< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

89/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : سطوح استدلال عقلی در قرآن

موضوع بحث بررسی عقل و تفکر عقلی در قرآن کریم است . ما در گام نخست از قرآن شروع کردیم . ملاحظه می کنید وقتی وارد مباحث قرآنی می شویم، بحث دامنه داری وجود دارد و نباید آن را رها نمود . کیفیت در بحث اهمیت ویژه ای دارد و نیاید آن را فدای کمیت نمود .

در این بحث، به افق ها و کارکردهای عقل رسیدیم و به بررسی آیاتی در قرآن که واژه عقل و مشتقات آن مانند لب بود که مجموعا 49 آیه می باشد، پرداختیم .

خداشناسی از راه طبیعت

اولین افقی که قرآن کریم، عقل و تفکر عقلی را به صورت گسترده ای در آن بکار برده است خداشناسی می باشد . گفته شد بیشترین آیات در این باره ، توصیه به تفکر عقلی از رهگذر طبیعت شناسی کرده است . قرآن کریم می خواهد از راه حس و مشاهده و شناخت جهان انسان ها را به شناخت خداوند رهنمون کند لذا پدیده هایی مانند مرگ و حیات ، گردش روز و شب و امثال آن را بیان می دارد .

در قرآن افق های دیگری مانند بحث توحید و یگانگی مبدا ، علم ، قدرت و حکمت الهی و امثال آن مطرح شده است . اینها نتایجی است که قرآن کریم می خواهد بدست ما دهد و ما را در آن جهت هدایت نماید .

در یک جمع بندی کلی ، قرآن کریم در باب خداشناسی هم از عقل استفاده می کند و هم از وحی . در روایات آمده که خدای متعال دو حجت را برای بشر قرار داده است ، عقل و وحی . ما این دو را عملا در قرآن کریم می یابیم .

آن مقداری که از طریق عقل پی گیری شده این است که جهان دارای مدبری حکیم و علیم و قادر است . استدلال قرآن در این جا از نوع برهان است و در نتیجه یقینی آور است نه ظنی . البته مانعی ندارد که این استدلال برهانی در عین حال جدلی و خطابی هم باشد . یعنی هم در آ‌ن الزام خصم باشد و هم به گونه ای باشد که برای عموم قابل فهم است . مانع و مشکل آنجاست که استدلالی صرفا جدلی یا خطابی باشد و بخواهیم آن را برهانی بنامیم .

اینکه کسی بتواند برهان محکم و یقینی را به گونه ای مطرح کند که خطابی هم باشد یعنی برای عموم هم قابل فهم باشد ویژگی ممتازی است . برخی از اندیشمندان از این ویژگی برخوردار می باشد . استاد شهید مطهری چنین ویژگی را داشتند . ایشان در مطالب خود برهان بکار می بردند اما در قالبی بیان می کردند که برای عموم جذاب و قابل استفاده باشد. امام راحل و مقام معظم رهبری نیز از ویژگی برخوردار هستند . قرآن کریم کتابی است که این ویژگی را به خوبی در خود دارد .

نکته :

برهان نظم ما را نهایتا به اینجا می رساند که جهان دارای مدبری است که سه ویژگی را دارا است : حکیمی است دانا و توانا . اما اینکه آیا او واحد هم است یا نه و یا بسیط هم هست یا نه، دیگر از توان این برهان خارج است و این برهان در این باره چیزی نمی گوید .

تعقل و تدبر در سطحی بالاتر

قرآن کریم سطح دیگری از استدلال عقلی را بیان می کند که دیگر مبتنی بر حس و مشاهده نیست. این سطح بالاتری که در آن به این سوالات گفته شده پاسخ داده می شود .

قرآن کریم در آیه 42 سوره اسراء می فرماید :

قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلى‌ ذِي الْعَرْشِ سَبيلاً

برخی می گفتند در عالم چند خدا وجود دارد اما انیباء بیان می کردند که یک خدا بیشتر نیست . در این جا دیگر کاری به حس و مشاهده ندارد. در اینجا دیگر نزاع ما بین ماتریالیست و موحد نیست . بلکه پرونده آن در قسمت قبل بسته شد و ثابت شد که جهان نمی تواند بدون مدبری حکیم و علیم و قدیر باشد . نزاع در اینجا میان کسانی است که به وجود خالق برای این جهان معتقد هستند. قرآن کریم برای اثبات اینکه خدای متعال واحد است این استدلال را بیان می دارد.

قرآن در آن آیه می فرماید: اگر در عالم چند خدا می بود . این خدایان تلاش می کردند تا به عرش و جایگاه او برسند و او را پایین آورده و خود بر جای او بنشینند . زیرا قدرتمندی لازمه کسی است که ربوبیت می کند . هر کدام از آنها تلاش می کنند تا حوزه فرمانروایی خود را گسترش دهند . مقتضای کمال جویی یک موجود این است که به کمال پایین بسنده نکند. اگر گفته شود که توان و زور او به این حد نمی رسد گفته می شود پس او دیگر خدا نخواهد بود .

علامه طباطبایی می فرمایند :

و إذ كانوا شركاء من جهة التدبير لكل واحد منهم الملك على حسب ربوبيته و الملك من توابع الخلق الذي يختص به سبحانه حتى على معتقدهم «1» كان الملك مما يقبل في نفسه أن يقوم به غيره تعالى و حب الملك و السلطنة ضروري لكل موجود كانوا بالضرورة طالبين أن ينازعوه في ملكه و ينتزعوه من يده حتى ينفرد الواحد منهم بالملك و السلطنة، و يتعين بالعزة و الهيمنة تعالى الله عن ذلك.

فملخص الحجة أنه لو كان معه آلهة كما يقولون و كان يمكن أن ينال غيره تعالى شيئا من ملكه الذي هو من لوازم ذاته الفياضة لكل شي‌ء و حب الملك و السلطنة مغروز في كل موجود بالضرورة لطلب أولئك الآلهة أن ينالوا ملكه فيعزلوه عن عرشه و يزدادوا ملكا على ملك لحبهم ذلك ضرورة لكن لا سبيل لأحد إليه تعالى عن ذلك.[1]

مشابه این آیه هم در قرآن آمده است . در آیه 91 سوره مومنون می فرماید :

مَا اتخََّذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَاهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كلُ‌ُّ إِلَاهِ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلىَ‌ بَعْضٍ سُبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون‌

در این آیه هم استدلال بر اساس طبیعت شناسی نیست بلکه استدلالی عقلی می باشد .

برهان تمانع

سوره انبیاء / 22 لَوْ كاَنَ فِيهِمَا ءَالهَِةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبّ‌ِ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُون‌

در باره کلمه فساد دو معنا شده است . اگر آن را به معنای بی نظمی بگیریم ، جزء استدلال های عقلی سطح اول است و معنای آیه این می شود که اگر چند خدا در عالم می بود، همه چیز به هم می ریخت و دیگر نظمی بر قرار نمی شد . اما اگر آن را به معنای انعدام بگیرم - که تقربر دقیق تر این تقریر می باشد - استدلال در آیه در سطح دوم است که مبتنی بر حس و مشاهده نخواهد بود و استدلالی عقلی است . معنای آن این می شود که اگر در عالم چند خدا می بود اصلا عالم بوجود نمی آمد .

مرحوم استاد مطهری در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» به خوبی به این تقریر پرداخته است . ایشان بیان می دارند که بر تقریر اول اشکالی گرفته شده که معروف است و آن این که چه مانعی دارد که بگوییم چند خدا وجود دارد اما آنها با هم توافق نموده اند لذا دیگر بی نظمی و فسادی حاصل نخواهد شد . اما بنابر تقریر دوم این اشکال دیگر جایی ندارد . بیان آن اینکه ممکن الوجود اگر بخواهد موجود شود نیازمند علت است . حال اگر دو خدا داشته باشیم که هر دو علت تامه باشند ، نسبت به این معلول سه صورت متصور است که هر سه محال است

هر دو بخواهند با هم در آن معلول اثر بگذارند. در این صورت لازم می آید آن موجود در عین حالی که واحد است متعدد باشد و این عقلا محال می باشد . هیچ کدام از آن دو علت تامه، دخالتی نکنند . در این صورت هرگز معلولی بوجود نخواهد آمد. زیرا تحقق معلول بدون علت است و این هم محال می باشد . یکی از آنها فقط در آن علت تاثیر بگذارد . این صورت نیز محال است زیرا ترجیح بلا مرجع لازم می آید.

از قدما، آقای تفتازانی نیز این تقریر را در کتاب خویش بیان داشته است .

شبهه وهابیون

وهابیون می گویند شما شیعیان کاری را می کنید که مشرکان عصر رسالت انجام می دادند زیرا آنها بت ها را وسیله تقرب به خدا و شفیع می دانستند و شما نیز امامان را این گونه می دانید . آنان به این آیات استدلال می کنند :

سوره زمر / 3 وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‌

سوره زمر/ 43 أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُون‌

این شبهه از راه کارهایی است که عبد الوهاب به پیروان خود آموخته است که آنان در جواب مخالفین از آن استفاده کنند .

نقد :

نقد این شبهه این است که میان اعتقاد شیعیان به معصومین و اعتقاد مشرکان به بت ها تفاوتی بسیار است . مشرکان دو سطح ریوبیت را معتقد بودند . یکی ربوبیت در سطح کلان که آن را از آن خدای رحمان می دانستند و دیگر ربوبیت و تدبیر عالم را که از آن بت ها می دانستند . قرآن کریم به این مطلب اشاره نموده است .

سوره شعرا / 98 إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبّ‌ِ الْعَالَمِين‌

آنها بتان را با خدای متعال در ربوبیت مساوی و یکسان می دانستند. بر خلاف شیعیان که رب و اله را تنها خدای متعال می دانند و معصومین را بندگان شایسته خداوند می دانند . تفاوت این دو به فاصله تفاوت حق از باطل است .

توحید احدی

سوالی را مطرح می کنیم و آن اینکه خدای متعال علاوه بر اینکه واحد است یعنی شریک و همتایی ندارد ، احد نیز می باشد یعنی از هر گونه ترکیبی اعم از خارجی و داخلی منزه می باشد . خدای متعال بسیط است و همه کمالات در او نا متناهی و عین هم می باشد .

آیا این مطلب در قرآن بیان شده است و در آن استدلالی عقلی اقامه شده است یا نه ؟

قرآن کریم این مطلب را بیان داشته است اما اثبات آن را از طریق وحی بیان داشته است . این حقیقت در سوره مبارکه توحید بیان شده است . شان نزول این سوره آن است که گروهی از یهودیان و نصرانیان نزد پیامبر اکرم (ص) آمدند و از ایشان درباره خداوند و ویژگی های او سوال نمودند . حضرت فرمودند باید به من وحی برسد . خدای متعال این سوره را بر پیامبر نازل فرمودند

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1) اللَّهُ الصَّمَدُ(2) لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ(3) وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ (4)

به همین جهت تسامحا این سوره را شناسنامه خدای متعال می نامند . در این سوره واحدیت و احدیت از زبان خدای متعال بیان شده است .

سوال :

آیا این طریق نیز برهانی است یا نه ؟ یعنی اگر از طریق وحی مطلبی بیان شود آیا استدلالی برهانی می باشد یا خیر ؟

پاسخ آن است که برهانی خواهد بود . البته عقل مستقیما به آن نرسیده بلکه با واسطه به آن دست یافته است . توضیح آنکه ؛ ضرورت وحی و ارسال رسل را عقل می یابد و می فهمند که خدای حکیم این عالم را عبث و بیهوده نیافریده است و برای راهنمایی انسان ها پیامبران را نازل کرده است . این استدلال برهانی است. حال که به اینجا رسید، داده های وحیانی هم برهانی خواهد بود. در اینجا عقل با واسطه به حقیقت دست یافته است و آن هم در سطح بالاتری . ابن سینا همین حرف را در بحث معاد گفته اند . بی حرمتی به وحی ، بی حرمتی به عقل است .

سوره بقره / 130 وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ

این آیه بیان می دارد که حضرت ابراهیم (ع )بر عقل تکیه دارد و رد او، رد عقل است . لذا رد حضرت ابراهیم ، سفاهت می باشد . این منطق قرآن است که می توان در همه دنیا با آن سخن گفت . این منطق عقلی است و به هر کسی بگویید می فهمد. لذا در حقیقت دین گریزی و دین ستیزی، خرد و عقل ستیزی است .

در روایت است که مردی اعرابی در جنگ جمل از حضرت امیر (ع) درباره توحید سوال نمود . اصحاب او را مورد عتاب قرار دادند که اینجا چه جای این پرسش است . حضرت فرمود: او را رها کنید. آنچه او از ما می خواهد همان است که ما از این قوم می خواهیم .سپس حضرت توحید را برای وی شرح دادند و فرمودند: کلمه واحد چهار معنا دارد که دو تای آن را نمی توان در مورد خداوند بکار برد و دو تای دبگر را می توان بکار برد .

إِنَّ أَعْرَابِيّاً قَامَ يَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَعْرَابِيُّ أَ مَا تَرَى مَا فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ الْقَوْمِ

ثُمَّ قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ أَ مَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا عَنْ ذَلِكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ كَذَلِكَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَل‌ [2]

دیگر بهتر از این که حضرت علی (ع) بیان داشتند بشریت نمی تواند بگوید . این همان زبان قرآن است .

در روایت دیگر است که شخصی از امام رضا (ع) سوال نمود، مگر شما نمی گویید خداوند مثل و مانند ندارد. پس چگونه است وقتی گفته می شود، انسان واحد هستم و خداوند هم واحد است . آیا این مانند داشتن خداوند نیست . حضرت فرمودند :

قَالَ يَا فَتْحُ أَحَلْتَ ثَبَّتَكَ اللَّهُ إِنَّمَا التَّشْبِيهُ فِي الْمَعَانِي فَأَمَّا فِي الْأَسْمَاءِ فَهِيَ وَاحِدَةٌ وَ هِيَ دَلَالَةٌ عَلَى الْمُسَمَّى وَ ذَلِكَ أَنَّ الْإِنْسَانَ وَ إِنْ قِيلَ وَاحِدٌ فَإِنَّمَا يُخْبَرُ أَنَّهُ جُثَّةٌ وَاحِدَةٌ وَ لَيْسَ بِاثْنَيْنِ فَالْإِنْسَانُ نَفْسُهُ لَيْسَ بِوَاحِدٍ لِأَنَّ أَعْضَاءَهُ مُخْتَلِفَةٌ وَ أَلْوَانَهُ مُخْتَلِفَةٌ غَيْرُ وَاحِدَةٍ وَ هُوَ أَجْزَاءٌ مُجَزَّأَةٌ لَيْسَتْ بِسَوَاءٍ دَمُهُ غَيْرُ لَحْمِهِ وَ لَحْمُهُ غَيْرُ دَمِهِ وَ عَصَبُهُ غَيْرُ عُرُوقِهِ وَ شَعْرُهُ غَيْرُ بَشَرِهِ وَ سَوَادُهُ غَيْرُ بَيَاضِهِ وَ كَذَلِكَ سَائِرُ الْخَلْقِ فَالْإِنْسَانُ وَاحِدٌ فِي الِاسْمِ لَا وَاحِدٌ فِي الْمَعْنَى وَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ هُوَ وَاحِدٌ فِي الْمَعْنَى لَا وَاحِدَ غَيْرُهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ وَ لَا تَفَاوُتَ وَ لَا زِيَادَةَ وَ لَا نُقْصَانَ فَأَمَّا الْإِنْسَانُ الْمَخْلُوقُ الْمَصْنُوعُ الْمُؤَلَّفُ مِنْ أَجْزَاءٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ جَوَاهِرَ شَتَّى غَيْرُ أَنَّهُ بِالاجْتِمَاعِ شَيْ‌ءٌ وَاحِدٌ [3]

حضرت فرموند: خداوند واحد احدی المعنی است . احدی المعنی در روایات زیاد بکار رفته است. کلمه «معنا» به معنای صفات است .در عرف آن زمان چنین بوده است . اصطلاح آن زمان این سه واژه بود : ذات، اسم و معنا . در صورتی که به این نکته دقت نشود نمی توان روایات را درست معنا کرد . احدی المعنی یعنی احدی الصفات است ، صفات اش عین ذات و ذات او عین صفات اش است .

جمع بندی :

در اینجا سه سوال است که قرآن جواب داده است :

آیا این عالم مبدا حکیم دانا و قادر دارد ؟ بله . عقل می تواند از راه تدبر در پدیده های عالم به آن برسد . آیا خداوند واحد است یا متعدد ؟ عقل اینجا به ما پاسخ می دهد . آیا خدای متعال احدی و بسیط است ؟ اینجا وحی آن را بیان کرده است .

از امام سجاد(ع) وقتی درباره توحید سوال کردند فرمود :

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَك‌ [4]

ملاصدرا چند صفحه بحث کرده که چرا امام سجاد (ع) فرمودند در آخر الزمان افراد متعمق می آیند و این آیات برای آنها نازل شده است .

علامه نیز می فرمایند : آیاتی که در قرآن آمده و می فرماید خدای متعال واحد است و در ادامه صفت قهاریت آمده است ، بیان می کند که خدای متعال احدی است و جزء و ترکیب ندارد.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

( تقریرات درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo