< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه خوارق عادات به عنوان یک باور دینی با علم
 دیدگاه فلاسفه درباره فاعل معجزات
 موضوع بحث این بود که آیا معجزات فعل مستقیم و بی واسطه الهی است یا توسط وسایطی که نفس پیامبر باشد صورت می گیرد؟ اشاعره از آنجا که همه افعال را فعل مستقیم الهی می دانند در باب معجزات نیز همین دیدگاه را برگزیده اند. متکلمان امامیه و معتزله، خوارق عادات را به هر دو قسم اش ممکن می دانند و دلیلی بر انحصار در یک قسم نیاورده اند. ظواهر آیات قرآن نیز بیان گر وقوع این دو گونه است. در ادامه به بررسی دیدگاه فلاسفه در این باره می پردازیم .
 فلاسفه اسلامی بر اساس مبنایی که در هستی شناسی دارند معتقدند معجزه فعل مستقیم الهی نبوده و برخواسته از نفس نبی و به اذن و مشیت الهی صورت می گیرد. قاعده و مبنای آنان در این امر عبارت است از : « علة المتغیر، متغیر و علة الثابت، ثابت ». اگر معلول، متغیر است علت مباشر آن نیز باید متغیر باشد. فلاسفه معمولا این مطلب را در بحث قوه و فعل آورده اند زیرا این بحث مربوط به حرکت و ربط ثابت به متغیر بوده و در آنجا مطرح می شود.
 اما دلیل این قاعده چیست؟ ایشان گفته اند ما بین علت و معلول، تلازم وجودی برقرار است یعنی هر جا معلول وجود دارد قطعا علت تامه او نیز وجود دارد. حال هر گاه معلول متغیر و تدریجی الوجود باشد علت قریب آن نمی تواند متدرج الوجود نباشد زیرا در غیر این صورت لازم می آید علت پا به پای اجزای معلول همراه نباشد در حالی که به مقتضای قاعده علیت، محال است معلول باشد اما علت نباشد . این قاعده در مورد علت قریب معلول جاری است اما علت بعید معلول متغیر می تواند ثابت باشد و از دور علت قریب را پشتیبانی نماید.
 در اینجا اشکال شده بر اساس قاعده شما، علت قریب متحرک نیز چون متغیر است، نیازمند علتی متغیر است و این سیر همین گونه ادامه پیدا می کند . این سلسله علل های متغیر به کجا منتهی می شود؟ اگر بگویید به علت ثابتی منتهی نمی شود در این صورت سر از دور و تسلسل در می آورد که باطل است و اگر بگویید به علتی ثابت منتهی می شود ،‌خلاف قاعده ای است که بیان کرده اید ؟
 مساله ارتباط ثابت به متغیر
 فلاسفه در پاسخ به این اشکال گفته اند: سلسله علل غیر متغیر تا بی نهایت پیش نمی رود بلکه به امر ثابتی منتهی می شود. با این حال قاعده نیز به قوت خویش باقی است. مشائین در اینجا آن علت ثابت را چیزی و حکیمان صدرایی چیز دیگری دانسته اند . مشائین گفته اند سلسله این متغیر ها و حرکت ها به حرکت فلک منتهی می شود . حرکت فلک از آن خود و دائمی و ثابت است و همه حرکت های دیگر به حرکت فلک باز می گردد . مشائین معتقد بودند فلک، دارای نفسی لطیف است که معلول عالم عقل بوده و عالم عقل به خدای متعال منتهی می شود . حرکت مجموعه کاروان عالم طبیعت، در نهایت معلول حرکت دوری فلک است و آن حرکت فلک امری ثابت و قدیم است. آن حرکت معلول نفس فلک و نفس فلک معلول عقل و در نهایت به خداوند مرتبط می شود . آنان مساله ربط ثابت به متغیر را اینگونه حل نمودند.
 راه حل صدرالمتالهین توسط نظریه حرکت جوهری
 مرحوم صدرا این حرف را نپسندیده و گفته است: حرکت، از مقوله عرض است و هر ما بالعرضی باید به ما بالذاتی منتهی شود. حرکت که عرض است چگونه می تواند علت جسم که جوهر است باشد؟ چگونه چیزی که اضعف است می تواند علت اقوی شود. ایشان برای پاسخ به این سوال مساله حرکت جوهری را مطرح می نماید و می گوید: تمام حرکت هایی که در عالم رخ می دهد مانند تغییرات کمی و کیفی میوه ها، جابجایی ها و غیره معلول جوهر است. زیرا حرکت عرض و تابع جوهر است. عرض شانی از شئون جوهر و مرتبه ای از مراتب او می باشد. رابطه عرض با جوهر بالاتر از رابطه ای است که واگن های قطار با او دارند. این جوهر با اعراضش در تغیر است در نتیجه نهاد عالم متغیر و ناآرام است . جوهر به جعل بسیط خلق شده و تغیر و حرکت ذاتی آن می باشد . یعنی اینگونه نبوده که ابتدا جوهر خلق شده و سپس حرکت به او اضافه شده باشد بلکه جعل وجود او با اعراضش به صورت بسیط بوده است .
 اما علت این جوهر متغیر چیست؟ آیا جوهر دیگری علت آن است اگر چنین باشد مانند آنچه گفته شد به دور یا تسلسل می انجامد. یا علت آن موجودی غیر مادی و ثابت است؟ فلاسفه در پاسخ گفته اند: علت، عقل فعال است که موجودی مجرد و ثابت است. عقل فعال به اذن الهی، جوهر را ایجاد می نماید. اما این سوال پیش می آید که چگونه علت ثابت، معلول متغیر ایجاد می کند؟ پاسخ آن است که جوهر طبیعی و جسمانی که متغیر است در متغیر بودنش دیگر تغییری ندارد و ثابت است . در نتیجه در او دو جهت وجود دارد : یک جهت متغیر و یک جهت ثابت. از آن جهت که متغیر است چهره ای رو به پایین دارد و متغیر های را پوشش می دهد و از آن جهت که ثابت است چهره ای رو به بالا داشته و با عقل فعال در ارتباط است. حرکت و تغییر در جوهر، ذاتی او بوده که به جعل بسط ایجاد شده است و ذاتی لایختلف و لایتخلف . بله اگر در ابتدا جوهر ایجاد می شد و سپس حرکت به او ضمیمه می گردید لازم بود علت آن نیز متغیر باشد اما چنین نیست .
 بر اساس این مبنا افعال خارق العاده ای که انبیاء انجام می دهند مانند خارج نمودن شتر از دل کوه و تبدیل عصا به اژدها ، نمی تواند مستقیما فعل الهی باشد زیرا در طبیعت که متغیر الوجود است صورتی می گیرد لذا باید واسطه ای بخورد و آن واسطه نفس صاحب معجزه است. نفس نبی به اذن و قدرت الهی چنین کاری را انجام می دهد.
 مرحوم صدرالمتالهین در این باره می فرماید « إن السبب الفاعلي لبدن الحيوان إما أن يكون أمرا عديم العلم و الإدراك كالطبائع «1» و ما في حكمها و أما أن يكون أمرا ذا علم و إدراك.
 و الأول محال لشهادة كل فطرة سليمة على أن فاعل هذا الترتيب العجيب و النظم المحكم يستحيل أن تكون قوة عديمة الشعور.
 و الثاني لا يخلو إما أن يكون هو الباري بلا واسطة أم لا.
 و الأول محال بالبراهين القطعية و الأدلة النقلية لأن ذاته تعالى أجل أن يفعل فعلا جزئيا متغيرا مستحيلا كائنا فاسدا و من نسب إليه تعالى هذه الانفعالات و التجددات- فهو من الذين لم يعرفوا حق الربوبية و معنى الإلهية وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ* أو لم يعرفوا معنى الفاعلية و التأثير و أن وجود كل معلول من فاعله القريب كوجود الضوء من المضي‌ء و الكلام من المتكلم لا كوجود البناء من البناء و لا شك لمن له قدم راسخ في العلم الإلهي و الحكمة التي هي فوق العلوم الطبيعية أن الموجودات كلها من فعل الله بلا زمان و لا مكان و لكن بتسخير القوى و النفوس و الطبائع و هو المحيي و المميت و الرازق و الهادي و المضل و لكن المباشر للإحياء ملك اسمه إسرافيل و للإماتة ملك اسمه عزرائيل يقبض الأرواح من الأبدان و الأبدان من الأغذية و الأغذية من التراب و للأرزاق ملك اسمه ميكائيل يعلم مقادير الأغذية و مكائيلها و للهداية ملك اسمه جبرئيل و للإضلال «1» دون الملائكة جوهر شيطاني اسمه عزازيل و لكل من هذه الملائكة أعوان و جنود من القوى المسخرة لأوامر الله- و كذا في سائر أفعال الله سبحانه و لو كان هو المباشر لكل فعل دني لكان إيجاده للوسائط النازلة بأمره إلى خلقه عبثا و هباء تعالى الله أن يخلق في ملكه عبثا أو معطلا- و ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا » [1]
 علت بدن انسان و حیوان یا موجودی دارای علم و ادراک نیست یا هست. صورت اول ممکن نیست و محال است زیرا هر فطرت سلیمی شهادت می دهد که ساختار عجیب بدن، برخواسته از علتی دارای علم و شعور است. آن علت که خدای متعال باشد یا بی واسطه آن را ایجاد نموده و با واسطه آن را خلق نموده است . صورت اول نیز محال است زیرا ذات اقدس الهی اجل از آن است که خودش دست به این کارهای پیش پا افتاده بزند . بلکه آنها را به خدمه خویش می سپارد. کسی که بگوید خداوند خود به صورت مستقیم این امور را انجام می دهد، نمره معرفتی اش صفر است زیرا یا حقیقت ربوبیت را نشناخته و یا معنای فاعلیت و تاثیر را نمی داند . وی نشناخته که وجود هر چیزی نسبت به علت قریبش مانند شعاع خورشید به خورشید و یا مانند نسبت کلام به متکلم است . به این معنا که میان آنها تلازم وجودی برقرار است نه مانند ساختمان و بنا . هر کس در الهیات، قدم راسخ داشته باشد و بهره ای از حکمت الهی که مافوق طبیعیات است داشته باشد می گوید همه افعال از طرف خدای متعال صادر شده و او فاعل همه چیز است منتها او فعلش را به تسخیر نفوس و قوی آنها انجام می دهد . علت مباشر ارزاق ملکی بنام میکائیل و علت مباشر هدایت ملکی بنام جبرائیل است. منشا ضلالت ها نیز جوهری شیطانی دارد. این ملائکه و شیاطین هر کدام دارای جنود و لشکریانی هستند که در اختیار آنها قرار دارد . اگر خدای متعال برای هر فعلی دنی و پایینی مباشر باشد در این صورت دیگر این وسایط را برای چه خلق کرده است ؟ اگر بناست خود همه چیز را خلق کند، نظام وسایط عبث و لغو خواهد می بود در حالی که در کار او هرگز عبثی راه ندارد .
 بررسی
 این مساله از مسائل مهمی است که مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و از مسائلی است که مرحوم شهید مطهری می فرماید اگر انسان تلاش بسیاری کند تا آنها را بفهمیم ضرر نکرده ایم . کسانی نیز که این دیدگاه را مطرح کرده اند افراد برجسته و شاخصی بوده اند. اما چند نکته در مورد آن باید مورد توجه قرار گیرد :
 1- خود این بزرگواران فرموده اند آنچه در دایره هستی وجود دارد تنها وجود است و ماهیت امری اعتباری است . این وجود که همه عالم را پر کرده است دارای مراتب تشکیکی است . مرحوم صدرا در جاهای مختلفی فرموده است هر چه در عالم هستی وجود دارد دارای فعلیت است . زیرا وجود مساوق با فعلیت است و نمی شود چیزی موجود باشد و خارجیت نداشته باشد . حتی وجود ذهنی نیز خارجی است، وجود بالقوه نیز یک نحوه فعلیتی دارد. هر امر متغیری هم که تغیر دارد، دارای جهت ثابتی است . ایشان در اسفار فرموده است « و لكل شي‌ء ثبات ما و فعلية ما و إنما الفائض من الجاعل نحو ثباته و فعليت» [2] هر چیزی که وجود دارد از هیولی تا واجب الوجود دارای نحوه ثبوتی است . امکان ندارد چیزی در این عالم وجود داشته باشد و دارای وجه ثباتی نباشد. بر طبق این قاعده هر چیزی که وجود دارد وجه ثابتی دارد و این جهت فائض من الله است . در اینجا می گوییم چه مانعی دارد هر چیزی از جهت ثبوتی که دارد به خدای متعال مستند شود. شما نیز بر اساس همین جهت ثابت ، جوهر را مستند به عقل فعال دانستید . بنابراین ربط مستقیم موجودات عالم به خدای متعال دیگر یک معزل عقلی و امری ناممکن نخواهد بود. اگر می شود متغیر به خاطر داشتن جهت ثابت به عقل فعال نسبت داده شود به خداوند هم می شود نسبت داد.
 قرآن کریم نیز این مطلب را به روشنی بیان کرده است . می فرماید « إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون » [3] علامه طباطبایی می فرماید این آیه و آیه بعد، از غرر آیات قرآن است. خدای متعال هر گاه امری را اراده نماید همین که بفرماید بشو، می شود. چرا ؟ پاسخ آن را در آیه بعد آمده است « فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون» [4] زیرا ملکوت هر چیزی بدست اوست . همه اشیاء از جهت ملکوتشان به خدای متعال نسبت دارند.
 2- در مورد لغویت دستگاه اسباب و مسببات نیز می گوییم سخن ما در همه امور نیست بلکه در امور خارق العاده است .
 نکته :
 مساله نقد و انتقاد از دیگران امری عادی است و هیچ کس غیر از معصومین از این امر مبرا نیست . در این میان برخی افراد، به خاطر شذوذاتی است که در مورد برخی از عالمان آن علم بوده، علم فلسفه را بد و فقه را خوب دانسته اند و یا علم دیگری را تخطئه نموده اند. در حالی که همه این علوم ، علوم بشری است و باید در آنها به ما قال توجه نمود نه من قال. اگر به خاطر برخی شذوذات، یک علم یا یک شخصیت مردود می شود در این صورت باید همه رشته های علوم را کنار گذاشت زیرا در آنها نیز این مساله وجود دارد .
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌8، ص: 118
[2] همان ، ج 3 ، ص 68
[3] یس ، 82
[4] یس ، 83

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo