< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : توانایی عقل در کشف ملاکات احکام شرعی
 سخن از قاعده مصلحت در دو مقام
 در باب نقش و جایگاه مصلحت در استنباط احکام شرعی در دو مقام می توان بحث نمود :
 1- گاه مجتهد موضوعی را منهای آیات و روایات مورد بررسی قرار داد و بر پایه مقاصد شارع مقدس به استکشاف احکام شرعی می پردازد . آنچه در طی این جلسات مطرح شد مربوط به همین حوزه بود .
 2- در صورت دیگر گه فقیه و مجتهد نخست به ادله نقلیه اعم از آیات و روایات مراجعه نموده و بر اساس قواعد اجتهادی و زبان شناختی و مانند آن حکم موضوعی را از آیات و روایات استخراج می نماید. آنگاه می کوشد تا مناط حکم را بدست آورده و بر اساس آن حکم موضوعاتی که در لسان شرع نیامده است را کشف نماید. این گونه استکشاف حکم شرعی را اصطلاحا تنقیح مناط یا القاء خصوصیت گویند .
 مشابهت ها و افتراق های این بحث با مصالح مرسله در فقه اهل سنت
 این دو مقام در فقه شیعه بگونه ای و در فقه اهل سنت بگونه ای دیگر است . فقهای شیعه در این حوزه اگر دست به اجتهاد بزنند ویژگی هایی دارد که با اجتهاد اهل سنت تفاوت دارد . اهل سنت بحث مصالح مرسله را یکی از منابع استنباط احکام در کنار کتاب و سنت و اجماع می دانند در حالی که در فقه شیعه، ‌منابع احکام چهار چیز است : کتاب ، سنت ، اجماع و عقل . آنچه در فقه شیعه مطرح است دلیل عقلی است . بر اساس آنچه تاکنون گفته شده ، عقل وقتی می خواهد به عنوان منبع در استکشاف احکام شرعی به کار گرفته شود و نقشی ایفا می کند به بررسی مصالح و مفاسد آن چیز می پردازد .
 اما بیان آنچه اهل سنت می گویند و آنچه ما می گوییم از وجوهی مشابهت وجود دارد که از این قرار است :
 1- هم اهل سنت و هم تشیع حوزه این مباحث را در غیر عبادات یعنی اجتماعیات و سیاسیات می دانند .
 2- هر دو می گویند کاری که مجتهد می خواهد انجام دهد باید بر اساس مصالح کلان و اغراض شارع باشد .
 3- فقیه و مجتهدی که می خواهد از این راه به کشف حکم شرعی بپردازد در صورتی که به یقین دست یابد می تواند از این راه استفاده نماید . ( برخی از اهل سنت در اینجا بر خلاف تشیع ، ظن را نیز حجت می دانند که در بخش اختلافات بیان می شود )
 4- نتیجه ای که از این راه بدست می آید نباید مخالف یا معارض با کتاب و سنت قطعی باشد.
 اینها وجوهی است که نقطه اشتراک میان فقه اهل سنت و تشیع در مورد این قاعده است . اما میان این دو مشرب تفاوت های اساسی نیز وجود دارد که به دو مورد اشاره می شود :
  1. در صورتی عقل نتواند به علم دست یابد و دستاورد او ظنی باشد ، مذهب تشیع آن را رد می کند و برای استنباط احکام شرعی ناصحیح می داند. در حالی که در میان اهل سنت در این مساله اختلاف است برخی مانند شیعیان ،‌ ظن را در این حوزه معتبر نمی دانند اما برخی دیگر ظن را حجت می دانند و معتقد هستند اگر مجتهد به ظن هم دست یافت می تواند آن را مبنای حکم شرعی قرار دهد. سخن فخر رازی در این باره بیان شد .
  2. نقطه اساسی دیگر افتراق میان شیعه و اهل سنت در این حوزه، محدوده مخالفت با سنت است . شیعه از آنجا که قول ، فعل و تقریر ائمه اطهار (ع) را نیز جزء سنت می دانند و آنها را مبین کلام پیامبر اکرم (ص) ‌می دانند، محدوده سنت را وسیع می داند . اما اهل سنت چنین عقیده ای ندارد . لذا در صورتی که آنچه عقل کشف نموده است با سخن امام صادق (ع) و سایر ائمه اطهار (ع) مخالف باشد ، شیعه آن را کنار می گذارد بر خلاف اهل سنت که آن را مخالفت نمی دانند. این بدان جهت است که اجتهاد شیعه در طول کتاب و سنت و عترت است اما اجتهاد اهل سنت در عرض عترت و معصومین می باشد .
 جریان منع احادیث نبوی (ص) و نقش عترت
 از جمله جریانات ناگواری که در مورد احادیث نبوی رخ داده است ، منع حدیث است. این منع به صورت رسمی صورت گرفت و حتی احادیث نبوی (ص) را جمع و سوزاندند و گفتند کتاب خدا را از احادیث، مجرد کنید تا حادثه ای که بر سر اهل کتاب آمد برای ما رخ ندهد . البته اینها توجیهاتی بود و واقعیت امر چیز دیگری بود. خلفای سه گانه این منع را رسمیت بخشیدند و این جریان ادامه یافت تا زمان عمر ابن عبد العزیر . او این منع را شکست اما دوامی نیاورد و تا زمان منصور ادامه داشت . تا اینکه منصور بخش نامه عمومی صادر کرد تا احادیث نبوی نقل شود و بر نقل آن نیز امتیازاتی قرار داد. این جریان و جریانهای دیگری که بر احادیث پیامبر وارد شد ، باعث اضافه شدن احادیث جعلی گردید.
 شهید مطهری می فرماید: اگر ما فرض را بر این بگذاریم که همه آنچه خدای متعال نازل نموده را پیامبر اکرم (ص) بیان کرده است و چیزی باقی نمانده تا اوصیا ء ایشان به مردم ابلاغ کنند خود همین این واقعیت تاریخی باعث خلاء در این راستا است .
 اینجا بود که مطالب بی اساس در احادیث و روایات به شکل فراوانی وارد شد . بخاری را که امام حدیث می دانند می گوید در میان 600 هزار حدیث گشته ام تا توانسته ام این چهار حدیث را بدست آوردم . اگر مکررات بخاری را بر داریم 2600 حدیث بیشتر نمی ماند. اینجا نقش عترت روشن می شود . ائمه معصومین به خواص از پیروان خود احادیث را منتقل کردند. و آنها را حفظ کردند.
 بنابراین می توان گفت عنصر عترت و امام معصوم در باب احکام شریعت دو اثر و پیامد مهم دارد :
  • یکی اینکه نیاز فقیه شیعه در رجوع به مصلحت به مقدار کمی می رسد . عمده کاربرد مصلحت در فقه شیعه در حوزه حکومت است . در غیر از این موارد ، نمونه های محدودی هست و در صورتی که نمی بود نیز خللی ایجاد نمی شد زیرا ادله نقلیه هم در کنار آن راه را نشان داده است . مثلا آنجا که مرحوم شیخ انصاری در مورد موارد جواز غیبت، از این بحث استفاده می کند ، آیه قرآن نیز در کنار این دلیل عقلی وجود دارد .
 این همان برهان حفظ شریعت است که متکلمین باری اثبات ضرورت وجود امام بیان کرده اند . در آنجا فرموده اند اگر امام معصوم نمی بود فقهای شیعه اطمینانی نداشتند که آنچه از روایات در اختیار دارند کافی برای اجتهاد است . زیرا احتمال می رود برخی از آنها نقل نشده باشد . اما چون الان امام معصوم وجود دارد اگر خللی هم در مورد منبع ایجاد شود، ‌آن حضرت با حضور نسبی خود آن بحران را حل می نمایند و این امر منافاتی با غیبت حضرت ندارد .
  • دومین اثر پیروی و بهره گیری از سرچشمه عترت این است که هر جا فقیه وارد شود یک شاخص برایش وجود دارد. و آن این است که آنچه فقیه به آن دست یافت اگر مخالف فرمایشات معصومین باشد، کنار گذاشت می شود . اما فقهای اهل سنت از چنین شاخصی محرومند و در نتیجه به مشکلات فراوانی دچار شده اند .
 حفظ وحدت در عین دفاع از مرزهای اعتقادی
 در مورد مسائل مورد اتفاق و اختلاف میان شیعه و اهل سنت باید جانب اعتدال را در نظر داشت . نباید به صورت کلی طرف مقابل را تخریب نمود و نباید آنقدر تقریب صورت گیرد که مرزها در نوردیده شود . وظیفه ما این است که حجت را تمام نماییم . اینکه آنها می پذیرند یا نه امری است که به خود فرد بستگی دارد . قرآن کریم می فرماید «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً » [1] بنابراین باید شیوه گفتگو و صحبت با اهل سنت به صورت اعتدال باشد و نقاط اشتراک و افتراق مشخص گردد . همین شیوه در کتاب «امامت در بینش اسلامی» در نظر گرفته شده است . در آن کتاب ابتدا تعریفی از امامت که مورد پذیرش همگان است بیان شده است. سپس صفات امام مورد بررسی قرار گرفته است و تا آنجایی اهل سنت با ما همراه بوده مشخص شده و سپس عقیده شیعه بیان شده است . مثلا در مورد علم امام بیان شده که اهل سنت نیز علم امام را قبول دارند اما شیعه سطح بالاتری از علم را در مورد امام لازم می داند . یا در مورد عصمت گفته شده آنان به عدالت امام معتقد اند اما شیعه بالاتر از آن، به عصمت امام قائل است . این شیوه قرآن کریم است « وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‌ هُدىً أَوْ في‌ ضَلالٍ مُبينٍ » [2] قرآن کریم در این آیه شیوه گفتگو را بیان می کند و به صورت مبهم می گوید یکی از ما در هدایت و دیگری در ضلالت قرار داریم . نمی گوید شما گمراه هستید زیرا در این صورت باب گفتگو بسته می شود . همچنین هر دو را مورد هدایت نمی داند و با این کلام عقیده پلورالیسم را رد می کند. در جای دیگر ادبیات را رقیق تر کرده و در مورد طرف حق لفظ خطا و برای طرف مقابل لفظ عمل را بکار می برد تا با این شیوه به صورت جدال احسن به گفتگو با خصم می پردازد.
 لذا سر سوزنی نباید از موازین اصلی خود دست برداشت در مقابل سخن طرف مقابل را باید شنید .
 
 خاطره ای از همایش زاهدان
 در همایش زاهدان یکی از اکابر اهل سنت بنام مولوی محمد عمر سربازی که شخصیت موجهی بود ، حضور داشت . در کمیسون کلام که ایشان هم بودند، مساله بداء مطرح شد. گفتیم ، ما مساله بداء را از خود نمی گوییم بلکه آنچه می گوییم از ائمه اطهار (ع) است. امام صادق (ع) در مورد این مساله می فرماید: انکار بداء، عقیده یهود است زیرا آنان دست خدا را بسته می دانستند و کسی که بدا را انکار کند قدرت الهی را محدود نموده است . امام (ع)‌ سپس به این آیه شریفه استشهاد نمودند «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاء» [3] یعنی دست خداوند بسته نیست بلکه قدرت الهی موسع است. در اینجا امام معصوم مساله بداء را از قرآن استنباط می کنند .
 مولوی محمد پرسید آنچه امام صادق (ع) گفته است چگونه تفسیری از قرآن است؟ زیرا آیه در مساله انفاق را بین می کند . آیا تفسیر اشاره ای است یا تفسیر متن است؟
 (خداوند در این موارد انسان را یاری می کند و عنایت دارند ) در پاسخ به ذهن من افتاد که این برداشت حضرت ، تفسیر قرآن به قرآن است . امام بدرالدین زرکشی در کتاب «البرهان فی علوم القرآن» گفته است «احسن المنهج فی تفسیر القرآن ، تفسیر القرآن بالقرآن » . وی سوال کرد چگونه می توان از قرآن در این مورد استفاده نمود ؟ گفتم امام صادق (ع) در ذیل روایت به آیه «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب‌» [4] استشهاد نمودند . حضرت تعمیم آن را از این آیه استفاده کرده است . این آیه همه حوادث را شامل می شود . اینجا بود که مولوی محمد ساکت شد .
 خاطره ای از سفر حج
 مکتب اهل بیت (ع) ، مکتبی بی نظیر است و این مساله صرفا یک شعار نیست واقعیت است. در سفر حج، در بعثه مقام معظم رهبری حضور داشتیم . دو نفر از عالمان مصر حضور داشتند و ما بحث علمی را شروع کردیم . گفتیم « ما منهجکم فی المتشابهات فی الصفات کآیه الشریفه ارحمن علی العرش استوی » یکی از آنها در پاسخ گفت: « منهجنا منهج امام مالک حیث قال الاستواء معلوم و الکیفیه مجهوله و الایمان به واجب و السوال عنه بدعه » . در جواب به او گفتیم رای امام مالک محترم است اما منهجنا منهج امام صادق(ع) حیث سول عنه بهذه المساله بعینها » امام در پاسخ فرمودند مراد از عرش الهی همه آسمانها و زمین است و به‌ این آیه شریفه استشهاد نمودند « وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‌ » [5] نه آنگونه است که سوال در این مورد بدعت است و نه خدای متعال جایی دارد . خدای متعال همه جا را فرا گرفته است .
 علامه طباطبایی وقتی در مورد روش قرآن به قرآن از ایشان سوال شد فرمودند من این روش را ابداع نکرده ام بلکه این روشی است که معصومین از آن بهره می گرفتند . البته بخشی از قرآن را می توان از این روش فهمید در بخش دیگر باید به روایات مراجعه نمود . علامه نیز چنین ادعایی ندارد و می گوید در تفاصیل و جزئیات احکام و ... باید به اهل بیت (ع) رجوع نمود .
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] نساء ، 165
[2] سبا ، 24
[3] مائده ، 64
[4] رعد، 39
[5] بقره ، 255

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo