< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی شرور اخلاقی
فرجام انسانها در آخرت از نظر دليل عقلی
موضوع بحث، بررسی نظريه ای بود که توسط فلاسفه اسلامی در ارتباط با شرور، در عالم طبيعت مطرح شده است. اين نظريه در صدد ارائه تبيينی عقلانی از پديده شرور است که هم با يگانگی صانع عالم سازگاری داشته و هم با حکمت صانع تعارضی نداشته باشد.
در تبيين اين نظريه ابتدا شرور طبيعی را از شرور اخلاقی جدا می کنيم: در شرور طبيعی به اين نتيجه رسيديم که اين شرور در موجودات زنده برای بعضی افراد و در بعضی اوقات است. لذا نسبت به خيرات آنها اندک است. از نظر کبروی و قانون عقلی نيز صدور پديده ای از آفريدگار که شرش نسبت به خيرش اندک باشد هم با يگانگی مبدا سازگار است و هم کاری حکيمانه به شمار می رود. اما درباره شرور اخلاقی يا انسانی در قدم اول با اشکالی موجه هستيم و آن اينکه فرمول شرور طبيعی در اينجا جاری نيست. زيرا انسانها از نظر اخلاقی و رفتاری غالبا و در بيشتر اوقات گرفتار اين شرور هستند.
فلاسفه در حل اين اشکال از مقياس کيفيت به جای کميت استفاده کرده اند. آنان گفته اند قبول داريم که اکثر انسان ها در نگاه اوليه گرفتار جهالت و رزائل هستند اما جهل و رزيله مختلف و دارای مراتب است: جهل به دو گونه جهل بسيط و جهل مرکب تقسيم می شود. کسانی که جهل مرکب دارند گرفتار شقاوت ابدی اند اما تعداد آنها اندک است. در مقابل بيشتر افراد گرفتار جهل بسيط هستند. آنان هرچند در ابتدا دچار عذاب می شوند اما شقاوت آنها دائمی نبوده بلکه زائل شدنی است. رزايل نيز دو گونه است: گونه اول رزائلی است که ناشی از خباثت و شرّيت باطن و نفس است، اين رزائل خسران ابدی را به همراه دارد. گونه دوم رزائلی است که ناشی از خباثت نفسانی نيست. اين رزائل هر چند منشا عقوبت هستند اما دوام نداشته و در نهايت زائل می شود. اکثريت افراد نيز گرفتار گونه دوم هستند. بنابراين هر چند در نگاه اوليه اين توهم می رود که نظام خلقت، مصداق شر است اما با دقت در نهايت کار روشن می شود که مصداق خير کثير و شر قليل است و در آخر اکثر انسانها نجات می يابند. تنها شروری که باقی می ماند ناشی از خباثت نفسانی است که تعداد آن اندک است.
فرجام انسانها از نظر قرآن و روايات
فلاسفه در عين حالی که اين بحث عقلی را مطرح کرده اند اما به قرآن کريم نيز در اين باره اشاره داشته اند. مرحوم ابن سينا در حل اين اشکال فرمود: « و لا تصغ إلى من يجعل النجاة وقفا على عدد- و مصروفة عن أهل الجهل و الخطايا- صرفا إلى الأبد و استوسع رحمة الله- و ستسمع لهذا فضل بيان »[1] نجات را تنها وقف يک گروه خاص نبايد دانست بلکه رحمت الهی وسيع است. مرحوم خواجه در شرح کلام ايشان فرمودند: مرحوم ابن سينا اشاره به اين آيه کريمه دارد که می فرمايد: «وَ رَحْمَتی‌ وَسِعَتْ كُلَّ شَی‌ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُون‌».[2]
مرحوم صدرا نيز در شرح هدايه الاثيريه فرمود: خيلی مشکل است که حکم کنيم اکثر انسان ها اهل شقاوت ابدی هستند در حالی که رحمت الهی به هر چيزی را در بر گرفته و وسعت دارد.
چهارچوب سخن فلاسفه اين بود که معيار سعادت و شقاوت انسانها در گرو علم و عمل ( عقل نظری و عقل عملی ) است. بعد تقسيم نمودند که انسان ها از اين نظر چند گروه اند:
1-کسانی که از نظر علم و عمل در اوج قرار دارند؛ اين گروه اندک اند .
2-کسانی که از اين نظر در درجه صفر و زير آن قرار دارند؛ اين گروه نيز اندک اند .
3-کسانی که بيان دو گروه قرار دارند. آنان اکثريت انسان ها هستند که هر چند در ابتدا ممکن است دچار عذاب شوند اما عذاب آنها موبد نبوده و در فرجام، نجات می يابند.
قرآن و روايات نيز فرجام انسانها نيز همين گونه دانسته است. از آيات قرآن کريم دو دليل بيان شد:
1- آيه 156 سوره اعراف «عَذابی‌ أُصيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی‌ وَسِعَتْ كُلَّ شَی‌ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُون‌»[3] همان طور که مرحوم علامه فرمودند اين آيه بيان می دارد که عذاب، مقتضای ربوبيت الهی نيست بلکه مقتضای ربوبيت الهی رحمت عمومی است. عذاب، ناشی از عمل بنده است که در اثر سوء اختيار و ارتکاب معاصی ايجاد می شود. در اثر اين سوء اختيار يک نوع استدعا و استعداد در عاصی ايجاد می شود. و رحمت عامه الهی اقتضا می کند اين استعداد بی جواب باقی نمايند. اين استعداد نيز دو گونه است: گاه موقتی است و با مقداری عذاب از بين می رود اما گاه اقتضاء آن دائمی است و لذا عذاب را نيز دائما دريافت می کند. «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً »[4] هر يك از اين دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و كمك مى‌دهيم؛ و عطاى پروردگارت هرگز(از كسى) منع نشده است.
جالب است که در سوره الرحمن نيز هم جايی که سخن از نعمت و پاداش های بهشتی است می فرمايد «فَبِأَی آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‌»[5] و هم جايی که از عذاب سخن می گويد همين آيه را تکرار می فرمايد. وجه آن همين است که مقتضای رحمت الهی اين است که هر استعدادی را جواب دهد و اينکه برخی استدعا و استعداد عذاب را دارند ناشی از سوء اختيار خود آنها می باشد.
2- دليل ديگر اين است که در قرآن کرم از کسانی نام برده که نه مومن هستند و نه مشرک و کافر. قرآن کريم از آنها با عنوان «مستضعف»[6] و «مرجعون الامرالله »[7] ياد کرده است. شهيد مطهری می فرمايد: لحن قرآن درباره مستضعفين با لحن آن نسبت به مرجعون فرق می کند. قرآن درباره مستضعفينی که مقصر نيستند می فرمايد « فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً »[8]. اين لحن گويای آن است که خداوند متعال آنان را مورد عفو قرار می دهد. اما در مورد مرجعون می فرمايد « إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم‌»[9]
در مورد اين دو گروه معلوم نيست که اهل عذاب باشند. در روايات مصاديق اين گروه بيان شده است. در اينجا به برخی از رواياتی که مرحوم علامه در الميزان بيان کرده اشاره می کنيم. مرحوم علامه ابتدا فصلی را با عنوان «کلام فی المستصعف » باز کرده و می فرمايد « يتبين بالآية أن الجهل بمعارف الدين إذا كان عن قصور و ضعف ليس فيه صنع للإنسان الجاهل كان عذرا عند الله سبحانه.»[10]سپس به اين روايات اشاره می فرمايند:
1- « و فی الكافی، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر ع عن المستضعف، فقال: هو الذی لا يستطيع حيلة إلى الكفر فيكفر، و لا يهتدی سبيلا إلى الإيمان، لا يستطيع أن يؤمن، و لا يستطيع أن يكفر فمنهم الصبيان، و من الرجال و النساء، على مثل عقول الصبيان مرفوع عنهم القلم:
أقول و الحديث مستفيض عن زرارة، رواه الكلينی، و الصدوق، و العياشی، بعدة طرق عنه.»
2- « و فی المعانی، عن سليمان: عن الصادق ع فی الآية قال،: يا سليمان، فی هؤلاء المستضعفين من هو أثخن رقبة منك، المستضعفون قوم يصومون، و يصلون، تعف بطونهم و فروجهم، و لا يرون أن الحق فی غيرنا آخذين بأغصان الشجرة، فأولئك عسى الله أن يعفو عنهم، إذا كانوا آخذين بالأغصان، و أن يعرفوا أولئك فإن عفا الله عنهم فبرحمته، و إن عذبهم فبضلالتهم.
أقول: قوله «لا يرون أن الحق فی غيرنا»، يريد صورة النصب أو التقصير المؤدی إليه كما يدل عليه الروايات الآتية.»
3- « و فيه، عن الصادق ع: أنه ذكر أن المستضعفين ضروب يخالف بعضهم بعضا، و من لم يكن من أهل القبلة ناصبا فهو مستضعف‌» امام صادق (ع) می فرمايند: از اهل قبله در ميان مسلمانان اگر کسی ناصبی نباشد جزء مستضعفين می باشند .
4- « و فی تفسير القمی، عن ضريس الكناسی عن أبی جعفر ع قال: قلت له: جعلت فداك ما حال الموحدين، المقرين بنبوة محمد ص من المذنبين، الذين يموتون و ليس لهم إمام، و لا يعرفون ولايتكم،؟ فقال: أما هؤلاء فإنهم فی حفرهم لا يخرجون منها،. فمن كان له عمل صالح، و لم يظهر منه عداوة، فإنه يخد له خد إلى الجنة التی خلقها الله بالمغرب، فيدخل عليه الروح فی حفرته إلى يوم القيامة، حتى يلقى الله فيحاسبه بحسناته و سيئاته، فإما إلى الجنة، و إما إلى النار، فهؤلاء الموقوفون لأمر الله،. قال و كذلك يفعل بالمستضعفين و البله، و الأطفال و أولاد المسلمين الذين لم يبلغوا الحلم.
فأما النصاب من أهل القبلة، فإنه يخد لهم خد إلى النار التی خلقها الله بالمشرق، فيدخل عليه اللهب و الشرر و الدخان، و فورة الحميم إلى يوم القيامة ثم مصيرهم إلى الجحيم‌»
5- « و فيه، و فی تفسير العياشی،: عن الصادق ع فی الآية قال،: لا يستطيعون حيلة إلى النصب فينصبون، و لا يهتدون سبيلا إلى الحق فيدخلون فيه، هؤلاء يدخلون الجنة بأعمال حسنة، و باجتناب المحارم التی نهى الله عنها، و لا ينالون منازل الأبرار»
6- « و فی الخصال، عن الصادق عن أبيه عن جده عن علی ع قال: إن للجنة ثمانية أبواب، باب يدخل منه النبيون و الصديقون، و باب يدخل منه الشهداء و الصالحون، و خمسة أبواب يدخل منها شيعتنا و محبونا، إلى أن قال و باب يدخل منه سائر المسلمين- ممن يشهد أن لا إله إلا الله، و لم يكن فی قلبه مثقال ذرة من بغضنا أهل البيت ع[11]
شهيد مطهری نيز در کتاب عدل الهی روايات فراوانی را نقل و جمع بندی می نمايد. ايشان می فرمايد حتی اين بحث در ميان اصحاب ائمه (ع) نيز جريان داشته است: در روايتی چنين آمده « من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در يك جا گرد آمده بوديم؛ ابو الخطاب پرسيد عقيده شما درباره كسى كه امر امامت را نشناسد چيست؟ من گفتم: به عقيده من كافر است. ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نيست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است. محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مى‌شود؟! خير، غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست. به اين ترتيب ما سه نفر سه عقيده مخالف داشتيم.
موقع حج رسيد، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدم.
جريان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود: هنگامى ميان شما قضاوت مى‌كنم و به اين سؤال پاسخ مى‌دهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‌گاه من و شما سه نفر همين امشب در منى نزديك جمره وسطى.... هاشم بعدها به ديگران چنين گفت: گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأييد مى‌كند و مى‌خواهد ما را به سخن او برگرداند»[12]
شهيد مطهری در نهايت در جمع بندی اين روايات می فرمايد « اگر كسى در رواياتى كه از ائمه اطهار (عليهم السلام) رسيده است كه بيشترين آنها در «كتاب الحجّة» كافى و «كتاب الايمان و الكفر» كافى گرد آمده است دقت كند مى‌يابد كه ائمه (عليهم السلام) تكيه‌شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‌آيد از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‌بايست تحقيق و جستجو كند و نكند؛ اما افرادى كه ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراك و يا به علل ديگر در شرايطى بسر مى‌برند كه مصداق منكر و يا مقصّر در تحقيق و جستجو به شمار نمى‌روند، آنها در رديف منكران و مخالفان نيستند، آنها از مستضعفين و مرجون لامر اللّه به شمار مى‌روند؛ و هم از روايات استفاده مى‌شود كه ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‌دانند.»[13]
اعمال خير غير مومنان
تا اينجا گفته شد کسانی که گرفتار عذاب موبد هستند کم هستند. اما اعمال خوبی که غير مومنين انجام می دهند چگونه است؟ شهيد مطهری می فرمايند از مجموعه دلايل عقلی و روايات اين نتيجه بدست می آيد که اينان در جرگه مومنان فطری هستند. زيرا کارهای خوب آنها جلوه فطرت مومنانه آنان است هر چند خود به آن توجهی ندارند. چنين افرادی که عمل خيری را برخواسته از فطرت الهی انجام می دهد گويا به زبان بی زبانی می گويد که برای خداوند کار را انجام داده اند.




[1] شرح اشارات، خواجه نصیر الدین طوسی، ج3، ص 327، ط: نشر البلاغه.
[13] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج1، ص325، ط: انتشارات صدرا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo