< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 101

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد و بررسی سخنان مجتهد شبستری در دانشگاه صنعتی اصفهان
در دانشگاه صنعتی اصفهان مطالبی توسط آقای مجتهد شبستری در ارتباط با عصمت ائمه اطهار (ع) مطرح شده که جای تامل و نقد دارد. ايشان در سخنرانی که به مناسبت رحلت پيامبر اسلام (ص) در تاريخ 4/12/ 87 ايراد کرده است، اين مطالب را آورده است که به بررسی آنها می پردازيم.

ادعای جزمی نبودن قوانين اسلام
عنوان بحث ايشان چنين است « انتظار ما از پيامبران چيست؟ » اما بحثی که مطرح کرده اند بيشتر در ارتباط با حقوق بشر و مدرنيته و رابطه آن با اسلام است. نظريه ای که ايشان مطرح کرده اند اين است که آيا می توان اسلام واقعی داشت در عين حال در حوزه برنامه های زندگی و مسائل مدنی مطابق اعلاميه حقوق بشر غربی زندگی کرد؟ اين عقيده را او و عده ای ديگر از روشنفکران دينی برگزيده و گفته اند: در مقابل اين سخن دو گروه موضع گرفته اند:
1. کسانی که معتقدند اسلام دارای قوانينی ثابت بوده و نمی توان از آنها رو برگرداند. اين قوانين نيز مخالف با برخی قوانين حقوق بشر است .
2- دسته ديگر کسانی هستند که می گويند اين امر يک نوع التقاط گرايی است.
سخنرانی که وی بيان داشته بر اساس منبای ايشان در هرمنوتيک(هرمنوتيک مدرن) است . بر اساس اين نوع تفکر، فهم ثابت وجود ندارد و همه فهم ها از جمله فهم متون دينی و قرآن، فهمی نسبی خواهد بود. به همين خاطر وی معتقد شده است می توان طبق قوانين حقوق بشر عمل کرد و کتاب و سنت را براساس آنها تفسير و فهم نمود. وی گفته است: مسلمانی با جزم انديشی نمی سازد و کسانی که می گويند قوانين قطعی و ثابت تا روز قيامت داريم، نادرست انديشيده اند بلکه روش درست آن است که دائما نو انديش بود.

نقد و بررسی
نقد اجمالی اين سخن آن است که از گوينده سوال می کنيم: خود اين سخن شما که می گوييد مسلمانی با جزم انديشی نمی سازد، آيا جزمی است يا نه؟ اگر بگويد: نه اين سخن نيز نسبی است در اين صورت ديگر نظريه نخواهد بود. و اگر بگويد اين سخن جزمی است در اين صورت سوال می شود چرا تنها اين گزينه جزمی باشد؟ بايد اين جملات معصومين نيز جرمی باشد که فرمودند: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِی يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم‌»[1] هر کس صدای مسلمانی را بشنود و پاسخ ندهد مسلمان نيست. و يا فرمودند : « وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً »[2].

مساله عصمت پيامبر اکرم (ص)
محور ديگری که در کلام آقای شبستری بيان شده مساله عصمت پيامبر اکرم (ص) است. آيا پيامبر اکرم (ص) حقيقت الهی را به صورت کامل شناخته بود و ديگر چيزی برای شناخت برايش باقی نمانده بود، يا نه ايشان نيز انسانی بود دائما در حال جستجو و طلب؟ وی می گويد: « يک جمله ممکن است برای برخی خيلی تازگی داشته باشد. شما فکر می کنيد تمام حقيقت برای پيامبر روشن شده بود، يا هميشه جستجو گر بوده است. از او نقل شده که حالات خودش را بيان می کرده، می گفت: «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِينَ مَرَّة»[3] اين روايت خيلی مهم است. گفت تاريکی، درون مرا فرو می گيرد، مرا احاطه می کند و من هر روز برای رفع اين تاريکی ها و زدودن اين پرده های تاريکی از دورنم روزی هفتاد بار استغفار می کنم . يعنی افکار و اوهام مرا پوشانده، خدايا تو مرا بپوشان به گونه ای که تمام اين وهم ها و تخيلات از من دور شود و در درون من جز تو نباشد. پيامبر هی خودش را از زير خروارها وهم و خيال بيرون کشيده است. او بشر بوده، خودش گفته است: ﴿ قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‌ إِلَی أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ ﴾[4] من مثل شما يک انسانم، اگر شما در درون خودتان وهم ها و خيالات بر شما غلبه می کند و بايد خودتان را از زير اينها بيرون بکشيد من هم همين طور. تفاوت من با شما اين است که هميشه در درون من به من امداد می رسد و آن اين است که اله شما اله واحد است، يک خدا بيش نيست او هميشه در حال و هوای وحی و هميشه در حال و هوای توجه به خدا بوده است ».

نقد و بررسی
1- صدر و ذيل کلام ايشان تناقض آلود است. در صدر کلام می گويد: قلب پيامبر گرفتار اوهام و خيالات بوده است اما در ذيل کلام می گويد: پيامبر دائما مورد توجه بوده و همواره قلب او به خدا توجه داشته است. اين دو کلام با هم نمی سازد زيرا قلبی که همواره توجه به خدا دارد چگونه يک لحظه از او غفلتکرده و شيطان در او جای می گيرد؟!
2- درباره پيامبر اکرم (ص) هرگز نمی توان گفت که در قلب ايشان اوهام و خيالات شيطانی راه می يافته تا نياز به استغفار داشته باشد. قرآن کريم به مساله بشری بوده پيامبر اشاره می فرمايد اما اين کلام به چه معناست؟ آيا پيامبر از جميع جهات مانند ساير انسانها بوده است،يعنی هم جنبه های طبيعی و هم جنبه های معنوی؟ شباهت پيامبر با ساير انسان ها تنها در جنبه اول است زيرا در ادامه آيه ما به الامتياز پيامبر را بيان می فرمايد و آن اينکه قلب ايشان همواره متوجه خداوند بوده است .
آياتی که مربوط به بشر بودن انبياء آمده در بردارنده دو نکته است:
الف) مردم اين فکر اشتباه را در مورد انبياء داشتند که او بايد از جنس ملک باشد اما انبياء در جواب آنها می فرمودند: ما نيز مانند شما بشر هستيم .
ب) انتظارات بی جا داشتند؛ قرآن کريم در سوره اسراء به اين انتظارات اشاره نموده است: ﴿وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً (90) أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً (91) أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِی بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً (92) أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى‌ فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً ﴾ [5]
3- قرآن کريم در سوره انعام آيات 86 تا 90 درباره انبياء می فرمايد: ﴿وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (87) ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدی بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (88) أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ (89) أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرى‌ لِلْعالَمينَ[6] اين خصوصيات گويای آن است که انبياء الهی با ساير انسانها از جهات معنوی متفاوت هستند.
4- قرآن کريم از زبان شيطان نقل می کند که می گويد: من همه انسانها را گمراه می کنم مگر کسانی که خالص شده باشند: ﴿إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ [7]. قرآن کريم درباره حضرت ابراهيم (ع)، اسحاق(ع) و يعقوب(ع) می فرمايد: ﴿ إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّار ﴾[8] . در باره حضرت يوسف (ع) می فرمايد: ﴿ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ ﴾[9]. روشن است که پيامبر اکرم (ص) نيز سيد المخلصين است .
5- شاهد ديگر بر اينکه اوهام و خيالات شيطانی در پيامبر راه ندارد اين کلام حضرت است که فرمود: «مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ لَهُ شَيْطَانٌ قَالُوا وَ لَا أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ لَا أَنَا إِلَّا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَانَنِی عَلَيْهِ فَأَسْلَمَ فَلَمْ يَأْمُرْنِی إِلَّا بِخَيْر»[10] رسول اكرم (ص) بمردم فرمود: هيچ يك از شما نيست مگر آنكه در باطن خود شيطانى دارد، عرض كردند يا رسول اللَّه آيا براى شما هم شيطانى است؟ فرمود بلى، براى من هم، جز آنكه خداوند مرا يارى كرده و شيطانم تسليم من شده است و غير از نيكى و خير از من خواهشى نميكند.
6- پيامبر اکرم (ص) در جای ديگر فرمودند: «تَنَامُ عَيْنِی وَ لَا يَنَامُ قَلْبِی‌»[11] چشم های من می خوابند اما قلب من بيدار است. معنای کلام ايشان اين است که آن حضرت هيچ گاه در غفلت نيستند. ايشان در جای ديگر فرمودند: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا »[12] يعنی مردم در بيداری هم خواب هستند.

بررسی روايت انه ليغان علی قلبی
اين روايت عمده، در منابع اهل سنت و از جمله صحيح مسلم آمد است. بر اين اساس اين حديث نمی تواند منبع ما برای پيامبر شناسی باشيم.
در کتاب نهايه ابن اثير[13] اين روايت معنا شده است. وی گفته است « قلب پيامبر دائما مشغول خداوند بود و اگر عارضه ای بشری بر او رخ دهد مثل اين که خسته شده استراحت نمايد و يا مشغول امور دنيوی شود، به خاطر همين مقدار استغفار می نمودند. انسانی که در مدارج عالی قرار دارد چگونه چنين امری با ورود اوهام شيطانی در او سازگار است ؟
نبايد در معنا نمودن احاديث بدون اين که مصادر و منابع آن ديده شود فوری درباره آن اظهار نظر نمود. امام حسن مجتبی (ع) می فرمايند: «عجبت لمن يتفكّر فی مأكوله كيف لا يتفكّر فی معقوله فيجنّب بطنه ما يؤذيه و يودع صدره ما يرديه »[14] تعجب ميكنم از كسانى كه در غذاى جسم خود فكر ميكنند ولى در امور معنوى و غذاى جان خويش تعقل نمينمايند، شكم را از طعام مضرّ حفظ ميكنند ولى باك ندارند كه افكار پليدى در روان آنها وارد شود!
غزالی در احياء علوم الدين[15] می گويد: پيامبر اکرم (ص) برای اينکه به آيه آخر سوره علق عمل کند، در سجده اين جملات را می فرمود: « أعوذ بعفوك من عقابك و أعوذ برضاك من سخطك و أعوذ بمعافاتك من عقوبتك و أعوذ بك منك. أنت كما أثنيت على نفسك و فوق ما يقول القائلون‌ »[16]وی می گويد: اين دعای حضرت بيان گر مراتب توحيد است؛ در مرحله اول پيامبر جز خدا و فعل خدا چيزی نمی بيند. از اين ترقی کرده و تنها به صفات الهی توجه پيدا می کند. اما می بيند درجه ای بالاتر نيز هست، اين بار جز خدا نمی بيند. اما باز می بيند هنوز در کلامش «من» باقی مانده است و ناب ناب نيست لذا می گويد: ما توان ثنای تو را نداريم و تو خود بايد ثناگوی خويش باشی.
غزالی سپس می گويد: دقت کنيد اولين مرتبه سير کمالی پيامبر آخرين سير توحيدی بقيه انسان ها است. ايشان سپس درباره معنای اين حديث می گويد: مراد حضرت اين است که وقتی به مقامی می رسيد از مقام قبل استغفار می نمود. اين سخن کجا و اينکه آن حضرت را گرفتار اوهام بدانيم کجا .
مرحوم علامه طباطبايی نيز در الميزان در تفسير آيه ﴿ سبحان الله عما يصفون الا عبادک المخلصين ﴾[17] می فرمايد: هر کس خداوند را توصيف می کند بايد بگويد خداوند از آنچه من می گويم منزه است. تنها توصيفی که ناب است توصيف مخلصين است. آنها اذعان می کنند که آنچه ما می گوييم در حد توان محدود ما است. «و ذلك أنهم إنما يصفونه بمفاهيم محدودة عندهم و هو سبحانه غير محدود لا يحيط به حد و لا يدركه نعت فكل ما وصف به فهو أجل منه و كل ما توهم أنه هو فهو غيره لكن له سبحانه عباد أخلصهم لنفسه و خصهم بنفسه لا يشاركه فيهم أحد غيره فعرفهم نفسه و أنساهم غيره يعرفونه و يعرفون غيره به فإذا وصفوه فی نفوسهم وصفوه بما يليق بساحة كبريائه و إذا وصفوه بألسنتهم- و الألفاظ قاصرة و المعانی محدودة- اعترفوا بقصور البيان و أقروا بكلال اللسان‌
كما قال النبی ص و هو سيد المخلصين: لا أحصی ثناء عليك أنت كما أثنيت على نفسك‌ »[18]



[1] کافی، شيخ کلينی، ج2، ص164، ط اسلاميه.
[2] نهج البلاغه، سيد رضی، خ 47، ص421، ط هجرت.
[13] نهايه، ابن اثيرجزری، ج3، ص 413.
[14] الحديث، روايات تربيتی، محمد تقی فلسفی، ج2، ص 17، ط دفتر نشر فرهنگ اسلامی .
[15] احياء علوم الدين، غزالی، ج4، ص116.
[16] سنن النبی، علامه طباطبايی، ج1، ص345، ط کتاب فروشی اسلامی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo