< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

89/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : طبیعت شناسی در قرآن

در جلسه گذشته سوالی مطرح شد با این بیان که قرآن کریم بدون شک به پدیده های طبیعی اهتمام داشته است و آیات بسیاری از قرآن کریم مربوط به این زمینه است . کمتر سوره ای یافت می شود که به این مقوله نپرداخته باشد .

سوال این بود که نگرش قرآن به طبیعت از نظر معرفتی چه نوع نگرشی است ؟ آیا نگاه قرآن علمی و تجربی است؟ یا قرآن نگاهی فلسفی و عقلی دارد؟ و یا هر دو نوع در قرآن وجود دارد؟

برای رسیدن به پاسخ مقدمتا باید به ماهیت بحث علمی و بحث فلسفی و تفاوت های آنها آشنا باشیم . بدانیم که طبیعت شناسی علمی چه ویژگی هایی دارد و طبیعت شناسی فلسفی چه ویژگی هایی.

طبیعت شناسی علمی

موضوع :

موضوع در طبیعت شناسی تجربی ، ماده و اجسام است . یکی به مطالعه جانوران می پردازد می شود جانور شناس ؛ دیگری به مطالعه گیاهان می پردازد می شود گیاه شناس و همین گونه مطالعه پدیده های زمینی و سماوی. هرکدام از این ها نیز زیر مجموعه های دارد . در قدیم می گفتند موضوع طبیعیات « جسم است من حیث یتغیر »

روش :

روش علم طبیعی بر اساس حس ، مشاهده حسی ، آزمون و استقراء است . ایشان حادثه ای را به صورت مکرر مورد مطالعه قرار می دهند. سیر آن هم به این صورت است که ابتدا فرضیه ای مطرح می شود و آن فرضیه پس از آزمون های مکرر به نظریه علمی تبدیل می شود .

نتیجه و غایت :

نتیجه و هدف علم طبیعت شناسی، کشف قوانین حاکم بر طبیعت و کشف روابط حاکم بر پدیده ها می باشد . مثل کشف رابطه میان ملکول ها و نسبت آنها با حرارت و برودت و یا کشف این که چه عواملی در رشد گیاهان موثر است و در این راه چه موانع و آفاتی وجود دارد.

طبیعت شناسی فلسفی

مراد ما در اینجا « فلسفه اولی» است یعنی هستی شناسی نه فلسفه های مضاف . اگر فلسفه یه صورت مطلق در بین علوم مطرح شود، منظور فلسفه اولی می باشد .

موضوع :

موضوع آن هستی شناسی است . در فلسفه کلی ترین مباحث مطرح است . این علم وجود را به صورت کلی و فارغ از مصادیق آن بررسی می کند. مفاهیمی که در مباحث هستی شناسی به کار می رود مفاهیمی کلی هستند . مفاهیمی مانند علت و معلول ، امکان و وجوب ، حدوث و قدم و امثال آن .

اگر فیلسوف گاهی هم به پدیده خاصی نظر دارد مثل روح انسان یا ملائکه (به عنوان عالم عقول) و یا حتی به وجود خدای متعال می اندیشد، یاز هم نگرش او هستی شناسانه و کلی است . یعنی اگر فیلسوف به طبیعت می پردازد من حیث یتغیر نظر نمی کند. او عالم مادی را از جنبه مفاهیم و قواعد فلسفی که قواعدی عام و کلی است مورد مطالعه قرار می دهد. مثلا بررسی می کند آیا زمینی که در آن زندگی می کنیم و یا آسمان، حادث است یا قدیم ؟ ازلی است یا غیر ازلی ؟ موجود ممکن است یا واجب ؟

بنابراین یکی از تفاوتهای طبیعت شناسی علمی با طبیعت شناسی فلسفی در نوع نظر کردن آنها می باشد. عالم تجربی طبیعت را از این منظر مطالعه می کند که متغیر است و بدنبال کشف روابط بین پدیده هاست اما عالم فلسفی به این مسائل نظر ندارد او بحث می کند که آیا عالم حادث است یا قدیم ؟ علت است و یا معلول ؟ یا بحث می کند که آیا روح آدمی مجرد است یا مادی؟ این ها بحث های فلسفی است. اما عالِم تجربی همین موضوعات را از منظر دیگری بررسی می کند وی درباره حالات و سلامت و بیماری آن به مطالعه و تحقیق می پردازد .

به این سوال که آیا عالم طبیعت مخلوق است یا نه دانشمند طبیعی نمی تواند پاسخ دهد پاسخ این سوال در توان دانشمند فلسفی است.

سخن ما در این جا مرز بندی علوم است. هم عالم تجربی و هم عالم فلسفی وقتی درباره موضوعی خاص سخن می گویند ، موضوع آنها مشترک است اما جهات نظر آنها به آن موضوع متفاوت است .

سوال :

آیا داده های و نتایج علوم در همدیگر تاثیر دارد یا نه ؟ مثلا آیا داده های علم تجربی در داده های فلسفی تاثیر می گذارد و می توانند باعث تغییر در آن شود یا نه چنین ارتباطی در کار نیست ؟

تاثیر و تاثر و ارتباط را بین این علوم می توان فی الجمله پذیرفت اما به صورت کلی و بالجمله صحیح نمی باشد. آنچه آقای سروش با عنوان ترابط کلی علوم مطرح کرده است با این بیان که هر گاه تحولی در گوشه ای از دانش ایجاد شود همه دانش ها را متحول و متغیر می کند حرف نادرستی است. این بحث در گذشته مطرح شده و در کتاب «معرفت دینی از منظر معرفت شناسی» [اثر استاد] مورد بررسی قرار گرفته است . بزرگانی نیز به این بحث پرداخته اند .

سروش در ابتدا تحول را در فهم برد و به جهت انتقادهای فراوانی که از او شد این بحث را رها کرد و تحول را به خود دین برگرداند و گفت اصل دین متحول است . این موضوع دو سال مورد بررسی قرار گرفته است.

یکی از خدمت های فلسفه این است که مبانی همه علوم را ثابت می کند. اینها که با فلسفه مخالف هستند اگر با آراء فلاسفه مخالف هستند مانعی ندارد اما اگر با اصل فلسفه مخالف هستند در حقیقت سخن و اندیشه خود را نیز ویران نموده اند. اگر اصل علیت و قوانین تفکر را قبول نکنیم همه چیز را برای خود به هم ریخته ایم . لذا [چه زیبا گفته اند ] عده ای فیلسوف خوانده می شوند و مابقی در باطن فیلسوف هستند . آنان که فلسفه را نقد می کنند یا اساسا نقد شان، نقد نیست و یا اگر نقد هست، خودش می شود فلسفه .

روش فلسفه :

روش فلسفه تفکر عقلی است و دیگر از حس و آزمون و تجربه و استقرا استفاده نمی شود .

طبیعت شناسی در قرآن

بعد از بیان این مقدمه به سوال اول باز می گردیم که قرآن کریم که آیات بسیاری را راجع به طبیعت دارد. آیا نگاه آن علمی است یا فلسفی یا هر دو و یا هیچ کدام ؟

قرآن کریم طبیعت را مطرح می کند و خیلی از قواعد آن را بیان داشته است . مثل اینکه باد و ابرها در آمدن باران موثر است و یا از آب هر چیز زنده ای را آفریده ایم . تا اینجا با دانش تجربی همراه است اما از نظر روش، راه قرآن جدا می شود زیرا وقتی از قوانین طبیعی گزارش می دهد از طریق وحی گزارش می دهد. دیگر مطالعه حسی و تجربی نیست. لذا نمی توان گفت آنچه قرآن درباره طبیعت بیان کرده از سنخ بحث های طبیعت شناسانه است.

در عین حال که قرآن کریم از طریق وحی قوانین طبیعی را گزارش می دهد اما راه علم طبیعی را باز گذاشته است و حس و تجربه و استقرا را معتبر دانسته است . قرآن کریم در آیه 78 سوره مبارکه نحل می فرماید :

وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

و در آیه 78 سوره مومنون می فرماید : وَ هُوَ الَّذِى أَنشَأَ لَكمُ‌ُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفِْدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ

سمع و بصر که ناظر به ایرازهای دانش تجربی است از نظر قرآن مورد قبول و تایید است . کلمه فؤاد در قرآن را نیز مفسران به عقل و تفکر تفسیر نموده اند . اما در بررسی آن در قرآن روشن می شود که فؤاد دارای دو کاربرد است . گاهی نظر به منبع تفکر و تعقل دارد و گاهی در بعضی آیات نظر به احساس دارد . باید با قرینه فهمیده شود . بنابراین قرآن کریم ، گزارش هایی را که از عالم طبیعت می دهد خود از روش تجربی استفاده نکرده است اما ابزار دانشمندان تجربی را تایید می کند .

درباره تایید روش استقرا در قرآن هم باید گفت : اگر بخواهیم از نظر علمی روابط ظاهری را کشف کنیم مثل اینکه خورشید را می بینیم و سردی و گرمی را حس می کنیم ، از حس استفاده می شود و نیاز به استقرا نداریم اما اگر بخواهیم روابط غیر ظاهری را بدست آوریم باید از استقرا بهره بگیریم . هر دو را قرآن مورد تایید قرار داده است .

نکته قابل توجه در اینجا این است که وقتی قرآن کریم مسائل مربوط به طبیعت شناسی را مطرح می کند ، در آنجا متوقف نمی شود بلکه از آنجا عبور کرده و مخاطب را به سمت ماورا و ملکوت عالم سوق می دهد و او را به تفکر و تعقل و تعمق در آن فرا می خواند. بدین جهت است که یعد از بیان این آیات می گوید « ان فی ذلک لایات لاولی الالباب » و یا می فرماید « ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون »

قرآن کریم برای این عالم یک مُلک قائل است و یک ملکوت . کسی که به هر دو بعد نظر داشته باشد نگاهش قرآنی و اگر تنها به جنبه ناسوتی و ملکی این عالم نظر داشته باشد نگاهی غیر قرآنی و مادی خواهد داشت . اگر فرد تنها به جنبه ظاهری نظر کند کما اینکه چشم ما متمایل به دیدن اشیاء به صورت مستقل است او کثرات را می بیند . این نگاه نگاهی موحدانه نخواهد بود . آن گاه نگاه موحدانه است که از ظاهر عبور کرده و به ملکوت و تکیه گاه این عالم توجه داشته باشد .

زبان قرآن سمبلیک نیست. یک بعدی نیست بلکه چند بعدی است . برخی می گویند زبان قرآن نمادین است و در صدد بیان واقعیت نیست در حالی که این سخن باطل است . قرآن کریم وقتی درباره مساله سخن می گوید هم می خواهد واقعیتی را بیان کند و هم تنبه دهد تا در آن تعقل و تفکر شود و هم تکلیف نماید . عقل را توجه می دهد که به ماوراء نظر کن و آن را تکلیف می کند « لعلکم تشکرون » . زبان قرآن زبان علم است ؛ زبان فلسفه است ؛ زبان تکلیف است . اگر زبانی هزل باشد قرآنی نیست اما اگر زبانی جد باشد، هر زبانی باشد در قرآن هست « انه لقول الفصل و ما هو بالهزل » قرآن زبان علم دارد . زبان حقوق دارد و امثال آن .

حاصل سخن این است که نگاه قرآن و زبان قرآن نسبت به عالم طبیعت ، طبیعی است با یک تبصره و نگاهی فلسفی است بدون تبصره . زیرا در مواردی خودش می گوید از عقل استفاده کنید و تفکر نمایید .

بحث ما تا اینجا از جنبه حکمت نظری بود اما از جنیه حکمت عملی هم بحثی مطرح است و آن اینکه آیا پرداختن به علم طبیعت و مطالعه و تدبر در آن و کشف پدیده ها، خوب است یا بد ؟ اگر کسی عقاید کار کند یا فقه کار کنید می گوییم عمل خوبی انجام می دهد حال سوال این است که اگر کسی زیست شناسی یا جانور شناسی و امثال اینها را مطالعه کند و به بررسی بپردازد ، عمل با ارزشی انجام داده است یا خیر ؟

علامه طباطبایی در تفسیر آیه 185 سوره اعراف می فرمایند:

قوله تعالى: «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» إلى آخر الآية قد مر كرارا أن الملكوت في عرف القرآن على ما يظهر من قوله تعالى: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ»: يس: 83 هو الوجه الباطن من الأشياء الذي يلي جهة الرب تعالى، و أن النظر إلى هذا الوجه و اليقين متلازمان كما يفهم من قوله: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»: الأنعام: 75.

در ادامه می فرمایند :

معنى الآية: لم لم ينظروا في خلق السماوات و الأرض و أي شي‌ء آخر مما خلقه الله؟ لكن لا من الوجه الذي يلي الأشياء حتى ينتج العلم بخواص الأشياء الطبيعية بل من جهة أن وجوداتها غير مستقلة بنفسها مرتبطة بغيرها محتاجة إلى رب يدبر أمرها و أمر كل شي‌ء، و هو رب العالمين.

ملکوت عالم بدست خدای متعال است . ملکوت وجه و صورت باطن این عالم است. هر کس به این وجه نظر کند یقین پیدا می کند. زیرا خدای متعالی می فرماید «... لیکون من الموقنین». بنده که در اینجا هستیم و با شما ارتباط دارم با جنیه ظاهری است. جنبه ملکوتی ما متوجه خدای متعال است .

پس به هر چیزی توجه شود در آن یک صورت مادی و ظاهری و یک جنبه و صورت ملکوتی یافت می شود. با جنبه ظاهری خود با سایر اشیا در ارتباط است و با وجه ملکوتی خود به عالم بالا و پروردگار عالمیان نظر دارد .

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردکار

( تقریرات درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo