابتدا با فرستادن ابوبکر خطا و اشتباه کرده و بعد با فرستادن امیرالمؤمنین علیه السلام اشتباهش را جبارن کرده درحالی که این مطلب با عصمت پیغمبر منافات دارد و خلاصه بحثهای فراوانی از طرف اهل سنت در این قضیه مطرح شده و حتی برخی از آنان به طور کلی رفتن امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار کرده اند، اما برخی از علماء ما می گویند این مسئله اصلاً به نفع تشیع است زیرا پیغمبر با اینکه می دانسته نظرش این بوده که ابوبکر را بفرستد و بعد جبرئیل بیاید و بگوید او را برگردان واین مسئله در میان مردم مطلب مهمی است چراکه همه می فهمند که لیاقت آن مأموریت را نداشته لذا خداوند توسط جبرئیل به حضرت فرموده که او را برگردان و این اصلاً خطا و اشتباه نیست بلکه از اول مطلب همین بوده زیرا پیغمبر از همان ابتداء در مناسبتهای مختلف امیرالمؤمنین علیه السلام را برای ولایت و خلافت معرفی می کرد و این روند تکریم و تعظیم و معرفی در طول حیات پیغمبر ادامه داشت تا به جریان غدیر خم رسید برای همین اهل سنت در صدد بر آمدند تا این سلسله معرفی های پیغمبر را قطع کنند لذا جریان رفتن ابوبکر برای نماز خواندن بجای پیغمبر و ما نحن فیه را درست کردند تا خلافت ابوبکر را اثبات کنند، علی أیِّ حال این بحث در مورد آیات برائت بین ما و اهل تسنن وجود دارد که خودتان مراجعه و مطالعه بفرمائید.
خوب و اما همان طور که عرض کردیم در کتاب حج روایات بسیاری پیدا می کنیم که دلالت دارند بر اینکه حج باید زیر نظر یک "امام" برگزار شود یعنی زیر نظر پیغمبر اگر نبود امام و اگر نبود فقیه عادل.
قبلاً عرض کردیم در جلد 8 و 9 و 10 وسائل الشیعة 20 جلدی روایات مربوط به حج ذکر شده است، امروز به چند خبر اشاره می کنیم.
خبر اول و دوم از باب 5 از ابواب وجوب حج که در صفحه 15 و 16 از جلد 8 وسائل 20 جلدی واقع شده اند دلالت دارند بر اینکه امام باید مردم را مجبور کند که به حج بروند تا خانه ی خدا خالی نماند و اگر مردم تمکّن نداشتند از بیت المال هزینه کند و مردم را به حج بفرستد که از کلمه "امام" که در روایات مذکور ذکر شده استفاده می شود که در اسلام لازم بوده که یک نفر در جامعه برای مدیریت این قبیل کارها وجود داشته باشد.
در باب 26 از ابواب آداب السفر روایاتی هستند که دلالت دارند بر اینکه امام جعفر صادق علیه السلام خودشان برای حج همراه مردم حاضر بودند اما امیر الحاج شخص دیگری بوده که از طرف بنی العباس منصوب شده بوده، حالا برخی از اخبار مذکور را می خوانیم، خبر اول این است:﴿محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن منصور بن العباس، عن الحسن بن علي بن يقطين، عن حفص المؤذن قال: حج إسماعيل ابن علي بالناس سنة أربعين ومأة، فسقط أبو عبد الله عليه السلام عن بغلته، فوقف عليه إسماعيل، فقال له أبو عبد الله عليه السلام: سرف إن الامام لا يقف[1].
سند خبر خوب است و همان طور که می بینید کلمه "امام" در خبر ذکر شده و حضرت فرموده امیر الحاج نباید بایستد بلکه باید ادامه بدهد تا به حج مردم خللی وارد نشود و نظم از بین نرود، البته شاید این کلام حضرت تقیه باشد اما بالاخره یستفاد از این خبر که برای حج یک "امام" لازم می باشد.
خبر دوم این خبر است:﴿عبد الله بن جعفر الحميري في (قرب الإسناد) عن محمد بن عيسى، عن حفص أبي محمد مؤذن علي بن يقطين قال: رأيت أبا عبد الله عليه السلام وقد حج فوقف، الموقف فلما دفع الناس منصرفين سقط أبو عبد الله عليه السلام عن بغلة كان عليها، فعرفه الوالي الذي وقف بالناس تلك السنة وهي سنة أربعين ومأة، فوقف على أبي عبد الله فقال له أبو عبد الله عليه السلام: لا تقف فان الامام إذا دفع بالناس لم يكن له أن يقف، وكان الذي وقف بالناس تلك السنة إسماعيل بن علي بن عبد الله بن عباس[2].
خبر سوم: ﴿وعنه، عن حفص بن عمر مؤذن علي بن يقطين في حديث الوقوف بعرفة قال: فلما أمسينا قال إسماعيل بن علي لأبي عبد الله عليه السلام: ما تقول يا أبا عبد الله سقط القرص؟ فدفع أبو عبد الله عليه السلام بغلته وقال: نعم، ودفع إسماعيل بن علي دابته على أثره، فسارا غير بعيد حتى سقط أبو عبد الله عليه السلام عن بغله أو بغلته، فوقف إسماعيل بن علي عليه حتى ركب فقال: له أبو عبد الله عليه السلام ورفع رأسه إليه فقال إن الامام إذا دفع لم يكن له أن يقف إلا بالمزدلفة، فلم يزل إسماعيل يقتصد حتى ركب أبو عبد الله عليه السلام ولحق به[3].
همان طور که دیدید در این سه خبر از امیرالحاج به امام تعبیر شده که معلوم می شود در اسلام از اول لازم بوده که کسی امیر الحاج باشد یعنی پیغمبر و ائمه در زمان خودشان و در غیبت آنها این کار در شأن فقیه می باشد.
خبر بعدی این خبر است:﴿وعنه، عن أحمد بن محمد، عن العباس بن معروف، عن علي بن مهزيار، عمن حدثه، عن حماد بن عثمان، عن جميل بن دراج، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ينبغي للامام أن يقف بجمع حتى تطلع الشمس وسائر الناس إن شاؤوا عجلوا وإن شاؤوا أخروا[4].
البته در اینجا استثنائاتی داریم من جمله اینکه زن ها و افراد مریض حق دارند زود بروند اما بقیه باید توقف کنند تا اینکه امام و امیر الحاج حرکت کند.
ظاهرا تا این اندازه بحث در باب روایات حج کافی باشد از فردا در باب روایات جهاد بحث خواهیم کرد إن شاء الله تعالی... .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo