< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : رابطه میان ایمان و شک گرایی

 موضوع بحث بررسی نظریه رابطه شک و ایمان بود . برخی از متفکران در عصر جدید این دیدگاه را مطرح کرده و گفته اند یقین در این حوزه یا دست یافتنی نیست و یا اصلا مفید نمی باشد . ایمان با شک گرایی سازگار است.

 از جمله کسانی که این دیدگاه را مطرح نموده ، آقای کی یر کگارد است . نقطه مرکزی اندیشه ایشان، هستی انسان از بعد روحی و روانی است . وی در اینجا سخن از ایمان می آورد و به جای اینکه طبق شیوه متعارف از مباحث فلسفی در مباحث خداشناسی استفاده کند، به انسان و جنبه های روحی و روانی او می پردازد .

 عناصر فکری آقای کی یر کگارد در موضوع مورد بحث، سه چیز است : مقوله هستی، حقیقت و مقوله ایمان. برای روشن شدن ارکان اندیشه او در این مساله، به بررسی این عناصر محوری بپردازیم .

بررسی عناصر محوری اندیشه کی یر کگارد

 وی می گوید وقتی سخن از هستی و وجود به میان می آید یا مراد انسان است و یا آنچه در رابطه با انسان دیده می شود . مثلا در مورد حقایق ریاضی می گوید هستی داشتن و نداشتن آنها مهم نیست این امور را باید در مورد انسان و هستی او مورد نظر قرار داد .

 در مورد انسان هم، بعد طبیعی و مادی او مراد نیست بلکه بعد روحی و روانی او مد نظر است. اموری مانند پویایی ، نشاط ، حرکت و انتخاب و مانند آن مورد توجه است. می گوید اگر این عناصر در انسانی نباشد، فاقد هستی مورد نظر ما خواهد بود. قرینه این سخن کلام حضرت امیر المومنین (ع) است که در مورد امر به معروف و نهی از منکر می فرمایند این مساله دارای چند مرحله است: یک مرحله آن تنفر نسبت به بدی و میل نسبت به معروف است . در مرحله بعد علاوه بر تنفر و میل ، با زبان هم اظهار می کند . مرحله سوم که کامل ترین مرحله می باشد آن است که در قلب و زبان و عمل طرفدار ایمان و طارد منکر باشد. سپس حضرت می فرمایند اگر کسی هیچ کدام از این مراحل را نداشته باشد « میت الاحیاء » است یعنی مرده ای در میان احیا می باشد .

 کی یر کگارد کسانی را دارای هستی می داند که در صحنه زندگی بازیگر باشند نه تماشاچی . ایشان مثالی را بیان می کند که گویای مراد ایشان است . می گوید فردی است که سوار بر مرکبی شده که بارها مسیری را طی نموده است . در اینجا چه راکب باشد و چه نباشد و چه هوشیار باشد یا حتی خواب باشد، مرکب مسیر خود را طی می کند . در مقابل کسی که تازه این مسیر را طی می کند دائما در حال انتخاب و گزینش است. انسان هم در زندگی یکی از این دو گونه است .

 - اما انسان به کجا باید براند ؟ می گوید به سوی حقیقت .

 - حقیقت چیست ؟ می گوید حقیقت عبارت است از چیزی که انسان حاضر است خود را برای او به خطر اندازد .

 - اما آن چه حقیقتی است که ارزش دارد انسان خود را برای او به خطر اندازد ؟ آیا مال و زن و فرزند و وطن و مانند آن است؟ می گوید خیر آن حقیقت ، حقیقت مطلق و خدای متعال است. او در اینجا به مساله ایمان می رسد.

 - اما ایمان چیست ؟ آیا از مقوله تصدیق علمی است ؟ آقای کی یر کگارد می گوید ایمان این گونه نیست . بلکه ایمان یعنی سرسپردگی ، دلدادگی ، اعتماد و توکل نسبت به حقیقت مطلق . اساسا جنس ایمان از سنخ معرفت و تصدیق علمی نیست بلکه جنس آن خطر پذیری و دلدادگی است . وی در ادامه به عنوان نمونه چنین ایمانی از حضرت ابراهیم خلیل (ع) یاد می کند . حضرت ابراهیم کسی است که حاضر شد فرزند خود را برای آن حقیقت مطلق فدا کند . یعنی گذشتن از باارزش ترین چیز ها برای خدا.

چند عبارت از کی یر کگارد

 این اجمال اندیشه کی یر کگارد بود . در ادامه عبارتی از ایشات را برای مستند نمودن سخن بیان می کنیم .

هستی داشتن

 وی درباره هستی داشتن و وجود می گوید «پیش از گفتیم که اصطلاح هستی داری، آن چنان که کی یر کگارد به کار می برد، یک مقوله ویژه انسان است و برای مثال در مورد سنگ به کار نمی توان برد . اما درباره این مطلب بیش از این باید سخن گفت. کی یر کگور برای روشن کردن مفهوم خویش از هستی داری یعنی اگزیستانس این تمثیل را می آورد: کسی در یک گاری نشسته و عنان اسب را بدست دارد اما اسب براهی می رود که با آن آشنا ست بی آنکه راننده هیچ کوششی کند و چه بسا در خواب باشد اما کسی دیگر اسب خود را با کیفیت رهبری می کند به یک معنا می توان گفت که هر دو راننده اند اما به معنای دیگر تنها دومی را می توان راننده گفت . همان گونه است کسی که با خیل در حرکت است و خود را در هر کسی بی نام و نشان فرو برده است. می توان گفت به یک معنا هستی دارد هر چند به معنای دیگر نمی توان گفت که از هستی برخوردار است. زیرا که وی آن فرد هستی داری نیست که استوار برای هدفی می کوشد. هدفی که در یک لحظه و یک بار به آن نمی توان رسید و بدین سان چنین کسی دائما در حال شوند است و یا گویی با گزینش های پیاپی خویش در کار ساختن خویش است . [ برای قرینه سازی این سخن خدای متعال را بیان می کنیم که می فرماید « و ان لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیکم سوف یری » ] و نیز کسی که تنها به داشتن تماشاگر جهان و زندگی دل خوش می کند و همه چیز را به دیالتیکی از مفهوم های برآهنجیده بدل شده به یک معنا هستی دارد و به یک معنا بی هستی است . ... »[1]

حقیقت و تعریف آن

 وی درباره حقیقت و چیستی آن بیان می دارد که « حقیقت همانا چسبیدن به یک بی یقینی عینی است . در فراینده از آن خود کردی با مشغولیت به زندگانی درون با شور هر چه تمام تر و این بالاتر ین حقیقتی است که یک فرد هستی دارد می تواند به آن رسید . کی یر کگور منکر وجود حقیقیت عینی غیر شخصی نیست اما برای مثال حقایق ریاضی ربطی به فرد هستی دارد به این معنا ندارد یعنی به زندگی کسی که خود را سرا پا در گرو ایمان نهاده باشد ربطی ندارد. او این حقایق را می پذیرد و چاره ای جز این ندارد اما این نه آن چیزی است که وی بر سر آن تمامی هستی خویش را به خطر اندازد. آن چه من تمامی هستی خود را بر سر آن به خطر می افکنم چیزی نیست که بدون دچار شدن به تضاد منطقی آن را انکار توانم کرد.» یک حقیقتی است که من خودم را برای او به خطر می اندازم اما قابل انکار نیست . این جا به یاد سخن علامه می افتیم که در المیزان می فرماید تا کنون کسی نتوانسته است وجود خداوند را انکار کند . الحاد هست اما الحاد از خط وسط به حاشیه رفتن است . یا خدا را در جای غیر خدا گذاشته است و یا غیر خدا را به جای خداوند نشانده است. تمام ملحدان عالم چنین هستند. اینان که انکار می کنند می گویند هیچ حقیقت انکار ناپذیری وجود ندارد . از خود اینها می پرسیم خود این سخن آیا قابل انکار هست یا نه ؟ هر گونه جواب دهید در بن بست قرار می گیرند.

 ایشان گفت آن حقیقت انکار پذیر نیست اما اثبات پذیر چطور می گوید: « نه چیزی چنان بدیهی است که بی آنکه آشکارا دچار مهمل گویی شوم دچار انکار شوم بلکه چیزی است که در آن شک توانم کرد . اما برای من آنچنان اهمیت دارم که اگر بپذیرم با تمام شور خود را در گرو آن خواهم نهاد این به یک معنا حقیقتی از آن من است.»[2] می گویم اگر من آن حقیقت را نپذیرم خودم را باخته ام . اگر من نسبت به آن حقیقت بی تفاوت باشم زیرا وجود من در گرو شور و شیدایی و انتخاب است . جای شک معرفتی در اینجا هست . اما من چه باید بکنم ؟ اعتماد کنم یا نکنم ؟ می گوید باید اعتماد و توکل نمود زیرا حیات من به آن وابسته است .

وجود الهی بدیهی یا نظری

 در مورد اینکه آیا وجود الهی بدیهی است یا نظری اختلاف نظر وجود دارد . نوعا آن را نظری می دانند . اما دیدگاه صحیح آن است که وجود باری تعالی بدیهی و دارای بداهت فطری است . استدلالهایی که در این مورد اقامه می شود بیان همان درک فطری است .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] تاریخ فلسفه کاپلستون ج 7 ، ص 337

[2] تاریخ فلسفه کاپلستون ج 7 ، ص 335

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo