< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 20

بسم الله الرحمن الرحیم

 ویژگی وحی نبوت
 چگونگی و کیفیت وحی
 حاصل بحث های قبل این شد که در باب چگونگی وحی الهی به پیامبران در قرآن کریم به طور کلی فرموده است که تکلم خدا با بشر سه راه دارد. بی واسطه ،من ورائ حجاب واز جانب رسول وحی. درباره راه سوم « أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ » [1] مفسرین گفته اند که مقصود این است که خداوند متعال ملکی را می فرستد واو حقایق الهی را به بشری که مورد نظر است یا پیامبر القاء می کند.
 
 نقش جبرئیل به عنوان نازل کننده قرآن به قلب پیامبر
 در قرآن کریم آیات متعددی داریم که درباره وحی به پیامبر ، نقش جبرئیل را به عنوان واسطه، مورد تاکید قرارداده است .آیات 19 تا 23 سوره تکویر می فرماید:« إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ *ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ *مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ *وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ *وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبينِ *وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنينٍ »
  كه [قرآن‌] سخن فرشته بزرگوارى است.نيرومند [كه‌] پيش خداوند عرش، بلند پايگاه است. در آنجا [هم‌] مُطاع [و هم‌] امين است. و رفيق شما مجنون نيست؛ و قطعاً آن [فرشته وحى‌] را در اُفق رخشان ديده.
  که مقصود از رسول کریم جبرئیل است که در آیات بعد توصیف شده . د رسوره شعرا ایه 193 تا 195 می فرماید: « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ *عَلى‌ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ »
 «روح الامين» آن را بر دلت نازل كرد، تا از [جمله‌] هشداردهندگان باشى»
 قرآن تنزیل است از جانب پروردگار که واسطه اش جبرئیل است .سوره نحل آیه 102 می فرماید: « قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى‌ لِلْمُسْلِمينَ »
  بگو: «آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده، تا كسانى را كه ايمان آورده‌اند استوار گرداند، و براى مسلمانان هدايت و بشارتى است. »
 آیه 97 سوره بقره می فرماید:
 «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‌ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‌ لِلْمُؤْمِنين » بگو: «كسى كه دشمن جبرئيل است [در واقع دشمن خداست‌] چرا كه او، به فرمان خدا، قرآن را بر قلبت نازل كرده است، در حالى كه مؤيد [كتابهاى آسمانى‌] پيش از آن، و هدايت و بشارتى براى مؤمنان است.»
  نقش جبرئیل به عنوان نازل کننده قرآن به قلب پیامبر. این آیات در مورد نقش جبرئیل در رابطه با وساطت خداوند و پیامبر در باب وحی قرآنی است.
 
 نزول همه قرآن یا بخشی به واسطه جبرئیل
 نزول دفعی و تدریجی قرآن
 مساله که قابل بحث است این است که آیا همه قرآن به واسطه جبرئیل بر پیامبر نازل شده یا بخشی از قرآن به واسطه جبرئیل بوده وبخشی هم بی واسطه؟ با استفاده از آیاتی که بیان شد در می یابیم که مستفاد از این آیات این است که نزول تدریجی قرآن به واسطه جبرئیل بوده. در این آیات واژه« تنزیل» و«نزّل » است. بنابر این مطلب ادبی که واژه تنزیل بیانگر تدریج است و واژه انزال بیانگر دفعی بودن و غیر تدریجی. برهمین اساس مفسران و محققان برای قرآن دو نوع نزول قائل شده اند یکی نزول دفعی که کل قرآن است و یکی هم نزول تدریجی در طول بیست وسه سال .
 با توجه به این آیات نه به طور قطع اما مستفاد از این آیات این است که اشاره به کل قرآن و نزول تدریجی آن دارد. پس ما با توجه به این آیات شریفه می توانیم بگوییم که نزول تدریجی قرآن به واسطه جبرئیل بوده است.اما نزول دفعی قرآن در این آیات نیامده است. لذا می توان گفت نزول دفعی قرآن در لیلة القدر به صورت بی واسطه بوده است یعنی آن حقایقی که به صورت بسیط و وجود جمعی نه به صورت تفصیلی بر پیامبرنازل شده است. آیه شریفه می فرماید:« كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ » [2]
 «كتابى است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيمى آگاه، به روشنى بيان شده است» فصلت می شود نزول تدریجی .واحکمت آیاته مقام علم خداوند سبحان است یعنی ام الکتاب، لوح محفوظ کتاب مکنون، آن هم ما قبل نزول. احکمت آیاته اول سوره زخرف «وانه لدینا لعلی حکیم »احکمت مقام احکام ماقبل تفسیر یک مرتبه اش مرتبه علم الهی است ماقبل انزال است اما یک مقام احکام ظلّی دارد نه آنکه علم ذاتی اقدس اللهی است چون به نظر می رسد نزول دفعی بر پیامبر همان لیله القدر است.واما تفصیلا وتدریجا،درطول 23 سال این آیات این را می فهماند که این مقدار نمی توانیم با توجه به این آیات شریفه بیان کنیم بگوییم نزول دفعی قرآن مقام ما قبل تفصیل، آن دفعی بوده ، بر قلب پیامبر در لیله القدرومقام تفصیل وتنزیلش به واسطه جبرئیل انجام شده.
 با مطالعه روایات سوالی مطرح می شود که گاهی وحی بر پیغمبر می آمد تدریجی نه وحی لیله القدر آن هم بدون واسطه که خیلی بر شخص پیامبر سنگین بود واعضا وبدن او را سخت تحت تاثیر قرار می داد پس جمع بین اینها چه می شود؟
 آن بخش از معارف و احکامی که بدون واسطه برپیامبر نازل می شد و گاهی هم پیامبر صدایی می شنیدند مثل آهنی یا زنگی که صدا می دهد که بعد پیامبر حقایقی را بدون واسطه از جانب خدا دریافت می کرد می توانیم بگوییم اینها تبیین قرآن است چون خود قرآن می فرماید «وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما ننزل الیه » می توانیم بگوییم اینها تبیین است چون خود قرآن می فرماید «وانزلنا الیک....»و پیامبر تبیین کننده قرآن بوده . آن معارفی که برای تبیین قرآن تفصیل همین منزل می آمده یا همه یا قسمتهایی از آن بدون واسطه جبرئیل بوده بنابر این می توان این ذوات آیات را با مطلبی که در روایات است جمع کنیم. ذات این آیات ظاهری گویایی دارد «قل نزله روح القدس من ربک بالحق » یا «انه لتنزیل من رب العالمین» قرآن تنزیل پروردگار است «نزل بک روح الامین». اینها تحقیق می خواهد و با این قدر بحث نمی توان نظر نهایی داد.
 
 چگونگی وحی بر پیامبر
 در ارتباط وحی بواسطه جبرئیل از روایات استفاده می شود (در آیات نیامده ) که جبرئیل چگونه وحی به پیغمبر القاء می کرد؟ این مطلب درقرآن کریم مطرح نشده اما در روایات داریم که جبرئیل وقتی که می آمد خدمت پیامبر به صورت بشر تنزّل پیدا می کرد، با پیامبر صحبت می کرد و حتی در روایات داریم که پیامبر صورت بشری که می گرفت به صورت یک شخصی بود در مدینه به نام «دحیه ابن خلیفه کلبی » از قبیله بنی کلب یکی از قبایل عرب .
 
 دحیه کلبی که بود؟
  مجمع البحرین درباره دحیه این جور گفته:که دحیه برادر رضایی پیامبر صلی الله علیه و اله بود واز زیباترین مردم آن روزگاردر مدینه بود.هر موقع جبرئیل بر پیامبر می آمد شاید وحی هم نمی آورد،بحث هم بحث احکامی ومعارف نبود وکار دیگری داشتند به شکل دحیه می آمدند (مجمع البحرین جلد 1 صفحه 136 )
 روایتی داریم که پیامبر به مردم فرموده بود موقعی که دحیه کلبی را نزد من دیدید نیایید وخیال نکنید که این همان دحیه است واو جبرئیل است.روایت از مرحوم مجلسی جلد 37 بحارالنوار که روایت آن به این صورت است البته این جلد مربوط به مباحث امامت امیرالمومنین (ع) است. باب 54 عنوان باب هست که« وَ سَلِّمُوا عَلَى‌ عَلِيٍ‌ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ » [3] که پیامر به مسلمانان فرمود :که به علی به عنوان امیر المومنین سلام بدهید. این از القاب حضرت است که بعدها تمام القابی که پیامبر از جانب خدا به حضرت علی داده را بدل کاری کردند که یکی همین لقب امیرالمومنین است که روی خلفا گذاشتند. وهمینطورلقب صدیق است الصدیق الاکبر،الفاروق الاعظم که لقب حضرت امیر است.
 
 علی علیه السلام ، امیرمومنان است
 « كَانَ حُذَيْفَةُ وَالِياً لِعُثْمَانَ عَلَى الْمَدَائِنِ فَلَمَّا صَارَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَتَبَ لِحُذَيْفَةَ عَهْداً يُخْبِرُهُ بِمَا كَانَ مِنْ أَمْرِهِ وَ بِيعَةِ النَّاسِ إِيَّاهُ فَاسْتَوَى حُذَيْفَةُ جَالِساً وَ كَانَ عَلِيلًا فَقَالَ قَدْ وَ اللَّهِ وَلِيَكُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً قَالَهَا ثَلَاثاً فَقَامَ إِلَيْهِ شَابٌّ مِنَ الْفْرُسِ مُتَقَلِّداً سَيْفَهُ فَقَالَ‌ أَيُّهَا الْأَمِيرُ أَ تَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ قَالَ نَعَمْ قَالَ الْيَوْمَ صَارَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَوَ لَمْ يَزَلْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ حُذَيْفَةُ بَلْ لَمْ يَزَلْ‌ وَ اللَّهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ وَ كَيْفَ لَنَا بِمَا تَقُولُ قَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ شِئْتَ حَدَّثْتُكَ ذَلِكَ لِعَهْدٍ عَلَيَّ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ‌فَقَالَ الشَّابُّ حَدِّثْنَا يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِأَصْحَابِهِ إِذَا رَأَيْتُمْ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ عِنْدِي فَلَا يَدْخُلَنَّ عَلَيَّ أَحَدٌ وَ إِنِّي أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَوْماً فِي حَاجَةٍ فَرَأَيْتُ شَمْلَةً مُرْخَاةً عَلَى الْبَابِ قَالَ فَرَفَعْتُ الشَّمْلَةَ فَإِذَا أَنَا بِدِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ فَرَجَعْتُ قَالَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع ارْجِعْ يَا حُذَيْفَةُ فَإِنِّي أَرْجُو أَنْ يَكُونَ هَذَا الْيَوْمُ حُجَّةً عَلَى هَذَا الْخَلْقِ قَالَ فَرَجَعْتُ مَعَ عَلِيٍّ ع فَوَقَفْتُ عَلَى الْبَابِ وَ دَخَلَ عَلِيٌّ ع فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ رَدَّ دِحْيَةُ فَقَالَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ أَنَا قَالَ أَظُنُّكَ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ قَالَ أَجَلْ خُذْ رَأْسَ ابْنِ عَمِّكَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهِ فَمَا كَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ رَفَعَ النَّبِيُّ ص رَأْسَهُ فَقَالَ يَا عَلِيُّ مِنْ حَجْرِ مَنْ أَخَذْتَ رَأْسِي وَ غَابَ دِحْيَةُ فَقَالَ أَظُنُّهُ مِنْ حَجْرِ دِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ قَالَ أَجَلْ فَأَيَّ شَيْ‌ءٍ قُلْتَ وَ أَيَّ شَيْ‌ءٍ قَالَ لَكَ‌ قَالَ قُلْتُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَرَدَّ عَلَيَّ وَ قَالَ وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص طُوبَى لَكَ يَا عَلِيُّ سَلَّمَتْ عَلَيْكَ الْمَلَائِكَةُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ‌» [4]
 خذیفة بن یمان از اصحاب بزرگوار پیامبر از جانب عثمان والی شهر مدائن بود درزمانی که حضرت امیر به خلافت رسید نامه می نوشت به حذیفه که در مدینه مردم آمده اند وبا من بیعت کرده اند حذیفه سه بار با خوشحالی گفت که امیرالمومنین بر شما ولایت دارد. یک جوان ایرانی که در جلسه بود وشمشیردستش بود گفت ای امیر به من اجازه سخن می دهی . خذیفه گفت آری . جوان گفت این امیر المومنین از حالا امیر المومنین شد یا از اول هم بود. گفت که ا ز اول هم امیر المومنین بود. و دلیلش هم این است که قرآن بین ما حکم باشد. می خواهی توضیح بدهم آنچه در این مورد در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاد؟. جوان گفت ای ابو عبدالرحمن بگو گفف: رسول الله صلی الله علیه و آله فرموده بودند هرموقع دحیه کلبی را دیدید نزد من است کسی برمن وارد نشود . من روزی کاری داشتم با رسول خدا وارد شدم که دیدم پرده ای دم در خانه رسول خدا هست کنار زدم دیدم دحیه آنجا نشسته چون فرموده بودند که اگر دحیه نزد من نیت نیایید من هم برگشتم که برخوردم به علی بن ابی طالب علیه السلام گفت: از کجا می ایی گفت رفتم و این طورشد که برگشتم علی علیه السلام گفت: امروزیک حجتی برای مردم باید تمام بشود برگشتیم با علی بر رسول خدا و دحیه سلام کردیم و رسول خدا جوابمان را دادند. دحیه از امیرالمومنین پرسید من کیم گفت دحیه کلبی گفت درست . دحیه به علی علیه السلام گفت: بیا سر پسر عموت را به دامن بگیر که تو سزاوارتری. طولی نکشید که پیامبر سرش را بلندکرد و فرمود سرمن را از دامن کی برداشتی علی به ایشان گفت دحیه . پیامبر به علی فرمود: فای شیء قلت و ای شیئ قیل لک ؟چه گفتید با هم . علی علیه السلام عرض کرد که سلام به دحیه کردم به من جواب داد و گفت سلام بر تو ای امیر المومنین .
 رسول اکرم به علی فرمود خوشا به حال تو که قبل از این که بشر تو را به امیر المومنین بخواند ملائکه تو را از طرف خدا امیر المومنین خواندند...
 
 روایاتی دیگر برای تمثل فرشته وحی
 روآیات که در این مورد است متعدد است که عبارتند از بحار ج 18 ص 267 تا 268، روایتی در فضائل سلمان که الجنة مشتاقة الی اربعة ... انس می گوید می خواستم بدانم این چهار نفر کیانند سراغ ابوبکر رفتم وبه ابوبکر گفتم برو از پیامبر بپرس اینها کیانند گفت می ترسم من نباشم بعدا قوم من مرا ملامت کنند ، رفتم پیش عمر و از او خواستم که او هم همین را گفت و رفتم پیش عثمان که او هم همین را گفت. نهایتا به علی گفتم گفت باشه می روم و می پرسم و از د و حال خارج نیست اگر من بودم جزء آنها که خدا را شکر می کنم و اگر نبودم از خدا می خواهم من را با آنها قرار دهد و محبت آنها را از من دریغ نکند رفت پیش پیامبر دیدیم که سر پیامبر برپای دحیه کلبی است...(بحار ج22 ص 333)،
 در غزه بنی غریضه هم امیرالمومنین را فرستاد به سمت قبیله بنی قریضه و خود رسول اکرم به جای دیگر رفتند بعد پرسیدند شما سواری را ندیدی به سمت بنی قریضه برود گفتند چرا دحیه را دیدیم بر اسبی سوار بود و به آن سمت می رفت. فرمود این دحیه نبود بلکه جبرییل بود آمده تا ایجاد وحشت بکند در دل بنی قریضه ( بحار ج20 ص 210)
 پس واقعا جبرییل تمثل داشته انهم به صورت دحیه کلبی.
 
 اختصاصی بودن اقسام سه گانه وحی
 سوال : آیا از نظر قرآن این گونه وحی بر انبیا مخصوص آنها بوده است همان که آیه می فرماید: وحیا او من وراء حجاب...
 در قسم اول که اختصاص نیست که خود قرآن قصه مادر حضرت موسی را بیان میدارد که« واوحینا الی ام موسی» که همه مفسرانت گفته اند این اوحینا یعنی الهمها یا در خواب باشد یا بیداری. و مواردی از این قبیل هم داریم که واوحینا الی الحواریین
 اما اینکه محتوای این القا چیست حرف دیگری است اما این بحث ما در این است که نحوه القا چیست که به دست می آید اختصاصی نیست.
 اما قسم دوم هم از مختصات حضرت موسی است که پیامبرهم فقط در لیلة المعراج داشته اند
 قسم سوم یعنی به واسطه فرشته باشد.
 
 نمونه ها تکلم فرشتگان وحی با غیر پیامبران
 اگر به قرآن رجوع کنیم شاهد و نمونه روشن داریم که تکلم به واسطه فرشته با بشر اختصاص به انبیا ندارد و آن حضرت مریم سلام الله است « وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمينَ» [5]
 و [ياد كن‌] هنگامى را كه فرشتگان گفتند: «اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است.»
  پس آن که که ما می گوییم حضرت زهرا با جبرئل تکلم می کردند نه غلو است نه انکار نبوت ونه دلیل اینکه اوپیامبر است و نه...
 از این بالاتر که ملک به شکل بشر برای حضرت مریم ممثل شد و بعد هم به شکل بشری صحبت کرد. بنابر این مرزنبوت به هم نخورد.(مریم 17و18)
 شاهد دیگر قرآنی حضرتر ساره همسر ابراهیم نبی است که شکل بشری فرشتگان که طبق روایا ت جبریل بود و میکاییل و.. را دید و با آنها صحبت کرد آیات (هود 70-73) «و لقد جائت رسلنا ابراهیم بالبشری..»
 از این بالاتر اینکه این فرشتگان رفتند سراغ حضرت لوط و او در مزرعه مشغول کار بود و با هم رفتند منزل در بین راه پشیمان شد که ای داد این قوم لواط کن ما و اینها هم جوان و زیبا و آنها متوجه شده اند و به ایشان گفتند نگران نباش و... پس حتی قوم لوط که افراد ناشایست بودند و همجنس گرا بودند این فرشتگان را دیدند.
 
 «و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
 


[1] . الشورى : 51
[2] . هود : 1
[3] . بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‌37 / 217 / باب 52 أخبار الغدير و ما صدر في ذلك اليوم...
[4] ابن طاووس، على بن موسى، اليقين باختصاص مولانا عليّ عليه السلام بإمرة المؤمنين، 1جلد، دار الكتاب - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1413 ق.
[5] . آل‌عمران 42

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo