< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 61

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : دیدگاه فلاسفه اسلامی در تفسیر وحی
 دیدگاه فلاسفه اسلامی درباره وحی، نوعی ارتباط با دیدگاه آنها درباره نفس و قوای نفسانی و نیز دیدگاه آنها با موجودات آسمانی دارد .
 دیدگاه فلاسفه اسلامی درباره نفس انسان
 تعریف فلاسفه از نفس: « کمال اول لجسم طبیعی آلی ذی حیات بالقوه ». این تعریف درباره نفس ارضی بکار رفته است. «کمال» یعنی آنچه از سنخ فعلیت است که در مقابل قوه قرار دارد . «کمال اول» یعنی اولین فعلیتی که نوع بودن یک نوع و حقیقت نوع به آن بستگی دارد. کمال اول در مقابل کمال ثانی است، کمال ثانی آن فعلیتی است که متفرع بر نوع است و از سنخ اعراض مثل بعد و حرکت است .
 «لجسم طبیعی» در مقابل جسم صنایی است. « آلی» یعنی چیزی که دارای قوا و اعضاء است و به واسطه آنها کارها را انجام می دهد. مثل قوه غاذبه ( تغذیه نبات با این قوه است) نمو نبات به واسطه قوه نامبه انجام می شود. قید آلی بودن، معدنیات و جمادات را از تعریف نفس خارج می کند زیرا آنها افعالشان با قوه و آلات نیست. مثلا آهنربا جذب می کند اما این به خاطر قوه ای نیست. آتش می سوزاند، اما سوزاندن او دیگر با قوه ای نیست. این اثر خاصیت وجودشان است .
 بر اساس تعریف تا اینجا سه گروه دارای نفس هستند : نبات، حیوان و انسان .
 «ذی حیات بالقوه» یعنی دارای حیات بالقوه است. این قید را آورده اند تا نفس سماوی را خارج کنند. از نظر فلاسفه، افعال و آثار جسم فلکی و سماوی دائمی است به خلاف انسان، حیوان و نبات. اینها گاه ممکن است که ادراک نکنند. ( شرح اشارات ج 2 ص 282 )
 قطب الدین رازی، شرح روانی در این باره دارد. در کشف المراد نیز در امور عامه به این مطلب پرداخته شده است .
 انسان از نظر فلاسفه، نوعی است که اکمل انواع و برترین نوع است. یعنی علاوه بر دارا بودن همه کمالات نبات و حیوان، ویژگی ها و کمالات اختصاصی نیز دارد . پس انسان قوای نفس نباتی ، حیوانی و ناطقه را دارد و انسانیت او بیشتر به قوه ناطقه اوست.
 قوای نفس نباتی و حیوانی
 قوای اساسی نفس نباتی سه قوه است:
  1. قوه غاذیه که توسط آن تغذیه می کند.
  2. قوه نامیه که رشد و نمو می کند.
  3. قوه مولده که می خواهد نوع خود را باقی نگه دارد.
 این قوا را انسان نیز دارد و تا اینجا حیات نباتی او شکل می گیرد . مانند کسی که مرگ مغزی شده است و در یک حیات نباتی زندگی می کند.
 اما قوای اساسی نفس حیوانی دو قوه است: قوای ادراکیه و قوای تحریکیه ( فعلیه) .
 قوای ادراکی حیوان دو دسته است: ظاهریه و باطنیه. قوای ظاهری همان پنج حس بیرونی است که در انسان نیز همین قوا وجود دارد. علاوه بر این حواس ، نفس حیوانی پنج حس درونی نیز دارد که عبارتند از :
  1. حس مشترک؛ این حس مانند حوضچه ای است که از 5 نهر در آن آب می ریزند. این حس از آنچه توسط حواس بیرونی دریافت شده تصویر برداری می کند.
  2. قوه خیال ؛ بعد از گرفتن صورت توسط حس مشترک ، این صورت در این قوه نگهداری می شود . قوه خیال دو اسم دیگر هم دارد ( ذاکره و مذکره) زیرا صورتها را حفظ می کند و به یاد می آورد.
  3. قوه واهمه؛ حیوان از معنای جزئی هم ادراک دارد مثل عداوت گرگ و یا محبت مادر. این امور جزئی را حیوان با قوه وهم درک می کند. نفس بواسطه این قوه معانی جزئیه را درک می کند.
  4. قوه حافظه: قوه ای است که معانی جزئیه را حفظ می کند.
  5. قوه متخیله: تخیل غیر از خیال است. به این قوه متصرفه هم می گویند. این قوه صور مختلفی که توسط نفس دریافت شده را با هم ترکیب یا تفریق می کند. این قوه در اختیار نفس است منتها گاه قوه واهمه از آن استفاده می کند لذا می گویند متخیله و اگر عقل از آن استفاده کند می شود قوه متفکره. در این صورت کار فکر انجام می دهد و ارزش دارد.
 اینها قوای ادراکی حیوان شد. او دو قوه تحریکه هم دارد که یکی قوه باعثه است. قوه شهویه و قوه غضبیه از این قسم است . نفس در مقام عمل دافعه و جاذبه دارد . آنجا که جذب و میل پیدا می کند قوه شهویه است و آنجا که چیزی را از خود دفع می کند قوه غضبیه . دیگری قوه منبعثه در عضلات است که باعث می شود آن عمل را انجام دهد. آن را قوه فعاله و فعلیه گویند.
 خلاصه بحث اینکه قوه ادراکی حیوان دو گونه است :
  قوای بیرونی که عبارتند از : بویایی ، چشایی ، بینایی ، شنوایی ، لامسه
  قوای درونی که عبارتند از :
  • حس مشترک: مثل حوضچه ای که از 5 نهر آب (حواس ظاهری ) در آن ریخته می شود.
  2. خیال: یا بایگانی صور
  3. متصرفه : تصرف و فصل و وصل صور و معانی.
  4. واهمه : مدرک معنای جزئی
  5. حافظه : خاذن معانی جزئی
 عقل نظری و عقل عملی دو قوه اختصاصی انسان
 اما انسان علاوه بر قوای نباتی و حیوانی، دو قوه دیگر دارد که باعث تمیز او از نبات و حیوان است . به خاطر همین دو قوه است که بر او جایز است گوسفند را ذبح کند و بخورد . مرحوم ملاصدرا در اینجا غوغا کرده است. عبارات او عقلی، ذوقی و وحیانی است. ( مباحث عقلی که مرحوم صدرالمتالهین بیان می کند ، جاذبه معنوی هم دارد . بحث های شهید مطهری نیز همین گونه است یعنی و لو یک بحث صرفا عقلانی است اما مباحث معنوی را در آن گنجانده است)
 آن دو قوه عبارت است از عقل نظری و عقل عملی. با این دو قوه است که به نفس ، «نفس ناطقه » گویند. مقوم نفس ناطقه، عقل است. لذا کسی که ارزش عقل را پاس بدارد، آنچه از نباتان و حیوانات استفاده می کند، نوش جانش « فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُون‌» [1] . اما اگر عقل را پاسداری نکند و نیروهای خود را خرج امور حیوانی کند در این صورت ناسپاس است . او قوه قدسی عظیمی که خدای متعال به او داده است فدای امور دنی و بی ارزش کرده است. پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید « النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا » [2] انسان خیال می کند همین خوردن و خوابیدن و... است اگر چنین باشد پس چه فرقی میان او و حیوان است .
 «عقل نظري» نفس را به عالم بالا ربط می دهد. رابط نفس انسان با عالم عقول و مفارقات، عقل نظری است. «عقل عملی» هم رابط نفس است با بدن است . او مدبر و تدبیر کننده بدن است. انسان برای اینکه بتواند از این مرکب خوب استفاده کند، دارای عقل عملی و برای اینکه با عالم بالا ارتباط برقرار کند دارای عقل نظری است .
 عقل نظری دارای درجاتی است و ادراک حقایق هستی توسط همین قوه انجام می شود. سنخ علم، نوری و قدسی و آسمانی است. از فعل و انفعالات طبیعت علم نمی جوشد. از نفس حیوانی و نباتی علم سر نمی زند بلکه از نفس ناطقه و از عالم بالا سر می زند .
 مراتب عقل نظری
 1- اول آن عقل بالقوه است. انسان در آغاز هیچ ادراکی ندارد « وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ » [3] . نفس انسان در این مقام قابلیت محض است.
 2- درجه بالاتر عقل بالملکه است. و آن وقتی است که بدیهیات را اعم از تصورات و بدیهیات درک کرده است. آن را بالملکه گویند زیرا ملکه یعنی توانایی و استعداد، در این مرتبه عقل قدرت دارد نظریات را بدست آورد. این مرتبه سرمایه تجارت انسان می باشد زیرا نفس انسان واجد بدیهیات تصوریه و تصدیقیه است.
 3- مرتبه بعد عقل بالفعل است . انسان در این مرحله توانسته است معارف نظریه را هم درباره حقایق عالم استنباط و درک کند. البته او در این مرتبه دائم الحضور نیست. زیرا نفس به بدن ربط دارد و همین مقدار از حضور دائمی او می کاهد.
 4- عقل مستفاد : اگر نفس قوی شود و مرتبه ای بالاتر رود یا از بدن راحت شود ( مانند موت اختیاری و یا حالت خواب) در این صورت می تواند حضور دائمی پیدا کند . در این صورت آنچه کسب کرده برایش حاضر است. حضرت امیر (ع) اینگونه بودند. ارتباط نفس ایشان با بدنشان مانع از این نمی شد که از حقایق دور بمانند. این مرحله را اصطلاحا «عقل مستفاد» گویند. چرا مستفاد گویند ؟ زیرا نفس که خودش چیزی ندارد. بدیهیات، نظریات و حضور را از عقل مفارق استفاده کرده است .
 مراتب عقل عملی
 عقل علمی هم دارای مراتبی است. مرتبه نفس در رابطه با تدبیر بدن را عقل عملی گویند . اولین مرتبه آن تهذیب ظاهر بدن است. یعنی زبان دروغ نگوید، رفتار کنترل شود. اگر این مسائل با عقل نظری هماهنگ نشود از عقل نظری کاری بر نمی آید. اما رفتار چگونه کنترل شود؟ ضابطه اش شریعت است. ( این سخن فلاسفه است. از مرحوم ابن سینا نقل شده است که وقتی در مسائل دچار مشکل می شد ، برای حل آن نماز می خواندند)
 مرتبه دوم تهذیب درون است. زیرا ممکن است کسی راست بگوید و رفتار مناسبی داشته باشد اما درونش تهذیب نباشد و این کار را برای ریا و شهرت و امثال آن انجام می دهد . در این صورت هر چند فواید اجتماعی دارد اما راه به جایی نمی برد.
 مرحله سوم تخلیه و تهلیه و مرتبه چهارم مرتبه، فناء است .
 
 نکته : مثل خدای متعال در خلقت بلا تشبیه شبیه نجار ماهری است که قسمت های اصلی چوب خام را بکار برده است و از دور ریزها نیز استفاده های مفیدی برده است .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] نحل ، 114
[2] بحار ، ج50 ، ص 134
[3] نحل ، 78

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo