< فهرست دروس

درس امامت در بینش اسلامی - استاد ربانی

جلسه 3

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : قائده لطف در بحث امامت ، تبیین و دلایل وجوب آن

 قاعده لطف و اثبات امامت بر مبنای این قاعده، یکی از مباحث مهم امامت است که علمای شیعه بدان پرداخته اند . این بحث دارای سه محور کلی می باشد :

تبین قاعده لطف ( تعریف و چیستی لطف و وجوب لطف ) تطبیق این قاعده بر امامت و اثبات اینکه امامت از مصادیق لطف است بررسی و پاسخ گویی به اشکالات وارده در این زمینه

 ( در این جلسه به دو محور اول پرداخته می شود )

چیستی قاعده لطف

 این قاعده در مباحث کشف المراد به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت و در کتاب امامت، ماحصل آن سخنان آمده است که به عنوان یاد آوری بیان می شود .

 « از عبارت‌هاى ياد شده، نكات ذيل به دست مى‌آيد:

  1. لطف، در اصطلاح متكلمان از صفات فعل خداوند است و به مكلفان اختصاص دارد. به عبارت ديگر، موضوع قاعده لطف مكلف است. البته، بايد توجه داشت كه متكلمان، تكاليف را به دوگونه‌ى عقلى و شرعى تقسيم كرده‌اند و موضوع لطف، تكليف به معناى عام آن است كه تكليف عقلى را نيز شامل مى‌شود. بدين جهت، تكاليف شرعى (وحيانى) رااز مصاديق لطف نسبت به تكاليف عقلی مى‌دانند:(128) التكاليف الشرعيه الطاف فى التكاليف العقليه.

 [ فراگیری مباحث بنیادی کلامی برای کسانی که در رشته های مختلف اعتقادی کار می کنند مانند کسانی که در بحث مهدویت هستند، لازم می باشد ]

  2. لطف به « مقرِّب» و« محصِّل» تقسيم مى‌شود. اثر و نتيجه « لطف مُقِّرب »، اين است كه زمينه تحقّق يافتن تكليف، را از سوى مكلّف، كاملاً فراهم مى‌سازد و شرايطى را پديد مى‌آورد كه مكلّف نسبت به انجام دادن تكاليف، نزديك‌تر از وقتى است كه در حق وى لطف تحقق نيافته است؛ هر چند به انجام دادن تكليف نمى‌انجامد. اما در لطف محصِّل، تكليف از مكلّف صادر مى‌شود.

 [ لطف دو گونه است : لطف مقرب و لطف محصل . لطف مقرب آن است که زمینه را فراهم می کند اما علت تامه نیست و چه بسا که به وقوع فعل نمی نرسد. اما در لطف محصل ،‌غرض از لطف که تکلیف است حاصل می شود .

 این تقسیم بندی، وصف به حال مکلف است نه وصف به حال خود لطف. آنچه متفاوت است موضع گیری مکلفان است و الا خود لطف ما یقرب الی الطاعه و یبعد عن المعصیه است ]

  3. جامع مشترك ميان لطف مقرِّب و محصِّل، اين است كه هر دو نقش انگيزشى نسبت به تكليف را دارند؛ با اين تفاوت كه در لطف محصِّل، انگيزش در حدّى است كه به تحقّق تكليف مى‌انجامد ولى در لطف مقرب، به اين درجه نمى‌رسد.

 [ لطف، برانگیزنده و داعی است . سید مرتضی در تعريف لطف گفته است: « إنّ اللطف ما دعا إلى فعل الطاعة. و يَنْقَسِمُ إلى مايختار المكلّف عنده فعل الطاعة و لو لاه لم يختره، و إلى ما يكون أقرب إلى اختيارها؛(127) لطف آن است كه مكلّف را به انجام دادن طاعت دعوت مى‌كند. لطف، بر دو قسم است: يكى آن كه مكلّف به سبب آن، فعل‌طاعت را برمى‌گزيند و اگر آن لطف نبود، فعل طاعت را برنمى‌گزيد و ديگرى آن كه مكلف به سبب آن، نبست به انجام دادن طاعت، نزديك‌تر خواهد شد.

  وى، سپس درباره جامع ميان اين دو قسم،گفته است: وكلا القسمين يشمله كونه داعياً؛ برانگيزندگى نسبت به طاعت، هر دو قسم را شامل مى‌شود. »[1] ]

  4. لطف، اعم از مقرّب و محصّل، دو شرط عمده دارد:

  يكى اين كه قدرت بر انجام دادن تكليف وابسته به آن نيست، زيرا چنان كه گفته شد، لطف متفرع برتكليف است و قدرت داشتن مكلّف بر انجام دادن تكليف، از شرايط عام تكليف است؛ يعنى تا فرد، قدرت نداشته باشد، مكلّف نخواهد بود.

  ديگر اين كه لطف، به مرز الجاء و اجبار نمى‌رسد و اختيار را از مكلّف سلب نمى‌كند، زيرا اختيار از ديگر شرايط تكليف مى باشد. فلسفه تكليف، امتحان و آزمايش افراد است تا بتوانند آگاهانه و آزادانه و با تحقق بخشيدن به تكاليف الهى، استعدادهاى خود را شكوفاسازند و به كمال مطلوب دست يابند. »[2]

وجوب و دلیل وجوب لطف

 سوالی که در مساله لطف مطرح می شود آن است که آیا بر اساس مقتضای حکمت الهی، لطف باید انجام گیرد و در صورتی که انجام نشود مستوجب نقص در صفات کمالی الهی است؟

 پاسخ مثبت است. مهم ترین دلیلی که بر وجوب لطف بر خدای متعال اقامه شده این است که اگر آنچه لطف است از خداوند متعال صادر نشود، نقض غرض حاصل می شود. اگر فاعل حکیم در انجام فعلی از سوی مکلف اراده جدی داشته باشد و بتواند کاری کند که در رسیدن به آن فعل تاثیر داشته باشد و منقصتی نیز ایجاد نمی کند، بر اساس حکمت آن کار واجب می باشد. مانند آنکه فردی می خواهد دیگری را به مهمانی دعوت کند و قصد جدی هم دارد. اگر بتواند کاری کند که آن فرد حتما حضور یابد و مشقت و منقصتی هم در کار نیست، باید بر اساس عقل و حکمت آن کار را انجام دهد . عقلا با اینکه از کمال نازل تری برخوردار هستند انجام ندادن این کار را خلاف حکمت می دانند مسلما به طریق اولی در مورد خدای متعال خلاف حکمت می باشد . زیرا او رئیس عقلا می باشد .

 « مهم‌ترين برهان وجوب لطف بر خداوند، مبتنى بر حكمت الهى است؛ يعنى ترك لطف، مستلزم نقض غرض است كه با حكمت الهى منافات دارد. توضيح اين كه به مقتضاى حكيمانه بودن افعال الهى، تكليف بايد غرض معقولى داشته باشد؛ غرضى كه با هدف آفرينش انسان هم آهنگ باشد. هدف آفرينش انسان، تعالى و تكامل معنوى است كه از طريق انجام تكاليف الهى به دست مى‌آيد. حال اگر انجام دادن كارى از جانب خداوند، بدون آن كه به مرز إلجاء و اجبار برسد، در تحقّق هدف مزبور تأثير داشته باشد، انجام دادن آن كار، واجب و لازم خواهد بود، زيرا، فاعلِ حكيم همه تدابير معقول و ميسورى را كه در تحقّق هدف او دخالت دارد، به كار خواهد گرفت و چون لطف، از جمله تدابير حكيمانه معقول و ميسورى است كه در تحقّق يافتن هدف تكليف مؤثّر است، انجام دادن آن به مقتضاى حكمت، واجب و ضرورى مى‌باشد.

  محقق طوسى، در عبارتى كوتاه، در اين باره گفته است: «واللطف واجب ليحصل الغرض به؛ لطف، واجب است تا به سبب آن، غرض از تكليف حاصل شود.

  ابن ميثم بحرانى، برهان حكمت بر وجوب لطف را به صورت مشروح تقرير كرده و چنين گفته است:

  اگر اخلال به لطف، جايز باشد، هر گاه فاعل حكيم، آن را انجام ندهد، غرض خود را نقض كرده است، ولى نقض غرض بر حكيم محال است. پس اخلال به لطف نيز محال خواهد بود. بنابراين، انجام دادن لطف، به مقتضاى حكمت، واجب خواهد بود.

  وى، سپس در تبيين اين كه چرا انجام ندادن لطف، مستلزم نقض غرض خواهد بود گفته است:

  خداوند، از مكلّف خواسته است كه طاعت را بر گزيند. بنابراين، هر گاه بداند كه مكلّف، طاعت را انتخاب نخواهد كرد يا به انتخاب آن نزديك نخواهد شد، مگر اين كه فعل خاصّى را در مورد او انجام دهد - با اين فرض كه نه انجام دادن آن فعل بر خداوند مشقّت دارد و نه موجب نقص و عيب خواهد بود - به مقتضاى حكمت، انجام دادن آن فعل، واجب خواهد بود، زيرا، انجام ندادن آن، در فرض مزبور، كاشف از آن است كه خداوند، طاعت را از مكلّف نخواسته است. در مقام تمثيل، همانند اين است كه فردى، واقعاً مى‌خواهد كه شخصى در مجلس ميهمانى او حضور يابد و مى‌داند كه تا مراسم و تشريفات خاصّى انجام ندهد، وى به مجلس ميهمانى او حاضر نخواهد شد و از طرفى انجام دادن آن تشريفات، نه براى او دشوار است و نه موجب نقص و عيبى خواهد بود. در اين صورت اگر آن عمل خاصّ را انجام ندهد، نقض غرض محسوب خواهد شد. از نظر عقلاء، نقض غرض، سفيهانه است و مخالف حكمت به شمار مى‌رود و چنين كارى بر خداوند متعال، محال است.(129)

  اين استدلال، به گونه‌هاى ديگرى نيز تقرير شده است كه براى رعايت اختصار، از نقل آنها صرف نظر مى‌كنيم.(130) يكى از محققان در تبيين وجوب لطف سخنى دارد كه نقل آن را در اين جا مناسب مى‌دانيم:

  درباره تشريع تكاليف دينى، سه فرض متصوّر است:

  1. خداوند، تكاليف را تشريع و به مكلّفان ابلاغ كند و مقدمات و ابزار لازم براى انجام دادن آنها را در اختيار آنان قرار دهد؛ به گونه‌اى كه قدرت بر انجام دادن تكاليف را داشته باشند.

  2. علاوه بر آنچه بيان گرديد، مكلّفان را در شرايطى قرار دهد كه جز انجام دادن تكاليف، راهى نداشته باشند؛ يعنى مجبور به انجام تكليف گردند.

  3. گذشته از ابلاغ تكاليف به افراد و متمكّن ساختن آنان بر انجام دادن تكاليف، بدون آن كه آنان را مجبور سازد، كارهايى را انجام دهد كه در رغبت و اشتياق آنان به رعايت تكاليف الهى مؤثّر باشد؛ مانند اين كه بر انجام دادن تكاليف، وعده پاداش فراوان دهد يا آنان را بر مخالفت با تكاليف، به كيفرهاى سخت اخروى بيم دهد يا مجازات‌هاى جانى ومالى دنيوى را مقرّر كند.

 فرض دوم، از نظر عقل مردود است، زيرا ، با فلسفه تكليف كه آزمايش انسان‌ها و شكوفا شدن استعدادهاى معنوى آنان است، منافات دارد، فرض نخست نيز با جود و كرم الهى و نيز با حكمت خداوند سازگارى ندارد.( زيرا مقتضاى جود و كرم خداوند اين است كه زمينه‌هاى هدايت آنها را در حد عالى فراهم سازد. چنان كه مقتضاى حكمت خداوند اين است كه آنچه را كه در تحقق غرض از آفرينش انسان و فلسفه تكليف مؤثر است؛ محقق سازد. به شرط اين كه به حد اجبار نرسد و با ديگر قوانين حكيمانه الهى منافات نداشته باشد.) بنابراين، فرض درست، همان فرض سوم است كه مقتضاى قاعده لطف است.(132) »[3]

مصادیق و روش های لطف

 اصطلاح لطف و همچنین محتوا و تکیه گاه این قاعده، در روایات بیان شده است. از جمله آنها در باب حجت کتاب کافی و عیون اخبار الرضا (ع) می باشد .

 نکته قابل توجه درباره این قاعده آن است که آنچه عقل می تواند در این باره درک نماید اصل قاعده لطف و کلی آن است . جزئیات و مصادیق لطف را عقل ما نمی تواند درک کند. اینکه آیا این مورد لطف است یا نه عقل نمی تواند به صورت صد در صد به آن دست یابد.

 بنابراین در دفاع از این قاعده باید میان مصداق ها و کلی این قاعده تفکیک نمود. در مصادیق نیز برخی روشن و بین است و برخی غیر بین . اینکه نبوت مصداق لطف است روشن است اما اینکه مال و منال مصداق لطف برای فردی است یا نه ، نمی توانیم به آن دست یابیم .

 برخی گفته اند مگر ما به همه اغراض و اسرار الهی علم داریم . تا لطف را شناسایی کنیم چه بسا امری باشد که جانشین این امر است؟

 در پاسخ ،‌ سوال می کنیم آن چیز دیگری که جانشین این امر می شود چیست ؟ چند فرض می تواند متصور باشد: 1- یا در حد این امر است 2- یا پایین تر است 3- یا معد و مکمل می باشد 4- یا مزاحم است . قرآن کریم مساله عبادت را مطرح نموده که چیزی نمی تواند جای آن را بگیرد. با اینکه پیامبر اکرم (ص) گل هستی می باشد اما ما دائما در نماز می گوییم «اشهد ان محمدا عبده و رسوله » هر چه شما بگوید که بخواهد جای عبادت را بگیرد یا مقدمه آن است یا مزاحم که باید برداشته شود .

داعی بر داعی

 اگر قصد قربت در عبادت نباشد ،‌آن عبادت باطل است. اما امری است به نام داعی بر داعی که حکم متفاوتی دارد . مثال مشهوری در این باب زده می شود. می گویند اگر دو مسجد و دو امامت جماعت باشد که یکی از آنها پذیرایی می نمایند . اگر فردی به مسجدی که پذیرایی می کنند برود آیا نمازش باطل است یا نه ؟ در اینجا از باب داعی بر داعی عمل صحیح می باشد. زیرا داعی او رسیدن به ثواب است . اینکه به این مسجد می آید به قصد پذیرایی است اما وقتی می خواهد نماز بخواند برای خدا می خواند . این را داعی بر داعی گویند.

 گفته نشود عبادت باید به قصد عبادت خوانده شود نه به خاطر شوق برای رسیدن به بهشت و ترس از دوزخ . زیرا هر چند این امر درست است اما مانند حضرت امیرالمومنین (ع) که عبادت را به این قصد می خواندند کم هستند . نوع مردم چنین هستند که اگر این ثواب ها و هشدار ها نباشد ، عبادات را انجام نمی دهند. البته افرادی که به این انگیزه ها عبادت می کنند ، کم کم شیرینی عبادت را می یابند و لذت سخن گفتن را با خداوند را درک می کند و به تدریج به آن مرتبه هم دست می یابند .

تطبیق قاعده لطف بر قاعده امامت

 در این باره عبارت متکلمین را به سه دسته می توان تقسیم نمود:

امامت لطف است در تکلیف عقلی امامت لطف است در تکلیف شرعی امامت لطف است و نسبت به تکالیف شرعی و عقلی لابشرط است .

 « متكلمان اماميه، بالاتفاق، بر اين عقيده‌اند كه امامت، از مصاديق لطف خداوند است و چون لطف، به مقتضاى حكمت الهى، واجب است. امامت نيز واجب است. از طرفى، لطف امامت، فعل مستقيم خداوند است.(134) از اين نظر، وجوب امامت، همانند وجوب نبوّت است.

  بنابراين، در اين جا دو مدّعا مطرح است:

  يكى اين كه امامت لطف است؛

  ديگر اين كه امامت، لطفى است كه فعل مستقيم خداوند است و تعيين امام بايد از جانب خداوند انجام گيرد.

  آنچه اينك در پى تبيين آن هستيم، همانا، مطلب نخست است؛ يعنى تبيين اين كه امامت، لطف خداوند در حقّ مكلّفان است. از آن جا كه موضوع لطف، تكليف است و تكليف به عقلى و شرعى (وحيانى) تقسيم مى‌شود، لطف بودن امامت را مى‌توان هم نسبت به تكاليف عقلى تبيين كرد و هم نسبت به تكاليف شرعى.

  اين تقريرها و تبيين‌ها، در كلمات متكلمان اماميه يافت مى‌شود. سيد مرتضى، در تبيين لطف بودن امامت چنين گفته است:

  ما، امامت و رهبرى را به دو شرط لازم مى‌دانيم:

  يكى اين كه تكاليف عقلى وجود داشته باشد؛

  ديگر اين كه مكلّفان معصوم نباشند.

  هر گاه هر دو شرط يا يكى از آن دو، منتفى شود، امامت و رهبرى لازم نخواهد بود. دليل بر وجوب امامت و رهبرى، با توجه به دو شرط ياد شده، اين است كه هر انسان عاقلى كه با عرف و سيره عقلا آشنايى داشته باشد، اين مطلب را به روشنى تصديق مى‌كند كه هر گاه در جامعه‌اى، رهبرى با كفايت و با تدبير باشد كه از ظلم و تباهى جلوگيرى و از عدالت و فضيلت دفاع كند، شرايط اجتماعى براى بسط فضائل و ارزش‌ها فراهم‌تر خواهد بود و مردم از ستم گرى و پليدى دورى مى‌گزينند و يا در اجتناب از پليدى و تبه كارى، نسبت به وقتى كه چنين رهبرى در بين آنان نباشد، وضعيت مناسب‌ترى دارند. اين، چيزى جز لطف نيست، زيرا لطف، چيزى است كه با تحقّق آن، مكلّفان به طاعت و فضيلت رو مى‌آورند و از پليدى و تباهى دورى مى‌گزينند و يا اين كه در شرايط مناسب‌ترى قرار مى‌گيرند.

  بنابراين امامت و رهبرى، در حقّ مكلّفان، لطف است، زيرا آنان را به انجام دادن واجبات عقلى و ترك قبايح بر مى‌انگيزد و مقتضاى حكمت الهى، اين است كه مكلّفان را از آن محروم نسازد.

  اين مطلب، از بديهيات عقلى است و اگر كسى آن را انكار كند، چونان فردى است كه منكر بديهيات شود و شايستگى بحث و گفت و گوى علمى را از دست خواهد داد.(135)»[4]

دلیل عقلی بر لطف بودن وجود امام

 آیا اگر در جامعه بشری، رهبری با فضیلت، کفایت و صفات الهی و ارزشی باشد، ‌این جامعه شرایط و زمینه عبادت و بندگی و ارزش مداری را دارد یا اگر چنین فردی نباشد ؟ عقل صورت اول را بر می گزیند . آیا انصافا اگر چنین باشد شرایط برای اجرای ارزش های انسانی بیشتر نیست ؟ این مطلب در این حد بدیهی و مورد قبول همگان می باشد .

 بیان مساله به این صورت است که در درجه اول می گوییم که ما تکالیف عقلیه ای مانند عدالت ، ‌امامت دار بودن ، رعایت حقوق دیگران ،‌ پرهیز از ظلم و مانند آن داریم. سپس می یابیم که وجود پیشوای با فضیلت و کفایت و درایت، زمینه ساز اقبال مردم به تکالیف عقلیه است و نبود آن نتیجه عکس دارد . به عبارت دیگر چنین فرضی مقرب الی الطاعه و مبعد عن المعصیه است . پس وجود امام لطف است .

 شکل قیاس استثنایی استدلال چنین است :

 وجود امام مصداق مقرب الی الطاعه و مبعد عن المعصیه است

 آنچه مقرب الی الطاعه و مبعد عن المعصیه است لطف است .

 در نتیجه وجود امام لطف است .

 شیخ طوسی و برخی دیگر از متکلمان نیز همین گونه استدلال را بیان داشته است . ایشان گفته اند:

 « دليل بر وجوب امامت و رهبرى، اين است كه امامت، در حق واجبات عقلى، لطف است، زيرا اين حقيقت بر همگان معلوم است كه انسان‌هايى كه معصوم نيستند، هر گاه رهبرى با كفايت نداشته باشند كه معاندان و ستم كاران را تنبيه و تأديب كند و از ضعيفان و مظلومان دفاع كند، شر و فساد در ميان آنان گسترش خواهد يافت، ولى هر گاه رهبرى با اين ويژگى‌ها داشته باشند، وضعيت آنان بر عكس خواهد بود و خير و صلاح، در آن جامعه گسترش مى‌يابد و شر و فساد محدود مى‌گردد.

  علم به اين مطلب، از بديهيات است كه بر هيچ انسان عاقلى پوشيده نيست و هر كس آن را انكار كند، شايسته‌ى بحث و گفت و گوى علمى نخواهد بود.(136)

  ابن ميثم بحرانى، برهان لطف وجوب امامت را با توجه به تكاليف شرعى تقرير كرده و گفته است:

  إنّ نصب الإمام لطف من فعل اللَّه تعالى فى أداء الواجبات الشرعيّة التكليفية، وكلّ لطفٍ بالصفة المذكورة فواجب فى حكمة اللَّه تعالى أن يفعله مادام التكليف بالملطوف فيه قائماً. فنصب الإمام المذكور واجب من اللَّه فى كلِّ زمان التكليف؛(137)

  نصب امام، لطفى است از جانب خداوند در انجام دادن واجبات و تكاليف شرعى و انجام دادن هر لطفى با ويژگى ياد شده، به مقتضاى حكمت الهى، واجب است. پس نصب امام از جانب خداوند تا وقتى كه تكليف باقى است، واجب است.

  ابن ميثم لطف بودن نصب امام نسبت به تكاليف شرعى را امر بديهى دانسته است؛ يعنى مطالعه جوامع بشرى و حالات مكلّفان، گوياى اين واقعيت است كه هر گاه رهبرى با كفايت و عادل، رهبرى آنان را بر عهده داشته باشد، نسبت به رعايت واجبات و محرّمات الهى، وضعيت مناسب‌ترى خواهندداشت و اگر چنين رهبرى در ميان آنان نباشد، شرايط، بر عكس خواهد بود. بدين جهت، در لطف بودن نصب امام عادل و با كفايت براى مكلّفان، جاى هيچ ترديدى وجود ندارد.

  برخى از متكلمان اماميه، بدون نام بردن از تكليف عقلى يا شرعى به تبيين لطف بودن وجود امام و رهبر عادل و با كفايت پرداخته و يادآور شده‌اند كه وجود چنين پيشوايى در جامعه بشرى، نقشى مؤثّر و تعيين كننده در گسترش خير و صلاح دارد؛ چنان كه فقدان چنين پيشوايى، زمينه ساز گسترش فساد و تباهى در جوامع بشرى خواهد بود.

  ابوالصلاح حلبى، سديد الدين حمّصى، علامه حلّى و فاضل مقداد چنين روشى را برگزيده‌اند.(138) »[5]

رحمت و لطف الهی نسبت به بندگان

 در انجام تکالیف الهی اصلا ضرری متصور نیست و همه آن سود است زیرا منافع آن بسیار زیاد می باشد و اصلا قابل مقایسه با منافع دنیوی نیست. لذا در مورد مثال مهمانی چه بسا مسائلی باشد مانند اینکه اصرار بر میهمانی به ضرر فرد باشد؛ اما در مساله دعوت الهی دیگر این امور نیست. بالاتر از آنچه خداوند به انسان می دهد هیچ چیز دیگری نیست .

 آنچه مطلوب خداوند است عبادت و بندگی است « الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ »[6] لذا پیامبر را نیز ارسال می نماید و زمینه را برای این امر فراهم می کند . همچنین شوق نسبت به بهشت و زجر نسبت به جهنم ایجاد می نماید. اساسا فاعل حکیم برای رسیدن به هدفی که اراده جدی نسبت به آن دارد ، به حداقل بسنده نمی کند. خدای متعال نیز به صورت حداکثری عمل می نماید و می خواهد باران رحمت خویش را بر بندگان نازل نماید و لذا نباید با انسان قیاس شود. « يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه‌»[7]

 بنای خدا بر این است که انسان در رنج ها و مشقت ها قرار گیرد تا به کمال برسد. این گونه نیست که خداوند مخلوقات خود را بیهوده به بهشت ببرد . « * أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ(1) وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ(2)الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَكَ(3) وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ(4)فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا(5)إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا(6)فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ(7) وَ إِلىَ‌ رَبِّكَ فَارْغَب(8)» حضرت امیرالمومنین (ع) می فرماید « فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَال‌»[8] این گونه نیست که بخواهد تنبل پروری نماید. لذا لطف الهی به حد اجبار نمی رسد .

نكته:

 کسانی که لطف امامت را بر اساس تکلیف عقلی تقریر نموده اند، امامت را در معنای عام آن تصویر نموده اند که شامل نبوت و امامت به معنای خاص می شود. و کسانی که لطف امامت را بر اساس تکلیف شرعی تقریر نموده اند، امامت را به معنای خاص آن در نظر گرفته اند . زیرا تکلیف شرعی متوقف بر نبوت است .

 مرحوم مرتضی سخن روشنی دارند؛ می فرماید :

  لافرق بين أن يكون الرئيس الّذى أوجبناه منبئاً يوحى إليه و متحملاً شريعةً و بين أن لايكون كذلك ... لإنا إنّما نوجب الرئاسة المطلقة؛(139)

  در مورد پيشوايى كه ما آن را واجب مى‌دانيم، فرقى نمى‌كند كه به وى وحى شود و صاحب شريعتى باشد يا چنين نباشد.

  ابوالصلاح حلبى نيز مسئله وجوب رهبر در جامعه بشرى را كه لطف خداوند در حقّ مكلّفان به شمار مى‌رود، قبل از بحث نبوّت مطرح كرده است. وى، آن گاه به بيان شرايط چنين رهبرى پرداخته و سپس از نبوت و امامت به عنوان دو مصداق آن ياد كرده و گفته است:

  و هذه الرئاسة قد تكون نبوةً و كلُّ نبىٍّ رسولٌ و امام إذا كان رئيساً و قد يكون امامةً ليست بنبوّة؛(140)

  اين رهبرى كه مصداق لطف و حكمت الهى است، گاهى در قالب نبوّت است و هر پيامبرى كه عهده دار رهبرى جامعه‌ى بشرى است، رسول و امام است و گاهى به صورت امامت است؛ بدون اين كه داراى مقام نبوّت باشد.

  با توجه به نكته ياد شده، روشن مى‌شود كه تكليف مورد نظر در اين بحث كه امامت به عنوان لطف نسبت به آن به شمار مى‌رود، همان تكليف عقلى است. آرى، تكليف در خصوص امامت به معناى خاصّ آن، مى‌تواند عقلى يا شرعى باشد؛ يعنى امامت، هم لطف است نسبت به تكاليف عقلى و هم لطف است نسبت به تكاليف شرعى (وحيانى). »[9]

 سپس نوبت به بررسی اشکالات می رسد که در جلسه بعد بیان می شود .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

( تقریرات و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )

[1] امامت در بینش اسلامی ، ص 68

[2] امامت در بینش اسلامی ، ص 69

[3] امامت ، ص 70 و 71

[4] امامت ، ص 74 و 75

[5] امامت ، ص 75 و 76

[6] سوره ملک ،

[7] مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 99

[8] نهج البلاغه

[9] امامت ، ص 77-78

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo