< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

89/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : نقش عقل در فهم قرآن کریم

 یکی از نقش های عقل در فهم و تفسیر قرآن، کشف التزامات آیات است. قرآن کریم داری آیاتی است که علاوه بر معنای ظاهری ، دارای مدالیل و لازمه هایی است که توسط عقل شناخته می شود و مقصود الهی می باشد . وجود این التزامات و اراده آنها توسط متکلم ، شیوه ای عرفی و عقلایی است. مثلا اگر کسی بگوید «امام خمینی (ره) در دوران معاصر، تحول عظیمی بر اساس انقلاب اسلامی پدید آورده است.» معنای ظاهری این کلام همان است که از منطوق سخن بر می آید . اما این سخن لوازمی نیز دارد. از جمله اینکه دین اسلام این ظرفیت را دارد که می تواند تحول آفرین باشد و در عصر مدرن و تکنیک و دانش تجربی ، نقش اجتماعی ایفا نماید . لازمه دیگر این سخن آن است که عالمان دین و افرادی که به عنوان مرجعیت دینی شناخته می شوند می توانند معمار یک تحول عظیم باشند. همچنین در این سخن مدالیل دیگری از این دست نیز می توان بدست آورد.

 این مساله امری عقلایی است و قرآن کریم نیز بر اساس قواعد عقلایی با بشر سخن گفته است . لذا می توان گفت که اگر آیات به گونه ای باشد که لوازمی داشته باشد که با دقت عقلی کشف می شود این مدالیل مقصود قرآن نیز می باشد .

بیان چند نمونه

مساله تجرد نفس

 قرآن کریم درباره مرگ انسان ها از واژه «توفی» استفاده نموده است و در پاسخ منکران معاد می فرماید «وَ قَالُواْ أَ ءِذَا ضَلَلْنَا فىِ الْأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِيدِ بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِِّمْ كَافِرُونَ (10) قُلْ يَتَوَفَّئكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكلّ‌َِ بِكُمْ ثُمَّ إِلىَ‌ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ »[1] مشرکان در مقام اشکال می گفتند اجزاء بدن ما بعد از مرگ در خاک گُم می شود. با این حال چگونه ما خلق جدیدی داشته باشیم ؟ خداوند سبحان در جواب آنان می فرماید شما با مردن گُم نمی شوید بلکه ملک الموت شما را توفی می کند. «توفی» در لغت یعنی « أخذ الشی کاملا » در اینجا معلوم است که آنچه توفی می شود بدن نیست زیرا اجزا بدن بعد از مرگ در خاک پراکنده می شود. پس با این دقت عقلی معلوم می شود که مخاطب ضمیر «کم» بدن ها نیست بلکه امر دیگری است که حقیقت آدمی به او وابسته است و در همه این مراحل ثابت می ماند. ثانیا با دقت عقلی فهمیده می شود که آن امر، نمی تواند مادی باشد زیرا اگر چنین می بود، مانند بدن از بین می رفت. نام این امر که حقیقت آدمی را تشکیل می دهد، در سوره زمر بیان شده است « اللَّهُ يَتَوَفىَّ الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا »[2] در این آیه به جای ضمیر، کلمه نفس آمده است . پس معلوم که انسان از جسم و نفس تشکیل شده است و آنچه در خاک گم می شود بدن است نه نفس و آنچه حقیقت آدمی را تشکیل می دهد نفس است . این نفس نیز غیر مادی می باشد .

 عقل عادی و عقلی که ورزیده نباشد به این نکات که از لوازم آیات است توجهی ندارد . هر چه فردی که ذهنش نسبت به مسائل فلسفی ، کلامی و علمی ورزیده تر باشد و تعمق بیشتری نموده باشد، غواصی اش در کشف معانی قرآن بیشتر است . نمی شود گفت اگر بخواهیم گوهرهای قرآن را کشف نماییم باید دارای ذهنی ساده و عامیانه باشیم . آنچه فرا چنگ اذهان عادی می آید تنها معنای ظاهری قرآن است . اما این اذهان به این نکات و معانی عمیق دسترسی ندارند.

 علامه طباطبایی که زحمات بسیاری در این راه کشیده اند در باره این آیه می فرماید «أن الآية من أوضح الآيات القرآنية الدالة على تجرد النفس بمعنى كونها غير البدن أو شي‌ء من حالات البدن.»[3]

 چند نکته

 الف) البته فهم این نکات تنها منحصر در طریق درس و بحث ها نیست . بلکه راه دیگری است که افرادی چون سلمان فارسی در اثر تزکیه نفس و تعالی روح می توانند به آن بار یایند اما آن راه عمومی نمی باشد.

 ب) نکته دیگر اینکه این ورزیدگی ها در مقام تصور راه گشا است اما در مرحله تصدیق باید از خود قرآن استفاده نمود و احکامی را بر قرآن تحمیل ننمود .

 ج) این حقایق عمیق در اثر استفاده از علم واژه شناسی، فهم عقلایی و در کنار هم قرار دادن آیات به دست می آید. این نقش فراتر از نقش ابزاری عقل است و عقل با تعمق هایی که در اختیار دارد، به این معانی باطن راه می برد.

عینیت نفس و مثلیت بدن در آخرت

 آیا بدنی که در سرای آخرت به نفس انسان تعلق می گیرد، عین بدن همین دنیاست یا مثل آن می باشد ؟ مسلما آن بدن عین این بدن نمی باشد زیرا آن بدن دیگر از بین رفته است. آنچه در سرای آخرت به نفس تعلق می گیرد، مثل بدن دنیایی است . این مطلب از قرآن کریم استفاده می شود . «أَ وَ لَيْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلىَ أَن يخَْلُقَ مِثْلَهُم بَلىَ‌ وَ هُوَ الخَْلَّاقُ الْعَلِيمُ »[4] بر اساس این آیه و آیه قبل بدست می آید که آنچه عینیت دارد نفس است و آنچه مثلیت دارد بدن است . اینکه بخواهد عین بدن مادی در آخرت موجود باشد محال است زیرا عینی باقی نمانده و در دنیا از بین رفته است. قوام بدن مادی به زمان و مکان است. هر پدیده جسمانی، زمانی و مکانی است و تشخص آن به زمان و مکان می باشد. اگر بخواهد عین آن باز گردد باید زمان و مکان آن هم باز گردد که امر محالی خواهد بود .

 بر جهت همین نکته است که قرآن کریم کلمه «توفی» را به نفس و «موت» را بدن نسبت داده است. این گونه نکات توسط عقل های ورزیده از قرآن کریم بدست آمده است. بزرگان دین از طریق همین روش ، از قرآن کریم براهینی مانند برهان حکمت ، برهان رحمت را بر ضرورت معاد کشف نموده اند.

 همان طور که ذهنی که در فقه ورزیده است می تواند نکات فقهی آیات را استخراج کند همان گونه ذهن ورزیده در فلسفه و کلام می تواند این حقایق عقلی را از قرآن استخراج نماید .

تجرد ملک

 قرآن کریم در سوره نازعات فرشتگان را مدبرات امر می داند «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا »[5] و در جای دیگر می فرماید «لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ »[6] یعنی ملائکه دقیقا امر خداوند را انجام می دهند. سپس در سوره یوسف می فرماید «وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلىَ أَمْرِهِ‌ »[7] . با کنار هم گذاشتن این آیات این معانی بدست می آید:

 الف) فرشتگان در تدبیر جهان نقش دارند .

 ب) فرشتگان صد در صد به امر الهی کار انجام می دهند .

 ج ) فعل و امر الهی هرگز مقهور نمی گردد.

 پس نتیجه این می شود که فعل ملائکه که امر الهی می باشد هرگز مغلوب نمی گردد. از این مطلب لازمه ای را می فهمیم که فرشتگان مادی نیستند زیرا عالم ماده، دار تزاحم کشمکش است و هرچه در عالم مادی باشد در تزاحم اسباب دیگر واقع می شود . علامه طباطبایی این نکته را در ج 17 ص 12 و 13 المیزان بیان داشته است . ایشان می فرماید «و من هنا يظهر أن الملائكة موجودات منزهة في وجودهم عن المادة الجسمانية التي هي في معرض الزوال و الفساد و التغير و من شأنها الاستكمال التدريجي الذي تتوجه به إلى غايتها، و ربما صادفت الموانع و الآفات فحرمت الغاية و بطلت دون البلوغ إليها»

ربط ثابت و متغیر

  قرآن کریم در آیه 116و 117 سوره بقره می فرماید : «وَ قَالُواْ اتخََّذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَنَهُ بَل لَّهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ كلُ‌ٌّ لَّهُ قَنِتُونَ(116) بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذَا قَضىَ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ » این آیه به نقل و نقد سخن کسانی می پردازد که برای خداوند قائل به فرزند هستند. قرآن کریم می فرماید: خداوند بدیع السموات و الارض است. بدیع، بر وزن فعیل و به معنای مبدع است. یعنی کسی که فعلی را ابداع و دفعتا و بدون تدریج انجام می دهد. افعال الهی به صورت دفعی انجام می گیرد در صورتی که قانون توالد، امری تدریجی است.

 معایی که تا اینجا گفته شد مدلول ظاهری آیه می باشد. اما نکته دیگری از آیه برداشت می شود و آن بیان ربط ثابت به متغیر و حادث به قدیم است. سوالی که در اینجا مطرح است و از جمله مناقشات هم میان متفکران بوده است این است که عالم طبیعت تدریجی است و چگونه این عالم متغیر به خداوند می تواند ارتباط داشته باشد؟ پسخ این سوال با کنار هم گذاشتن آیات بدست می آید. جواب آن است که هر پدیده ای و لو مادی باشد دارای ملکوت است «فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ »[8] و هر چیزی از آن جنبه ملکوتی اش دفعی است و از همین جنبه هم به خداوند سبحان استناد داده می شود. اما باز این سوال باقی می ماند و آن اینکه بالاخره این تدریج ها را پای چه کسی می نویسند؟ پاسخ آن است که این تدریج ها به قابلیت قابل بر می گردد. این تدریج ها برای قابلیت و برای رسیدن به قابلیت است. وقتی قابلیت حاصل شد افاضه دفعتا از ناحیه خداوند صورت می گیرد. هر پدیده مادی که افاضه و ایجاد می گیرد، دفعی است و تدریج ندارد . این تدریج ها به خود قابل باز می گردد.

 مرحوم صدرالمتالهین در ج 2 اسفار می فرماید هر چیز متحرکی در متحرک بودنش ثابت است. عالم ماده که عالم حرکت است در متحرک بودنش ثبات دارد و از همین وجه ثابتش به عالم الهی ربط پیدا می کند .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] سجده ، 10و11

[2] زمر ، 42

[3] المیزان ، ج 16 ، ص 252

[4] یس ، 81

[5] نازعات ، 5

[6] انبیاء ، 27

[7] یوسف ، 21

[8] یس ، 83

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo