< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب البیع

94/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جهاد تحت عنوان امر به معروف/اقسام جهاد/ولایة الفقیه
بحثمان درباره امر به معروف و نهی از منکر بود، بعد از ثبوت وجوب امر به معروف و نهی از منکر شرعاً و عقلاً کلام در مراتب امر به معروف و نهی از منکر می باشد، در روایات ما مراتب سه گانه یعنی انکار بالقلب و انکار بالسان و انکار بالید ذکر شده است.
گفتیم انکار بالقلب یعنی اینکه شخص کراهت خود را اظهار کند و یا حتی با فاعل منکر قطع رابطه کند تا او متوجه کراهت و ناراحتی شما را بفهمد.
انکار بالسان یعنی اینکه انسان با الفاظ و عبارات نهی از منکر می کند طبق الأیسر فالأیسر یعنی ابتدا لفظ ملایم اگر اثر نکرد شدیدتر می شود و اگر در صورتی که با لفظ ملایم نهی از منکر صورت می گیرد با لفظ خشن نهی صورت بگیرد مرتکب گناه شده زیرا فاعل منکر نیز بالاخره مؤمن است و ایذاء مؤمن جائز نیست فلذا باید در بکارگیری عبارات و الفاظ مراتب الأیسر فالأیسر در نظر باشد و مراعات شود.
مرتبه سوم که انکار بالید است مصادیق مختلفی مثل ضرب و حبس و ایلام و جرح و حتی قتل پیدا می کند.
آیا در نهی از منکر شخص ناهی شرعاً حق دارد که تمام مراتب مذکور را انجام دهد یا نه؟ فقهاء ما در اینجا بحث مبسوطی دارند، از طرفی أدله ی دالِّ بر امر به معروف و نهی از منکر اطلاق دارند و از طرفی أدله ی دیگر دلالت دارند بر اینکه ایذاء مؤمن جائز نیست فلذا در اینجا بحث شده و صاحب جواهر نیز در صفحه 371 تا صفحه 374 از جلد 21 جواهر 43 جلدی در هر دو صورت بحث کرده و مسئله را به دو قسمت کرده؛ صورت اول اینکه تکلیفاً تا چه حدی جائز است که نهی از منکر شود؟ که خب دلیل دوم اقتضاء می کند که هیچ مرتبه ای از نهی بالید جائز نباشد زیرا تمام مراتب آن ایذاء مؤمن می باشد فلذا صاحب جواهر فرموده در صورتی امر به معروف و نهی از منکر واجب است که ضرب و جرح و ایلام و قتل دربین نباشد زیرا أدله ی دالِّ بر عدم جواز ایذاء مؤمن شامل این موارد نیز می شود و اما اگر قرار باشد امر به معروف و نهی از منکر بالید صورت بگیرد فقط امام و یا نائب امام می تواند انجام دهد زیرا این مسئله مربوط به مدیریت جامعه می باشد و اگر اینطور نباشد و هر کسی به خودش حق بدهد بالید نهی از منکر کند حرج و مرج و اختلال نظام لازم می آید لذا صاحب جواهر می فرماید این کار فقیه و مأذون از طرف او می باشد، البته صاحب جواهر در زمانی واقع شده بوده که خیلی مأیوس بوده لذا می فرماید ولی چه کنیم که در زمان ما فقیه هیچ قدرتی ندارد و حتی در جائی می فرماید آیا فقیه که نائب امام زمان است موظف است لشگری فراهم کند یا نه؟ که بعد می فرماید خیر موظف نیست زیرا زمان ما فقهاء در مضیقه هستند و قدرت ندارند لذا نمی توانند چنین کاری کنند بعد ایشان به سراغ قضیه سدیر صیرفی و اعتراض او به امام صادق علیه السلام برای عدم تشکیل حکومت و عدم در دست گرفتن قدرت بعد از بنی اُمیه می رود و می فرماید چنین امری در زمان امام صادق علیه السلام نیز محقق نشد خلاصه اینکه ایشان می فرماید ما در این زمان بسیار مظلوم هستیم و هیچ قدرتی نداریم، صاحب جواهر در زمان قاجاریه واقع شده بوده که خب آنها طوری قدرت را قبضه کرده بودند که مردم بحساب نمی آمدند و به علماء نیز آن مقداری که سیاستشان اقتضاء می کرده میدان می دادند، خلاصه ایشان نسبت به زمان خودشان خیلی بد بین هستند لذا در صفحه 374 از جلد 21 جواهر 21 جلدی می فرماید امر به معروف و نهی از منکر بالید با مراتبش مربوط به فقیه است و بدون نظر او محقق نمی شود زیرا اگر قرار باشد مردم خودشان این کار را انجام بدهند حرج و مرج و اختلال بوجود می آید.
صورت دوم اینکه اگر بر فرض من خودم خواستم نهی از منکر کنم مطلقا و در همه جا بر من واجب است یا اینکه در صورت عدم ضرر برای خود و خانواده و یا برادر دینی واجب می باشد؟ صاحب جواهر می فرماید اگر ضرری وجود داشته باشد مطلقا امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست بلکه جائز نیست.
امام رضوان الله علیه در تحریر می فرمایند در این صورت(نهی از منکر با وجود ضرر)باید ببینیم منکر چه منکری می باشد اگر منکری که واقع شده یک منکر مهمی است مثلا می خواهند خانه کعبه را خراب کنند و یا قرآن را بسوزانند و امثال ذلک در این صورت بر شما واجب است وارد میدان شوید ولو اینکه کشته شوید بنابراین مراتب أهم و مهم باید مراعات شود، خلافاً لصاحب جواهر که می فرماید منکر هر چه که باشد در صورت وجود ضرر نهی از آن مطلقا واجب نیست سپس صاحب جواهر در مورد ابوذر و مؤمن آل فرعون که وارد میدان شدند و نهی از منکر کردند می فرمایند اینها جریانات خاصی بوده که مخصوص خودشان بوده و کسی نباید خودش را با آنها قیاس کند، ابوذر به تنهائی در مقابل عثمان قیام کرد و حضرت امیر علیه السلام خیلی او را تشویق کرد و حتی وقتی عثمان حکم به تبعید او داد حضرت و حسنین و عقیل علیهم السلام او را بدرقه کردند، علی أیِّ حال صاحب جواهر می فرماید این یک جریانی مخصوص خود ابوذر بوده و در مورد مؤمن آل فرعون نیز همین طور می باشد، در تفسیر صافی در مورد مؤمن آل فرعون ذکر شده که او را کشتند و قطعه قطعه کردند اما خداوند دین او را حفظ کرد منتهی صاحب جواهر می فرماید این دو نفر تکلیف خاص داشته اند و مردم نباید خودشان را با آنها قیاس کنند ولی به نظر بنده این حرف درست نیست زیرا جائی که یک منکر مهمی واقع شود نهی از آن جائز است مثل عبدالله عفیف که وقتی جریان امام حسین علیه السلام واقع شد و ابن زیاد به منبر رفت و بر علیه امام حسین و اهل بیت علیهم السلام صحبت کرد وظیفه خودش دانست و اعتراض کرد و کشته شد فلذا امام رضوان الله علیه در تحریر فرموده باید ببینیم منکر چه منکری است اگر منکر مهمی مثل سلطان جائر و سوزاندن قرآن و خراب کردن کعبه و امثال ذلک باشد در این صورت نه تنها نهی از منکر جائز است بلکه واجب می باشد ولو اینکه کشته شود پس در این مواقع باید أهم و مهم کنیم و از باب رعایت أهم باید نهی از منکر کنیم خلافاً لصاحب جواهر، بنابراین اینکه صاحب جواهر فرموده امر به معروف و نهی از منکر بالید با مراتبش یکی از شئونات فقیه است خودش دلیلی برای اثبات ولایت فقیه می باشد.
بقیه بحث بماند برای جلسه بعد إن شاء الله تعالی... .
فردا شهادت امام هادی علیه السلام است که تسلیت عرض می کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo