< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : رابطه ایمان و عمل

 در مباحث قبل بیان شد که متفکرین اسلامی در باب حقیقت ایمان، آراء مختلفی را بیان نموده اند. آن آراء عبارتند از :

حقیقت ایمان همان تصدیق قلبی است. در اینجا سه دیدگاه مطرح است . برخی آن را تصدیق علمی و برخی آن را تسلیم و انقیاد قلبی است و برخی آن را مرکب از این دو دانسته اند . ایمان تنها اقرار زبانی است . این دیدگاه از آن کرامیه می باشد . ایمان مرکب از تصدیق قلبی و اقرار زبانی است . ابوحنیفه و پیروان وی و خواجه نصیر در تجرید الاعتقاد همین قول را برگزیده اند . ایمان مرکب از سه رکن می باشد . تصدیق قلبی ، اقرار زبانی و عمل به ارکان . در اینجا نیز سه گروه پدید آمده اند .

 الف) خوارج . ایشان معتقد هستند که اگر کسی عمل به واجبات نکرد یا مرتکب حرام شد خصوصا در کبائر ، از ایمان خارج شده و داخل در کفر می گردد.

 ب) معتزله . ایشان می گویند کسی که مرتکب گناه شود از ایمان خارج شده است اما داخل در کفر نمی شود بلکه فاسق است . ایشان فسق را منزلی بین ایمان و کفر می دانند.

 این مساله یکی از اصول خمسه فرقه معتزله است و آغاز این مکتب بر اساس همین عقیده شکل گرفت است . « همين مسائل بود كه بعدها در مجالس درس و وعظ حسن بصرى (فت، 110 ه. ق.) مطرح گشت و او معتقد شد كه: صاحب كبيره مؤمن است، ليكن منافق است «ولى بايد اميدوار بود كه خدا كبيره او را به سبب حسنات او ببخشد، يا پيامبر اكرم و يا يكى از اولياء و خاصّان حقّ از او شفاعت كنند؛ و در نتيجه مانع از اين شوند كه صاحب كبيره جاودانه در آتش بماند». «1»

 امّا يكى از شاگردان بزرگ و مشهور حسن به نام واصل بن عطاء غزّال (فت، 131 ه. ق.) در اين رأى با استاد خود مخالفت كرد و گفت: حكم حسن در مورد گناهان بزرگ و كوچك هر دو يكى است و اين خطاست. و او خود معتقد شد كه صاحب كبيره نه كافر است و نه مؤمن، بلكه در حدّ فاصل ميان اين دو است يعنى فى منزلة بين منزلتين. و مقصود او از اين بيان آن بود كه صاحب كبيره فاسق است، و او از عذاب آتش رهايى نخواهد يافت. و چون حسن بصرى از پذيرش اين رأى تن زد، و اصل از او جدا شد، و حلقه درسى ديگر تشكيل داد. حسن گفت «اعتزل عنّا» از ما گوشه گرفت، و پس از آن واصل و همفكران او به معتزله ( «گوشه گرفتگان») مشهور شدند. «2»»[1]

 ج ) اهل حدیث . این دسته گرده کثیری از اهل سنت را شامل می شود. افرادی مانند شافعی ، مالک ابن انس ، احمد حنبل در این مکتب گنجانده می شوند. ایشان با اینکه ایمان را مرکب از سه رکن تصدیق قلبی ، اقرار زبانی و عمل به ارکان می دانند اما می گویند مرتکب کبیره از ایمان خارج نمی شود .

سوال

 اما در اینجا سوال روشنی مطرح می شود که چگونه شما عمل را جزء حقیقت ایمان می دانید اما با این حال با از بین رفتن این رکن ، باز اساس را باقی می دانید ؟ زیرا با انتفاء جزء مرکب هم منتفی خواهد شد .

 سعد الدین تفتازانی به این اشکال و جواب آن پرداخته است . وی می گوید

 «و أما على الرابع، و هو أن يكون الإيمان اسما لفعل القلب و اللسان و الجوارح على ما يقال إنه إقرار باللسان، و تصديق بالجنان، و عمل بالأركان.

 فقد يجعل تارك العمل خارجا عن الإيمان، داخلا في الكفر، و إليه ذهب الخوارج، أو غير داخل فيه، و هو القول بالمنزلة بين المنزلتين، و إليه ذهب المعتزلة، إلا أنهم اختلفوا في الأعمال، فعند أبي علي، و أبي هاشم، فعل الواجبات، و ترك المحظورات، و عند أبي الهذيل، و عبد الجبار، فعل الطاعات واجبة كانت أو مندوبة، إلا أن الخروج عن الإيمان، و حرمان دخول الجنة بترك المندوب مما لا ينبغي أن يكون مذهبا لعاقل. و قد لا يجعل تارك العمل خارجا عن الإيمان، بل يقطع بدخول الجنة، و عدم خلوده في النار، و هو مذهب أكثر السلف، و جميع أئمة الحديث، و كثير من المتكلمين، و المحكى عن مالك و الشافعي و الأوزاعي «2»، و عليه إشكال ظاهر، و هو أنه كيف لا ينتفي الشي‌ء؟ أعني الإيمان. مع انتفاء ركنه، أعني الأعمال. و كيف يدخل الجنة من لم يتصف بما جعل اسما للإيمان؟ و جوابه أن الإيمان يطلق على ما هو الأصل و الأساس في دخول الجنة، و هو التصديق وحده، أو مع الإقرار. و على ما هو الكامل المنجي بلا خلاف، و هو التصديق مع الإقرار و العمل على ما أشير إليه بقوله تعالى: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ... «1» إلى قوله: أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا.

 و موضع الخلاف أن مطلق الاسم للأول أم الثاني؟ و ذكر الإمام في وجه الضبط أن الإيمان إما أن يكون اسما لعمل القلب فقط، و هو المعرفة عند الإمامية، و جهم، و التصديق عندنا، و إما لعمل الجوارح. فإن كان هو القول، فمذهب الكرامية. أو سائر الأعمال، فمذهب المعتزلة. و إما مجموع عمل القلب و الجوارح، و هو مذهب السلف. و فيه اختلال من جهة ترك عمل القلب في مذهب الاعتزال، و عدم التعرض لمذهب التصديق و الإقرار. » [2]

 صاحب کتاب صحیح بخاری در ابتدای کتاب در باب ایمان می گوید « و هو قول و فعل یزید و ینقص» . ابوالحسن سندی در حاشیه بر این مطلب می گوید : « و لیس ان کل منهما جزءا من الایمان تاره و یطلق اسم الایمان علیه اخری و السلف کانوا یتبعون الوارد و لایلتفتون الی نحو ذالک المباحث الکلامی المستخرجه المتکلمون »[3] وی نکته روشی مهمی را مطرح می کند می گوید دلیل اینکه سلف با اینکه عمل را جزء ایمان می دانند با این حال مرتکب کبیره را مومن می نامند این است که ایشان در مورد روایات تنها به ظاهر تمسک می کردند و بر خلاف متکلین به اجتهاد در آن نمی پرداختند .

سخن از ایمان به لحاظ اخروی

 بیان شد که موضوع بحث ما در ایمان ، به لحاظ اخروی است و اسلام ظاهری مورد بحث نمی باشد . سعد الدین تفتازانی در این باره می گوید « فإن قيل: قد ذكرت من المذاهب ما يبلغ عشرة و نحن قاطعون بأن النبي (عليه السلام) و من بعده كانوا يأمرون بأمر معلوم يمتثل من غير افتقار إلى بيان، و لا استفسار إلا بحسب المتعلق. أعني ما يجب الإيمان به، فكيف ذلك؟

 قلنا: لا خفاء و لا خلاف في أنهم كانوا يأمرون بالتصديق و قبول الأحكام، و يكتفون في حق الأحكام الدنيوية بما يدل على ذلك، و هو الإقرار. إلا أنه وقع اختلاف و اجتهاد في أن مناط الأحكام الأخروية مجرد هذا المعنى أم مع الإقرار، أم كلاهما مع الأعمال. و في أن ذلك مجرد معرفة و اعتقاد أم أمر زائد على ذلك. و هذا لا بأس به.»[4]

انحراف خطرناک در اسلام

 لذا بحث کفر هم که مطرح می شود مربوط به لحاظ احکام ظاهری است . این مطلب بین شیعه و سنی تقریبا اجماعی است. متاسفانه فقط در گذشته برخی از فرقه های تندروی خوارج یعنی محکمه ، ارزاقه و نجدات، با فهم انحرافی خویش ، این بحث را از احکام اخروی به احکام دنیوی انتقال دادند . ایشان معتقد شدند مرتکب کبیره کافر است و همه احکام کفر ظاهری مانند هدر بودن خون و تصرف در اموالشان و اسارت قتل آنها جایز می باشد.

 رئیس فرقه محکمه ذوالخویصره یا ذو الثدیه بود . پیامبر اکرم (ص) خبر داده بود که فردی با این خصوصیات پیدا می شود که وی و طرفدارن او خیلی قرآن و نماز می خوانند اما قرآن از ترقوه آنها بالاتر نمی رود. اینها مانند تیری که از کمان خارج می شود از دین خارج می شوند .

 صاحب الغدیر می فرماید « ذو- الثديه- سابقه بدى هم در نزد دو خليفه داشت زيرا روزى كه رسول خدا (ص) غنيمت‌هاى هوازن را بخش مى‌كرد ذو الثديه به پيامبر (ص) گفت «مى‌بينم داد گرانه رفتار نمى‌كنى» يا: «دادگرى ننمودى؛ در اين گونه قسمت كردن خشنودى خدا در نظر گرفته نشده» رسول خدا (ص) خشم گرفت و گفت واى بر تو اگر من دادگرى ننمايم پس چه كس مى‌نمايد؟ عمر گفت اى رسول خدا آيا او را نكشم؟ «1» گفت نه، از شور و غوغاى اين مرد گروهى بيرون مى‌آيند كه از دين بدر مى‌روند چنانكه تير از چله كمان به در رود و ايمان ايشان از گرداگرد گردنشان نمى‌گذرد تاريخ ابو الفدا ج 1 ص 148 امتاع از مقريزى ص 425 »[5]

 سپس پیامبر فرمودند بهترین خلق خدا ذوالخویصره را به هلاکت می رساند . لذا این روایت که توسط عایشه هم نقل شده است از دلالیل افضلیت امام علی (ع) می باشد . « قوله- عليه السلام- فى [ذى‌] الثّدية «يقتله خير الخلق» و قد قتله عليّ- عليه السلام.»[6]

 متاسفانه این جریان افراطی و تکفیری وقتی به عبدالله ابن خباد برخوردند که با همسر باردارش در حال عبور بود . وی را مورد تفتیش عقاید قرار دادند و گفتند نظر تو در مورد حضرت علی (ع) قبل از حکمیت و بعد از آن چیست ؟ او در پاسخ گفت هر آنچه حضرت انجام داده صحیح است آنان وی و همسر او را به طرز فجیعی کشتند و شکم زن را شکافته و فرزند او را بر سر نیزه زدند. این انحراف بعدا توسط محمد ابن عبدالوهاب نجدی در جامعه اسلامی دنبال شد .

داستان سرزمین نجد

 یکی از مسائل عجیب تاریخ ،‌داستان و تاریخ سرزمین نجد است . از این سرزمین جریانهای انحرافی بزرگی برخواسته است که مشکلات زیادی برای جهان اسلام به وجود آورده اند . شیطان وقتی طرح نقشه ترور پیامبر را کشید به شکل شیخ نجدی ظاهر شد . مسیلمه کذاب از نجد بوده است . محمد ابن عبد الوهاب اهل نجد بوده است . ذوالثدیه از نجد است . نافع ابن ارزق رئیس ارازقه اهل نجد است . نجد ابن عامر رئیس نجادات ریشه در نجد دارد .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] تاریخ علم کلام در ایران و جهان ، علی اصغر حلبی ص 37

[2] شرح المقاصد، ج‌5، ص: 179و180

[3] صحبح البخاری ، ج 1 ،‌ص 10

[4] شرح مقاصد ، ج 5 ص 180

[5] ترجمه الغدیر ، ج 14 ، ص 85

[6] ابکار الفکار ، ج 5 ، ص 143

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo