< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 69

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : دیدگاه فلاسفه اسلامی در تفسیر وحی
 در جلسات گذشته دیدگاه فلاسفه در مورد وحی و چیستی و چگونگی آن مورد بررسی قرار گرفت . دو نکته در دیدگاه فلاسفه درباره وحی وجود داشت که از این قرار است :
  1. فلاسفه بالاتفاق معتقد هستند که پیامبران در دریافت وحی نقش قابلی داشته اند نه فاعلی.
  2. عبارات غالب فلاسفه این بود که نزول وحی بر پیامبران به واسطه عقول مجرده صورت گرفته است.
 فرق الهام و وحی در کلام مرحوم صدرالمتالهین
 مرحوم صدرا در فرق میان وحی و الهام می فرماید :
 « أن حصول العلوم في باطن الإنسان بوجوه مختلفة فتارة يكتسب بطريق الاكتساب و التعلم.
 و تارة يهجم عليه كأنه ألقي إليه من حيث لا يدري سواء كان عقيب طلب و شوق أو لا «4». و الثاني يسمى حدسا و إلهاما و هذا ينقسم إلى ما يطلع معه على السبب المفيد له و هو مشاهدة الملك الملهم للحقائق من قبل الله و هو العقل الفعال الملهم للعلوم في العقل المنفعل و إلى ما يطلع عليه «1».
 فالأول يسمى اكتسابا و استبصارا و الثاني إلهاما و نفثا في الروح [في الروع‌] و الثالث وحيا يختص به الأنبياء و الذي قبله يختص به الأولياء.
 و أما الاكتساب فهو طريق النظار من العلماء فلم يفارق الإلهام الاكتساب في نفس فيضان الصور العملية و لا في قابلها و محلها و لا في فاعلها و مفيضها و لكن يفارقه في طريقة زوال الحجاب و جهته و لم يفارق الوحي الإلهام في شي‌ء من ذلك بل في شدة الوضوح و النورية و مشاهدة الملك المفيد للصور العلمية فإن العلوم كما مر لا يحصل لنا إلا بواسطة الملائكة العلمية و هي العقول الفعالة بطرق متعددة كما قال سبحانه « وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا » فتكليم الله عباده عبارة عن إفاضة العلوم على نفوسهم بوجوه متفاوتة كالوحي و الإلهام و التعليم بواسطة الرسل و المعلمين» [1]
 ایشان معتقد است برای انسان به طریق مختلفی علم حاصل می شود:
  1. از راه قوای ادراکی؛ این طریق اکتسابی است .
  2. از راه افاضه و علم لدنی؛ این راه اکتسابی نیست و از عالم بالا بر فرد افاضه می شود. در این علم گاه خود فرد متوجه منبع و منشا آن معرفت هست و گاه هیچ توجهی به آن ندارد .
 فرض اول را الهام و فرض دوم را وحی می گویند. بنابراین وحی معرفتی غیر اکتسابی است که شخص به مبدأ آن توجه دارد. الهام نیز هر چند افاضی است اما شخص به منشأ آن توجهی ندارد.
 مرحوم صدرالمتالهین در ادامه می فرماید: علومی که برای ما حاصل می شود راهی ندارد جز از طریق عقول مفارقه. قرآن کریم می فرماید « وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ » [2] .
 ایشان در شرح اصول کافی نی این مساله را بیان فرموده است: « كمال القوة النظرية و العقل النظرى بان يصفو الجوهر العقلى صفاء يكون شديد الاتصال بالعقل الفعال المسمى بالقلم الاعلى و المعلم الشديد القوى و هو المفيض للعلوم باذن اللّه على الواح النفوس العقلية فيستفيض منه العلوم و المعارف بلا واسطة معلم بشرى فى زمان يسير،» [3] کمال قوه نظریه به آن است که صفاتی را کسب نماید تا بتواند با عقل فعال ارتباط پیدا کند. یکی از مراتب علم الهی، قلم است یعنی خدای متعال نگارنده است. عقل فعال که همان قلم اعلی الهی است، مفیض معارف بر نفس ناطقه انسانی در مرتبه عقلانی است . حضرت جبرئیل (ع) جوهری است مجرد و عقلانی. اسم او عجمی و به معنای عبدالله است. او مبدأ و منشأ معارف و الهامات می باشد.
 تا اینجا روشن شد که فلاسفه درباره وحی به انبیاء و بلکه مطلق معارف، حتی معارف اکتسابی، این گونه معتقد هستند که این معارف بر اثر تعلیم شدید القوی، عقل فعال یا جبرئیل صورت می گیرد. با این تفاوت که وحی بدون بکار گیری قوای اکتسابی صورت می گیرد، و پیغمبر جبرئیل را مشاهده کرده و کاملا به او توجه دارد.
 دیدگاه فلاسفه درباره وحی بدون واسطه
 بر اساس آنچه درباره دیدگاه فلاسفه در تبیین وحی بیان شد، این سوال مطرح می شود که آن گاه که وحی بدون واسطه صورت می گیرد، مساله چگونه است؟ قرآن کریم و روایات این گونه از وحی را بیان کرده اند. آیا فلاسفه به این مطلب توجه کرده اند؟ آیا می توان با توجه به مبانی آنها در این بخش نیز تفسیری فلسفی ارائه داد یا نه؟
 درباره اینکه معترض شده اند یا نه؟ صدرالمتالهین در کتاب اسفار، جلد 6 که به موضوع «علم الهی و مراتب علم الهی» پرداخته است می فرماید: « إن الممكنات متميزة في ذاتها في حال عدمها و يعلمها الله سبحانه على ما هي عليها في نفسها و يراها و يأمرها بالتكوين و هو الوجود الخارجي فتكون عن أمره فما عند الله إجمال كما أنه ليس في أعيان الممكنات إجمال «2» بل الأمر كله في نفسه و في علم الله مفصل و إنما وقع الإجمال عندنا و في حقنا و فينا ظهر فمن كشف التفصيل في عين الإجمال علما أو عينا أو حقا فذلك الذي أعطاه الحكمة و فصل الخطاب و ليس إلا الأنبياء و الرسل و الورثة خاصة و أما الفلاسفة فإن الحكمة عندهم عارية فإنهم لا يعلمون التفصيل في عين الإجمال انتهت عبارته.» [4] علم خداوند به موجودات حداقل دو مرتبه دارد: علم ذاتی ما قبل الایجاد و علم فعلی ما بعد الایجاد. گونه اول، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است.( در علم الهی، سر سوزنی تغییر ایجاد نمی شود و تنها در معلول تغییر ایجاد می شود.)
 بعد فرموده است: « و لا يبعد «1» أن يكون قوله تعالى كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ إشارة إلى هاتين المرتبتين من العلم كما في قوله وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ فالحكمة للآيات يعني وجود الممكنات التي هي آيات دالة على ذاته هي عبارة عن وجودها الجمعي و كونه كتابا لاجتماع المعاني فيه و تفصيلها عبارة عن وجودها الإمكاني الافتراقي » همه عالم آیات الله است که دارای دو نحوه وجود است: یکی وجود اجمالی و بسیط و دیگری وجود تفصیلی.
 « إنما سمي الكتاب كتابا لضم حروفه و كلماته بعضها إلى بعض مأخوذا من كتيبة الجيش و هي الطائفة من الجيش مجتمعة و لأجل هاتين المرتبتين من العلم سمي كتاب الله قرآنا و فرقانا باعتبارين فالقرآن هو الحكمة و هو العقل البسيط و العلم الإجمالي في عرف الحكماء و الفرقان هو تفصيل الكتاب و فصل الخطاب- و هو العقل التفصيلي و العلم النفساني المنتقل من صورة إلى أخرى.
 و اعلم أن سائر الكتب النازلة على الأنبياء ع ليست تسمى قرآنا كما ليست تسمى كلام الله لأجل هذه الدقيقة فإن علومهم مأخوذة من صحائف الملكوت السماوية حسب مقاماتهم في تلك الطبقات و أما الرسول الخاتم ع فعلمه في بعض الأوقات كان مأخوذا من الله في مقام لي مع الله بلا واسطة جبرئيل ع- و لا غيره من ملك مقرب و الله أعلی » تنها کتابی که هم قرآن نامیده شده و هم کتاب الله، قرآن مجید است. علت آن نیز این نکته دقیق است که علوم انبیاء از ملکوت سماوی نشات گرفته اما علم پیامبر اکرم (ص) گاهی اوقات مستقیما از خدای متعال دریافت می شد. آن حضرت فرمودند «لي مع اللّه وقت لا يسعه ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل و لا عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان. » [5]
 مرحوم صدرا در تفسیر قرآن کریم نیز فرموده است « و ربما يكون صقالة النفس النبويّة أتم و تجرّدها في بعض الأحايين أقوى و سلطانها على قهر الصوارف الجسدانيّة و الشواغل الهيولانيّة أعظم، فيكون عند الانصراف عن عالم الحسّ و الاتّصال بروح القدس استيناسها بجوهر ذاته المجرّدة، أشدّ منه بالشبح المتمثّل، فتشاهد ببصر ذاتها العاقلة الصائرة عقلا بالفعل معلّمها القدسي و مخرجها من حدّ القوّة النفسانيّة الهيولانية إلى حدّ الكمال العلمي و العقل الصوري و تستفيد منه و هو في صورته القدسيّة، العلوم و الأحوال كما قال تعالى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‌ وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‌ [53/ 5].
 و ربما وصل النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إلى مقام أعلى من أن يتوسّط بينه و بين المبدأ الأول و المفيض على الكلّ واسطة، فسمع كلام اللّه بلا واسطة كما قال تعالى ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌ فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ ما أَوْحى‌ [53/ 8].» [6] نفس قدسی پیامبر اکرم (ص) گاه با چشم عاقله اش ( نه چشم خیال و نه چشم حس ) جبرئیل را مشاهده می فرمودند و از ایشان علوم و معارف را می آموختند. اما گاه آن حضرت به مقام برتری بار می یافت و بدون واسطه از خداوند متعال معارف را دریافت می کرد. بنابراین مرحوم صدرالمتالهین که از فلاسفه بنام است، به مساله وحی بی واسطه توجه داشته و آن را تبیین نموده اند .
 بررسی وحی بدون واسطه از طریق مبانی فلسفی
 فلاسفه اسلامی در وحی، واسطه داشتن را تأکید نموده و معتقد هستند غالبا وحی به انبیاء از طریق واسطه صورت گرفته است.
 در بررسی آیات قرآن به این نتیجه رسیدیم که نزول تدریجی قرآن بر پیامبر اسلام (ص)، همه اش به واسطه روح القدس بوده است. اما نزول دفعی آن چگونه است؟ این مساله نیازمند تحقیق بیشتری است. بیشترین وحیی که بر آن حضرت نازل شده ،‌ وحی قرآنی بوده است. اما بر آن حضرت وحی های دیگری نیز نازل شده است. این وحی ها دو گونه است: گاه بدون واسطه بوده و گاه به واسطه فرشته وحی. بنابراین آنچه فلاسفه تبیین نموده اند، غالب در وحی بوده است و تاکید آنها بر واسطه بودند عقول مجرد و روح القدس بدین جهت است.
 اما آیا طبق مبانی فلسفی نیز می توان، وحی بی واسطه را تبیین نمود یا نه؟ پاسخ مثبت است و چنین تبیینی ممکن است . همان طور که گفته شد وحی از طریق عقول مجرد بر نبی القاء می شود. آنها در مرتبه اول آن معارف را به نحو کلی می یافتند، سپس در دستگاه ادراکی آنها جزئیت و تفصیل می یافت. عین همین سخن درباره وحی بدون واسطه نیز صادق است به این نحو که خداوند متعال معارف را به نحو کلی بر نفس پیامبر القاء می کرد سپس، در جان آنها تفصیل و بسط می یافت .
 آنچه مقتضای نظام عادی و سنت اولیه است این است که نفوس برای کسب معارف، از عقول مجرد باید بهره بگیرند زیرا همه معارف در نزد آنهاست. اما این امر می تواند به صورت خارق العاده نیز صورت گیرد در نتیجه ممکن است معرفتی حاصل شود اما از طریق این اسباب و مسببات عادی نباشد. خدای متعال به کسانی که دارای شأنیت و استعداد خاصی هستند بر اساس فیاض بودن خودش، معارفی را افاضه می کند. در حقیقت همان کاری که در افاضه معارف به ملک وحی صورت می گیرد ، این بار بر نفس نبی صورت می گیرد .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
 


[1] الشواهد الربوبية ، صدرالمتالهین ، ص 349 - 348
[2] شوری ، 51
[3] شرح اصول کافی ، صدرالمتالهین ، ج2 ، ص 442
[4] اسفار ، صدرالمتالهین ، ج6، ص 289و290
[5] سنن النبی ، علامه طباطبایی ، ج1 ، ص 410 ط کتاب فروشی اسلامی
[6] تفسیر قرآن ، صدرالمتالهین ، ج1 ، ص 301

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo