< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 37

بسم الله الرحمن الرحیم

 اطمینان نبی به صدق وحی
 نیاز به وجود فرشته برای دریافت وحی
 درباره مطلب مرحوم قاضی سعید بحث می کردیم که یقین پیامبران به آنچه بر آنها وحی می شود چگونه است ایشان فرمودند چون انبیا مقام بالایی دارند به مقام نفس کلیه رسیده اند و الا اگر به این مقام نرسند به مقام نبوت نخواهند رسید. هر کس که نبی است معلوم است به این مقام رسیده است .
 مقام نفس کلیه هم همان لوح محفوظ و سرچشمه علم ملائکه است و لذا وقتی انبیا به این مقام رسیده اند دیگر مشکلی نیست که بگویید از کجا اطمینان دارند که آنچه دریافت می کنند آیا در ست است یا خیر؟
 دو سوال از قاضی سعید
 در اینجا دو سوال مطرح است که اگر جواب داده شود نظریه ایشان پذیرفتنی است . این دو سوال عبارتند از:
 آیا انبیاء از لوح محفوظ آگاه بودند یا نه بالخصوص آگاهی بدون واسطه فرشتگان؟ اگر پاسخ مثبت باشد آنگاه این سوال مطرح می شود که باب فرض چنین عملی دیگر جه نیازی به وجود جبرئیل می باشد؟
 اما سوال اول: پاسخش اجمالا مثبت است.
  دو دلیل قرآنی هم اینجا بیان می شود:
 دلیل اول
 آیه شریفه« و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه» [1] آیا مراد از این اسماء چیست ؟ به اتفاق اهل ادب جمع محلای به ال افاده عموم می کند. حال این اسماء که عموم آن را می رساند و کلها که تاکید آن را می کند چیست؟ آیا اسم اشیاء است؟ معلوم است مراد از این اسماء اسم اشیاء نیست چون اینها که کمال نیست و از طرفی عوض هم می شود. عند هر قومی لفظی دارد. پس منظور از اسماء حقایق متعالی است. اینها از قرینه سیاق فهمیده می شود. وحقایقی غیبی است. زیرا در ذیل آیه می فرماید: «الم اقل لکم انی اعلم غیب السماوات و الارض». پس معلوم می شود اسماء از حقایق غیبیه است.
 اما اینکه این حقایق غیبیه چیست؟ بهترین بیان که در کلمات بزرگان آمده مراد اسماء جمالیه وجلالیه خداوند متعال است. ملائکه مظاهر اسماء تنزیه و جلال هستند در حالی که اسماء الهی هم اسماء جلال اند و هم اسماء جمال. آنها تسبیح و تنزیل خداوند را می کنند. معلوم می شودآدم ظرفیتی داشت که ملائکه نداشت. لذا خداوند اسماء غیر از اسماء غیب الغیوب را به به او آموخت. این اسماء جمالیه و جمالیه منشاء خلقت مخلوقات و عالم و...هم هست.
 اجمالا اینکه ذات الهی از طریق اسماء و صفات این عالم را آفریده است. این اسماء لفظ نیستند بلکه حقایق متعالیه قدسیه هستند و جامع جمال و جلال هستند و از ظرفیت ملائکه هم بیرون هستند. آدم چون دو بعدی است هم بعد لاهوتی دارد و هم بعد ناسوتی به همین جهت قابلیت را داشته است.
 مراد از لوح محفوظ
 حال لوح محفوظ و ام الکتاب چیست؟ ام الکتاب یا از مراتب این اسماء است یا مظهرعالیه اسماء ذات الهی هستند.وقتی حضرت آدم اسماء و صفات را می داند مظهرآنها هم که در مرتبه پایین تر هستند یعنی لوج محفوظ را ، می داند کما اینکه اگر همین مرتبه بیاید پایین تر باز می داند. پس از این آیه استظهار می کنیم که حضرت آدم به لوح محفوظ و ام الکتاب و ...آگاه بوده و در واقع بنابر همان و علم آدم الاسماء این ها را هم می داند.
 پس می شود گفت که انبیاء الهی از ام الکتاب و لوح محفوظ یا به تعبیر ایشان نفس کلیه اطلاع داشته اند.
 نکته
 در روایات هم داریم که ائمه فرمودند نحن اسماءالحسنی هستیم. اسماء الهی دو گونه است:1. اسماء حسنای ذانیه 2. اسماء حسنای فعلیه . ائمه اطهار اسماء حسنی فعلیه الهی هستند یعنی مظاهر آن اسماء ذانیه الهیه هستند و اسماء ذانیه الهیه مظهر آن ذات یعنی غیب الغیوب الهی هستند.
 دلیل دیگر
 دلیل دیگر قرآنی بر اینکه از انبیا از لوج محفوظ آگاه بوده اند
  آیه شریفه« إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ *في‌ كِتابٍ مَكْنُونٍ *لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ *تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ » این کتاب مکنون همان لوح محفوظ است.« بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ *في‌ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ » در آیه دیگر وذیل آیه می فرماید: «لا یمسه الاالمطهرون» یعنی آنها که « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت». پیامبر و اهل بیت عالم کتاب مکنون هستند. ملاک تطهیر است یعنی ملاک داشتن مقام عصمت است و عصمت را انبیاء الهی هم داشتند و این آیه مصداق را بیان می کند نه اینکه حصر داشته باشد. پس با استناد به این دو آیه می توان گفت که انبیاء الهی به لوح محفوظ فی الجمله آگاه بودند.
 سوال: آیه « و عنده مفاتح الغیب لا ..» [2] حصر در حصر است.
  و روایت هم داریم که امام صادق (ع)می فرمایند: إن‌ لله‌ علمين‌ علم مكنون مخزون لا يعلمه إلا هو من ذلك يكون البداء و علم علمه ملائكته و رسله و أنبياءه و نحن نعلمه. [3]
 
 
 دو جواب به این سوال می توان داد.
  • آیه سوره انعام « عند مفاتح الغیب» منظورازمفاتح الغیب، غیر از کتاب مکنون است. پس منافاتی ندارد که انبیاء و ائمه طاهرین لوح محفوظ را بدانند و مفاتح الغیب هم اختصاص به خداوند داشته باشد.
 مرحوم علمه طباطبایی در اینجا بیانی دارند مراجعه کنید المیزان ج 7 ص 127 تفسیر همین آیه انعام. ایشان می فرماید: أن هذا الكتاب بوجه غير مفاتح الغيب و خزائن الأشياء التي عند الله سبحانه فإن الله تعالى وصف هذه المفاتح و الخزائن بأنها غير مقدرة و لا محدودة، و أن القدر إنما يلحق الأشياء عند نزولها من خزائن الغيب إلى هذا العالم الذي هو مستوى الشهادة، و وصف هذا الكتاب بأنه يشتمل على دقائق حدود الأشياء و حدود الحوادث، فيكون الكتاب المبين من هذه الجهة غير خزائن الغيب التي عند الله سبحانه، و إنما هو شي‌ء مصنوع لله سبحانه يضبط سائر الأشياء و يحفظها بعد نزولها من الخزائن و قبل بلوغها منزل التحقق و بعد التحقق و الانقضاء. این کتاب مبین غیر از مفاتیح الغیب که در ابتدای آیه آمده است ، می باشد
 « ان هذا الکتاب مبین » غیر از مفاتح الغیب است که در ابتدای آیه است زیرا خداوند متعال فرموده اینها قدر و مقدار تکوینی ندارند یعنی مافوق بلکه ما فوق این تکه تکه شدنها هستند. قدر و اندازه بعد از نزول می آید. در حالی که کتاب مبین را وصف کرده به این که تمام حدود اشیاء در آن است.« و ان من شیأ الا و عند نا خزائنه » و مانند در الا بقدر معلوم. کتاب مبین مرتبه اش غیر از مفاتح الغیب و خزائن است. زیرا در آن رطب و یا بس بیان شده است.
 کتاب مبین احاطه علمیه فعلیه خداوند به اشیاء را بیان می کند. و این احاطه در مقام فعل است و این هم غیر از علم در مقام ذات است . ما دو گونه غیب است: غیب نسبیه و غیب مطلق که مفاتح الغیب از این نمونه است .غیب نسبتی برای بعضی غیب است مثل کتاب مکنون
 پس این کتاب مکنون یا لوح محفوظ را غیر خدا می داند آنکه در سوره انعام می فرماید : «لا یعلمها الا هو» مفاتح الغیب است وغیب مطلقی است که مختص خداست. بنابر این ما تفکیک قائل شدیم بین آیه شریفه سوره انعام با آیاتی که ینانگر این است که انبیاء از علم غیب اطلاع دارند.مفاتح الغیب غیب ذاتیه است ولی کتاب مکنون و لوح محفوظ و ام الکتاب و کتاب مبین مربوط به مقام فعل است.
 2. این جواب دقیقی نیست . بگوییم هر دو مقام فعل است اما بگوییم بالذات می داند خداوند اما بالغیر میدانند غیر از خدا. یعنی فرق را ببریم بین بالذات و بالغیردرحالی که معلوم یک چیز است اما در جواب اول کتاب را دو قسم کردیم. در آنجا می گفتیم مفاتیح الغیب علم ذاتی است و لوح محفوظ علم فعلیه است یا مقام فعل است یا مقام ذات اما در این پاسخ می گوییم هردو مقام فعل است اما آنکه بالذات می داند خداست و آنکه بالغیر میداند مثل انبیا و ملائکه پس تعارضی بین آیات نیست. و آنکه نافی است حالت بالذات را نافی است و آنکه مثبت است بالغیر را مثبت است و یا بگوییم آنکه نفی می کند علم ذاتیه را نفی می کند و آنکه اثبات می کند علم فعلیه را اثبات می کند .
 اما سوال اصلی
  اگر انبیاء علم اسماء الهی هستند و حصرت آدم است که معلم ملائکه ایت در تعلیم اسماء، پس ملائکه چه چیزی را می خواهند یاد بدهند؟
 جواب
 آیت الله جوادی بیان دارند که خوب است. در تفسیر تسنیم ج 3 ص 211 می گویند: «انسان کامل معلم فرشتگان است و فیض الهی از مجرای انسان کامل به جهان امکان می رسد و این، منافاتی با مجرای فیض بودن فرشتگان برای همه انسانها از جمله انسان کامل ندارد.( ظاهرش این است که تناقض و دور است به این صورت که انسان کامل مجرای فیض است برای همه حتی فرشتگان و از طرف دیگر هم فرشتگان مجرای فیض اند برای انسان ها حتی برای انسان کامل . ایشان می فرماید منافاتی ندارد) زیرا مجرای فیض بودن انسان کامل مربوط به مرحله عالیه انسان کامل است. ( انسان موجودی دو بعدی است. بعدی ملکوتی و بعدی ناسوتی. بعد عالی دارد و بعدی سفلی مجرای فیض است به لحاظ بعد عالیش ) که آن مرتبه برین عالم به حقایق جهان و مسجود فرشتگان است و مجرای فیض بودن فرشتگان مربوط به مراتب متوسط یا نازل انسان کامل است.(به لحاظ مرتبه عالیه میدهد و به لحاظ مرتبه نازله می گیرد) که از باب« قل انما انا بشر مثلکم» زمینی است. انسان کامل ... از آن جهت که شاگرد بی واسطه خداوند است و عالم به همه حقایق جهان امکان است درهمه چیز حتی در وحی واسطه فیض است. یعنی حتی وحی الهی پیش از آن که به فرشتگان برسد به مرحله والای انسان کامل می رسد. آنگاه به برکت آن مرحله برین به فرشتگان نازل می شود. ( این با توجه به دو بعدی بودن انسان می شود مساله را حل کرد)
 این بیان تا حد ودی مشکل را حل می کند و بنده هم بیانی به ذهنم می خورد که انشاء الله فردا خدمتتا ن عرض می کنم.
 و السلام علیکم ورحمه الله وبرکاته


[1] . بقره / 30
[2] . 59 انعام
[3] . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‌1، ص: 109، اصول کافی ج 1 باب بداء ح 8

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo