< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 16

بسم الله الرحمن الرحیم

 وحی نبوت وکتاب آسمانی:
 در گذشته گفتیم که کتاب آسمانی با نبوت وانبیاءالهی چه نسبتی داشته است؟ آیا تساوی وتلازم بوده است وهمه پیامبران الهی دارای کتاب بوده اند یا اینکه نسبت عموم وخصوص مطلق بوده است؟ به این صورت که برخی از پیامبران الهی دارای بوده اند وبرخی دیگر کتاب نداشته اند. بنابراین بگوییم کتاب آسمانی اختصاص به بعضی از انبیاء الهی داشته است. اگر کتاب،کتاب شریعت باشد از نظر مانع الاغیار بودن مانعیت دارد یعنی کتاب شریعت از اختصاص انبیاء است وشامل غیر انبیاء نمی شود پس از نظر مانع الاغیار بودن گویاست. اما از نظر جامعیت که جامع الافراد باشد،چون مطابق این نظریه،همه انبیاء دارای کتاب شریعت نبوده اند،پس جامع الافراد نیست یعنی از نظر مضمون ومحتوا، محتوایی از قبیل مناجات، دعا، یا خبرهای غیبی مربوط به گذشته، آینده و امثال این چیزها داشته باشد، طبیعتا نه جامع الافراد است ونه مانع الاغیار؛ یعنی کتاب آسمانی غیر شریعت از اختصاص انبیاء به شمار نمی رود. دلیلی نداریم بر اینکه عقلا یا دلیل شرعی ووحیانی بر اینکه کتاب آسمانی غیر شریعت غیر شریعت به انبیاء اختصاص داشته باشد. بنابراین مانع الاغیار نخواهد بود به عبارت دیگر وحی مربوط به کتاب آسمانی غیر شریعت از مختصات انبیاء نخواهد بود.
 حالا به غیر انبیاء واقع شده یا نه؟ما ازاین صحبت قبلی امکانش را نتیجه می گیریم یعنی امکان دارد که غیر از انبیاء الهی اگر کسی شایسته گی داشته باشد،حقایقی شود درباب غیر شریعت آیا واقع شده یا نیازمند به دلیل است دلیل رویارویی بر وقوع. ما طبق روایات معتبری که داریم مثلا در مورد حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها ) داریم که بر ایشان حقایق غیبی وحی می شده توسط فرشته الهی وبعد آن مطالبی که به ایشان وحی شده نوشته شده است به نام مصحف فاطمه (سلام الله علیها).همان طور که عرض کردیم از نظر اینکه این نظریه مشکلی داسته باشد یعنی کسی بگوید شما دارید حرفی می زنید وعقیده ای دارید که با مسلمات اسلامی ومبانی اسلامی ناسازگاری دارد.
 در جواب اینها می گوییم: این حرف گزافی است و خود این حرف بی دلیل است.متهم کردن یک عقیده دلیل می خواهد یعنی اینکه با اسلام ومسلمات اسلام مخالف است به دلیل نیاز دارد واصل هم بر برائت است «ولاتقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا» پس باید دلیلی اقامه کند درثانی آنکه ما در باب نبوت وخاتمیت داریم مساله شریعت است. این حرف درستی است.درباب کتاب مربوط به شریعت،گویی نه ازمختصات انبیاء بلکه خصوص دربحث خاتمیت هم ختم شده وهیچ کتاب شریعتی نیامده ونخواهد آمد.ولی مصحف حضرت زهرای مرضیه «لیس بکتاب شریعه»کتاب شریعت نیست بلکه مطالبی و حقیقی است که در نزد ولی هر زمانی بوده و امروز هم نزد ولی عصر ارواحنا فدا است. حالا مطالب چه بوده،جزئیات چه بوده،نزد آن بزرگوار است. یکی از منابع علم ائمه همین است.
 خلاصه اقوال:
 هم کتاب منزل اختصاص به بعضی از انبیاء دارد هم انزال هم به همان بعض تعلیم وحیانی وانزال یعنی همان ایحاء ، منتها دو شاخه پیدا کرده که ما کتاب منزل را کتاب شریعت بگیریم یا کتاب غیر شریعت.اگر کتاب شریعت بگیریم، مانع الاغیار است و از اختصاصات انبیاء است اما اگر کتاب شریعت نگیریم مانع الاغیار نیست واز اختصاصات انبیاء نمی شود.
 قول دوم: کتاب به معنای کتاب شریعت البته با دو قسم: کتاب ام یعنی مادرومحور و یکی هم غیر کتابهای مادر و محور .بنابراین نظریه هم جامع الافراد است وهم مانع الاغیار.
 قول سوم: کتاب منزل وسماوی (چه شریعت وچه غیر شریعت ) خاص است یعنی اختصاص به بعض انبیاء دارد.اما انزال الکتاب سماوی عام است.
 انبیاء الهی که آمدند مثلا بعد از نوح از کتاب شریعتی که حضرت داشت استفاده می کردند وآن را تبلیغ می کردند. اما اینکه این کتاب را چگونه دریافت می کردند؟
 یک راهش این است که از روایت امام باقر(ع)نیز روایت می شود که خود پیغمبر قبلی، پیامبر صاحب شریعت، به وصی خودش مثلا نوح به سام سپرد وهمچنین او هم به دیگری سپرده شد و این راه متعارف است ولی این طریق تعلیم کتاب آسمانی از نبی آخر، مانع نیست که مستقیما نیز از جانب خداوند متعال با واسطه یا بی واسطه به او وحی شود.
 فهم وحیانی یک فهم بالاتر وبرتر است، کاملتر است.علم حضوری است. آن هم علم حضوری که از مبدا قدسی عالم ربوبی که از طریق فرشته یا غیر فرشته بر قلب الهام می شود. مثل این که علم الیقین داریم وتبدیل به حق الیقین می شود،این خود یک ثمره معرفتی دارد.
 فایده بیان شریعت قبل توسط پیامبری:
 در باب پیام رسانی وایفای رسالت نبوت چه فایده ای دارد؟به لحاظ غرض نبوت.
 غرض اول این است که خود او بهره شخصی می برد.یک مرتبه از کمال معرفتی عایدش می شود.
 غایت:
  از باب غایت هم تاثیردارد. درباره خود قرآن داریم که ما قرآن را تدریجا بر تو نازل کردیم، برای دو غرض. اول اینکه قلب تو و روح تو یک ثبات بیشتری داشته باشد.«ثبتناک ثبتنا به فعاد فیه و رتلنا ترتیلا» چرا؟ می فرماید که ثبات قلب و روحی پیدا کند.دوم این که چنان که اینها آمدند اشکالی کردند، مورد به مورد در جا مشکل آن ها و شبهه آن ها حل شود.
 دو فایده در آن آیه شریفه هست. به قول مرحوم علامه همین که تدریجا جبرئیل حیقتی به قلب پیامبر(صلی الله علیه وآله) واریز شود از جانب خدا، درایفای این مسولیت ثابت قدمتر، استوارترهستند. به تعبیر عادی یک دلگرمی است. بنابراین می تواند این ثمره را هم داشته باشد وثمرات دیگری هم می تواند داشته باشد.پس این دریافت از پیامبر، دیگر دریافت شریعت پیامبر قبلی از خود آن پیامبر یا از طریق وحی لغو نیست. درجه بالایی از معرفت است و در ایفای رسالت نیز می تواند موثر باشد. پس مانعی ندارد که بگوییم منحصر بوده است.اصل کتاب سماوی من جانب نبی .
 نکته:
 درمورد اخذ از نبی سابق صرفا از باب این باشد که یک مجموعه آماده از مطالب در اختیار او قرار بگیرد.یعنی کتاب را کسی بنویسد وبه کسی بدهد. این بعید است که فقط این باشد.چون نبی راوی که نیست. پیغمبرکه نمی خواهد راوی باشد. باید فهم کند آن مطالب ومعارف را دقیقا مثل پیغمبر قبلی که فهم کرده و این فهم یک فهم عادی نمی تواند باشد بلکه فوق فهم عادی است.
 فهم عادی یعنی فهمی که در آن اجتهاد باشد به این صورت فکر کند، تامل کند و تدبر کند، از راه تفکر و تدبر به مطالب برسد این فهم خطاپذیر است. چون تفکر، تدبر و تامل اگر آن سیانت حیثیه و تعلم خاص خدا نباشد ممکن است خطا کند. اما دریافت نبی عادی نبوده. یعنی خطا ناپذیر صددرصد بود.
 کی می تواند خطا ناپذیر صددرصد باشد؟ زمانی که فهم ودرک او سر رشته اش به یک عنایت و افاضه ی خاص الهی برگردد پس اگر به عنایت خاصه من الله، آن فهم ودرک نشود،می شود مثل فهم متفکران ومجتهدان شاخص. شیخ انصاری هم که باشد می شود در جایی در فهمش اشتباه کند.
 پس نمی شود بگوییم پیامبر از پیامبران دیگر یک کتاب را گرفت،مطالعه می کند وخودش می فهمد و بعدا هم به مردم می گوید.این تعلیم از یک پیامبربه پیامبر دیگر دو حالت می تواند داشته باشد.
 فهم الهی دقیق، یک وجهش این است که گوییم: پیامبر قبلی که یک روح قدسی دارد،این یک آدم معمولی نیست. یا شأنش از جبرئیل بالاتر است یا هم سنگ و هم وزن جبرئیل است یا بالاخره از سنخ موجودات الهی است. روح او به گونه ای است که وقتی که توجه می کند به قلب نبی آخری که باید اینها را درک کند بالخصوص که پیغمبر اولوالعزم هم باشد. نفس قدسی او دارد مطالب را به روح نبیّ که باید بعد از او باشد القاء می کند باذن الله، این خودش می شود یک نوع تعلیم از سنخ وحی که این مطالب را درباره امیرالمومنین(علیه السلام ) و تعلیم پیامبر به ایشان داریم.
 علم امام علیه السلام
  امیرالمومنین علیه السلام فقط کمیت علمش نسبت به دیگران تفاوت نداشت، کیفیت آن هم فرق می کند. او هم کما بیش از دیکران می داند و هم کاملتر ودقیقتر از دیگران می داند. اینها از امود خارق العاده است. در روایت آمده که پیامبر از دهان مبارک خودشان به کام امیرالمومنین گذاشتند، یا اینکه درباره ائمه داریم که هر امامی که می خواست از دنیا برود،امام بعدی در لحظه آخر با او تماس می گرفت.ببینید ولو 50 سال،30 سال این امام با آن امام بوده اما آن بودن غیراز این بودن است.اینجا باید کاری شود یک کار خاق العاده،مثال: در گوش او چیزی می گوید یا دستی به صورت یا قلب او می گذارد. چنین چیزهایی درباره امیرالمومنین علیه السلام داریم که پیامبر دستشان را به قلبشان گذاشتند (الهم الهد قلب)این راه، راه عادی نیست.
  وقتی باب خارق العاده از طریق روح قدسی نبی باز است ومی شود، مانعی ندارد و شواهد تاید می کند. خوب از طریق فرشته یا غیر فرشته هم بشود. بنابراین این مطلب را که انسان تامل می کند،شواهد و قرائن هم موید است، خودش هم منع شرعی وعقلی ندارد. حالا با توجه به این نکته نتیجه این نظریه چه می شود؟ این از نظر انزال و ایهام می شود جامع الافراد ولو منزل محدود است اما بر همه وحی شده.
 آیه 163 سوره نساء مربوط به جمعی از انبیاء است. « إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‌ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسى‌ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً » اطلاق اوحینا چه مانعی دارد؟ یقینا خود مقام نبوت که بوده انبیاء از طریق وحی برگزیده خواهد شد. هم نبی هستند و هم مطالبی که منبع هست یعنی باید آنها را دریافت کنند (اوحینا).
 ظاهر آیه: ما به تو وحی کردیم، همان طور که به نوح وحی کردیم. چه کردیم؟
 اول: انت نبی. دوم: معارف و احکام دینی. از این آیه می توان استفاده کرد که این انزال و ایهام و لا منزل و کتاب را ما تبعیض قائل نشویم ولی این جنبه ایها وانزال می شود عمومیت. پس از این جهت می شود جامع الافراد.اما اینکه مانع الاغیار هست؟ نه این خصوصیت مانع الاغیار نیست. چرا؟ دلیل نداریم که تعلیم کتاب آسمانی از طریق ایهام یا از طریق وحی مخصوص انبیاء است.
 دلیل داریم که آنها دارند ولی برای نفی دیگران چه دلیلی داریم؟
 مرز نبوت
 آنچه که مسلم است این است که مرز نبوت با مرزهای دیگر آمیخته نشده. ما آن مرزها را حفظ کردیم. چگونه؟ به لحاظ کتاب شریعت.اما حالا چنانچه این کتاب آسمانی که پیامبر الهی از طریق وحی گرفته همین مطالب را به غیر نبی الهی هم آموخته شده. اگر دلیل پیدا کردیم که معارف قرآن کریم همان گونه که بر قلب مبارک پیامبر عرضه شده همان ها را خداوند به طریقی به امیرالمومنین آموخته ولو از جانب پیغمبر گرفته.
 حالا چه اشکالی دارد که از درجه ی دیگری نیز آن حضرت این مطالب را گرفته باشد؟ دلیل بر خلاف نداریم. اینکه فرمود: «انک تسمع ما اسمع و تری ما اری » حالا امیرالمومنین بگوید پیامبر نه. «ولکن لست بنبی» یعنی نه کتاب جدیدی آورده نه ماموریت جدیدی دارد.اینکه آیه اواخر سوره واقعه« انه لقرآن الکریم »همین قرآن کریم یک کتاب مکنون دارد. مس نمی کند مگر مطهر. مطهر کیست؟ می رویم سراغ سوره احزاب آیه 33 « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً » خدا فقط مى‌خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند....»اهل بیت محور وحدت است. در بحث با اهل سنت از آیه و قرآن استفاده می کنیم.
 مرجعیت اهل بیت(علیه السلام):
 این دو آیه می شود مرجعیت علمی اهل بیت(ع). ما مرجعیت و رهبری علمی اهل بیت را از قرآن می فهمیم. همچنین حدیث ثقلین یک مرجعیت سیاسی هم هست که بعد بحث می کنیم. اول محبت اهل بیت. منکر محبت اهل بیت می شود ناصبی (خارج از دین) مرجعیت علمی اهل بیت: آیه تطهیر، حدیث ثقلین،حدیث سفینه،این مساله هم حل می شود.
 رهبری سیاسی:
  حدیث غدیر. بنابراین از مختصات پیغمبر نیست که از طریق خارق العاده وغیب بداند .
 برای مساله حب رجوع کنید به آیه 89 سوره انعام « اولئک الذین آتیناهم....».
 «وصلی الله علی سیدنا و نبینا محمد وآله الاطهار»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo