< فهرست دروس

درس امامت استاد ربانی

جلسه 11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : عصمت امام از دیدگاه عقل و وحی
 موضوع بحث بررسی عصمت امام از دیدگاه عقل و وحی است . این بحث از مهمترین مباحث امامت از دیدگاه شیعه است. و شاخص و متمایز کننده میان مذهب شیعه و غیر آن است .
 قلمرو عصمت
 یکی از مباحثی که در عصمت مطرح است قلمرو عصمت است.عصمت دارای دو قلمرو عملی و عملی است که برای هر کدام بخش هایی وجود دارد:
 :: قلمرو عصمت عملی :
  1. معصوم هرگز ترک واجب نمی کند و مرتکب حرام نمی شود .
  2. در مقام بالاتر ترک مستحب نمی کند و مکروه انجام نمی دهد .
 اینها مربوط به عصمت عملی است . بخش دیگر عصمت عصمت علمی است که دارای مراتبی است و باید بررسی شود وقتی عصمت گفته می شود همه مراتب آن را در بر می گیرد یا نه ؟
 :: قلمرو عصمت علمی:
  1. عصمت علمی عبارت است از اینکه امام در معارف دینی مرتکب خطا و اشتباه نمی شود زیرا می خواهد مردم را راهنمایی نماید .
  2. مرحله بالاتر اینکه در تشخیص مصالح و مفاسد امور اجتماعی و سیاسی مردم نیز معصوم است . تشخیص های او در رهبری علمی کامل و درست است .
  3. مرحله دیگر این است که در شناخت موضوعاتی که احکام بر آنها مترتب می شود آگاه است و در این زمینه خطا نمی کند . مثلا در تشخیص اینکه آیا این مایع آب است یا شراب ، موضوع را می داند. و یا می داند فرد مقروض چقدر قرض بر عهده دارد .
  4. عصمت در امور عادی و معمولی زندگی، مانند آنچه برای خانواده و همسر خویش تهیه می کند . آیا در این امور نیز نسیان خطا نمی کند؟
  5. عصمت در شناخت عالم طبیعت یا شناخت مسائل تاریخی و گزارشهای تاریخی . آیا توصیف او از پدیده های طبیعی و یا گزارش های تاریخی نیز معصومانه است یا نه؟ مانند تشخیص داروهایی گیاهان و دواها .
 امروزه این بخش از عصمت هم مبتلا به است . سروش می گوید پیامبر (ص) در بیان معارف و احکام معصوم بوده و خطا نمی کرده اما در مسائل مربوط به طبیعت و تاریخ علم، پیامبر فردی عادی و مانند مردم عصر خود می باشد .
 این ها طرح مساله است؛ در کتب ما نه در باب نبوت و نه امامت، این بحث به این گستردگی بیان نشده است و بیشتر به عصمت عملی پرداخته شده است . لذا در تعریف عصمت گفته اند: عصمت عبارت است از ملکه اجتناب از گناه . برخی نیز اجتناب از خطا و ذنب را ضمینه نموده اند تا مباحث معرفتی ، آن مقداری که در باب امامت ضروری است را نیز شامل شود. اما در برابر ما کسانی قرار دارند که عصمت را برای امام قائل نیستند و امام را فردی عادی می دانند. لذا ما باید برای ضرورت عصمت در امام دلیل اقامه کنیم .
 در باب عصمت هم دلیل عقلی وجود دارد و هم لفظی. در مورد قلمرو این ادله باید دانست دلیل عقلی تابع ملاک خود است و به مقدار ملاک خود باید به آن تکیه نمود اما دلیل لفظی همه موارد عصمت را شامل می شود مگر آنچه با دلیل خارج می شود .
 آنچه الان در میز مذاکره میان اهل سنت و شیعه قرار دارد، عصمت علمیه است آنهم حداقل آن که عمل خطا ناپذیر به احکام و معارف دینی است. این بحث از نظر گفتمان با اهل سنت مهم و چالشی است و این بحث اساس مذهب شیعه می باشد و فارق بین ما و غیر شیعه است .
 میزان اقتضای ادله
 نکته دیگری که مورد توجه است میزان اقتضای ادله گوناگون است. دلیل عقلی از منظر عقل فلسفی چقدر اقتضا می کند؟ از منظر عقل کلامی چه اقتضایی دارد ؟ دلیل نقلی از منظر کتاب و سنت چقدر اقتضا می کند؟ آیا دقت عقل کلامی کمتر است ؟ خیر چنین نیست زیرا عقل، عقل است و دقیق است برخی بی گدار به آب می زنند و بحث را خراب می کنند . خواجه نصیر الدین انسان دقیق و عمیقی است کلامی بحث می کند دقیق است فلسفی نیز بحث می کند دقیق است. تفاوت بحث فلسفی و کلامی در متدلوژی و روش آن است. مثلا کسی که از منظر فلسفی در مورد نبوت بحث می کند به اغراض آن کاری ندارد او وقتی می خواهد از منظر فلسفی به بحث امامت بپردازد از منظر نفس شناسی بحث می کند. ملاصدرا گاه از منظر غایت شناسی به بحث امامت می پردازد در این صورت بحث او کلامی است و گاه از منظر نفس شناسی که در این صورت بحث او فلسفی است . نتیجه این دو بحث ممکن است از حیث قلمرو متفاوت باشد اما از نظر ارزش، تفاوتی نمی کند . بحث نقلی هم دارای قلمرو دیگری است . مباحث را از چند طریق می توان مورد بررسی قرار داد، در مورد عصمت هم همین گونه است .
 نگاهی کوتاه به شخصیت سید مرتضی
 سید مرتضی شخصیت برجسته و ذو فنونی است. ابوالعلی که فردی مادی مسلک بود با ایشان ملاقاتی داشت . از او پرسیدند سید را چگونه یافتی ؟ گفت « لو جئته لرایت الناس فی رجل و الارض فی دار و الدهر فی ساعه » . کسی است که در وصیت خود فرمود نماز های مرا دوباره بخوانید . سوال شد شما که نماز ها را با حال خاصی می خواندید . فرمود به همین خاطر می گویم آنها قضا شود زیرا در حال نماز به وجد می آمدم و می ترسم این وجد و شادمانی ها باعث بطلان نمازم شده باشد . سید مرتضی از کسانی است که مذهب را حفظ نمود.
 ایشان از منظر غایت شناختی در مورد عصمت امام می گوید: امام باید معصوم باشد. غرض از نیاز مردم به امام چیست؟ غرض آن است که مردم مکلف به تکالیف شرعی هستند و خطا پذیر هستند. بنابراین امام برای این گونه مکلفین لازم است . حال اگر خود امام نیز این گونه باشد یعنی مکلف و در عین حال خطا پذیر باشد، باز ملاک نیاز به امام در او نیز هست. حکم عقلی نیز تابع ملاک است . هر جا ملاک بیاید حکم هم همراه آن خواهد آمد . این سیر ادامه خواهد داشت تا به امام معصوم برسد و الا تسلسل لازم می آید .
 اگر امام مانند سایرین خطا کار باشد ملاک نیاز به امام در او نیز می آید . افراد خطا کار نیازمند امامی در امر هدایت هستند . این استدلال از قبیل ، قیاس استثنایی است که صورت آن اینگونه است « لو لم یکن الامام معصوما لزم التسلسل و التسلسل باطل ، فالمقدم مثله ».
 به بیان دیگر در اینجا یک سوال اصلی وجود دارد و آن اینکه بعد از اثبات ضروری بودن وجود امام ( این بحث قبلا ثابت شده است و فرض این است که طرف مقابل پذیرفته است ) سوال می شود ملاک و معیار نیزا مردم به امام چیست ؟مسلما علت نیاز آنها معصوم نبودن در حوزه نظر و عمل است . خطا پذیر بودن ملاک نیاز به امام است . حال در صورتی که خود امام نیز خطا پذیر باشد، این ملاک در او نیز خواهد بود و او نیز نیازمند امام دیگری خواهد بود. آن امام دیگر نیز همین گونه . این سیر آن گاه متوقف می شود که به امام معصوم برسیم .
 سید مرتضی می فرماید این برهان ، محکم ترین و استوارترین دلیل عقلی بر عصمت امام می باشد .
 نکته قابل توجه دیگر اینکه در هر بحثی باید مقتضای حکم اولیه را بدست آوریم سپس ببینیم اگر مشکل خارجی در جایی مانعی ایجاد کرده چه باید کرد؟ اگر مشکل ایجاد شده در حد محذور است باید کوتاه آمد زیرا از باب ضرورت است . همیشه قاعده ثانوی بعد از قاعده اولی است .
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی
  دلايل عقلى عصمت امام
  1. برهان امتناع تسلسل
  مهم‌ترين برهان عقلى بر لزوم عصمت امام، برهان امتناع تسلسل است. شكل منطقى اين برهان در قالب قياس استثنايى بدين صورت است: اگر امام معصوم نباشد، وجود امامان غير متناهى يا تسلسل در امامت لازم خواهد آمد. لازم، به حكم عقل محال و باطل است. پس ملزوم نيز محال و باطل خواهد بود. در نتيجه امام بايد معصوم باشد.
  منتج بودن قياس استثنايى مزبور به دو چيز بستگى دارد: يكى، درستى ملازمه وديگرى، نادرستى لازم. نادرستى لازم ترديدناپذير است، زيرا وجود امام در هر زمانى محدود است. به عبارت ديگر، فرض امامان غير متناهى در زمان محدود، تناقض آلود است و امتناع تناقض از بنيادى‌ترين بديهيات عقلى است. بنابراين، آنچه در اين استدلال به تبيين و اثبات نياز دارد، درستى ملازمه است؛ يعنى اثبات اين نكته كه چرا در فرض معصوم نبودن امام. وجود امامان غير متناهى لازم مى‌آيد.
  براى تبيين ملازمه بايد علت نيازمندى جامعه دينى به امام، مورد توجه قرار گيرد كه اين مطلب در باب وجوب امامت و فلسفه آن بررسى شد. براى علت وجوب امامت، وجوه گوناگونى بيان شده است. يكى از اين وجوه كه متكلمان اماميه بسيار بدان پرداخته‌اند اين است كه امام، لطفى در حق مكلفان است؛ يعنى وجود امام در جامعه باعث مى‌شود كه مكلفان نسبت به انجام تكاليف عقلى و شرعى خويش توجه بيشترى داشته باشند. در نتيجه به انجام طاعات رغبت كنند و از ارتكاب گناهان دورى گزينند. با اين تحليل روشن مى‌شود كه لطف بودن امام در حق افراد جامعه مبتنى بر دو مطلب است:
  الف) مكلف بودن افراد؛
  ب) خطاپذيرى يا معصوم نبودن آنان.
  در درستى اين دو مطلب كم‌ترين ترديدى راه ندارد. بنابراين، ملاك نيازمندى افراد جامعه به امام، مكلف بودن و معصوم نبودن آنان است. در اين كه امام، هم چون ديگر افراد مكلّف است، سخنى نيست. پس اگر او معصوم نباشد، ملاك نيازمندى به امام در او نيز موجود است و امام نيز به امام ديگرى نياز دارد. اين سخن درباره امامِ امام و هر امام ديگرى كه معصوم نباشد نيز جارى خواهد بود، در نتيجه اگر امام معصوم، نباشد، بايد در يك زمان امامان نامتناهى وجود داشته باشند. اين محال است.
  اين استدلال در بيشتر كتاب‌هاى متكلمان اماميه يافت مى‌شود. سيد مرتضى آن را استوارترين دليل عقلى بر لزوم عصمت امام دانسته است.(442)
  خواجه نصير الدين طوسى با عبارتى كوتاه به اين استدلال اشاره كرده و گفته است: «و امتناع التسلسل يوجب عصمته؛(443) امتناع تسلسل موجب اين است كه امام معصوم باشد. ابوالصلاح حلبى(444)، سديد الدين حمّصى(445)، ابن ميثم بحرانى(446)، علامه حلّى(447)، فاضل مقداد(448)، برهان امتناع تسلسل را بر لزوم عصمت امام بيان كرده‌اند.
  براى آگاهى خوانندگان گرامى متن عبارت علامه حلّى را از كتاب كشف المراد نقل مى‌كنيم:
  إنّ الإمام لو لم يكن معصوما لزم التسلسل، و التالى باطل، فالمقدم مثله، بيان الشرطية أنّ المقتضى لوجوب نصب الإمام هو تجويز الخطأ على الرعية، فلو كان هذا المقتضى ثابتا فى حقّ الإمام وجب أن يكون له إمام آخر و يتسلسل أو ينتهى الى إمام لايجوز عليه الخطأ، فيكون هو الإمام الأصلى؛
  اگر امام معصوم نباشد، تسلسل لازم مى‌آيد. تالى باطل است. پس مقدم نيز باطل است. بيان شرطيه (ملازمه) اين است كه مقتضى وجوب نصب امام، جايز الخطا بودن مكلفان است. هر گاه اين مقتضى درباره امام هم ثابت باشد، بايد او هم امام ديگرى داشته باشد و اين مطلب يا به صورت غير متناهى ادامه مى‌يابد يا به امامى منتهى مى‌شود كه خطاپذير نيست و او امام اصلى براى عموم مكلفان است.
  بررسى اشكال‌ها
  بر اين استدلال اشكال‌هايى وارد شده است كه لازم است آنها را بررسى كنيم:
  اشكال اول
 [عبد الجبار معتزلی می گوید در استدلال بدون اینکه از جواز خطا سخن بگوییم ، وجوب امامت را ثابت می کنیم و در این صورت دلیل شما به کنار می رود . از جمله آنها اقامه حدود و حفظ کیان اسلامی است. تفتازانی در این باره گفته است « إنّ الشارع أمَرَ بإقامة الحدود و سدّ الثغور و تجهيز الجيوش للجهاد و كثيرٍ من الأمور المتعلّقة بحفظ النظام و حماية بيضة الإسلام، ممّا لايتم إلاّ بالإمام، و ما لا يتمّ الواجب المطلق إلاّ به و كان مقدوراً، فهو واجبٌ » این امور بدون امام نمی شود . ]
 فلسفه وجوب امامت و دليل نياز امت به امام، آن چيزى نيست كه در استدلال بيان شده است (خطاپذيرى و معصوم نبودن مكلفان). بلكه فلسفه‌اش اين است كه اگر امّت بدون امام باشد، احكام و حدود الهى اجرا نمى‌شود و از كيان امت اسلامى در برابر هجوم دشمنان دفاع نخواهد شد. در نتيجه ضررها و مفاسد بزرگى بر جامعه وارد خواهد شد و چون دفع اين گونه ضررها و مفاسد، هر چند احتمالى يا ظنى باشد، از نظر شرع واجب است؛ امامت نيز واجب خواهد بود. [1] از سوى ديگر، براى دفع اين گونه ضررها، معصوم بودن امام لازم نيست. بلكه علم، اجتهاد، عدالت و حسن اعتقاد او كافى است. اصولاً، انسان معصوم نيز از خطاپذيرى مصون نيست، زيرا او نيز مانند ديگران مكلف است و مشمول امتحان الهى است. گذشته از اين، بر فرض كه ضررهاى ياد شده با وجود امام غير معصوم دفع نشود، مشكلى پيش نخواهد آمد، زيرا امت اسلامى كه بهترين امتها است و نيز علماى شريعت، مانع و دافع ضررها و مفاسد ياد شده خواهند بود. [2]
 [ نکته: امت اسلامی آن گاه بهترین امتها است که معصومین در میان آنها باشد . اینکه قرآن کریم می فرماید «کنتم خیر امه اخرجت للناس» منظور وجود اولیء الله است . امام صادق (ع)‌فرمودند مراد از این آیه « خیر ائمه» است . این ائمه را اگر از امت برداری دیگر خیریتی در آن نیست . علاوه بر اینکه خیر امت در آیه مشروط بیان شده است و آن وقتی است که آمر به معروف و ناهی از منکر باشد . ]
  ارزيابى
  در اين كه اجراى احكام اسلامى، حدود الهى و دفاع از كيان اسلام و مسلمين از اهداف امامت و وظايف امام است، ترديدى نيست. سخن در اين است كه امور ياد شده، يگانه يا اساسى‌ترين فلسفه امامت نمى‌باشد و در هر حال، اين پرسش هم‌چنان مطرح است كه آيا امت اسلامى به آن دليل كه معصوم است به امام نياز دارد يا به خاطر آن كه غير معصوم است. هر گاه بپذيريم كه اجراى احكام و حدود الهى از اهداف مهم امامت است، به گونه‌اى كه بدون امام، جامعه اسلامى از اين جهت با ضررها و مفاسد عظيمى مواجه مى‌شود [3] ، بى شك مفاسد ياد شده بر معصوم نبودن امت بار مى‌شود. چرا كه اگر عموم مكلفان معصوم باشند، در اجراى احكام الهى كوتاهى نخواهند كرد و زمينه‌اى براى اجراى حدود شرعى فراهم نخواهد شد.
 [سوال ریشه ای و اساسی در این استدلال این است که ملاک و معیار اینکه به امام نیاز است چیست ؟ مردمانی که حد بر آنها اجرا می شود معصوم هستند یا غیر معصوم ؟ در اینجا باید علت را یافت . مسلما مردم معصوم نیستند و به امام نیازمند هستند . ]
 بنابراين، افراد جامعه اسلامى از آن جهت كه معصوم نيستند، به امام نياز دارند. هر گاه امام معصوم نباشد، اين ملاك در او نيز موجود است. پس امام نيز به امام ديگرى نياز دارد. اگر او هم معصوم نباشد، به امام ديگرى نياز دارد و اين امر نهايتى نخواهد داشت، مگر اين كه معصوم بودن امام را بپذيريم.
  سيد مرتضى در پاسخ به اين اشكال گفته است:
  در اين جا دو فرض بيش نيست: فرض اول اين كه نياز به امام در صورتى است كه فرد يا افرادى، مستحق اجراى حدود شرعى باشند. فرض دوم اين كه وجود امام لازم است تا اگر كسى مستحق اجراى حدود شد. امام حدود الهى را اجرا كند. (به عبارت ديگر يا مقصود، فعليت استحقاق اجراى حدود است يا شأنيت استحقاق).
  فرض اول نادرست است، زيرا لازمه آن اين است كه فقط افراد خطاكار و فاسق نيازمند امام باشند؛ در حالى كه وجوب امامت همگانى است. فرض دوم نيز به اعتقاد اماميه باز مى‌گردد، زيرا مفاد آن اين است كه چون افراد جامعه اسلامى جائز الخطا (غير معصوم) اند. بايد در جامعه، امامى باشد تا هر گاه كسى مرتكب خطايى شد كه مستحق اجراى حدود الهى است، امام آن حدود را اجرا كند.(452)
  اين سخن تفتازانى كه مى‌گويد براى جلوگيرى از ضررها و مفاسدى كه به خاطر نبودن امام بر جامعه اسلامى وارد مى‌شود. معصوم بودن امام لازم نيست بلكه علم و عدالت و حسن اعتقاد امام كافى است، پاسخ‌گوى اشكال تسلسل نيست، زيرا در فرض معصوم نبودن امام، احتمال اين كه او نيز مرتكب گناهى شود كه مستحق اجراى حدود الهى باشد وجود دارد و چنان كه گذشت، ملاك نياز به امام همين احتمال يا شأنيت استحقاق اجراى حدود است، نه استحقاق آن به صورت بالفعل. در اين صورت، امام نيز به امام ديگرى نياز دارد و تسلسل پيش مى‌آيد.
  اما اين سخن وى كه معصوم نيز جائز الخطاست، چون او نيز مورد تكليف و امتحان الهى است، بسيار شگفت‌آور است، زيرا جواز يا امكان خطا درباره انسان معصوم، جواز و امكان ذاتى است؛ نه جواز و امكان وقوعى. از آن جا كه در معصوم انگيزه گناه وجود ندارد، بلكه عامل بازدارنده از گناه در وى موجود است، سرزدن گناه از او، وقوع معلول بدون علت تامه است كه محال است. بنابراين، تفتازانى امكان ذاتى را با امكان وقوعى خلط كرده است.
 [ بله کار نفس، اماره به سوء است اما اگر ویژگی عصمت بیاید جلوی آن را می گیرد . از پیامبر اکرم (ص) سوال شد آیا شما نیز شیطانی دارید فرمودند آری اما شیطان من تسلیم من است . امام راحل در تفسیر آیه «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‌ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا » [4] این روایت را بیان داشتند که از پیامبر اکرم (ص) سوال شد آیا شما هم وارد جهنم می شوید؟ حضرت فرمودند « جزناها و هی خامده » ما هم از جهنم گذر می کنیم اما خاموش است . امام راحل فرمود جهنم نتیجه شهوت و نفس پرستی انسان است حال کسی که امیر بر نفس اش است آن جهنم خاموش است. لذا معصومین نیز به لحاظ ذاتشان بشر هستند و مراتبی از عصمت را باید کسب نمایند . ]
  سخن پايانى تفتازانى نيز بى پايه است، زيرا اگر امت اسلامى يا علماى شريعت براى دفع ضررهاى ناشى از نبودن امام كافى مى‌بود. اصولاً امامت واجب نمى‌شد. اين در حالى است كه مهم‌ترين دليل وى و ديگر دانشمندان اهل سنت بر وجوب امامت اين است كه اگر امام نباشد، براى جامعه اسلامى ضررها و مفاسد مهمى پيش خواهد آمد و چون دفع اين گونه ضررها و مفاسد در شريعت اسلام واجب است، پس نصب امام نيز واجب است. اصولاً اجراى حدود الهى توسط امت يا علماى اسلامى امكان‌پذير نيست وبه هرج و مرج مى‌انجامد و «امامت» يگانه دستگاه لازم براى تحقق بخشيدن به هدف مزبور است.
  سيف الدين آمدى در تبيين وجوب وجود امام در بين امت اسلامى گفته است:
  مى‌دانيم كه مقصود شارع از اوامر و نواهى، تشريع حدود و قصاص و احكام مربوط به معاملات و زناشويى و احكام جهاد و برپايى شعائر اسلامى در اعياد و جمعه‌ها، همگى براى اصلاح معاش و معاد مسلمانان بوده است و اين هدف جز با وجود امامى مطاع از جانب شرع كه مسلمانان زمام امور خويش را به دست او بسپارند، تحقق نخواهد يافت. بدين جهت گفته‌اند: «الدين اسٌّ و السلطان حارسٌ؛ دين اساس است و زمام‌دار، نگهبان آن». بر اين اساس، نصب امام از مهم‌ترين مصالح مسلمانان و بزرگ‌ترين اركان دين است.(453)
  تفتازانى نيز آن جا كه دلايل وجوب امامت را آورده است، دليل ياد شده را به عنوان دومين دليل وجوب امامت بر شمرده و گفته است:
  چون شارع به اقامه حدود و حفظ مرزها و آماده بودن سپاه براى جهاد با دشمنان و بسيارى از امور مربوط به حفظ نظام امر كرده است، امورى كه جز با امام، انجام شدنى نيست و از طرفى، آنچه واجب مطلق بدون آن تحقق نمى‌يابد، واجب است. پس وجود امام نيز واجب است.(454)
  اشكال دوم
 [ مستشکل اشکال نقضی وارد می کند و می گوید : اگر عصمت امام لازم است تا اجرای حدود و مانند آن با خلل مواجه نشود این ملاک در والیان نیز می آید و آنان نیز باید معصوم باشند در حالی که شیعه معتقد به عصمت آنان نیست . ]
  اگر امام به خاطر آن كه عهده‌دار اداره جامعه اسلامى ومجرى احكام و حدود الهى است بايد معصوم باشد. حكام و واليان منصوب از سوى او نيز بايد معصوم باشند، زيرا آنان نيز به نمايندگى از امام عهده‌دار امور مزبورند. ولى اماميه به چنين لازمى ملتزم نيست و بطلان لازم، دليل بر نادرستى ملزوم است. امام الحرمين جوينى در اين باره گفته است: «كل ما يحاولون به اثبات عصمة الإمام يلزمهم عصمة ولاته و قضاته و جباته للأخرجة» ؛ [5] لازمه آنچه اماميه با آن عصمت امام را اثبات مى‌كند اين است كه عصمت واليان، قضات و گردآورندگان خراج از سوى او را هم اثبات كند.
  پيش از وى، ابوبكر باقلانى نيز به گونه‌اى اين اشكال را يادآور شده است. وى گفته است: «همان گونه كه لازم نيست امير سپاه، قاضى، گردآورنده خراج و صدقات از جانب امام معصوم باشند، معصوم بودن امام نيز لازم نيست، زيرا او در اين گونه امور وظيفه‌اى بيش از آنچه نمايندگان او انجام مى‌دهند، بر عهده ندارد». [6]
  سيف الدين آمدى نيز اين اشكال را بيان كرده است: «لو اشترطت العصمة فى الامام لأمن متبعيه لوجب اشتراطها فى حق القضاة و الولاة ايضا، فانه ليس يلى ببيعته أشياء أكثر مما يلى خلفاؤه و أولياؤه» [7]
  قاضى عبدالجبار معتزلى اين اشكال را به گونه‌اى متفاوت با آن‌چه در كلمات متكلمان اشعرى آمده، مطرح كرده است، وى مى‌گويد: «اماميه، اميرانى را كه امام تعيين مى‌كند معصوم نمى‌داند. بنابراين، با اين كه امير با افراد تحت امارت خود از نظر معصوم نبودن همانند است، ولى در اجراى حدود و احكام الهى از آنان ممتاز است و هر گاه از امير، گناهى سر زند كه مستحق اجراى حد باشد توسط امام عزل مى‌شود. امام نيز هر گاه چنين گناهى مرتكب گردد، توسط امت عزل خواهد شد. بنابراين، معصوم نبودن امام با اين كه او نسبت به اجراى احكام و حدود الهى بر ديگران ممتاز است، منافات ندارد».(458)
  ارزيابى
 [مرحوم ملا صدرا گاه در مباحث پیچیده بیان می دارند که فهم این مطلب نیازمند دقت خاص و ذوق لطیفی است . واقعا هم چنین است . در مباحث آقای سروش بی دقتی های فراوانی وجود دارد . ایشان در نقل مطالب ، مطالبی را بیان می کنند که خلاف کتاب یا نویسنده مذبور است . مثلا به آیت الله سبحانی نسبت می دهد که ایشان گفته است مراد از آیه « و علمک ما لم تکن تعلم» همه چیز است. در حالی که ایشان می فرماید شما می گویید طبیعیات قرآن خطا دارد اما الهیات ندارد . در این آیه آمده « و کان فضل الله علیک عظیما » آنچه خدای متعال به پیامبر اکرم (ص) یاد داده است فضل الهی است . مگر می شود در فضل الهی خطا باشد. دقت تحفه ای است که برای عالم محقق لازم است . ویژگی علامه طباطبایی دقت است و همین دقت ایشان برکت ایجاد کرده است . ]
 با دقت در سخنان اماميه، روشن مى‌شود كه در برهان امتناع تسلسل بر لزوم عصمت امام، هيچ كدام از نكاتى كه در اشكال دوم مطرح شده است، وجود ندارد؛ يعنى متكلمان اماميه از اين نظر كه امام، مجرى احكام و حدود الهى يا عهده دار امور مربوط به نظام سياسى جامعه اسلامى است، عصمت را براى امام واجب ندانسته‌اند تا گفته شود واليان و اميرانى كه امام بر مى‌گزيند، نيز بايد معصوم باشند.
 [ برهان تسلسل بر این امر استوار نیست که باید حدود اجرا شود یا نه بلکه سخن بر روی ملاک نیازمندی به امام است . ملاک نیازمندی خطا پذیری مردم است . اگر امام کل معصوم باشد او بر همه نظارت و ولایت دارد و معضلی پیش نمی آید ]
  نكته اساسى كه در استدلال متكلمان هست اين كه وجوب امامت را چه بر اساس قاعده لطف تبيين كنيم، چه بر اساس اين كه امامت مقدمه تحقق يافتن مقاصد شريعت در زمينه حفظ نظام اجتماعى امت اسلامى است، دو چيز زمينه ساز اين جنبه‌ها مى‌باشد: يكى اين كه افراد جامعه اسلامى مكلف به تكاليف الهى‌اند و ديگر اين كه آنان خطاپذير و غير معصوم‌اند. نقش عدم عصمت، به ويژه درباره برپايى حدود اسلامى آشكار است. پس معصوم نبودن مكلفان - دست كم - يكى از اسباب نيازمندى افراد جامعه اسلامى به امام است. هر گاه امام، معصوم نباشد اين سبب در او نيز موجود است و او هم به امام نياز دارد كه لازمه آن، تسلسل محال است.
  بنابراين، اشكال متكلمان اشعرى و معتزلى - با تعبيرهاى گوناگون آن - بر برهان امتناع تسلسل بر عصمت امام از بى دقتى در ركن اساسى استدلال متكلمان اماميه سرچشمه مى‌گيرد.
 
  اشكال سوم
  راه رهايى از تسلسل در باب امامت تنها معصوم بودن امام نيست، زيرا اگر اجماع امت را معصوم از خطا بدانيم، مى‌توان گفت اگر چه امام معصوم نيست، ولى چون امت معصوم هستند و بر گفتار و كردار امام نظارت دارند خطاهاى احتمالى امام را به وى گوشزد مى‌كنند واگر اعتنا نكند، وى را از مقام امامت عزل مى‌كنند و فرد مناسب ديگرى را به امامت بر مى‌گزينند.(459) بر اين اساس، امام براى هر يك از افراد امت، لطف است و مجموع امت براى امام لطف مى‌باشند و چون«جهت» مختلف است، دور پيش نمى‌آيد.(460)
  ارزيابى
  فرضيه قرار دادن عصمت اجماع امت به جاى عصمت امام، پذيرفتنى نيست، زيرا از نظر شيعه، حجيت و عصمت اجماع به خاطر حجيت و عصمت امام است و از نظر اهل سنت، امام يكى از افراد امت است و بدون او اجماع تحقق نمى‌يابد.(461)
 
  اشكال چهارم
  همان گونه كه فرض معصوم نبودن امام مستلزم تسلسل در مورد امام است، فرض معصوم بودن امام نيز مستلزم يكى از دو مطلب است: يكى معصوم بودن امت و ديگرى تسلسل در مورد مأموم (امت)، زيرا امام در صورتى لطف است كه بتواند جامعه را در اختيار خود بگيرد و تحقق اين امر در گرو آن است كه امت، معصوم باشند و از اطاعت امام روى برنتابند كه واقعيت چنين نيست. از سوى ديگر، تسلسل در وجود امت نيز باطل است. بنابراين، لطف بودن امام معصوم كه مورد اعتقاد شيعه است، نيز باطل است.(462)
  ارزيابى
  تحليل ياد شده مبناى استوارى ندارد، زيرا اولاً: اطاعت امت از امام منوط به عصمت امت نيست، بلكه با عدالت امت نيز تحقق مى‌يابد، زيرا فرد عادل از روى علم و عمد با امام مخالفت نمى‌كند و در صورت بروز اشتباه فكرى نيز هر گاه خطاى او به وى گوشزد شود، آن را خواهد پذيرفت. ثانياً: وجود امام معصوم به خودى خود لطف است و تصرف او در امور جامعه لطف ديگرى است. به ديگر سخن، لطف بودن امام معصوم را مى‌توان از دو جهت مطالعه كرد: يكى از جهت ظاهرى و سياسى؛ يعنى كنترل رفتار جامعه و ديگرى از جهت باطنى و معنوى. اعمال قدرتِ امام مربوط به جهت نخست است، ولى از جهت دوم، وجود امام معصوم كه در پيدا و پنهان، موازين شريعت را رعايت مى‌كند و گفتار و كردار او مظهر و معيار حق است، در عقيده، اخلاق و رفتار مردم تأثير گذار است؛ گذشته از اين كه او از طريق ولايت و هدايت تكوينى نيز نفوس آماده و شايسته را به كمال مى‌رساند.
  آرى، تحقق كامل لطف امامت در گرو آن است كه امت از او اطاعت كنند وگرنه محروميت از لطف كامل امامت به خود آنان بر مى‌گردد؛ نه به امام يا به خداوند. اين است معناى عبارت محقق طوسى كه گفته است: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»؛(463) وجود امام لطف است و تصرف او لطف ديگرى است و عدم اين لطف از جانب ما است.
 
  اشكال پنجم
  لازمه اين سخن كه معصوم نبودن مكلفان، ملاك نيازمندى آنان به امام مى‌باشد اين است كه غير از امام، كسى ديگر معصوم نباشد، زيرا اگر فرد ديگرى نيز معصوم باشد، در ميان امت فردى يافت خواهد شد كه نه امام باشد و نه مأموم. ولى عقيده شيعه چنين لازمه‌اى دارد، زيرا بر اساس ديدگاه شيعه درباره عصمت امامان اهل بيت‌عليهم السلام، اميرالمؤمنين‌عليه السلام، در زمان پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله، و امام حسن و امام حسين‌عليهما السلام در زمان حضرت على‌عليه السلام و امام حسين‌عليه السلام در زمان امامت امام حسن‌عليه السلام امام نبودند، ولى چون معصوم بودند نمى‌توانستند مأموم باشند، اين مطلب خلاف اجماع امت اسلامى است. اجماع مسلمانان بر اين است كه افراد امت اسلامى يا امام‌اند يا مأموم نفر سوم و عنوان سوم وجود ندارد.(464)
  ارزيابى
  معصوم نبودن مكلفان، يگانه ملاك نياز به امام معصوم نيست. بلكه يكى از ملاك‌هاى نيازمندى جامعه اسلامى به امام معصوم است .فرد معصوم از اين نظر كه گناهى از او سر نمى‌زند دستورهاى خداوند را به كار مى‌بندد و به امام نياز ندارد، ولى نياز او را به امام از جنبه‌هاى ديگر نفى نمى‌كند. براى نمونه مى‌توان فرض كرد كه فرد معصوم براى دريافت پاره‌اى از معارف و احكام الهى به امام معصوم نياز دارد و خداوند، آگاهى دقيق او را فقط در آموزش از راه امام مقرر داشته است و بديهى است كه فرد معصوم از غير معصوم معرفت نمى‌آموزد، ولى دريافت معرفت از معصوم، به ويژه معصومى كه در جايگاه امامت قرار دارد، مانعى ندارد. سيد مرتضى در اين باره چنين گفته است:
  ما تنها به اين دليل نياز معصوم به امام را نپذيرفتيم كه امام براى او نسبت به اجتناب از فعل قبيح و انجام فعل واجب لطف باشد، ولى نياز او را به امام در زمينه‌هاى ديگر نفى نكرديم. بر اين اساس مانعى ندارد كه اميرمؤمنان‌عليه السلام به دليل معصوم بودن در زمان پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله از نظر فعل واجبات و ترك قبايح از امامت پيامبر بى نياز باشد، ولى از نظر معرفت و مانند آن به امامت او نياز داشته باشد و همين گونه است امام حسن و امام حسين‌عليهما السلام در زمان امامت اميرالمؤمنين‌عليه السلام.(465)
  كلام سديد الدين حمّصى نيز ناظر به مطلب ياد شده است:
  إنّ المعصوم يستغنى عن رئيس يكون لطفاله، ولكن ربما يحتاج إلى مقتدى يأخذ عنه معالم الشرع؛(466)
  معصوم به امامى كه براى او لطف(در انجام واجبات و ترك محرمات) باشد نياز ندارد، ولى چه بسا به پيشوايى نياز دارد كه معالم شريعت را از او بياموزد.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] شرح المواقف، ج 8 ، ص 351.
[2] شرح المقاصد، ج 5 ، ص 251.
[3] عضد الدين ايجى در اين باره گفته است: « فى نصب الامام دفع مضرّة لايتصور اعظم منها» شرح المواقف، ج 8 ، ص 346.
[4] مریم ، 71
[5] الارشاد الى قواطع الادلة فى اصول الاعتقاد، ص 172.
[6] تميهد الاوائل و تلخيص الدلايل، ص 476.
[7] غاية المرام فى علم الكلام، ص 384. اگر عصمت در امام شرط باشد تا پيروانش از خطاى او احساس امنيت كنند در مورد قاضيان و واليان نيز شرط خواهد بود، زيرا امام با بيعت مردم با او مسئوليتى بيش از آنچه جانشينان و واليان او متولى آن هستند، برعهده ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo