< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 48

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چگونگی اطمينان نبی به صدق وحی
بررسی قصه غرانيق
در جلسه گذشته اصل داستان بيان شد. اين داستان بيان گر نوعی نقص در عصمت پيامبر اکرم (ص) در دريافت وحی الهی است به همين خاطر از سوی محققين اسلامی مورد نقد و اعتراض واقع شده است. برخی از اين نقدها متوجه سند و برخی مربوط به محتوای اين داستان است.
روايتی که دربر دارنده اين داستان است اگر چه از طرق مختلف نقل شده اما خبر واحد است زيرا تنها يک نقل آن از ابن عباس بوده و بقيه از سوی تابعين بيان شده است.

نقدهای سندی اين داستان
نقدهای سندی در مورد جريان غرانيق دو دسته است: برخی اصل سند آن را تضعيف کرده اند و برخی آن را مجعول و ساختگی دانسته اند. اولين شخصی که آن را نقد کرد بيهقی از علمای شافعيه است. وی می گويد:اين روايات از نظر نقل صادق نيست.[1] [2]
دومين شخص، محمدبن اسحاق نويسنده سيره نبوية معروف به سيره ابن هاشم است. وی نيز می گويد: اين روايت را زنادقه ساخته اند.[3]
سومين شخصيتی که اين قضيه را ساختگی دانسته ابابکر بن عربی است. وی در کتاب «التمهيد فی علوم القرآن»[4] می گويد: همه اين رواياتی که در اين باره نقل شده باطل و جعلی است.
نفر چهارم ابو منصور ما تريدی، موسس مذهب ماتريدی است. ايشان گفته است: اين مطلب را شيطان به اولياء خويش که زنادقه هستند القاء کرده است.[5]
پنجمين نفر، قاضی اياض است، وی گفته است هيچ يک از صحاح سته اين روايت را نقل نکرده و کسانی نيز که نقل کرده اند سند درستی بيان نکرده اند. تنها کسانی که به سخنان عجيب توجه می کنند در پی نقل اين روايت بوده اند. وی از شخصی به نام قاضی بکر بن علاء مغربی نقل کرده که ايشان خوب گفته که مردم (مسلمان ها)، توسط بعضی از مفسرين گرفتار شده و اين روايات بی اساس را نقل کرده اند در حالی که اين روايات مستمسک ملحدان واقع شده و آنان توسط اين روايات بر عليه مسلمين تبليغ می کنند.[6]
عجيب اين است که با اينکه اهل سنت در مقابل اين روايت موضع گرفته اند اما ابن حجر ( شارح بخاری) در کتاب فتح الباری اين روايت را صحيح دانسته و گفته اکثر اين روايات ضعيف و مرسل هستند اما چون متعدد هستند جبران سند می کند. وی حديث را از جهت معنا، معتبر دانسته و تاييد کرده است.
آقای آلوسی به خوبی به بررسی اين داستان پرداخته است . وی می گويد: اين سخن که «اين داستان را که شيطان بر زبان برخی روايات جاری کرده و خداوند عده ای از محققين را ماموريت داده تا اين حرف را نقد و رد کنند، راحت تر مورد پذيرش است تا اينکه بگوييم « شيطان آن جملات را بر زبان پيغمبر اکرم (ص) جاری کرده و در مقابل خدای متعال کار شيطان را خنثی نموده است». يعنی ما قبول داريم که اين حرف ريشه شيطانی دارد اما نه بر زبان پيامبر بلکه بر زبان برخی ناقلان و راويان.[7]
آيت الله معرفت نيز در کتاب «التمهيد» بحث سندی در اين باره بيان نموده و حتی حديث ابن عباس را نيز نقد نموده و گفته است: ابن عباس در آن موقع کوچک بوده و از ديگران نقل کرده است. ( مگر اينکه در برابر نقد آقای معرفت بگوييم: اهل سنت اصلی بنام عدالت صحابه دارد. لذا اگر خود صحابه شاهد روايت نبوده اما از عادل نقل نموده باشند باز معتبر است )

نقدهای محتوايی قصه غرانيق
الف) قاضی اياض
وی در کتاب «الشفاء» چند احتمال در مورد اين داستان داده است:
1. پيامبر اکرم (ص) آرزو می کرد که از سوی خداوند متعال مطلبی در تمجيد بتها بيايد تا او بتواند آن را بر کفار احتجاج کند. اين مطلب را نمی توان قبول کرد زيرا انگيزه هر چه باشد، اين مطلب کفر آميز است.
2. فرض کنيم پيامبر اکرم (ص) چنين آرزوی جدی نداشته اما شيطان توانسته آن را بر آن حضرت مشتبه کرده تا تصور کند سخن شيطان، کلام خداست. اين احتمال را در مورد پيامبر نمی توان قبول کرد زيرا لازم می آيد شناخت پيامبر نسبت به وحی، ارزان و آسيب پذير بوده و اصل عصمت که فلسفه نبوت است متزلزل گردد.
3. اينکه بگوييم آن حضرت از روی عمد يا سهو اين جملات را به خاطر مصلحتی به کار برده است. اين فرض نيز نادرست است زيرا چه کار پيامبر را عمدی بدانيم يا سهوی با عصمت آن حضرت منافات دارد، پس اين نيز مورد قبول نيست.
ايشان می گويد: خدای متعال در چند آيه جلوتر با صراحت و قاطعيت می فرمايد: ﴿ إِنْ هِی إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‌ ﴾[8] [اين بتان‌] جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده‌ايد [و] خدا بر [حقّانيت‌] آنها هيچ دليلى نفرستاده است. [آنان‌] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمى‌كنند، با آنكه قطعاً از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است.
با توجه به اين آيات که در فاصله کوتاهی بعد از آيات مورد بحث آمده چگونه می توان پذيرفت که پيامبر اکرم (ص) اين قدر حواسش جمع نبوده که مدح و ذم را با هم همراه کرده است. از اين هم بگذريم باز بر مشرکان هم نمی توان فرض کرد که آنها به اين ذم توجه نداشته و فريب خورده باشند.
قاضی عياض در نکته زيبای ديگری می گويد: اگر اين مساله حقيقتا رخ داده بود، دشمنان آن حضرت که به دنبال فرصت می گشتند تا به ايشان ضربه بزنند، بيکار نشسته و برعليه اسلام از آن استفاده می کردند. در حالی که ما نداريم که اين را مستمسک کرده باشند. بله از اين قصه غرانيق افرادی مانند سلمان رشدی در دوران معاصر برخی بهره گرفتند.[9]
ب) فخرالدين رازی:
وی در کتاب «مفاتيح الغيب» پنج نقد بر اين داستان وارد کرده است که سه تای آنها زبده تر می باشد:
1.اين روايت مفادش اين است که پيامبر اکرم (ص) توجه به بتها را سفارش کرده است. در حالی که اين مطلب نسبت کفر به پيامبر است، و نسبت کفر به آن حضرت خود کفر است. علاوه بر اينکه اساسا با سيره آن حضرت نمی سازد زيرا ايشان اين همه بر عليه بت ها عمل کرده است.
2.دشمنی مشرکان با پيامبر اکرم (ص) شديدتر و عميق تر از اين بود که با تعريفی مختصر حل شود.
3.اگر ما چنين چيزی را در مورد پيامبر جائز بدانيم در اين صورت اصل اطمينان به وحی خدشه دار خواهد شد. اگر گفته شود: شيطان چيزی را کم نکرده بلکه بر آن افزوده است لذا هيچ يک از احکام اسلام وا نمی ماند، يعنی تحريف به نقيصه نيست بلکه تحريف به زياده است؛ می گوييم: فرقی نمی کند چون اگر سندی از اعتبار بيفتد فرقی نمی کند که از آن چيزی کم شود يا به آن اضافه شود.[10]
نقد ديگر: قرآن کريم در ابتدای همين سوره می فرمايد: ﴿ وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‌ (1)ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‌ (2)وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌ (3)إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی يُوحى‌ (4)عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى[11] يعنی هر چه آن حضرت می گويد وحی است که بواسطه جبرئيل به او رسيده است و هرگز آن حضرت سخنی از روی هوا و ميل نمی گويد. حال با توجه به اين آيات آيا درست است که خداوند قادر، چنين تضمينی داده است اما چند لحظه بعد شيطان اين حرف را نقض کند؟ اين تعارض خيلی آشکار است و نمی شود به خداوند نسبت داد.
ج) علامه طباطبايی
ايشان بعد از نقل اين جريان نقدهايی را بر آن وارد می کند که از نظر می گذرد :
1- می فرمايد: « الرواية مروية بطرق عديدة عن ابن عباس و جمع من التابعين و قد صححها جماعة منهم الحافظ ابن حجر. لكن الأدلة القطعية على عصمته ص تكذب متنها و إن فرضت صحة سندها فمن الواجب تنزيه ساحته المقدسة عن مثل هذه الخطيئة مضافا إلى أن الرواية تنسب إليه ص أشنع الجهل و أقبحه فقد تلى «تلك الغرانيق العلى و إن شفاعتهن لترتجى» و جهل أنه ليس من كلام الله و لا نزل به جبريل، و جهل أنه كفر صريح يوجب الارتداد و دام على جهة حتى سجد و سجدوا فی آخر السورة و لم يتنبه ثم دام على جهله حتى نزل عليه جبريل و أمره أن يعرض عليه السورة فقرأها عليه و أعاد الجملتين و هو مصر على جهله حتى أنكره عليه جبريل ثم أنزل عليه آية تثبت نظير هذا الجهل الشنيع و الخطيئة الفضيحة لجميع الأنبياء و المرسلين و هی قوله: ﴿ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِی أُمْنِيَّتِهِ﴾.
و بذلك يظهر بطلان ما ربما يعتذر دفاعا عن الحديث بأن ذلك كان سبقا من لسان دفعه بتصرف من الشيطان سهوا منه ع و غلطا من غير تفطن. فلا متن الحديث على ما فيه من تفصيل الواقعة ينطبق على هذه المعذرة، و لا دليل العصمة يجوز مثل هذا السهو و الغلط...»[12]
ادله قطعيه متن حديث را تکذيب می کند لذا بر فرض که سند آن درست اما چون با متن يا مطلبی قطعی معارض است، مخدوش می شود. ساحت پيامبر را بايد از اين خطا منزه کنيم، خصوصا اينکه در اين جريان بدترين جهالت به پيامبر اکرم (ص) نسبت داده می شود و آن اين که آن حضرت دو جمله را تلاوت کرده در حالی که نمی دانسته اين سخن جبرئيل نيست و نيز متوجه نشده که تعريف بت ها کفر است، حتی اين جهل ادامه پيدا می کند تا آخر سوره و او متوجه نشده است و در اين جهل ماند و در خواندن دوباره سوره باز هم در جهل مانده است. قطعا اين از شان پيامبر دور است.
2- مرحوم علامه در نقد ديگری می فرمايد: « لو جاز مثل هذا التصرف من الشيطان فی لسانه ص بإلقاء آية أو آيتين فی القرآن الكريم لارتفع الأمن عن الكلام الإلهی فكان من الجائز حينئذ أن يكون بعض الآيات القرآنية من إلقاء الشيطان ثم يلقی نفس هذه الآية﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی﴾ الآية فيضعه فی لسان النبی و ذكره فيحسبها من كلام الله الذی نزل به جبريل كما حسب حديث الغرانيق كذلك فيكشف بهذا عن بعض ما ألقاه و هو حديث الغرانيق سترا على سائر ما ألقاه.
أو يكون حديث الغرانيق من الكلام الله، و آية ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی﴾إلخ، و جميع ما ينافی الوثنية من كلام الشيطان و يستر بما ألقاه من الآية و أبطل من حديث الغرانيق على كثير من إلقاءاته فی خلال الآيات القرآنية، و بذلك يرتفع الاعتماد و الوثوق بكتاب الله من كل جهة و تلغو الرسالة و الدعوة النبوية بالكلية جلت ساحة الحق من ذلك.» اگر چنين تصرفی از طرف شيطان بر زبان پيامبر اکرم (ص) جايز باشد ديگر اطمينان و اعتماد به کلام الهی از بين می رود، زيرا در اين صورت جايز خواهد بود پاره ای از آيات قرآن از القائات شيطان باشد و شيطان برای اينکه رد خود را گم کند در جايی بر عليه خود هم سخن گفته است و اين آيه ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی﴾را ساخته باشد. مثل راديو اسرائيل که چند خبر درست می گويد تا اعتماد را جلب کند سپس سخن خود را می گويد.
حضرت اميرالمومنين(ع) در نهج البلاغه کلام زيبايی در اين باره بيان فرموده اند « إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِی الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى‌»[13] همانا آغاز پديد آمدن فتنه‌ها، هوا پرستى، و بدعت گذارى در احكام آسمانى است، نوآورى‌هايى كه قرآن با آن مخالف است، و گروهى «با دو انحراف ياد شده» بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خداست. پس اگر باطل با حق مخلوط نمى‌شد، بر طالبان حق پوشيده نمى‌ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مى‌گشت زبان دشمنان قطع مى‌گرديد. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مى‌گيرند و به هم مى‌آميزند «1»، آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مى‌گردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند يافت.


[1] مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج23.
[2] روح المعانی، آلوسی، ج10.، ص 262.
[3] روح المعانی، آلوسی، ج10.، ص 262.
[4] التهمید فی علوم القرآن، ابوبکر ابن عربی، ج1، ص81.
[5] روح المعانی، آلوسی، ج10.
[6] الشفاء بتعریف حقوق المصطفی(ص)، ج2، ص111، ط دارالفیحاء.
[7] روح المعانی، آلوسی، ج10.، ص270.
[9] الشفا، بتعریف حقوق المصطفی(ص)،‌قاضی عیاض، ج 2، ص112- 113، ط دارالفیحاء.
[10] مفاتیح الغیب، فخر الدین رازی، ج23، ص50 و 51.
[13] نهج البلاغه، سید رضی، خ50، ص88، ط هجرت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo