< فهرست دروس

 

موضوع: اسرار آفرينش انسان/ خلق جسمانی اهل بیت(ع) 1/ جنس جسم ائمه(ع)،توسل

مقدمه:

با لطف خداوند و عنایت مولا و سرورمان حضرت صاحب اجمالی از بحث معرفت نورانیت را بحث کردیم که مقدمه ای برای فهم سایر مباحثمان باشد؛ عرض کردیم که این معرفت نورانیت در واقع جایگاهش در معارف جایگاه شناخت روحانی ائمه اطهار است همینطور که خودمان یک بعد جسمانی داریم و یک بعد روحانی ، ائمه اطهار هم صاحب همین دو بعد هستند. یک بعد روحانی دارند که اصل است و یک بعد جسمانی دارند که فرع بر آن است.

این فکر ابتدایی که ما داریم که انسان یک روح دارد این اشتباه است فلذا گاهی وقتها ما اصلا متوجه نمیشویم که مثلا وقتی رفتیم دکتر و میگویند این مریضی روحی دارد نمی فهمیم به کجا برخورد میکند یعنی آن روح ﴿نفخت فیه من روحی﴾[1] خراب است یا این روح حیوانیش خراب یا چیز دیگری. در سلسله ارواح ان شاءالله بعدا بحث خواهیم کرد.

چیزی که اکنون در روند بحثمان باید به آن بپردازیم بعد از اینکه از لحاظ روحانی ائمه اطهار را اجمالا توضیح دادیم ، میخواهیم راجع به شناخت جسمانی اهل بیت عصمت و طهارت صحبت کنیم که ببینیم مبدأ جسمانی حضرات از کجاست. ما یک زندگی دنیوی داریم برای آنها که همین که چه روزی به دنیا آمده اند و چه طور. آن مباحث مربوط به طینت اولیه را میخواهیم بررسی بکنیم و به دیگر مباحث نیز خواهیم رسید. پس همان طور که در موضوع انسانهای عادی میگوییم که اصالت با روح است در موضوع ائمه اطهار هم همینطور است اصالت با آن نورانیت است اما به اصطلاح یک تجلی جسمانی برای آن روح است همینطور که یک تجلی جسمانی برای ما نسبت به آن روح اولیه ما وجود دارد.

سوالات بحث:

در اینجا سوالاتی مطرح است یکی اینکه جنس روح ائمه چگونه بوده است را قبلا بحث کردیم و اکنون میخواهیم به این برسیم که جنس جسم ائمه چگونه است؟ مثل جنس خود ما هستند یا فرقی دارند؟ اگر قرار شد که فرقی داشته باشند، سلسله سوالاتی برای ما ایجاد میشود؛ چون تا حالا فکر میکردیم که آنها شبیه ما هستند و اگر گفتیم شبیه خودمان هستند که هیچ فرقی و بحثی نیست اما اگر گفتیم که فرق میکند آن موقع می بایست دیگر سوالات پیرامون آن را هم بتوانیم جواب بدهیم؛ مثلا اینکه ببینید ما هم اکنون در باب توسلات به این مسئله مبتلا هستیم. فرضا وقتی ما متوسل میشویم به اهل بیت عصمت و طهارت در ذهن ما اینطور است که حضرت دارند می شنوند و قدرت بر اجابت دارند و میتوانند مشکلات ما را حل بکنند وگرنه انسان ک همینجور بیخودی صحبت نمیکند. این شامل موضوعات مختلف و سوالات متعددی است و یکی از آنها نیز بحث غلو است. ادامه سوالات را ان شاء الله جلسه بعدی مطرح میکنیم.

مرحوم صفار قمی در کتاب بصائر الدرجات دو باب را تدوین کرده است ، یکی در جزء اولش باب نهم و باب دهم همین موضوعی که اکنون محل بحث ما است را مورد بررسی قرار داده اند البته موضوع باب دهم نزدیکتر است چون که در خصوص ائمه اطهار سعی کرده اند روایاتی را بیاورند که ما به آنها خواهیم پرداخت.

در اینجا قبل از اینکه وارد روایات این قسمت بشویم من سه نکته را عرض میکنم برای اینکه روایات را بهتر متوجه شوید.

نکته اول:

ما سه واژه در روایات داریم؛ یکی واژه قلب است. گاهی وقت ها از کلمه قلب استفاده شده است هرچند که ممکن است برای ما قلب معانی مختلفی داشته باشد و هم اکنون که کلمه قلب را به کار می بریم ممکن است چندین معنا در ذهن بیاید اما آن چیزی که در روایات مراد است همان به اصطلاح جایگاه روح است که به قرینه ساعد و واحد متوجه میشویم. پس وقتی در این سلسله روایات میگوییم قلب مؤمن منظور همان روح مؤمن است.

نکته دوم:

لفظ اعلی علیین یا علیین است که این لفظ در قرآن هم به کار رفته است البته در لغت نامه دهخدا از لحاظ لفظ ، آن را این طور ترجمه میکند که موقعی که ما میگوییم اعلی علیین یعنی بالاترین ، برتر برترین ، برین برین. ما نیز آنجا را اعلی علیین میگوییم یعنی انجایی که دیگر بالاترین نقطه قرار بگیرد. در قرآن شریف هم در سوره مطففین آیه ۱۸و ۱۹ از همین کلمه علیین استفاده شده است.

﴿كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ﴾[2] ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ﴾[3] نه چنين است در حقيقت كتاب نيكان در عليون است (18) و تو چه دانى كه عليون چيست (19) اگر ما این لفظ را یاد بگیریم هم در آیه شریفه قرآن استفاده شده است و هم در بحث خلقت جسمانی و روحانی برای فهم روایات نیاز داریم... جایگاهی هم برای علیین بیان کرده اند که مثلا علیین تقریبا فلانجا می شود. در روایاتی از رسول گرامی اسلام است که علیین آسمان هفتم و زیر عرش است[4] . اگر اینها را مادی فرض کنیم به هر صورت اگر ما بخواهیم یک معنای کلی را برای علیین در نظر بگیریم اینطور میشود که علیین یعنی یک جای بسیار بسیار بالاتر از آنجایی ک ما بتوانیم بفمهمیم. شاید در پیشینه ما در سابقه ما یک روزی با اینها امیختگی بیشتری داشتیم اما امروز ، اینطور است که فقط یک مقداری میتوانیم بگوییم انجایی که دور از ذهن دنیوی ما است یک جایگاه بسیار بلند.

نکته سوم:

کلمه طینت که در روایات به کار میرود لفظش به معنی گِل است ، یعنی خاک داشته باشیم و کمی آب به آن اضافه کنیم که این تبدیل می شود به گِل. این گل را طینت میگویند. دائما از این لفظ در احادیث مربوط به خلقت اولیه ی انسان و ائمه اطهار استفاده شده است. در بعضی روایات که این طینت را که به کار می برند ، مربوط به روح است و خلق روح. آنجا دیگر مراد این نیست که یک خاکی باشد که روح را از خاک بیافرینند ، چون روح مجرد است و روح را که نمیشود از خاک آفرید. در این موارد معمولا طینت به معنی شئ است و این یک چیزی است که به اصطلاح جنس را میخواهد برای ما مشخص کند. یک سری روایات است با توجه به اینکه ذیل انها مربوط به خلق جسم و بدن سایر انسانها هم از دوستان اهل بیت و هم از دشمنانشان است ما بیشتر صدر روایت را ذکر میکنیم که ان شاءالله بیشتر مربوط به بحثمان باشد.

کتاب بصائر الدرجات جزء اول باب دهم (باب في خلق أبدان الأئمة و في خلق أرواحهم و شيعتهم‌)

روایت اول که در اینجا آورده اند این است:

1-حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ قَالَ‌ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): خُلِقْنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خُلِقَ أَرْوَاحُنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِكَ وَ خُلِقَ أَرْوَاحُ شِيعَتِنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خُلِقَ أَجْسَادُهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَمِنْ أَجْلِ تِلْكَ الْقَرَابَةِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا.[5]

روایات از حضرت امام صادق (ع) است که میفرماید که خُلِقْنَا مِنْ عِلِّيِّينَ حالا بعد از این الفاظی که ترجمه کردیم انسان یک مقداری راحت تر و روان تر مطالب را متوجه میشود.

خُلِقْنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خُلِقَ أَرْوَاحُنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِكَ در جمله اول حضرت به صورت مطلق میگویند ما را خلق کردند از علیین یعنی جایگاه خلقت ما از علیین بوده است و بعد کلمه روح را که به کار میبرند و چون روح را بعد میگویند معلوم میشود که مراد از آن خلقت اولیه جسمشان بوده است. میفرمایند که خداوند خلق کرده است اجسام ما را از ان رتبه علیین. آنجایی که گفتیم خیلی بلند است و ما اصلا نمیدانیم کجاست؛ از بالاترین رتبه وجودی که شما بتوانید آن را در نظر بگیرید و ارواح ما را از جایگاهی بالاتر از آن خلق کرد. عمده بحثی که می خواهیم کنیم از اینجای روایت است که میفرماید و خُلِقَ أَرْوَاحُ شِيعَتِنَا مِنْ عِلِّيِّينَ آنجا داشتیم که جسم ائمه از علیین خلق شد و اینجا میفرماید روح های شیعیان ما هم از علیین است! اینجا نتیجه میگیریم که جنس جسم ائمه از جنسی است که روح شیعیان را درست کرده اند. و خُلِقَ أَجْسَادُهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ که این مربوط به مباحث آینده است. جسم های آنها را باز از یک رتبه پایین تر گرفتند. فَمِنْ أَجْلِ تِلْكَ الْقَرَابَةِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ به خاطر این قرابتی که در جنسیت جسم ما و روح این مؤمنین وجود دارد ، جنس جسم ما اهل بیت با جنس روح مؤمنین یکی شده است. میفرمایند به خاطر این قرابت و نزدیکی که وجود دارد قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا قلوب آنها (قلب را ترجمه کردیم یعنی روحشان) ان وراء این جسمشان به طرف ما متمایل است. كل شيء يرجع الى أصله[6] هر چیزی به اصل خودش تمایل دارد. وقتی که یک کسی را به عنوان مادر برای ما پیدا میکنند انسان همیشه متمایل به او است ، حتی اگر از ان مبدأ اشتقاق سالیان سال گذشته باشد. شبیه همان حسی است که برای یک طفل که نیازمند شیر خوردن است ایجاد میشود ، همان حس را در یک طبقه بالاتر برای من و شما ایجاد می شود هیچ فرقی نکرده است و نیازمند محبت بودن همان است. این می شود فهنو علیه یعنی بچه چون که از این مادر است. این جسمانی است حالا اگر قرار شد که روح او یک تجلی از جسمانیت آن حضرات باشد آن موقع دیگر خیلی عجیب می شود. این روایت اولی که می خواستیم عرض بکنیم ، یکی اینکه این فوق ذالک که برای ارواح ائمه (ع) ذکر کرده اند معنایش را در جلسات گذشته گفتیم میفرماید جنس جسم ما از علیین است اما روح ما از فوق ذالک یعنی از همان مبانی نورانیت که میبایست استفاده اش کنید. همان به اصطلاح خلق اول که در جلسات گذشته عرض کردیم. فلذا سعی کردیم که ترتیب مباحث جوری باشد که از لحاظ عقلی اینها به همدیگر نزدیک باشند که ما بتوانیم اینها را بهتر بفهمیم.

دیگر اینکه علت گرایش روحی مؤمنین پیدا شد چرا تا می گویند امام حسین قلبمان یک جوری میشود؟ چرا وقتی می گویند حضرت رسول خدا ما متمایل میشویم؟ چرا وقتی که خیلی مصیبت به ما فشار می آورد در خانه اهل بیت میرویم؟ این جسم تو نیست که حرکت می دهد تو را و به مجلس روضه ای میبرد. آن کشش روحی ، آن جنسیتِ روح تو که از محبین اهل بیت هستی به انجا گرایش دارد و تو را در آنجا حاضر میکند. این جسم را که مرکب خودش هست را متمایل میکند که همان گرایشات را داشته باشد که روحش داشته است.

 

حدیث دوم:

2-حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ أَخِيهِ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ وَ كَرَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُضَارِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ‌:

إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ جَعَلَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِمَّا جَعَلَنَا مِنْهُ وَ مِنْ ثَمَّ تَحِنُّ أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَ مِنْ ثَمَّ تَهْوِي أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْهِمْ. [7]

این حدیث هم از امام صادق (ع) می فرمایند: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ ما را از علیین قرار داده است که مشخص است که جسمانیت حضرات است وَ جَعَلَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِمَّا جَعَلَنَا مِنْهُ ارواح شیعیان ما را هم از همانجا قرار داده است دوباره ببینید همان معنا تکرار شده این معنا در چندین روایت تکرار شده یکی و دو تا نیست. حتی مرحوم کلینی در کتاب کافی یک باب را تحت این عنوان قرار داده و انجا به این احادیث پرداخته است. بعد در ادامه این روایت میفرماید که وَ مِنْ ثَمَّ تَحِنُّ أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْنَا از همینجا است که روح های انها تمایل به ما دارد. پس ما الان علت گرایشمان را به اهل بیت عصمت و طهارت اجمالا متوجه شدیم. تفسیر این را در مباحث آینده عرض خواهم کرد.

حدیث سوم:

3-حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ إِسْحَاقَ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:

خَلَقَنَا اللَّهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَسْكَنَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ فَكُنَّا نَحْنُ خُلِقْنَا نُورَانِيِّينَ لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ أَبْدَانِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ الطِّينَةِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الَّذِي خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِينَ فَلِذَلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ النَّاسَ وَ صَارَ سَائِرُ النَّاسِ هَجَماً هَمَجاً فِي النَّارِ وَ إِلَى النَّارِ[8]

محمد بن مروان از امام صادق (ع) نقل میکند که این طور شنیدم که حضرت میفرماید خَلَقَنَا اللَّهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ خداوند ما را از نور عظمتش خلق کرد ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ بعد برای ما یک طینتی را قرار داد که گفتیم معنای ظاهری اش گِل میشود اما یعنی یک جنسی برای ما قرار داد که آن جنس یک لایه پایین تر از آن بود. فَأَسْكَنَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ آن نوری که ابتدا خلق شده بود (که معرفت نورانیت را در دو جلسه قبل بحث کردیم) اجمالا ان نور را در این خاک قرار داد. فَكُنَّا نَحْنُ خُلِقْنَا نُورَانِيِّينَ حالا که اینگونه شد ما اکنون یک خلق و بشری هستیم نورانی. از کدام جنس نور؟ ما یک نور داریم که وقتی آن نور وجود دارد ما موجودات همدیگر را می بینیم و یک نوری وجود دارد که آن نور وقتی که هست موجودات وجود پیدا می کنند. آن لامپی که اگر در عرش خاموشش کنند دیگر عرشی وجود ندارد. ما بشر نورانی هستیم یعنی چی؟ یعنی از آن نور بر ما تاباندند ما شدیم یک شکلی که با وجود ما همه چیز وجود دارد. بِکم روزِقَ الوَرا به وسیله شماست به واسطه شماست که همه ی ماوراء شما و غیر شما رزق و روزی داده میشوند.

مبادی عقلانی و معرفتی این ، در اینجا ذکر شده است همانطور که عرض کردم ما می بایستی یک بار این قوانین تشیع را بخوانیم. گاهی وقت ها انسان در یک مسیری کشته می شود و نمیداند چرا و این خیلی عجیب است! انسان گاهی در یک صفی قرار میگیرد و در آن صف هم کشته می شود ولی نمیداند اعتقاداتش چه بود! اولین چیز این است که می بایستی راه خودش را مشخص بکند بفهمد اعتقاداتش چگونه است؛ آیا فرق تشیع مثلا با اهل سنت این است که صرفا بین نماز دستمان را چگونه میگیریم؟ یا مثلا ما می گوییم امام علی خلیفه اول و آنها می گویند خلیفه چهارم؟ آیا برای این می آیند و کسی را می کشند؟ ما که بالاخره حرفمان یکی است و عده زیادی از انها هم حسنین را به عنوان فرزندان خلیفه چهارمشان دوست دارند! پس هیچ؟ آیا رها کنیم و کاری نداشته باشیم؟ اینطور و به همین ظاهر نیست. خیلی چیزها در پس این پرده است که ما وقتی میگوییم امیرالمؤمنین کلی معنا پشت این گذاشته شده است و نمی شود این لفظ را برای کسی دیگر هم به کار برد. کلی محتوا در این است و این محتواها را اگر بلد نباشیم حتی اگر در این راه کشته بشویم قیمت چندانی نخواهد داشت! چون همه چیز رتبه بندی است و قیمت همه چیز فرق میکند با هم. حتی شهدا هم رتبه بندی هستند و بالاخره بهشت رتبه دارد. اینگونه نیست که در بهشت تمام شهدا را ببرند یک جا و تمام علما را ببرند سمت دیگر و کاسبها در جای دیگر! همانطور که در بین مغازه داران و یا نجارها درجه بندی وجود دارد ، همان طور هم فضای اطلاعات و معارف انسان و دلبستگی ها که تغییر میکند حتی شهید هم که بشوی رتبه بندی دارد و در جایگاه های مختلف قرار می گیرند. ما بشر نورانی شدیم لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً به هیچ کسی از آن چیزی که به ما دادند نصیبی ندادند البته ارواح شیعیان ما را از طینت ما آفریدند (یعنی طینتی که جسم های ما را آفریدند).

چند نکته:

یکی اینکه روح در بدن قرار نمی گیرد ، مگر روح حیوانی باشد و این روحی که ما در این روایات محل بحثمان است روحی نیست که بتوان در یک جسمی قرار داد. زیرا اینها روح مجرد است و از عالم عقل هستند و یک چیز خارج از این بحث هستند. یک چیزی که زمان و مکان ندارد را شما چگونه میخواهید بگذارید داخل زمان و مکان؟ این فکر اشتباهی است که گمان داریم آن روحی که موقع مردن از دهان انسان خارج می شود ، همان ﴿نفخت فیه من روحی﴾[9] است! بلکه این روح ، روح حیوانی است و آن روح از نورانیت و از عظمت حق است. فلذا مرحوم شهید دستغیب کلام زیبایی دارند می فرمایند که علقه ای است بین روح و جسم (علاقه ای است بین آن روح و جسم). روح که داخل جسم نمیتواند بشود و البته بعدا خواهیم گفت که انسان صاحب چندین روح است حتی اینکه مومن باشد یا کافر باشد ، یک روح تعلاقتش فرق میکند با توجه به آن معانی می شود آنها را ترجمه کرد و فهمید خب اینها را ان شاء لله در مباحث آینده توضیح کافی را خواهیم داد.

یکی دیگر هم اینکه یک شبهه ای در همان بحث های غلو ممکن است برایتان ایجاد شود این است که در قران امده است ﴿قُلْ‌ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ....‌﴾[10] که پیغمبر به اینها بگو من بشری مثل شما هستم ، اتفاقا می گوییم این طور است و حضرت می فرمایند من یک بشری مثل شما هستم و من هم یک سری گرفتاری های جسمانی که شما دارید را من هم دارم. پس چرا ادامه آیه را نمیخوانید؟ ﴿.... يُوحَى‌ إِلَيَ﴾ اگر آن وحی که بر رسول خدا به آن جسم شریفشان می شد اگر به ما هم بشود طاقت می آوریم؟ میمیریم! مثل ما هستند ، ما خیلی چیزها داریم که شبیه همدیگر هستند اما محتوی اینها خیلی با هم فرق میکند. فرض کنید برای ما دو تا کیف بیاورند که در یکی پر از سکه های طلا است و در یکی پر از کاه. چون قیافه شان مثل هم است قیمت هایشان برابر است؟ ﴿قُلْ‌ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ به این محتوا است نه به اینکه ما دیگر هیچ فرقی با امام زمان نمی کنیم. چرا که این حرف را خودت هم قبول نداری! پس چرا وقتی در بیابان یا درکوه یا در چاه اتفاقی برایت می افتد میگویی یا صاحب الزمان؟ اگر حضرت مثل تو هست تو نباید این را بگویی! پس حرف خودت را قبول نداری و نقد میکنی و میگویی او غیر از من است. ولی آنجا که میخواهی آیه را ترجمه کنی میگویی مثل خود ما! در حالی که اینگونه نیست. مثل ما زندگی می کنند در بین ما زندگی میکنند از غذای ما هم می خورند و به تعبیر خود حضرات مثل شما ازدواج میکنیم مثل شما مریض می‌شویم اما فرق هایی هم داریم. ما پشت سرمان را می بینیم همانطور که پیش رویمان را می بینیم. در خواب هم همان مقدار هوشیار هستیم که در بیداری هوشیار هستیم. آیا شما هم اینطور هستید؟ اگر او مثل تو است پس چرا فرق می کند؟ توجه داشته باشید که در شمایل مثل هم هستیم چون قرار است که الگو باشند برای زندگی ما پس باید اینطور باشند اما در مبداء با همدیگر فرق کردیم مبدا جسمانیت اینها همان مبدا روحانیت ماست.

 

چند برداشت

یک نتیجه بگیریم در همین بحث توسلات که بدانیم چه میشود. همانطور که پیش از این گفتم این بحث ها داخلی است و معارف داخلی ما است که میخواهیم یاد بگیریم تا رتبه مان بالا برود. با فرض اینکه ما محبت و ولایت اهل بیت را قبول کردیم اکنون می‌خواهیم یک رتبه ای در این زمینه داشته باشیم و میخواهیم ببینیم آیا توسل به اهل بیت عصمت و طهارت به آن معنایی که گفتیم صحیح است یا صحیح نیست؟ میخواهیم بدانیم وقتی که ما متوسل می شویم به حضرات معصومین در ذهن ما چیست؟ میخواهیم حضرات فقط با روحانیت خود به ما کمک کنند یا توقع ما این است که با جسمانیت خود هم می‌توانند دستمان را بگیرد؟ نتیجه ای که میخواهیم بگیریم اثبات مورد دوم است، از همین روایاتی که گذشت و موضوعاتی که مطرح کردیم و این یک مقدارکاربردی تر می‌شود. ما وقتی که برای حضرات زیارتنامه می‌خوانیم عرض می‌کنیم اشهدُ اَنّكم تسمعون السلام و تردون الکلام[11] با اینکه اهل بیت مدتها پیش به شهادت رسیده اند اما میگوییم که شهادت می‌دهم که شما صدای من را می شنوید و جواب من را می دهید. فوت شده و زنده ندارند و این عقیده ماست، ما در زیارت نامه ها این را تکرار می کنیم که شهادت می‌دهیم. شهادت میدهیم به این عقیده که اهل بیت صدای ما می شنوند و جواب ما را هم میدهند و در اذن دخول هایی که میخوانیم میگوییم البته می‌دانیم که شما جواب را می دهید اما من گوشم نمی‌شنود و مشکل از گیرنده من است نه فرستنده شما. این من هستم که محرم نیستم که صدا را بشنوم و گرنه مثل ابراهیم مجاب علیه السلام صدای جواب اهل بیت را هم می شنیدم.

بیان دوباره

شما همان نحوه از تجرد ، یعنی در قالب زمان و مکان نبودن، که در روح مومنین است در جسمانیت ائمه اطهار علیه السلام در نظر بگیرید طبق این بخشی از روایتی که عرض کردیم، با توجه به این نکته که نداشتن زمان و مکان یعنی در قید زمان و مکان نبودن عیب نیست یک نکته مثبت است! ممکن است بگویید اینها که زمان و مکان ندارند پس هیچ کاری از دستشان برنمی آید بلکه شما که در زمان و در این مکان هستی وقت و مکانت مشخص است! آن کسی که به او حکم بدهند و به او بگویند تو در تمام زمانها و در تمام مکان ها میتوانی فعالیت بکنی و صاحب اثر باشی این بهتر است یا آن یکی؟ وقتی میگوییم جسم مجرد از زمان و مکان می‌تواند باشد به این معناست نمی‌خواهیم که عیب بگذاریم بلکه می‌خواهیم یک رتبه بالاتری را برای ائمه اطهار قائل بشویم؛ آن چیزی که امروز ملائک و روح ها بالفعل دارند ، از عالم امر هستند. مثالی بزنم البته نمی گویم این هست فقط می گویم برای اینکه تصویر در ذهنتان باشد چون هوا خودش هم مجرد نیست و در زمان و مکان هوا وجود دارد ، اما هوا را و اتم ها را نگاه کنید همه جا هستند ، وقتی که شما مجرد باشید همراه اتم ها همه جا هستید همانطور که هوا هم پیش من است و هم پیش شما. موجودی به نام هوا دستش به همه جا بند است و به همه می‌رسد و اینقدر توسعه وجودی دارد. مجردات هم یک توسعه وجودی دارند که مثال آن در یک پایه بسیار دونی می تواند این باشد. اینها در وجود اشیاء و همه جا هستند و این باعث می شود که یک تسلط بسیار خوبی در عالم ماده داشته باشند. یک مثال برای شما می زنم، مثال قشنگی است در ذیل آیه 1 سوره اسرا تفاسیر روایاتی را نقل کرده اند از معراج حضرت رسول خدا که در تفاسیر مختلف هم ذکر شده است. در تفسیر برهان چندین حدیث مفصل است، در تفسیر المیزان در جلد سیزدهم این ها را آورده اند و مباحث را مطرح کردند. یک قسمتش را از بین تمام این ملائک می‌خواهم عرض ‌کنم. یک داستان بسیار زیبایی از حضرت عزرائیل علیه السلام است که حضرت رسول خدا در سفر معراج شان دیدند که یکی از ملائک یک چیزی را مثل یک لوح دارد و نگاه می کند ، با همدیگر احوالپرسی و صحبتی می کنند و مشخص شد که ایشان حضرت عزرائیل است. حضرت رسول خدا پرسشی کردند و یک جواب شنیدند که خیلی زیباست و به درد ما می‌خورد و موید بحث ماست. حضرت فرمودند تو چگونه همه جا هستی؟ حضرت عزرائیل یک جواب زیبایی فرمودند. شما هنگامی یک شیء کوچک مثل یک سکه را کف دستانتان میگذارید و نگاه می کنید، در همان لحظه که نگاه می کنید تمام گوشه های سکه را می بینید. حضرت عزرائیل فرمودند تمام این کره زمین و هر چه روی آن است برای من مثل یک سکه کوچک که کف دستتان بگذارید است. این یعنی مجرد. وقتی که به یک مجردی دستور بدهند و بگویند حواست به یک مکانی باشد ، یعنی توسعه وجودی اش را به اندازه قرار می دهند که تمام مولکولهای این را درک کند نه فقط ظاهرش را. لذا حضرت عزرائیل (ع) نه تنها می تواند ما را رصد کند بلکه در هر روزی چند بار میتواند در خانه‌های ما حاضر شود و روزی چند بار همراه اذان به شما بگوید ای مردم مرگ نزدیک است حواستان را جمع کنید.

بیان شد که تجسم جسمانی ائمه یک چیزی شبیه به سایر موجودات است که آنها به عنوان موجودات مجرد آنها را می شناسیم. مثل روح که چند مثال دیگر میزنم که مقداری متوجه شوید. موجودات مجرد که مجسم شوند به قیافه ای که ما قیافه آنها را ببینیم کم نبوده است در تاریخ که قیافه آنها مثل قیافه خودمان است اما محتوای آن ها و توانایی های آن ها فرق می کند. مثلا آیا حضرت جبرئیل (ع) ملک بود یا نبود؟ مجرد از زمان و مکان بود یا نبود؟ اما وقتی پیش حضرت رسول خدا می آمدند گاهی اوقات به شکل یک جوان رعنا و زیبایی که در عرب به عنوان خوشتیپ ترین جوان آن موقع به آن دوهیه کلبیه می گفتند. میدیدند که این دائما در مدینه همراه حضرت رسول خدا راه میرود خیلی هم عجیب بود که مگر کار و زندگی ندارد که دائم در مدینه است؟ سوال کردند از حضرت رسول خدا که آقا این دوهیه کلبیه اینجا چه کار می کند و از شما چه میخواهد؟ حضرت فرمودند که این دوهیه کلبیه نیست این جبرئیل است که به قیافه دوهیه کلبیه در می آید و همراه من در کوچه راه میرود؛ یعنی خیلی از مردم جبرئیل را به قیافه دوهیه کلبیه دیده اند پس دیدن ظاهر یک مجرد در یک قالب جسمانی خیلی هنر نمیخواهد. گاهی وقت ها دیدن پوسته امام حسین خیلی هنر نمیخواهد شناختن معرفت نورانیت و باطن امام حسین ، شناخت وکسب ولایت ایشان هنر میخواهد که عمده افراد ندارند.

مثال دیگر: در قرآن کریم در سوره بقره داستان هاروت و ماروت را دارد که دو ملک بودند که خداوند جسم انسانی به آنها عنایت فرمود و آنها را مأمور کرد در قوم بنی اسرائیل بروند و ابطال سحر را یاد بدهند.

مثال دیگر: باز هم از قران میگویم داستان ملائکی که آمدند محضر حضرت ابراهیم که بعضی ملائک بلند شدند با قیافه انسانها آمدند و بر منزل حضرت ابراهیم وارد شدند و حضرت ابراهیم به فکر تهیه شام افتادند و شام مفصلی درست کردند بعد مشاهده کردند که نمیخورند! گفتند ما ملک خدا هستیم که با این قیافه آمده ایم و غذا نمیخواهیم. این داستان در قرآن بیان میکند که یک شئ مجردی که در قالب زمان و مکان نیست ، با عنایت الهی در قالب زمان و مکان قرار بگیرد و ما آن را ببینیم و حتی لمس کنیم.

داستان دیگری که بسیار مشهور است، داستان قوم حضرت لوط (ع) است که یک مفاسدی را داشتند و خداوند ملائکی را در قالب جوان هایی به عنوان ملائک عذاب فرستادند و سراغ منزل حضرت لوط را گرفتند و به عنوان مهمان محضر ایشان رفتند و بعد که صحبت شد کشف گردید که اینها ملائک الهی هستند که آمده اند و امشب هم عذاب الهی نازل میشود. پس استنباط نکنیم که مگر میشود یک شی که از نوع مجردات و از جنس روح است یک دفعه بیاید و تبدیل به یک جسم بشود؟ پس وقتی که ما متوسل می شویم به امام زمان نیازی نیست به این فکر کنیم که یا صاحب الزمان کاش اینجا بودی! بلکه به جسم و روحشان اینجا هستند به دلیل این روایاتی که عرض کردیم و عمده مشکل سر ندیدن من است نه نبودن او. این خیلی حرف است حضرت غائب نیست چشم من نابینا است. ما بواسطه اینکه بستر را فراهم نکردیم این چشم هایمان لیاقت دیدارحضرت را ندارد ولی حضرت هستند که اگر گره ای به کار ما بیفتد حضرت خدماتشان را میدهند و متوسل بشویم حضرت هم با نورانیتشان و هم با جسمانیتشان جواب میدهند. پس آن چیزی که در احکام ما به عنوان احکام جسمانیت اهل بیت عصمت و طهارت داریم این است. فواید دیگری هم بر این معرفت جسمانیتی که برای اهل بیت عصمت و طهارت عرض کردیم وجود دارد که ان شاء الله اینها را در جلسه بعدی به آن خواهیم پرداخت .

ان شاء لله که خداوند قلوب ما را آماده دریافت انوار نورانی معارف اهل بیت عصمت و طهارت قرار بدهد .


[4] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۹، ص۲۶۲.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo