< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و بررسی مساله آلام
فرجام سعادتمند اکثريت انسانها در آخرت
موضوع بحث بررسی رابطه حکمت و خير خواهی الهی با مساله شرور و آلام در عالم بود. فلاسفه اسلامی خلقت عالم طبيعت را مصداق خير کثير و شر قليل دانسته و گفته اند: مقتضای حکمت در اين موارد آن است که خير کثير ايجاد شود هر چند متضمن شرور قليلی هم باشد زيرا اگر خير کثير به خاطر شر قليل فدا شود خود مصداق شر کثير خواهد بود که از حکيم صادر نمی شود.
در مباحثی که در اين زمينه بيان شد ابتدا مساله شرور و آلام از جهت دنيوی مورد بررسی قرار گرفت و اين نتيجه حاصل شد که آلام و رنج ها نسبت به افراد و اوقات آنها در مقابل خوشی ها و ملايمت ها خيلی کمتر است. مضافا بر اينکه همين آلام کم خود در بردارنده فوايد و منافعی برای بشر هستند.
مساله بعدی بررسی شرور اعتقادی و اخلاقی و پيامدهای آن بود. مراد از اين شرور رفتارها و باورهايی است که انسان يا غير انسان به نادرستی بر می گزيند. در اين زمينه اين اشکال مطرح شد که وقتی زندگی انسانها در دنيا و آخرت را در نظر می گيريم می بينيم بيشتر آنها يا مشکل اعتقادی دارند و در زمره مشرکين و کافرين قرار دارند و يا مشکل اخلاق داشته و در زمره فاسقين و منحرفين قرار دارند. و چون انسان ها بر اساس باورها و رفتارشان پاداش و کيفر می بينند نتيجه اين می شود که اکثريت آنها اهل عذاب و کيفر و عاقبت آنها به شقاوت خواهد بود. پس حاصل جمع اين خواهد شد که نظام عالم به گونه ای است که خير آن قليل و شر آن کثير است. و در اينجا دو مشکل وجود دارد: اول اينکه بايد به سراغ مبدا ديگری برای شرور رفت و همان حرف ثنويون خواهد بود؛ ثانيا از غلبه شرور در عالم معلوم می شود که مبدا شرور توانمندتر از خدای يزدان خواهد بود.
فلاسفه در پاسخ به اين اشکال، محاسبه آنان را نادرست دانسته و گفته اند: در فرحام، اهل سعادت و نجات غلبه دارند و حتی اگر معذبين در ابتدای امر غلبه داشته باشند اما مخلدين در آتش کم بوده و سر انجام، اهل نجات غلبه دارند. اما دليل فلاسفه در اين زمينه چيست؟ در کلام مرحوم صدرا و ديگران دليل روشنی در اين باره نيامده است. مرحوم صدرا از يک تمثيل استفاده نموده و فرمودند: انسان ها در آخرت همانند دنيا سه دسته اند. در دنيا انسانهای زيبا رويی که همواره سالم باشند و نيز انسانهای زشت رويی که همواره بيمارند کم و اندک هستند و اکثريت انسانها ميان اين دو گروه قرار دارند. در آخرت نيز آنهايی که در علم و علم کامل هستند و نيز کسانی که در علم و علم در پايين ترين درجه انحطاط و شقاوت هستند اندک اند، و غلبه با متوسطين است. آنهايی که در خسران ابدی قرار دارند همان کسانی هستند که علما و عملا صفر يا زير صفر قرار دارند و بقيه يا از اول اهل نجات اند و يا در نهايت نجات می يابند .
دليل فرجام سعادتمند انسانها از آيات و روايات
مرحوم علامه طباطبايی با الهام از آيات و روايات بر سخن فلاسفه دليل عقلی اقامه نموده و فرموده: آنچه اصل است رحمت الهی است و عذاب امری عارضی و بالعرض است. مقتضای ربوبيت الهی عذاب و سخط نيست بلکه مقتضای آن رحمت و نعمت است. عذاب و سخط مقتضای اعمال بدی است که برخی انسانها مرتکب می شوند .
فطرت و طبع اوليه همان انسانها، پاک و مقتضی رحمت است اما برخی افراد در اثر ارتکاب دائمی معاصی، ملکات آنها عوض شده و هويت ديگری می يابند. اين طبع و هويت ثانوی آنهاست که عذاب دائمی را طلب می کند؛ زندگی در دار آخرت نيز بر اساس همين هويت ها شکل می گيرد. مثلا ابليس، رزيله تکبر جزء هويت او شده و اگر دوباره مهلت داده شود باز همين مسير باطل خود را طی می کند.
قرآن کريم می فرمايد: «عَذابی‌ أُصيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی‌ وَسِعَتْ كُلَّ شَی‌ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ »[1] مجازاتم را به هر كس بخواهم مى‌رسانم؛ و رحمتم همه چيز را فراگرفته؛ و آن را براى آنها كه تقوا پيشه كنند، و زكات را بپردازند، و آنها كه به آيات ما ايمان مى‌آورند، مقرّر خواهم داشت‌. خدای متعال در اين آيه از سه دسته خبر می دهد: کسانی که گرفتار عذاب الهی می شوند،‌ همه موجودات که مشمول رحمت عام الهی هستند و متقين که مشمول رحمت خاص الهی هستند. مرحوم علامه در تفسير اين آيه می فرمايند: « و قد قيد الله سبحانه إصابة عذابه بقوله: «مَنْ أَشاءُ» دون سعة رحمته لأن العذاب إنما ينشأ من اقتضاء من قبل المعذبين لا من قبله سبحانه، قال تعالى: «ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ»: النساء: 147 و قال: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِيدٌ»: إبراهيم: 7 » چرا خدای متعال عذاب را مقيد به مشيت نموده اما رحمت را بدون قيد آورده است؟ پاسخ آن است که اساسا به مقتضای ربوبيت و الوهيت الهی عذابی نيست، بلکه آنچه مقتضی عذاب است از غير حاصل می شود. اگر انسانی به سوء اختيار خود زمينه را برای عذاب فراهم کند، گرفتار عذاب می شود. اما همين عذاب نيز در دايره رحمت الهی قرار دارد.
قاعده ای را مرحوم علامه در اسماء و صفات الهی بيان می کند به اين صورت که ما در مورد اسماء و صفات الهی از منهج فطرت استفاده می کنيم. فطرت انسان هر کمالی را که يافت، با زدودن نقايص آن می تواند به خداوند نسبت دهد و اين همان روشی است که قرآن کريم در بيان اسماء و صفات الهی به ما آموزش می دهد. مثلا علم، يک کمال است می توان با زدودن نقايص و جنبه های انسانی آن، حاصل را به خداوند نسبت داد. در مورد صفت رحمت نيز همين مساله وجود دارد. مرحوم علامه درباره اين صفت می فرمايد: « هی وصف انفعالی و تأثر خاص يلم بالقلب عند مشاهدة من يفقد أو يحتاج إلى ما يتم به أمره فيبعث الإنسان إلى تتميم نقصه و رفع حاجته، إلا أن هذا المعنى يرجع بحسب التحليل إلى الإعطاء و الإفاضة لرفع الحاجة و بهذا المعنى يتصف سبحانه بالرحمة.»[2] رحمت در آدمی يک صفت انفعالی است و عبارت است از تاثيری که بر روح و قلب وارد می شود. وقتی اين حالت در انسان پديد آمد او را بر می انگيزد تا مشکل ديگری را برطرف کند. حال اگر اين صفت را تحليل نموده و نقايص آن را کنار گذاريم می توان در مورد خدای متعال بکار برد و معنای آن اين است که خداوند نياز حاجت مندان را بر آورده نموده و هر زمينه ای فراهم باشد فيض خويش را افاضه می نمايد.
خدای متعال انسان را با فطرت پاک خلق نموده به گونه ای که نياز اوليه او رسيدن به کمال است. سپس خداوند به مقتضای رحمت عام خويش او را به سمت کمال سوق داده و به مقصد می رساند. حال اگر کسی از اين مسير منحرف شد و همواره به اين کار ادامه داد تا خلق و خوی او گرديد نيازمندی ديگری پيدا می کند و داد می زند که اين امر را می خواهم. خداوند متعال نيز نياز او را برطرف می کند. اين رحمت عام الهی است زيرا مقتضای اين رحمت آن است که هر موجودی که احتياج داشته باشد، احتياج او را برآورده کند. البته رحمت خاص الهی شامل چنين شخصی نشده و تنها از آن متقين است .
مرحوم علامه می فرمايد: «فلا يعذب الله سبحانه باقتضاء من ربوبيته و لو كان كذلك لعذب كل أحد بل إنما يعذب بعض من تعلقت به مشيته فلا تتعلق مشيته إلا بعذاب من كفروا نعمه فالعذاب إنما هو باقتضاء من قبل المعذبين لكفرهم لا من قبله.
على أن كلامه سبحانه يعطی أن العذاب إنما حقيقته فقدان الرحمة، و النقمة عدم بذل النعمة، و لا يتحقق ذلك إلا لعدم استعداد المعذب بواسطة الكفران و الذنب لإفاضة النعمة عليه و شمول الرحمة له، فسبب العذاب فی الحقيقة عدم وجود سبب الرحمة.
و أما سعة الرحمة و إفاضة النعمة فمن المعلوم أنه من مقتضيات الألوهية و لوازم صفة الربوبية فما من موجود مخلوق إلا و وجوده نعمة لنفسه و لكثير ممن دونه لارتباط أجزاء الخلقة، و كل ما عنده من خير أو شر نعمة إما لنفسه و لغيره كالقوة و الثروة و غيرهما التی يستفيد منها الإنسان و غيره، و إما لغيره إذا كان نقمة بالنسبة إليه كالعاهات و الآفات و البلايا يستضر بها شی‌ء و ينتفع أشياء و على هذا فالرحمة الإلهية واسعة كل شی‌ء فعلا لا شأنا، و لا يختص بمؤمن و لا كافر و لا ذی شعور و لا غيره و لا دنيا و لا آخرة، و المشيئة لازمة لها. »[3]
بحث عذاب يا از باب علت و معلول است و يا بالاتر، تجسم عمل است؛ يعنی کسی که عناد می ورزد خود به خود در چاله است و لازم نيست او را در چاله بيندازند. شهيد مطهری سخن برخی را نقل می کنند که می گويند اگر عبدی بيراهه رفت برای خداوند چه فرقی می کند او را عذاب کند يا نه؟ ايشان در پاسخ می فرمايد: اين سخن صحيح نيست زيرا درست است که اين مساله برای خدای متعال فرقی ندارد اما برای آن شخص فرق می کند، اين مثل آن است که کسی می خواهد برود تهران اما در جاده کاشان حرکت می کند، او خودش دور می شود.
سخنی که مرحوم علامه در اينجا بيان می فرمايد دليل عقلی بر سخن فلاسفه است که از آيات و روايات الهام گرفته اند. شهيد مطهری می فرمايند: فلسفه ما، در الهام گيری از آيات و روايات راه کمال را طی کرده است لذا با فلسفه يونان و نيز فلسفه قبل از صدرا خيلی متفاوت است. هر چه فلاسفه ما از قرآن و روايات بهره بيشتری گرفته اند، فلسفه عمق و غنای بيشتری يافته است. اينکه مرحوم صدرالمتالهين برحستگی يافته است به خاطر بهره گيری بيشتری است که از آيات و روايات گرفته است.
بنابراين اولا و بذات به مقتضای ربوبيت الهی عذابی وجود ندارد و عذاب جنبه ثانوی دارد، اما رحمت و پاداش اولی است، و اگر مقتضی از عبد به سوء اختيار فراهم شد گرفتار عذاب می شود. اين مقتضای رحمت الهی است که وقتی انسانی گناهی کرد بلافاصله برای او نوشته نمی شود بلکه به او مهلت می دهند. بعد از آن نيز در مقابل هر معصيت، يک معصيت برايش ثبت می شود اما در مورد کارهای نيک وقتی نيت آن را می کند برايش می نويسند هر چند مرتکب آن نوشد ثانيا ده برابر ثبت می نمايند.
نکته: اينکه برخی گفته اند عذاب برای برخی شيرين است به اين معنا نيست که خود عذاب شيرين است بلکه معنای صحيح آن اين است که عذاب‌خواهی شيرين است و الا الم هميشه تلخ است و باعث رنجش است منتهی يکی می گويد من همين درد را می خواهم. او عادت کرده که درد دريافت کند. به عبارت ديگر طبع اوليه اش درد را نمی خواهد اما طبع ثانوی اش خواهان درد است.
نکته ديگر اينکه آنچه قرآن کريم و روايات به عنوان براهين عقلی بيان می کنند، ارشاد به حکم عقل است و اين امر به اين صورت است که عقل گاهی نسبت به مساله ای غفلت دارد، و نقل آن را تنبه داده و وارد فعاليت می کند اين جاست که وحی به عقل الهام می بخشد. اما مسائل تعبدی اين گونه نيست و جايگاهی برای تحليل عقلی در آنها وجود ندارد. حضرت اميرالمومنين (ع) می فرمايند: «و يثيروا بهم دفائن العقول » انبياء الهی، اشاره هايی می دهند تا عقل را وارد ميدان تفکر کنند.
حاصل آن که گفته شد بر اساس دليل عقلی اهل نجات در پايان، افزون هستند. اما آيا بر اساس ادله نقلی می توان به همين نتيجه رسيد؟ [4]پاسخ مثبت است و نتيجه نهايی اين است که از روايات می فهميم که اکثر انسانها مستضعف بوده و نجات می يابند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo