< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه خوارق عادات به عنوان یک باور دینی با علم
 بررسی خوارق عادات بر اساس اراده الهی
 در جلسه قبل گفته شد اگر اراده الهی را از صفات فعل بدانیم ، می توان از این طریق حوادث و رخدادهای واقع شده در عالم را بدون محظوری به خدای متعال به صورت بی واسطه نسبت دهیم. بر اساس این دیدگاه، صفت اراده مانند سایر صفات فعل از قبیل خالقیت ، رازقیت، محیی و ممیت بودن ، متکثر و متجدد خواهد بود . اما در صورتی که آن را صفت ذات بدانیم نمی توان حوادث را به صورت مستقیم به خداوند متعال نسبت داد زیرا لازم می آید تغییر و تجدد به ذات الهی نیز سرایت کند که محال است .
 در عبارتی که از مرحوم امام راحل نقل شد، همین مساله بیان شده است. ایشان می فرماید « و قد تقدّم «1» فساد كون الإرادة من صفات الفعل لا الذات، فما صدر عنه تعالى لا يمكن أن يصدر من إرادته لا من ذاته، أو من ذاته دونها فإنّها عين ذاته، فإذن صدور المتغيّر و المتصرّم منه تعالى مستلزم لحدوث القديم، أو قدم الحادث بالذات و ثبات المتغيّر بالذات. » [1] قبلا بیان شد که اراده از صفات فعل است نه ذات . اگر اراده از صفات فعل باشد مشکل حل است زیرا متغیرات مستند به اراده الهی می شود که در مقام فعل است و تغییر در این مقام اشکالی ندارد.
 پس معلوم می شود گره به اینجا باز می گردد که اراده را از صفات ذات بدانیم یا صفات فعل. در نتیجه بایستی مساله اراده را مورد تامل قرار دهیم تا این ام روشن شود. اراده بلا شک از صفات ثبوتیه الهی است اما آیا از صفات ذاتیه مانند علم و قدرت و حی است یا از صفات فعل مانند خلق و رزق و مانند آن است؟ قول مشهور و معروف میان فلاسفه و متکلمین ، اراده را از صفات ذاتی می دانند . اما دیدگاه دیگری هم وجود دارد که اراده را از صفات فعلیه دانسته و می گوید آنچه صفت ذاتی الهی است اختیار است. اینان میان اختیار و اراده فرق گذاشته اند . از متکلمین شاخص امامیه، مرحوم ‌شیخ مفید این نظریه را پذیرفته است، وی در کتاب اوائل المقالات می فرماید: اراده الهی یا تکوینی است یا تشریعی؛ اراده تشریعی الهی همان اوامر و نواهی الهی است که مصدر تکالیف است و اراده تکوینی الهی همان فعل الهی است. علامه طباطبایی نیز این دیدگاه را پذیرفته و آن را در نهایه مرحله دوازدهم، ‌فصل 13 و پاورقی های اسفار ،‌جلد 6 ، ص 315 و ص 353 بیان فرموده اند . همچنین وقتی به روایاتی که از ائمه طاهرین(ع) رسیده مراجعه می شود بدست می آید که آنها بالاتفاق اراده را از صفات فعل دانسته و حتی تاکید فرموده اند که اراده به علم باز نمی گردد . برای بررسی اقوال وارده در این باره می توان به کتاب «عقاید استدلالی» نگارش استاد، جلد 1 ، صفحه 58 ، درس 16 مراجعه نمود .
 دلیل علامه طباطبایی بر فعل بودن صفت اراده
 اما چرا علامه طباطبایی اراده از صفات ذاتیه ندانسته اما اختیار را به صفات ذاتی الهی برگردانده است؟ تعلیل و برهان ایشان بر این نظریه چیست؟ حاصل سخن ایشان این است که ما وقتی می خواهیم صفات کمالیه را به خدای متعال نسبت دهیم و در مقابل، صفات جلالیه را از ذات الهی سلب نماییم، یک روش فطری و عقلی بر می گزینیم . این روش چنین است که ما هر صفتی که مربوط به کمالات وجودیه است را از حیث وجودش در نظر می گیریم و حیثیت امکانی یا جسمانی آن را کنار می گذاریم . از طرفی بدلایل محکم ثابت شده است که هر صفتی که به اعتبار وجودی اش کمالی محسوب شود، عقلا خدای متعال آن را دارا است . عقل می گوید خدای متعال بذات واجد همه کمالات وجودی است . این نیز اصلی قطعی ، عقلی و برهانی است . پس هر صفتی که از جنس کمال وجودی باشد ، خدای متعال قطعا آن را داراست . علم از این جنس است، وقتی در خود می نگریم می بینیم علم ما به برخی امور، به نحو حضوری و به مابقی حصولی است. وقتی صفت علم را در درونمان واکاوی می کنیم و به ویژگی هایی آن نظر می کنیم می بینیم در علم حصولی خود اشیاء در نزد ما حاضر نیستند بلکه صورت آنها در نزد ماست. در نتیجه می توان گفت علم حصولی یک جنبه اثباتی دارد و یک جنبه سلبی . از آن جهت که اشیاء در نزد ما حاضر است، کمال است و از آن جهت که این حضور توسط صورت حاصل می شود نه خود آنها نقص است. به همین خاطر است که اگر دو موجودی را فرض کنیم که در نزد یکی خود اشیاء حضور دارند و در نزد دیگری صورت اشیاء ، مسلما صورت اول کامل تر است. همچنین علمی که ما داریم محدود است و این نیز جهت نقص برای ما به شمار می رود. حال در صورتی که این جهات نقص را کنار بگذاریم آنچه باقی می ماند حقیقت علم و حضور است که کمالی وجودی است و می توان آن را به خدای متعال نسبت داد و جهات نقص را از او پیرایش نمود. بر اساس همین روش اثباتی و پیرایشی است که می توان صفات کمالی را برای خداوند اثبات نمود.
 حال اگر بر اساس همین روش، صفت اراده را تحلیل نماییم می بینیم با پیرایش آن چیزی جز صفت اختیار باقی نمی ماند. لذا می گوییم اراده صفت فعل الهی و آنچه صفت ذات است اختیار است . توضیح اینکه اراده در ما کیف نفسانی است و جایگاه آن بعد از علم و شوق موکد قرار دارد . در قدم اول برای انسان تصور ایجاد می شود ، سپس خیر بودن آن را تصدیق می کند و بعد از آن برای او شوق حاصل می شود، اراده بعد از این شوق برای فرد حاصل می شود و بعد از آن به قوای عامله دستور می دهد که برای رسیدن به آن امر حرکت کنند.
 بنابراین مکانیزم کارهای اختیاری ما چنین است: یتصور ،‌ یصدق ، یتشوق ، یرید و یعمل . در واکاوی و تحلیل صفت اراده چند ویژگی بدست می آید :
  1. اراده بعد از علم و غیر از علم است . اراده با علم متفاوت است، زیرا علم یک حقیقت و اراده حقیقتی دیگر دارد .
  2. اراده امری حادث است زیرا نفس هست و اراده ندارد و بعد از شوق برایش اراده حاصل می شود .
  3. اراده از مراد منفک نیست .
  4. وقتی مراد حاصل شد اراده زائل می شود. و برای اراده جدید این سیر تکرار می شود.
 علامه طباطبایی می فرماید اگر این ویژگی ها را که نسبت به خدای متعال نقص است، از اراده بر داریم دیگر چیزی باقی نمی ماند جز اختیار. در مورد علم وقتی نقایص را برداشتیم ، حقیقت علم که حضور است باقی ماند و آن را بر خدای متعال اثبات نمودیم اما در اینجا چیزی باقی نمی ماند. نمی توان گفت که در خداوند شوق ایجاد می شود یا چیزی که نبوده حادث می شود.
 کسانی که می گویند اراده صفت ذات است می گویند مراد از آن علم به نظام احسن است . علامه می فرماید این تفسیر اشتباه است . وقتی می گویید اراده یعنی علم ، معنایش آن است که اراده نیست .
 نکته :
 نفس انسان مختار است و چون مختار است اراده می کند. البته در افعال جوارحی نه افعال جوانحی . زیرا انسان و نفس او که مختار است دیگر بالاراده نیست . خود صفت اراده نیز اختیاری است اما دیگر ارادی نیست. انسان وقتی دستش را حرکت می دهد چون فاعل مختار است تصویر می کند و تصدیق می کند کار خیر است بعد دست خود را حرکت می دهد.
 بنابراین وقتی اراده را در انسان تحلیل می کنیم و نقایص آن را بر می داریم چیزی نمی ماند و تنها پشت صحنه آن که اختیار است باقی می ماند . لذا آنچه به خداوند نسبت داده می شود اختیار است. علامه می فرماید حرف های فلاسفه درست است اما اینکه اراده را صفت ذات دانسته اند صحیح نیست . « فتحصل ان القدره المجرده عن النواقص و الاعدام هی کون الشی مبدا فاعلیا للفعل عن علم بکونه خیرا و اختیار فی ترجیحه ... فان قلت ما سلکتموه من الطرق لاثبات القدره للواجب تعالی خلو عن اثبات اراده له و الذی ذکروه فی تعریف القدره لانها کل شی بحیث ان شاء فعل و ان لم یشاء لم یفعل... قلت ما ذکروه فی معنا القدره حق یرجع الی ما اوردناه المتضمن للقیود الثلاثه: المبدئه و العلم و الاختیار و انما الشان کل الشان فی اخذهم علمه تعالی مصداقا للاراده » [2] ایشان در تعریف قدرت می فرماید هر گاه فاعل، فعل را اولا بر اساس علم انجام دهد ثانیا خودش آن را انتخاب و ترجیح دهد، قدرت نامیده می شود. اگر کسی اشکال نماید این راهی که شما برای اثبات قدرت در خداوند برداشتید باعث نفی صفت اراده در ذات الهی است در حالی که در تعریف قدرت آن را بر مشیت بار کرده و گفته اند قدرت آن است که « ان شاء‌ فعل و ان لم یشاء لم یفعل ». علامه در پاسخ می فرماید همین تعریفی که برای قدرت شده به حرف ما بر می گردد. زیرا قدرتی که ما گفتیم سه قید دارد: مبدا فعل ، علم به فعل و اختیار و ترجیح فعل . هر کدام از این قیود را بردارید، دیگر قدرت نخواهد بود. همه حرف ما این است که مصداق اراده را در خدای متعال نشان دهد؟ نگویید اراده به علم باز می گردد زیرا اینها دو امر جدا از هم بوده مفهومی متفاوت دارند.
 سوال : اگر کسی بگوید در مورد خدای متعال مگر همه صفات عین ذات نیست لذا می گوییم اراده صفت ذات است و عین علم است . پس برگشت اراده به علم مانعی ندارد زیرا در خدای متعال همه صفات ذاتیه عین هم و همه آنها عین ذات است .
 پاسخ آن است عینیت برای مفهوم نیست. هیچ فیلسوفی نگفته است که علم و قدرت و حیات از نظر مفهوم عین هم هستند . بلکه صفات ذات عین هم هستند وجودا و مصداقا . بله معانی متغیر و مصداق واحد است .
 آنچه گفته شد تحلیل و برهان عقلی مساله بود در جلسه بعد ان شاء الله به سراغ روایات در این زمینه می رویم .
 نکته : روش صحیح نقد مباحث علمی
 می توان بدون تکفیر و اهانت، مسائل علمی و فلسفی را مورد نقد و بررسی قرار داد . این گونه نیست که با نقد چند گزاره از یک علم اصل آن علم تخطئه شود. برخی متاسفانه چند امر شاذ را در فلسفه و مانند آن از ملاصدرا و دیگران جمع کرده و به خاطر آن کل علم فلسفه را تخطئه نموده اند . در حالی که اولا اگر اشکالی هست بر فلسفه نیست بلکه بر فیلسوفان است. زیرا فلسفه یک علم و یک تحلیل عقلانی وجود است و اگر آن را بر داریم دیگر برای بشر چیزی نمی ماند؛ بله آراء فیلسوفان گاهی درست و گاهی غلط است . ثانیا اگر می خواهید آراء فلسفی را رد نمایید ابتدا باید فیلسوف باشید و بعد به نقد در این علم بپردازید.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] طلب و اراده ،‌ ص 34
[2] نهایه الحکمه ، مرحله دوازدهم ، فصل 13

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo