< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

89/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : مکتب تفکیک ، بررسی و نقد آن

 سخن درباره دیدگاه مکتب تفکیک در مورد فلسفه بود. ایشان از طرفی، فلسفه را مجاز و برای مستعدان آن لازم می دانند و از طرف دیگر از خلط و بهره گیری از آن در مباحث دینی پرهیز می دهند. در حالی که کسی که فلسفه را می آموزد، سه فرض برای او قابل تصویر است :

چنین فردی به صورت قهری پیش فرض ها و اندوخته های خود را در فهم متون وحیانی تاثیر می دهد . این فرض قطعا مراد آقایان نیست زیرا در این صورت فلسفه را مجاز نمی شمردند . اندوخته های فلسفی هیچ تاثیری در فهم دین ندارد. این فرض همه که مانعی ندارد. اندوخته های فرد تاثیر گذار است اما جبری نمی باشد. اگر این فرض که درست می باشد منظور اهل تفکیک باشد در آن صورت باید به دنبال راه کاری برای برون رفت از آسیب آن بیان داشت . اما مکتب تفکیک راه حلی را بیان نکرده اند.

 مرحوم علامه طباطبایی در این باره راه کار مناسب را ارائه نموده اند. ایشان می فرماید با رعایت قواعد زبان عربی و قواعد محاوره و همچنین با جامع نگری در آیات و تلاش در فهم معنای قرآن، می توان خود را از این آسیب ها مصون داشت. بنابراین اندوخته های علمی ، فلسفی و کلامی نه تنها در فهم متون وحیانی مخل نمی باشد بلکه باعث قوی تر شدن ذهن و باز شدن آن و افزایش فرض ها و سوالات برای محقق می شود و در نتیجه فرد می تواند بهره بیشتری از متون وحیانی بدست آورد. روش درست در اینجا این است که بر تصورات خویش بیفزاید اما تصدیق را به عهده متن قرار دهد . در میان متفکران جدید غربی نیز این روش مطرح شده که با نام پدیدار شناسی مطرح می باشد.

 لذا آنچه در فهم قرآن و روایات دارای اهمیت است، داشتن روش معقول و مشروع است و در این صورت است که می توان از خطر تفسیر به رای و تطبیق در امان بود .

نقدی دیگر بر کلام جناب آقای حکیمی

 استاد حکیمی معتقد است که باید میان علوم ، حقایق و اصطلاحات مرزبندی نمود . می گوید « تفکیکیان با فلسفه هم مخالف نیستند تا چه رسد به عقل. مرحوم شیخ استاد (شیخ مجتبی قزوینی ) چهل سال فلسفه تدریس کردند . تفکیکیان بنا بر پیروی از روش علمی می گویند هرچیزی را در مرتبه و جای خود قرار دهیم و علوم و حقایق و اصطلاحات را مرزبندی کنیم. این روش، روش علمی است و جز این، هر چه باشد عامیانه و فاقد ارزش است »[1]

 در بررسی این کلام باید گفت که اولا اصل این سخن که باید مرزبندی علوم را رعایت کرد سخنی سنجیده و درست است اما نباید از یک اصل دیگر معرفتی غفلت نمود و آن اینکه معارف بشری فی الجمله با هم در ترابط است ( ما قائل به ترابط بالجمله نیستیم ) پس نباید تاثیرات آنها را نادیده گرفت .

 ثانیا قرار دادن این سه مورد یعنی علوم ،‌حقایق و اصطلاحات در کنار هم در اینجا سنجیده نمی باشد. زیرا در مورد حقایق مرزی وجود ندارد . هر چیزی که در زمینه ای حقیقت باشد با امر دیگری در زمینه دیگر، آشتی همه جانبه دارد. دلیل آن هم این است که حقیقت هر جا باشد،‌جلوه حقیقت بالذات است. آیا می شود امری حقیقت و مطابق با واقع باشد اما با حقیقت دیگری ناسازگار باشد ؟ همه اینها پیکرده واحدی را تشکیل می دهند . مگر می شود میان صفات کمال الهی و افعال الهی ناسازگاری یافت ؟

 اما در مورد علوم مرزبندی مورد قبول است زیرا علوم، رشته های علمی است و همه رشته ها علوم حق نمی باشد . در اینجا مجموعه ای از گزاره ها وجود دارد که برخی حق و برخی نادرست است .

 اما درباره اصطلاحات باید گفت که مقوله سهل المئونه ای است. مثلا برای بیان نسبت میان جهان آفرینش و آفریدگار آن چه اصطلاحی را باید قرار داد ؟ در عرف فقها این نسبت، خالق و مخلوق گفته می شود. در عرف فلاسفه، علت و معلول مصطلح است. گروهی اصطلاح مظهر و تجلی را مطرح نموده اند و می گویند عالم تجلی ذات حق و صفات ذاتیه اوست . همه اینها یک چیز را با کلمات مختلفی بیان می کنند. لذا خلط این اصطلاحات مانعی نخواهد داشت دارد. امام راحل در تفسیر سوره حمد همین نکته را فرمودند که بخشی از نزاع های که در میان متدینین وجود دارد، اختلاف بر سر اصطلاحات است. یعنی حرف همه یک چیز است اما اختلاف در لفظ است . سپس ایشان می فرماید در مقام داوری باید اصطلاحی را برگزید که در دعاها آمده است . ادبیات دعاها که معارف اهل بیت (علیهم السلام ) است، ادبیات مافوقی است . بنابراین در کنار هم قرار دادن این سه امر ناشی از کم دقتی می باشد.

بحث کیفیت نه کمیت گزاره های عقلی

 ایشان برای ادعای خویش شاهدی بیان کرده اند، می گویند « ما با همه ارزشی که برای فلسفه قائل هستیم و به فلسفه دانان و فلسفه خوانان، خود با چشم احترام می نگریم و از تالیفات فلسفی استقبال می کنیم و خودمان تالیفات فلسفی داریم و برای واجدان شرایط خواندن فلسفه را لازم می شماریم؛ اما فلسفه را مبنای نهای شناخت حقایق نمی دانیم. زیرا به تصریح بزرگان فلسفه، همه حقایق نفس الامری با فلسفه شناخته نمی شود. پس شناخت حقایق باید از طریق علم وحیانی و با تعقل وحیانی حاصل شود زیرا علم به خودی خود از فهم همه حقایق ناتوان است . »[2]

 در اینکه فلسفه محدود است و به همه حقایق نمی تواند برسد، سخنی نیست. اما این بحث خارج از بحث ماست. بحث ما از مقوله کیفیت است نه کمیت . فلاسفه اسلامی با عقلشان پی برده اند که عقل برای کشف حقایق محدود است و به یک راه قوی تر از عقل نیاز است. استاد جوادی در تعبیری زیبا می فرمایند عقل انسان هم می فهمد و هم می فهمد که نمی فهمد. ابن سینا نیز در بحث معاد جسمانی می گویند عقل ما از فهم معاد جسمانی عاجز است اما چون صادق مصدق این مطلب را بیان کرده ما هم آن را می پذیریم. سخن در باب کیفیت است یعنی در حوزه ای که تعقل راه دارد و عقل می تواند به معرفت یقینی و برهانی دست یابد آیا دستاورد او می تواند در فهم قرآن استفاده شود یا نه ؟

عقل اثبات کننده شالوده دین

 سوالی که از این بزرگان می پرسیم این است که شما نسبت به آن دسته از باورهای ایمانی که منطقا قبل از وحی هستند و ما از طریق آنها به وحی می رسیم چه می گویید؟ معارفی مانند اثبات وجود الهی، علم و قدرت و حکمت ایشان، نبوت و بحث معجزه . علی القاعده جواب می دهند که ما اینها را از عقل سلیم و فطری می گیریم و نمی توان آنها را از وحی اخذ نمود زیرا هنوز وحیی ثابت نشده است .

 حال اگر انسانی برای خداشناسی وارد استدلال شود، خواه استدلال او با زبان ساده بیان شده باشد یا زبان یا فنی، همین که قدم در ورطه استدلال عقلی می گذارد ، قدم گذاشتن در وادی فلسفه است. زیرا لسفه هم جز این نیست . او می خواهد به با روش برهانی به یقین منطقی دست یابد. این روش فلسفی است اگر چه با زبان آن پیر زن باشد که پیامبر اکرم (ص) از او سوال نمود تو از کجا می گویی خداوند هست ؟ او در حالی که در حالی که نخ ریسی مس نمود، دست از چرخ خود برداشت و گفت اگر من این چرخ را نگردانم ، حرکتی نمی کند . چگونه گردش چرخ این عالم پهناور بدون وجود خالقی توانا ممکن باشد. حکیم نظامی می گوید :

 از آن چرخی که گرداند زن پیر

 قیاس چرخ گردان همی گیر

 اگر استدلال به صورت فنی نیز مانند برهان نظم و برهان امکان و وجوب ، نیز روش فلسفی است . قرآن کریم نیز خود به تفکر و استدلال ارجاع داده است و خود هم از روش فلسفی استفاده نموده و هم به آن دعوت نموده است .

برهان عقلی در معجزه

 خدای متعال به مقتضای حکمت، مردم را هدایت می کند. عقل به تنهایی برای راهنمایی بشر کافی نیست. لذا پیامبرانی را از طرف خویش ارسال نموده است. اما راه شناخت این فرستادگان از پیامبران دروغین چیست؟ قرآن کریم می فرماید راه شناخت آنان بینات و آیات یعنی معجزات است . این راه بهترین راه اثبات صدق مدعی نبوت است . عده ای در همین جا شبهه نموده اند که معجزه دلیلی خطابی است و برای عوام الناس می باشد . زیرا سنخیتی بین آوردن عمل اعجاز آمیز و ادعای نبوت نیست . می گویند این به مانند آن است که فردی بگوید من در دانش فیزیک متخصص هستم . از او سوال کنیم به چه دلیل؟ بگوید زیرا من می توان ده نوشابه را با هم بخورم .

 حال در اینجا از اهل تفکیک سوال می کنیم که شما در مقام دفاع از دین در اینجا چه می گویید؟ اگر خطابی بودن را بپذیرید ، لازم می آید که حجت بر عالمان تمام نباشد . چگونه می خواهید این سخن را رد نمایید؟ آیا غیر از طریق فلسفی راهی وجود دارد. علامه طباطبایی این مساله را به خوبی در المیزان روشن نموده اند . ایشان می فرماید باب برهان، باب علیت است. طریق استدلال یا از علت به معلول پی بردن است که آن را برهان «ان» گویند. یا از علت به معلول پی بردن است که برهان «لم » گویند و یا از احد متلازمین به ملازم دیگر است که برهان« انی دلیل »می خوانند. حال سوال می شود میان کار خارق العاده و ادعای نبوت چه نسبتی برقرار است؟ می فرماید جنس این امور یک چیز است . زیرا مدعی نبوت، ادعای راه خارق العاده ای را در معرفت دارد که دیگران نمی توانند از آن بهره گیرند . لذا مدعی است به امری خارق العاده به اذن الهی دسترسی دارد. حال می گوییم ما که این راه را نمی دانیم و دیدنی هم که نیست . اگر راست می گویی به حکم قاعده «حکم الامثال» یک خارق العاده دیگر رو کن که اثر حسی هم داشته باشد . این تقاضا منطقی است . اگر پس زد دروغ می گوید . اگر آورد ، ادعای نبوت او به ضمیمه یک قاعده عقلی دیگر پذیرفته می شود و آن اینکه خدای متعال انسان هرگز دروغ گو را تجهیز نمی کند. آیا این استدلال غیر از تفکر فلسفی است ؟ آیا بدون ورزیدگی عقلی که علامه توانسته در فلسفه و منطق فراگیرد، می توان به ‌آن رسید؟

 حال اگر این گونه استدلالات را پذیرید می گوییم چه فرذقی میان این استدلال و استدلال های دیگر است . نمی توان این را گرفت و مابقی را رها کرد. اگر این عقل فلسفی را قبول نکنید شالوده دین زیر سوال می رود. اگر قبول کنید چرا جای دیگر را قبول نمی کنید . این نکته قابل توجه است که اگر در فلسفه در موردی به اشتباه فلاسفه برخورد نماییم ما هم قبول داریم که آن امر باید کنار گذاشته شود . اما آیا خطای در گزاره های یک علم ، اصل آن علم را تخطئه می کند؟ مثلا در سخنان ملاصدرا اگر سخنی اشتباهی یافت شود آیا این اشتباه کل فلسفه و مکتب فلسفی او را زیر سوال می برد ؟ آیا تخطئه نظریات فلسفی تخطئه فلسفه است ؟ این مغالطه ای است که از طرف برخی صورت گرفته است . آنها به دنبال برخی از خطا های فلسفه رفته اند و با آنها اصل فلسفه را تخطئه نموده اند .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] مقام عقل، استاد حکیمی ، ص 261

[2] همان ، ص 283

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo