< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 18

بسم الله الرحمن الرحیم

 محورهای ویژگی وحی نبوت
 معانی حکم
 حاصل بحثی که معنای حکم در آیه شریفه 89 سوره انعام انجام شد حاصلش این است که بین دومعنایی که برای حکم گفته شده است. درباب انبیا یکی حکم به معنای حکومت و قضاوت و دیگری حکم به معنای حکمت. عرض کردیم که بین این دو معنا آن معنایی که عده ای از مفسرین برگذیده اند که حکم را به معنای حکومت وقضاوت دانسته اند مرجّه است نسبت به معنا ونظریه دوم و دو تا شاهدهم بر این ترجیح هست .
 شواهد
 شاهد اول که حکم همراه با شتاب آمد است در آیات نبوت عامه مطرح شده است ؛همان آیه 290 سوره بقره ،در حالی که آن آیاتی که حکم پس از کتاب واقع شده است آیات نبوت عامه نیستند مثل حضرت عیسی، پیامبر گرامی اسلام یا بعضی از انبیا دیگر در مواردی که حکم درکنار کتاب آمده وغرض از انزال کتاب شریعت آسمانی رفع اختلاف بین مردم است .
 ارتباط حکمت وقضاوت
 قرینه دوم این بود که حکومت وقضاوت در جهان بینی توحیدی مستلزم حکمت است اما عکسش نیست یعنی از نظر جهان بینی توحیدی والهی کسی که دارای حکومت یا مقام قضاوت است بایستی از حکمت هم برخوردار باشد زیرا اعطای مقام حکومت قضاوت بدون داشتن حکمت ومعرفت، حکیمانه نیست وخلاف حکمت است
  نکته
  چون ما در جهان بینی توحیدی داریم صحبت می کنیم بحث ماهم بحث نبوت است. درباب نبوت هم اختلافی نداریم که فاعلش یا جاعلش خداست و فعل الهی است. این که محل اختلاف نیست و همه مفسرین آن راقبول دارند حالا این فعل الهی یعنی مقام حکومت وقضاوت را به انبیا عنایت کرده این مقام قضاوت وحکومت که خاستگاه الهی است باید حکیمانه باشد، همراه با حکمت ومعرفت باشد. و حکمت ومعرفت هم دردو حوزه باید باشد یکی درفهم خود کتاب قوانین الهی و همچنین حکمت در تطبیق قوانین الهی بر مصادیق؛ چون باب قضاوت است باب حکومت وقضاوت تطبیق هم درآن هست ولذا فرق است بین اجتهاد وحکم به معنای قضاوت.
 فرق بین اجتهاد وحکم به معنای قضاوت
 در مقام اجتهاد حکم صادر می شود استنباط وبیان حکم است در حالی که درباب قضا، تطبیق حکم برمورد هم هست.
  لذا حکمت ومعرفت در دوجهت لازم است برای کسی که منطق قضاوت دارد هم حکمت ومعرفت به کتاب آسمانی به شریعت الهی هم حکمت ومعرفت به تطبیق بر موارد این مستلزم است اما اصل قضیه کلیت ندارد که هرکس دارای مقام حکمت است باید حتما مقام حکومت وقضاوت هم داشته باشداین کلیت ندارد از این طرف شرط وشان حاکم حکمت است اما ازطرف این نیست که کل حکیم باید حتما منسب قضا و حکومت داشته باشد .
 آیا حکم به معنای قضاوت وحکومت از ویژ گی انبیا الهی است؟
 سوال این است که هر یک از این دو معنا را قائل شویم بحث تفسیری واجتهادی است. حالا به هرنظری رسیدیم .آیا حکم به معنای قضاوت وحکومت از ویژ گی انبیا الهی است که بگویم وحی نبوت ویژ گی دارد از چه نظر.از این نظرکه وحی مضمونش مقام حکومت وقضاوت است حکمت است .«اولئک الذین اتیناهم الکتاب والحکم والنبوة».این مقام حکم را خداوند از چه راهی به انبیا عنایت کرده.از راه وحی .این وحی مربوط به نبوت ویژ گی دارد مانع الاغیار است شامل غیر انبیا نمی شود به چه دلیل . به این دلیل که مدلول وحی حکومت وحکمت است وحکم به معنای حکومت یختص من الانبیا .ایا می توانیم این را بگویم ؟
 پاسخ منفی است حکم به هیچ یک از دو معنایش اختصاص به انبیا ندارد. حکم به معنای حکومت وقضاوت ندارد. قبلا در بحث اغراض نبوت گفتیم ملاکش عام است تا زمانی که بشر هست نیاز به حکومت هم هست بنابر این باید انبیا ویا اوصیایشان این منصب را داشته باشندن بنابراین نمی توان گفت که وحی به نبوت ویژگی دارد چون متعلقش حکم به معنای حکومت است و حکم به معنای حکومت ویژه انبیا است .
 اما به معنای حکمت هم همینطور است و ما دلیلی نداریم که حکمت ( معرفت استوار نافع و سودمند) اختصاص به انبیا دارد و نه تنها دلیل بر این مطلب نداریم بلکه دلیل بر خلاف هم داریم که در خود قرآن آمد است . حضرت لقمان را خدای متعال به عنوان چهره شاخص حکیم معرفی کرده است و اکثر مفسرین و اندیشمندان و نظر روایات است که لقمان علیه السلام حکیم نبی نبوده است . بنابر این حکمت اعم است . سوره لقمان آیه 12 می فرماید: « ولقد اتینا لقمان الحکمة ان اشکر لله...» برای این بحث رجوع کنید به مجمع البیان ذیل همین آیه شریفه و همچنین المیزان جلد 16 ص 221-223 و همچنین الدر المنثور ج 6 ص 448-451 ذیل همین آیه شریفه و روح المعانی جلد 12 ذیل همین آیه.
 نکاتی در مورد لقمان حکیم
 مرحوم علامه می فرماید: که پیامبر فرمودند:
 و في المجمع، روى نافع عن ابن عمر قال: سمعت رسول الله ص يقول: حقا أقول لم يكن لقمان نبيا- و لكن كان عبدا كثير التفكر حسن اليقين- أحب الله فأحبه و من عليه بالحكمة - كان نائما نصف النهار إذ جاءه نداء: يا لقمان هل لك أن يجعلك الله خليفة في الأرض- تحكم بين الناس بالحق؟ فأجاب الصوت إن خيرني ربي قبلت العافية- و لم أقبل البلاء و إن هو عزم علي فسمعا و طاعة- فإني أعلم أنه إن فعل بي ذلك أعانني و عصمني.
 فقالت الملائكة بصوت لا يراهم: لم يا لقمان؟ قال: لأن الحكم أشد المنازل و آكدها- يغشاه الظلم من كل مكان إن وفى فبالحري أن ينجو، و إن أخطأ أخطأ طريق الجنة، و من يكن في الدنيا ذليلا و في الآخرة شريفا خير- من أن يكون في الدنيا شريفا و في الآخرة ذليلا- و من تخير الدنيا على الآخرة تفته الدنيا و لا يصيب الآخرة.
  فعجبت الملائكة من حسن منطقه- فنام نومة فأعطي الحكمة فانتبه يتكلم بها- ثم كان يوازر داود بحكمته فقال له داود: طوبى لك يا لقمان أعطيت الحكمة و صرفت عنك البلوى» [1]
 و در مجمع البيان گفته: نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم مى‌فرمود: به حق مى‌گويم كه لقمان پيغمبر نبود، و ليكن بنده‌اى بود كه بسيار فكر مى‌كرد، و يقين خوبى داشت، خدا را دوست مى‌داشت، و خدا هم او را دوست بداشت، و به دادن حكمت به او منت نهاد.
 روزى در وسط روز خوابيده بود كه ناگهان ندايى شنيد: اى لقمان! آيا مى‌خواهى خدا تو را خليفه خود در زمين كند، تا بين مردم به حق حكم كنى؟ لقمان صدا را پاسخ داد كه: اگر پروردگارم مرا مخير كند، عافيت را مى‌خواهم، و بلاء را نمى‌پذيرم، ولى اگر او اراده كرده مرا خليفه كند سمعا و طاعتا، براى اينكه ايمان و يقين دارم كه اگر او چنين اراده‌اى كرده باشد، خودش ياريم نموده و از خطا نگهم مى‌دارد.
 ملائكه- به طورى كه لقمان ايشان را نمى‌ديد- پرسيدند: اى لقمان چرا؟ گفت: براى اينكه هيچ تكليفى دشوارتر از قضاوت و داورى نيست، و ظلم آن را از هر سو احاطه مى‌كند، اگر در داورى راه صواب رود اميد نجات دارد، نه يقين به آن، ولى اگر راه خطا رود راه بهشت را عوضى رفته است، و اگر انسان در دنيا ذليل و بى اسم و رسم باشد، ولى در آخرت شريف و آبرومند، بهتر است از اينكه در دنيا شريف و صاحب مقام باشد، ولى در آخرت ذليل و بى مقدار، و كسى كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد، دنيايش از دست مى‌رود، و به آخرت هم نمى‌رسد.
 ملائكه از منطق نيكوى او تعجب كردند، لقمان به خواب رفت، و در خواب حكمت به او داده شد، و چون از خواب برخاست به حكمت سخن مى‌گفت و او با حكمت خود براى داوود وزارت مى‌كرد، روزى داوود به او گفت: اى لقمان خوشا به حالت كه حكمت به تو داده شد، و بلاى نبوت هم از تو گردانده شد [2]
 روایت دیگر که می فرماید به فرزندش چنین سفارش کرد:«يا بني إنك منذ سقطت إلى الدنيا استدبرتها و استقبلت الآخرة فدار أنت إليها تسير أقرب إليك من دار أنت عنها متباعد. يا بني جالس العلماء و زاحمهم بركبتيك و لا تجادلهم فيمنعوك، و خذ من الدنيا بلاغا و لا ترفضها- فتكون عيالا على الناس، و لا تدخل فيها دخولا يضر بآخرتك، و صم صوما يقطع شهوتك - و لا تصم صياما يمنعك من الصلاة- فإن الصلاة أحب إلى الله من الصيام...» [3]
 اى پسرم! تو از آن روزى كه به دنيا افتادى، پشت به دنيا و رو به آخرت كردى، و خانه‌اى كه دارى به طرف آن مى‌روى نزديك‌تر به تو است، از خانه‌اى كه از آن دور مى‌شوى، پسرم همواره با علما بنشين، و با دو زانوى خود مزاحمشان شو، ولى با آنان مجادله مكن، كه اگر چنين كنى از تعليم تو دريغ مى‌ورزند، و از دنيا بقدر بلاغ و رفع حاجت بگير، و يك باره ترك آن مگوى، و گر نه سربار جامعه خواهى شد، و در دنيا آن چنان داخل مشو كه به آخرتت ضرر رساند، آن قدر روزه بگير كه از شهوتت جلوگيرى كند، و آن قدر روزه مگير كه از نماز بازت دارد، زيرا نماز نزد خدا محبوبتر از روزه است...» [4]
 
 محور پنجم: کیفیت وچگونگی ارتباط وحیانی
 تا اینجا چهار محور از محورهای پنجگانه پیرامون ویژگی وحی نبوت بحث کردیم. بحث اینجا بود که چه ملاکی باعث می شود وحی نبوت از بقیه وحی ها ممتاز شود. گفتیم پنج محور را می شود ملاحظه کرد. یکی جنبه فاعل وحی است و دیگری جنبه قابل بود یعنی قابلیت شخصیت انبیا که آیا شخصیت آنها به لحاظ کمال و معنویت در یک مرتبه خاصی بوده است که وحی مربوط به آنها از یک ویژگی خاصی برخورد ار باشد . در اینجا تفصیل قائل شدیم که نسبت به افراد قوم آنها برتری دارند اما نسبت به همه افراد اینگونه غیر از پیامبر که دلیل خاص داریم اینگونه نیست.
 محور سوم اغراض بود گفتیم این نبوت وانبیا برای چه مبعوث شدند ؟ قرآن حدود 8عنوان را به عنوان اغراض واهداف نبوت برسی کردیم که نتیجه این شد که آن نکته که خصوصیت دارد مرحله اول اخذالمعارف ورسالتهای الهی وابلاغ آنهاست.
  محور چهارم: محتوای وحی نبوت آیه 89 سوره مبارکه انعام «اولئک اتیناهم الکتاب ....»
 از این سه موهبتی که خداوند به انبیا داده بحث حکم گفته شد که اختصاصی انبیا نیست .بحث نبوت به معنایی که گفته شد یعنی حالة غیبیة... که در آن نفس قدسی نبی حاصل می شودکه در پرتو آن حالت با عالم بالا ارتباط پیدا می کند و معارف را اخذ می کند که این هم از اختصاصات انبیا نیست .
  ممکن است غیر انبیاهم این حالت نفسانی قدسی را داشته باشند فقط کتاب شریعت شان انبیاست
 محور پنجم :آیا ویژگی وحی انبیا به کیفیت وچگونگی ارتباط وحیانی آنهابر می گردد ؟ یعنی وحی مربوط به انبیا از نظرارتباط با خداوند یک شیوه ای دارد که غیر انبیا آن را ندارد آیا این گونه است؟ نه هیچ تفاوتی ندارد .
 اول استفاده از قرآن :آیه 51 سوره مبارکه شورا «وما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا ...» در این آیه سه نحوه و شیوه ارتباط کلامی خدا با بشر بیان شده است.
 وحی را مفسرین بالاتفاق ارتباط بی واسطه می دانند یعنی حتی فرشته وحی نیز نیست و فرشته را در قسم ها بعد می گوید. پس معنی اش این است که یک قسم از تکلم فقط وحی است و نه حجاب است و نه واسطه رسولی یعنی معارفی از طرف خداوند بطور مستقیم درجان و ذهن پیامبر القاء می شود و نه کلامی در بین است که صدایی بشنود مثلا از شجره . نه ملکی وجود دارد.
 نکته: وحی در مقسم و اقسام
 مطلق کلام الهی وحی است بالمعنی العام و تکلم بی واسطه وحی است بالمعنی الخاص. نباید قسم ومقسم را عین هم بدانیم و بگوییم که شما وحی را تقسیم کردید به وحی و وراء حجاب و واسطه رسول. آنکه مقسم است وحی بالمعنی العام و مطلق الارتباط و القای عام است. واما قسم ، وحی مطلق است یعنی اینکه این مطلق ارتباط یکی از اقسامش ارتباط بی واسطه است. و این مثل مطلق المفعول است که مقسم واقع می شود و مفعول مطلق هم یکی از اقسام آن است.
 نکته :
 در مطلق التکلیم حرفمان برعکس است یعنی مطلق التکلیم هر سه مورد را می گیرد و وحی هم یک نوع تکلیم است و ارتباط با فرشته وحی هم یک نوع تکلیم است اما تکلیم با حضرت موسی علیه السلام که من وراء حجاب است یک قسم خاص است یعنی کلام لفظی هم دارد. در قسم اول کلام لفظی کلام لفظی در کار نیست در قسم سوم اگر کلام لفظی هم باشد به واسطه می رسد اما در قسم دوم کلام لفظی هست بلا واسطه. همه مفسرین این داستان حضرت موسی را من وراء حجاب می دانند ومعمولا به این آیه استشهاد می کنند که « فلما اتاه نودی من ... من الشجرة» [5]
 ببیند چند جای قرآن است که حضرت موسی که مطرح می شود بیان میدارد که« و کلم الله موسی تکلیما» ویا می فرماید:« ان استطیتک برسالاتی و بکلامی» از این موارد معلوم می شود این نوع از تکلیم از امتیازات حضرت موسی علیه السلام است. عده ای از مفسرین می گویند که پیامبر اسلام این نوع از تکلیم را در لیلة المعراج داشته اند پس ویژگی حضرت موسی را هم دارند و آن افضلیتشان بر همه پیامبران ، حرف درستی است.
 والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته


[1] . الميزان في تفسير القرآن، ج‌16، ص: 222
[2] . ترجمه المیزان ج 16 ص 330
[3] . المیزان ج16 ص 221
[4] . ترجمه الميزان، ج‌16، ص: 334
[5] . قصص/ 30

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo