< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله نوری

کتاب الوقف

96/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیع وقف/کتاب الوقف

چند مسئله در تتمه بحث وقف باقی مانده که عرض می کنیم، امام رضوان الله علیه در تحریرالوسیله می فرماید:«مسألة 87 - لو لم يعين الواقف متوليا أصلا ففي الأوقاف العامة(اوقاف سه نوع بود؛ اول اوقاف عامه مثل مساجد و مشاهد و مدارس، دوم وقف بر عناوین کلی مثل فقرا و فقها و سوم وقف خاص مثل وقف بر اولاد)يكون الحاكم(فقیه) أو المنصوب من قبله متوليا على الأقوى(زیرا برخی منکر ولایت فقیه از همه جهات هستند و در اینجا می گویند خود مردم باید تکلیفش را معلوم کنند)، وكذا(از شئون فقیه است)في الخاصة فيما يرجع إلى مصلحة الوقف ومراعاة البطون من تعميره وحفظ الأصول وإجارته للبطون اللاحقة، وأما بالنسبة إلى تنميته(رشد و نمو) وإصلاحاته الجزئية المتوقف عليها حصول النماء الفعلي كتنقية(پاکیزه کردن)أنهاره وكريه(ایجاد حفره برای جمع شدن آب)وحرثه(کاشتن) وجمع حاصله وتقسيمه وأمثال ذلك فأمرها راجع إلى الموقوف عليهم الموجودين»[1] .

این مسئله بسیار روشن بود و قبلا هم عرض کردیم این موارد از شئون فقیه است و فقیه نیز مدیریت جامعه از جمیع جهات را به عهده دارد.

مسئله بعدی:«مسألة 88 - في الأوقاف التي توليتها للحاكم ومنصوبه، مع فقدهما وعدم الوصول إليهما توليتها لعدول المؤمنين»[2] .

اینجا یک مسئله جدیدی بوجود می آید، خیلی موارد از امور عامه است که مدیریت آنها نیاز به یک والی و مدیر دارد ولی خب بعضی مواقع حاکم شرع یا منصوب از طرف او در دسترس نیستند که در این صورت باید به عدول مومنین رجوع شود، البته این به یک بحث مهمی که به آن "حسبه" می گویند برمی گردد که هم در میان عامه و هم در میان ما وجود دارد، حسبه یعنی اداره کارهای عمومی احتساباً لله و ما نیز ادله ای داریم که دلالت دارند بر اینکه مسلمانان نباید نسبت به اموری که مربوط به اجتماع است بی تفاوت باشند، آقای مطهری رحمة الله علیه در کتابهایشان دارند که آیا اجتماع یک شخصیتی غیر از شخصیت افراد دارد یا اینکه شخصیت مختص افراد است و اجتماع شخصیت ندارد، ایشان بر اساس قران و روایات ثابت می کند که اجتماع یک شخصیتی دارد و در عرف نیز اجتماع شخصیت دارد، هر فردی شخصیتی دارد و همین افراد وقتی با هم مجتمع شوند یک شخصیت جدیدی بوجود می آید مثلا ما می گوئیم شیرازی ها فرهنگ و شخصیت خاصی دارند یا مثلا مازندرانی ها یک فکر و شخصیت و فرهنگ خاصی دارند و هکذا خب با توجه به محیط و آب و هوای آن محیط و رفت و آمدها و ارتباطات یک شخصیتی برای اهل آن منطقه ایجاد می شود، علی أیِّ حال "حسبه" یعنی اینکه یک شخصی باید مسئولیت اداره جامعه را به عهده بگیرد خب حالا پیغمبر و امام نیستند و فقیه و منصوب از ناحیه فقیه هم نیستند در این صورت عدول از مومنین باید اداره کنند، عدول مومنین ازجهاتی مسئولیت دارند؛ اول اینکه "تعاونوا علی البر والتقوی" که موظف هستند یاری کنند، آیت الله طباطبائی در تفسیر آیه آخر سوره آل عمران 50 صفحه مطلب نوشته اند که یکی از آنها این است که قران برای جامعه شخصیت قائل است و جامعه را مخاطب قرار می دهد مثلا می گوید "الزانیة والزانی فجلدوا کل واحد منهم مئة جلداً" یا می گوید "السارق والسارقة فاقطعوا أیدیهما" یا می گوید "أقیموا الصلاة و آتوا الزکاة" خب خطابات قران به این ترتیب است و مخاطبش نیز جامعه و ملت اسلامی می باشد بنابراین ملت اسلامی و جامعه تکالیفی به گردنشان می آید که باید به آن عمل کنند و یکی از آنها امر به معروف و نهی از منکر می باشد و یکی از دلائل "حسبه" نیز همین است که مسلمانان هر آنچه که معروف و ارزش است را ترویج و احیاء و عملی کنند و از هر آنچه که منکر و ضد ارزش است نهی و جلوگیری کنند و یکی از ادله ولایت فقیه نیز همین "حسبه" می باشد، یادم هست که آیت الله بروجردی در درس خودشان به همین حسبه برای ولایت فقیه استدلال می کردند، علی أیِّ حال در صورت عدم وجود پیغمبر و امام و فقیه و منصوب از ناحیه فقیه اداره امور جامعه به عهده عدول مومنین می باشد زیرا کار جامعه نباید مختل شود و معطل بماند.

روایاتی داریم که یکی از آنها را به عنوان نمونه می خوانیم، خبر این است که:﴿وباسناده عن زرعة، عن سماعه قال: سألته عن رجل مات وله بنون وبنات صغار وكبار من غير وصية، وله خدم ومماليك وعقد كيف يصنع الورثة بقسمة ذلك الميراث؟ قال: ان قام رجل ثقة قاسمهم ذلك كله فلا بأس. محمد بن الحسن باسناده عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن زرعة مثله﴾[3] .

شیخ صدوق باسناده عن زرعه، در آخر جامع الرواة اسناد شیخ صدوق به زرعه ذکر شده خود زرعه ثقه و از طبقه 5 می باشد و در اسناد 38 خبر واقع شده، عن سماعة بن مهران که ثقه و از طبقه 4 است و در کار تجارت ابریشم بوده و در کوفه ساکن بوده از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام روایت کرده و در مدینه فوت کرده ثقةٌ ثقةٌ و در اسناد 222 خبر واقع شده است.

دأب کلینی این است که تمام روات از خودش تا امام معصوم علیه السلام را در سند حدیث ذکر می کند، شیخ طوسی روایات را از کتب گرفته و فقط اسم کتب را ذکر می کند و بعد وسائط تا صاحب کتاب را در آخر ذکر کرده است، اما شیخ صدوق فقط آخرین راوی یا دو نفر از آخر را ذکر می کند و بعد در آخر کتاب وسائط را بیان می کند لذا تا مراجعه نکنیم و وسائط را نبینیم نمی توانیم بگوئیم خبر صحیح است یا نه.

یکی از کارهای شما در تعطیلات که عن قریب فرا می رسد مطالعه رجال است تا کسی در رجال مهارت پیدا نکند مجتهد و فقیه نخواهد شد، 35 هزار حدیث در وسائل الشیعة ذکر شده و بعد محدث نوری استدارک کرده و 22 هزار حدیث را ذکر کرده که جمعا می شود 57 هزار حدیث یعنی شما با 57 هزار حدیث برای استنباط احکام سروکار دارید و تمام این احادیث سند دارند لذا فهمیدن کیفیت حدیث محتاج علم رجال می باشد و این رجال حدیث تقریبا 14 هزار نفر هستند که در تنقیح المقال ذکر شده اند یعنی شما باید این 14 هزار نفر را بشناسید، آقای بروجردی مانند پدری که فرزند خودش را می شناسد اینها را می شناخت.

خب واما همان طور که در خبر ذکر شده حضرت فرمودند اگر فقیه و منصوب از ناحیه آن نباشد نوبت به عدول مومنین که موثق باشند می رسد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo