< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 95

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قلمرو علم پیامبران الهی
خطا پذیری علم پیامبر در رخدادهای طبیعی و گزارشات تاریخی
در جلسه گذشته ادله ای بیان شد که دلالت می کرد پیامبر اکرم (ص) دارای علمی متصل به وحی و کتاب مبین است و آنچه می دانست عاری از خطا و اشتباه و فراتر از علم مردم عصر خویش بود است. اما با صرف نظر از این ادله، اگر علم آن حضرت را در این سطح هم ندانیم قدر مسلم نمی توان سطح علمی پیامبر را در حد مردم آن روزگار دانست. آیا اصولا می توان پذیرفت آنچه پیامبر درباره تاریخ و طبیعت بیان کرده خطا پذیر بوده است؟
دلیل عقلی بر خطا ناپذیری علم پیامبر
این مطلب از نظر عقلی به بحث عصمت و قلمرو آن باز می گردد و این سوال مطرح می شود که دایره عصمت آن حضرت چقدر است؟ آیا عصمت ایشان از نظر علمی تنها منحصر به مسائل اعتقادات و احکام شریعت بوده است و یا دانش ایشان از نظر مسائل اجتماعی، تاریخی و طبیعی نیز خطا ناپذیر بوده و در حیطه عصمت قرار دارد؟ در این باره اقوال مختلفی بیان شده است اما رأی مشهور علمای شیعی عصمت آن حضرت در همه زمینه ها است. دلیل عقلی که در این زمینه بیان شده به « دلیل الوثوق » معروف است. طبق این دلیل پیامبر اکرم (ص) از نظر علم و عمل باید معصوم باشد تا وثوق و اطمینان به ایشان حاصل شده و در نتیجه غرض از نبوت ایشان حاصل شود. اما اگر چنین وثوقی نباشد غرض از ارسال لغو خواهد بود و روشن است که از خدای متعال فعل لغو صادر نمی شود. خواجه نصیر الدین طوسی این دلیل را اینگونه بیان می فرماید «و يجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق فيحصل الغرض »[1]
ممکن است در اینجا این اشکال مطرح شود که این دلیل، تنها عصمت علمی در حوزه در اعتقادات و احکام شرعیه را ثابت می کند و کاری به مسائل تاریخی و طبیعی و مانند آن ندارد؟
اما این اشکال وارد نیست زیرا خطا نمودن آن حضرت در این مسائل نیز به اعتبار ایشان خدشه وارد کرده و وثوق مردم به ایشان را از بین می برد. مرحوم سید مرتضی می فرماید: ممکن است پاره ای از مردم بتوانند حوزه احکام و شرع را از حوزه تاریخ و طبیعت تفکیف کنند و خطاپذیری پیامبر را در حوزه دوم به اول سرایت ندهند اما این امر عمومیت نداشته و افرادی که تعداد آنها هم کم نیست هستند که مسائل این دو حوزه را به هم ربط می دهند و اگر خطاپذیری در غیر شرعیات جایز باشد، آنها خطاپذیری را به شرعیات هم سرایت داده و این امر باعث عدم اعتماد خواهد شد. بنابراین درست است که این ملازمه منطقی نیست و از نظر روانی و روحی برای بخشی از افراد چنین ملازمه ای وجود دارد اما چون نبوت امری اختصاصی نیست، باید اطمینان عمومی نسبت به ایشان حاصل شود. [2]
دلیل عقلی بر خطا ناپذیری علم پیامبر
1- قرآن کریم که معجزه پیامبر اکرم (ص) است خود بیان می دارد که آنچه در قرآن بیان شده است اعم از مسائل شرعی و غیر آن درست و عاری از خطا و اشتباه است.
آیت الله سبحانی در نقد آقای سروش با استناد به آیه « وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً »[3] می فرماید: قرآن کریم تعلیم الهی به پیامبر است و این تعلیم الهی فضل عظیم خداوند توصیف شده است . بدیهی است که مطالب نادرست هرگز فضل عظیم خداوند نخواهد بود.
قرآن کریم یک بعد زبانی و یک بعد فرا زبانی. از بعد فرازبانی خویش همه چیز است و از زبانی آن همه چیز نیست. بعد زبانی قرآن عمومی است و برای عوام مردم است اما بعد فرازبانی قرآن عمیق بوده و دربردارنده تبیان کل شی است.
2- قرآن کریم از هرگونه مطالب باطل و نادرستی پیراسته است زیرا همه آیات آن فرو فرستاده از خداوند توانا و ستوده است. « و انه کتاب عزیر لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ »[4]. نه هنگامی که قرآن کریم نازل می شود و نه بعد از آن، خطایی در آن راه ندارد. باطل به چیزی گفته می شود که خلاف واقع است. در ادامه آیه تعلیل این مطلب بیان شده است « تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ » چرا در قرآن هیچ گونه باطلی راه ندارد زیرا از طرف خدای که حکیم و حمید است نازل شده است. علامه طباطبایی در این باره می فرماید: در قرآن کریم تناقضی نیست و در اخبار آن کذبی وجود ندارد و احکام و شرایع آن حکمت مند است. «و المدلول على أي حال أنه لا تناقض في بياناته، و لا كذب في إخباره، و لا بطلان يتطرق إلى معارفه و حكمه و شرائعه، و لا يعارض و لا يغير بإدخال ما ليس منه فيه أو بتحريف آية من وجه إلى وجه. فالآية تجري مجرى قوله: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ:» الحجر:- 9. و قوله: «تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» بمنزلة التعليل لكونه كتابا عزيزا لا يأتيه الباطل «إلخ» أي كيف لا يكون كذلك و هو منزل من حكيم متقن في فعله لا يشوب فعله وهن، محمود على الإطلاق.‌»[5]
3- قرآن کریم درباره داستانهای تاریخی که بیان می دارد می فرماید «إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَق‌»[6] و نیز می فرماید « نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى‌»[7] و « نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلين‌»[8]
شواهد ادعای آقای سروش در مورد خطاپذیری قرآن
سروش شواهدی بیان کرده برای اینکه خطا پذیری را در قرآن به صورت فی الجمله اثبات نماید. در ادامه آن شواهد را بیان کرده و به نقد و بررسی آنها می پردازیم :
1.استناد به سخن ابن خلدون که گفته است سخنان پیامبر اکرم (ص) در باب طب همان بوده که مردم جزیرة العرب قائل بودند؛
2.سخن ابن عربی در فصل شیثی که جریان سخن پیامبر اکرم (ص) را درباره نهی از تلقیح درختان خرما بیان کرده است؛
3.استناد به فعل پیامبر در مورد اسیران که رأی عمر را بر رأی خود ترجیح داد. به این معنا که ممکن است دیگران از آن حضرت آگاه تر باشند؛
4.تعبیر خواب ندانستن حضرت ابراهیم در مورد جریان ذبح فرزندش؛
5.در قرآن آمده است که حضرت ابراهیم (ع) ملائکه را نشناخت؛
6.سخن علامه طباطبایی در باب شهاب ها و رجم شیاطین توسط آنها؛
7.سخن آیت الله طالقانی درباره آیه « الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَس‌»[9]
بررسی سخن ابن خلدون و ابن عربی
اولا باید دانست که سخن ابن خلدون نه حجت شرعی است و نه حجت عقلی و با استناد به حدیثی که اعتبار آن معلوم نیست نمی توان در مورد درباره علم پیامبر (ص) داوری نمود. حتی اگر چنین روایتی از نظر سندی هم معتبر باشد با شواهد قطعی ناسازگار است. ثانیا انبیاء و ائمه اطهار (ع) در سیره زندگی خویش به روش عادی عمل می کردند و مثل به طبیب مراجعه می نمودند اما این امر اثبات نمی کند که آنان نمی دانستند.
این نکته را باید توجه داشت که استناد به سخن مولوی، غزالی و ابن عربی برای دیگران حجیت ندارد اینان در اینجا دچار خطای در اجتهاد شده اند.
امام راحل در تعلیقه بر شرح فصوص کلام این عربی را این گونه نقد می کنند: آنچه حضرت ابراهیم (ع) در عالم رویا دیده بودند در واقع فناء تام و اضمحلال کلی در حضرت احدیت بود. اگر کسی بخواهد فناء محض داشته باشد در مقام تمثل عزیزترین چیز خود را باید در راه خدای متعال فدا نماید. لذا ذبح فرزند و ذبح گوسفند، رقیقه آن حقیقت است. یعنی آن مکاشفه حضرت ابراهیم (ع) در مقام تمثل چنین شد. حال حضرت ابراهیم(ع) هم باید حضرت اسماعیل(ع) را ذبح نماید و هم گوسفند را، اما آن حضرت در مقام امتثال تنها فرزند خود را به قربانگاه آورد نه قوچ را و این به خاطر آن بود که شدت محبت آن حضرت به خداوند بود، ایشان را آن گونه کرده بود که فرزند دلبندش را به قربان گاه می برد. خداوند هم ذبح ولد را از او گذشت و به جای آن ذبح گوسفند را قرار داد.[10]




[1] کشف المراد، علامه حلی، ص349، ط: موسسه النشر الاسلامی.
[2] برای مطالعه بیشتر به کتاب «الالهیات»، حضرت آیت الله سبحانی، تجرید الاعتقاد مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی و الذخیره سید مرتضی مراجعه شود .
[5] الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبایی، ج‌17، ص399، ط: جامعه مدرسین.
[10] تعلیقه بر شرح فصوص و مصباح الانس، امام خمینی، ص 128 .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo