< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : رویکرد اعتدالی در عقل

 موضوع بحث، نقش عقل در استنباط احکام شرعی است. در این باره سه رویکرد افراطی ،‌تفریطی و اعتدالی بیان شد. رویکرد اعتدالی، همان منهج اهل بیت (ع) است و روایات در این باره را به چند دسته می توان تقسیم نمود:

دسته اول روایاتی که به جامعیت قرآن کریم اشاره دارد و قرآن کریم را تبیان کل شی می داند . دسته دوم جامعیت و هدایت گری اسلام را مستند به قرآن و سنت می داند . در حقیقت این دسته نیز به قرآن کریم باز می گردد زیرا قرآن کریم خود پیامبر اکرم (ص) مبین قرآن دانسته است . « وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ » نحل ، آیه 44 و «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » حشر ، آیه 7 دسته سوم روایاتی است که نقش و جایگاه عترت را در این هندسه این جامعیت نشان می دهد . این روایات در ابواب مربوط به امامت فراوان وجود دارد .

 نتیجه این سه دسته این می شود که یک فرد مسلمان برای پی بردن به احکام شرعی به کتاب الهی و سنت پیامبر اکرم (ص) رجوع می کند و راه ورود به این دو منبع الهی عترت است « أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا وَ هَلْ تُدْخَلُ الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ بَابِهَا»[1]

دسته چهارم روایاتی است که عقل را در کنار کتاب و سنت معتبر دانسته است . امام کاظم (ع) به هشام می فرمایند . «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‌» کافی ، ج 1 ، ص 16 و یا در روایتی دیگر ابن سکیت از امام هادی (ع) درباره علت اختلاف معجزات انبیاء سوال می کند . حضرت می فرمایند چون در زمان این پیامبران فنون مختلفی رایج بوده است ،‌به تناسب آن، معجزات نیز مختلف می باشد. علت آن هم این بوده تا نخبگان و خبرگان جامعه از ویژه بودن عمل و عجز خویش مطلع شوند و به تبع آن مردم نیز بپذیرند . سپس امام در ادامه بحث حجیت عقل را مطرح می کنند . «قَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ لِأَبِي الْحَسَنِ ع لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع بِالْعَصَا وَ يَدِهِ الْبَيْضَاءِ وَ آلَةِ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِيسَى بِآلَةِ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ بِالْكَلَامِ وَ الْخُطَبِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى ع كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِيسَى ع فِي وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْيَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فِي وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْكَلَامَ‌ وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِكَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ تَاللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِثْلَكَ قَطُّ فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ قَالَ فَقَالَ ع الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَاب‌» الكافي، ج‌1، ص: 25.

 در روایت دیگری که در آخر کتاب عقل و جهل کافی در برخی نسخه ها آمده ، چنین آمده است « ٍ إِنَّ أَوَّلَ الْأُمُورِ وَ مَبْدَأَهَا وَ قُوَّتَهَا وَ عِمَارَتَهَا الَّتِي لَا يُنْتَفَعُ بِشَيْ‌ءٍ إِلَّا بِهِ الْعَقْلُ [ حضرت می فرماید از هر چه بخواهیم نفع ببریم ، حتی اگر بخواهیم از کتاب و سنت هم نفع ببریم باید به سراغ عقل برویم ] الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ زِينَةً لِخَلْقِهِ وَ نُوراً لَهُمْ فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِي وَ هُمُ الْفَانُونَ وَ اسْتَدَلُّوا بِعُقُولِهِمْ عَلَى مَا رَأَوْا مِنْ خَلْقِهِ مِنْ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ شَمْسِهِ وَ قَمَرِهِ وَ لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ بِأَنَّ لَهُ وَ لَهُمْ خَالِقاً وَ مُدَبِّراً لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزُولُ وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِيحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَةَ فِي الْجَهْلِ وَ أَنَّ النُّورَ فِي الْعِلْمِ فَهَذَا مَا دَلَّهُمْ عَلَيْهِ الْعَقْلُ قِيلَ لَهُ فَهَلْ يَكْتَفِي الْعِبَادُ بِالْعَقْلِ دُونَ غَيْرِهِ قَالَ إِنَّ الْعَاقِلَ لِدَلَالَةِ عَقْلِهِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ قِوَامَهُ وَ زِينَتَهُ وَ هِدَايَتَهُ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أَنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّةً وَ أَنَّ لَهُ كَرَاهِيَةً وَ أَنَّ لَهُ طَاعَةً وَ أَنَّ لَهُ مَعْصِيَةً فَلَمْ يَجِدْ عَقْلَهُ يَدُلُّهُ عَلَى ذَلِكَ وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَا يُوصَلُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ وَ أَنَّهُ لَا يَنْتَفِعُ بِعَقْلِهِ إِنْ لَمْ يُصِبْ ذَلِكَ بِعِلْمِهِ فَوَجَبَ عَلَى الْعَاقِلِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ الَّذِي لَا قِوَامَ لَهُ إِلَّا بِه‌»[2]

 این احادیث روی هم رفته بیان گر این است که عقل در کلام اهل بیت از جایگاه ویژه ای برخوردار است. حال سخن در جایگاه آن است که آیا صرفا ابزار است یا مدرک و منبع هم می تواند باشد ؟ و یا آیا عقل در طول قرآن و سنت قرار دارد یا در عرض آن هم می تواند احکامی را بیان کند ؟ این سوالات در ادامه بحث به تفصیل مورد بررسی قرار خواهد گرفت .

سوال و جواب :

 ممکن است سوال شود آیا ممکن است بعد از پیامبر خاتم ، کسی معجزه بیاورد به گونه ای که دیگران از آوردن آن عاجز باشند و تحدی هم نماید یا نه ؟ پاسخ این است که مانعی ندارد. مستشکل می گوید: این مطلب صحیح نیست زیرا معجزه دلیل عقلی بوده و دلیل عقلی تخصیص بردار نیست. پاسخ آن است که این امر به مساله حسن و قبح باز می گردد . بر خدای متعال قبیح است که معجزه را در دست انسان دروغ گو قرار دهد زیرا باعث گمراهی می شود . حال در عصر حاضر اگر کسی ادعای نبوت نماید هر چند معجزه هم اقامه نماید ، عقل می گوید باطل است زیرا همین عقل بر اساس معجزه نبوت پیامبر اکرم (ص) را ثابت نموده و با دلیل عقلی عصمت وی را نیز به اثبات رسانده است . حال همین پیامبر فرموده که بعد از من پیامبری مبعوث نخواهد شد . لذا همین مطلب کافی است در اینکه کذب آن فرد ثابت شود و امر بر دیگران مشتبه نباشد .

دسته پنجم روایاتی است که ظنون عقلی را رد نموده است .

 حضرت فرمودند « ُ إِنَّ أَصْحَابَ الْمَقَايِيسِ طَلَبُوا الْعِلْمَ بِالْمَقَايِيسِ فَلَمْ تَزِدْهُمُ الْمَقَايِيسُ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا بُعْداً وَ إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْمَقَايِيس‌ »[3]

 در روایت دیگری آمده است « عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ السُّنَّةَ لَا تُقَاسُ أَ لَا تَرَى أَنَّ امْرَأَةً تَقْضِي صَوْمَهَا وَ لَا تَقْضِي صَلَاتَهَا يَا أَبَانُ إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّين‌»[4]

 و مناظره های امام صادق (ع) با ابوحنیفه موارد متعددی در این باره بیان داشته است.

مراتب یقین و گستره آن

 از این دو دسته روایات بدست می آید که عقل معتبر و حجت است اما نه عقل ظنی بلکه عقل یقینی و قطعی. مراد از یقین در اینجا، تنها یقین منطقی بالمعنی الاخص ( یقینی که احتمال خلاف در آن اصلا داده نشود) نیست بلکه عقل یقینی عقلایی و عرفی را نیز در بر می گیرد. این درجه از یقین هر چند در درجه دوم قرار دارد و احتمال خلاف آن می رود اما عقلا به آن توجهی ندارند و لذا حجت می باشد.

 این نکته قابل توجه است که یقین داری مراتبی است « الناس معدن کمعادن الذهب و الفضه» و مراد از یقین در اینجا، یقین روانشناختی نیست بلکه یقین خرد شناختی است . در بحث عقاید این نکته راه گشا است . مثلا هم برهان امکان و وجوب ، برهان است و هم برهان نظم . منتها دایره برهان نظم محدودتر است و اما در حد خویش دستاوردش یقینی است .

 حضرت آیت الله جوادی در «کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» این مطلب را به زیبایی بیان کرده اند . ایشان می فرماید « مقصود از عقل در این سلسله از مباحث ،‌خصوص عقل تجریدی محض که در فلسفه و کلام براهین نظری خود را نشان می دهد ، نیست . بلکه گستره آن عقل تجربی را که در علوم تجربی و انسانی ظهور می باید، عقل نیمه تجریدی را که عهده دار ریاضیات است و عقل ناب را که از عهده عرفان نظری بر می آید نیز در بر می گیرد . بنابراین در مقام تعیین منزلت عقل در هندسه معرفت دینی بر آنیم که نسبت هر چهار قسم عقل تجربی ، نیمه تجریدی ، تجریدی و ناب با دین مشخص شود . اختلاف عقل تجریدی فلسفی و عقل ناب عرفان را می توان در سروده مولوی یافت :

 عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست

 عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها

 عقل، بازاری بدید و تاجری آغاز کرد

 عشق دیده زان سوی بازار او بازارها

 گفتنی است که محصول معرفتی عقل در ساحت های مختلف دانش تجربی و ریاضی و کلامی و فلسفی و عرفانی در صورتی در حریم بحث حاضر وارد می شود که یا از سنخ قطع و یقین باشد یا مفید طمانینه و اطمینان عقلایی و به تعبیر رایج فن اصول فقه ، علم یا علمی باشد . بنابراین آنچه مفید وهم ، گمان ، قیاس و ظن است از چهار چوب بحث کنونی خارج است : «ان الظن لایغنی من الحق شیئا »[5] »[6] ایشان این مطلب را در صفحه 71 و 72 نیز بیان داشته اند .

 در میان قدما هم مرحوم سید مرتضی در کتاب« الذریه» علم را به سکون النفس معنا می کند . یعنی تنها مراد یقین منطقی به المعنی الاخص نیست بلکه هم یقین منطقی را شامل می شود و هم یقین عرفی را .در آیه شریفه نیز مراد از مذمت پیروی از ظن آنجاست که به سکون نفس نیانجامد .

 کلمه ظن در قرآن کریم در جاهای مختلف بکار رفته است . گاه می فرماید « إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئا»[7] و گاه می فرماید « الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُون‌» در اینجا ظن به معنای یقین است . ظن غیر معتبر را خود قرآن معرفی نموده است آنجا که می فرماید « وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ » یعنی کسانی که بی حساب سخنی را می پذیرند . در زندگی روزمره نیز همین گونه عقلا برخورد می کنند . اگر سخن بی حسابی باشد به آن اعتنا نمی کنند . اما اگر از فرد موثقی سخنی را بشنوند ، قبول می کنند . همین سیره عقلا در محضر ائمه اطهار (ع) صورت گرفته و ایشان رد نکرده اند .

نقش ظنون در اعتقادات

 برخی افراد، آیات قرآن را ظنی الدلاله می دانند در حالی که این سخن نادرست است . آیت الله سبحانی از این مطلب خیلی ناراحت می شدند که چرا قرآن را ظنی می دانند . اگر منظور از ظنی این باشد که احتمال خلاف می شود داد ، مورد قبول است اما اگر منظور غیر یقینی است ، سخنی باطل است. سیره عقلا بر این است که به امور اطمینان آور عمل می کنند و اگر خلاف آن ظاهر شد از آن دست بر می دارند . همین امر در یقین هم جاری است . شاخص و ملاک، یقین بالفعل است لذا آنچه از ظواهر کتاب و سنت نیز بدست می آید، با همین ملاک مورد قبول قرار می گیرد . اگر کسی تنها یقین به معنای اخص آن حجت بداند بسیاری از ادله مانند‌ آیه تطهیر ، آیه اولی الامر و ... را از دست داده و دستش خالی می شود . این مطلب، بحثی اساسی است زیرا در خیلی از موارد در اعتقادات از ظواهر قرآن و روایات استفاده می شود. در مقابل برخی از افراد گفته اند در اصول عقاید ظن حجت نیست. در نقل هم همین گونه است . مرحوم خویی در این باره می فرمایند عرف، خبر واحد را به منزله علم تلقی می کند یعنی همان طور که اگر خودش می دید اینگونه عمل می کرد یک نفر معتبر هم اگر بگوید همان طور عمل می کند . معامله عرف لخبر الواحد معامله العلم . شارع نیز همین روش را رد نکرده است . مبنای استاد مطهری نیز همین می باشد .

 ماحصل بحث این شد که عقل، اعتبار دارد . اما این سوال مطرح است که حوزه کار این عقل کجاست ؟ آیا همان طور که برخی می گویند رسالت عقل تا رسیدن به وحی است و وقتی دست ما را به وحی رسانید ، کنار گذاشته می شود ؟ و یا آن طور که مشهور اصولیون گفته اند عقل علاوه بر نقش ابزاری ، خود مستقلا می تواند منبع و مدرک احکام نیز قرار گیرد ؟

 سوال دیگری که در اینجا مطرح است این است که استقلال عقل چگونه با سه دسته اول از روایاتی که بیان شد قابل جمع است ؟

 در پاسخ ، باید میان نقش عقل ( نظری و عملی ) قبل از وحی و یعد از آن تفکیک نمود .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] امالی صدوق ، ص 345

[2] کافی ، ج 1 ، ص 29

[3] کافی ، ج1 ، ص 56

[4] کافی ، ج 1 ، 57

[5] یونس ، آیه 36

[6] منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، ص 25 و 26

[7] یونس ، 36

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo