< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و اشکالات مربوط به آن
سرفصل های مساله شرور
در ابتدا اشاره ای به سرفصل های انجام شده در مساله شرور نماييم. اولين سوال طرح شده در اينجا اين بود که: مساله شرور در الهيات چگونه با اعتقاد به وجود آفريدگار يکتا سازگار است؟ آيا می توان شرور را پذيرفت در عين حال به خدايی که خداپرستان اعتقاد دارند باور داشت؟ اگر شرور اموری وجودی در مقابل خيرات اند چگونه اين دو امر ناسازگار می تواند از يک خالق واحد صادر شود؟
فلاسفه در پاسخ به اين سوال در قدم اول فرمودند: شرور جنبه وجودی ندارد و در نتيجه با خيرات نسبت تضاد ندارد بلکه اموری عدمی هستند که نسبتشان با خيرات نسبت عدم و ملکه است. با توجه به اين مطلب، يک مبدا واحد می تواند توجيه گر آنها نيز باشد. در گام بعدی گفته شد آن دسته از شروری که جنبه وجودی دارند، شر بودن از جنبه وجود نفسی آنها نيست بلکه شريت مربوط به وجود غيريشان است و آنچه نيازمند جعل مستقل است وجود نفسی است نه وجود غيری . بنابراين اگر شر را عدمی بدانيم اصلا نيازمند جعل نيست زيرا «عدم العله، عله العدم» و اگر آن را وجودی قياسی بدانيم هر چند جعل می خواهد اما نيازمند جعل مستقل نيست.
بعدها محققان متوجه شدند اين مقدار پاسخ نمی توان اشکال شرور را به طور کامل در الهيات حل کند. زيرا همچنان سوال می شود که اگر يک خداوند برای ايجاد شرور کافی است با توجه به صفت خيرخواهی و قدرت و علم مطلق او چگونه می توان وجود اين شرور را توجيه کرد؟ چرا خدای متعال اجازه داده است اين شرور در طرح ايشان راه پيدا کند؟ آيا [نعوذبالله] نمی دانسته يا نمی توانسته و يا خير خواه موجودات نبوده است؟
لذا هر چند شرور را عدمی يا قياسی بدانيم، باز وجود آنها نسبت به صفات الهی از جمله علم و قدرت و خيرخواهی در نگاه اوليه ناسازگار است. پاسخ فلاسفه در اينجا اين است که اولا وجود شرور در عالم نسبت به خيرات قليل است ثانيا همين مقدار نيز گريز ناپذير است لذا امر دائر است بين اينکه نه شرور و نه خيرات خلق نشود و يا خيرات به همراه شر قليل خلق شود. روشن است که فرض اول خود مصداق شر کثير است که از فاعل حکيم صادر نمی شود. در پاسخ به اين سوال بايد دو مطلب مذکور اثبات شود: اول اينکه مقدار شرور در عالم نسبت به خيرات قليل است و ديگر اينکه وجود آنها امری اجتناب ناپذير است؛ در جلسات گذشته اين دو بخش نيز مورد بررسی قرار گرفت .
بنابراين حاصل آنچه گفته شد در چند فصل جای می گيرد که می تواند به عنوان مقاله های مستقل و يا فصل های مستقلی برای کتاب قرار گيرد :
1-طرح اشکال و پيشينه آن ؛
2-عدمی و قياسی بودن شرور؛
3-قليل بودن شرور نسبت به خيرات در عالم طبيعت؛
گفته شد شرور از نظر مقدار و اوقات قليل هستند. از طرفی وجود نيز خود در بر دارنده خيرات فراوانی است .
4-اجتناب ناپذير بودن شرور در عالم ؛
گفته شد عالم طبيعت دارای لازمه است که از آن جدايی ناپذير و لاينفک است: تاثير پذيری که به خاطر وجود قوه و استعداد صورت می گيرد؛ ديگری تاثير گزاری است که به خاطر وجود صورت ها رخ می دهد و امر سوم ارتباط ميان موجودات است. وجود اين سه لازمه باعث تزاحم و برخورد در ميان موجودات عالم طبيعت و در نتيجه منشا شرور می شود. ضرورتی که در مورد اين لوازم مطرح است، ضرورت عادی است و الا در موارد خوارق عادات به جهت وجود حکمت برتر، موارد استثنايی رخ دهد. فرق است بين اينکه يک چيز لازم ماهيت باشد يا لازم وجود، اگر چيزی لازم ماهيت و ذات باشد ديگر در هيچ شرايطی قابل انفکاک نيست؛ مثلا داشتن ابعاد ثلاثه، لازم ماهيت جسم است لذا ديگر امکان ندارد جسمی باشد اما اين ويژگی را نداشته باشد. اما اگر چيزی لازم وجود شد ممکن است در شرايطی منفک شود مثلا سوزندگی برای آتش لازم وجود است. لذا آتش می سوزاند اما در موارد خاص مانند جريان حضرت ابراهيم (ع) جلوی آن گرفته شد. و يا در جريان حضرت عزير پيامبر (ع)، غذايی که در شرايط عادی محال است چند روز سالم بماند، در طول صد سال فاسد نمی شود .

5-سازگار بودن شرور با علم و قدرت و خير خواهی الهی؛
6-رابطه شرور و عدل الهی .
بعد از اينکه حکيمانه و خير خواه بودن شرور ثابت شد سوال ديگری مطرح می شود و آن اينکه وجود شرور با عدل الهی چگونه است؟ چرا خدای متعال طرحی ريخته است که در آن برخی گرفتار رنج و مشقت فراوانی هستند در حالی که برخی ديگر با شرور کمتری مواجه هستند؟ چرا اين شرور به صورت مساوی ميان افراد تقسيم نشده است؟ انشاء الله اين مساله بعدا مورد بررسی قرار می گيرد.
نبود شرور در نگاه وسيع به عالم
نکته ديگری که در مساله شرور مورد توجه است اين است که اگر نگاه محدود و جزئی به عالم را رها کرده و با نگاه وسيع تری به عالم نظر شود، ديگر چيزی بنام شرور در عالم وجود نخواهد داشت. پديده های که شر تلقی می شوند به خاطر نگاه محدود و تنگ به آنهاست. اگر عينک چشم عوض شود شرور تبديل به خيرات می شود .
جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست كه هر چيزش بجاى خويش نيكوست‌
مرحوم ابن سينا در اين باره می فرمايد « أن الموجودات ليست من حيث هی موجودات بشرور- إنما هی شرور بالقياس إلى الأشياء- العادمة كمالاتها لا لذواتها- بل لكونها مؤدية إلى تلك الأعدام- فالشرور أمور إضافية- مقيسة إلى أفراد أشخاص معينة- و أما فی نفسها و بالقياس إلى الكل فلا شر أصلا- و نعود بعد تقرير هذا المعنى إلى الشرح- فنقول الأشياء بحسب اعتبار وجود الشر و عدمه- تنقسم إلى ما لا شر فيه أصلا- و إلى ما فيه ما هو شر و ما ليس بشر- و إلى ما ليس فيه ما ليس بشر أصل»[1] هر وجودی را وقتی نسبت به ماهيت خودش می سنجيم، خير است و شريتی ندارد. شر بودن آنها در اثر قياس با موجودات ديگر ايجاد می شود. لذا همه شرور حتی آلام، اموری اضافی هستند که در قياس با ديگران مفهوم شر از آنها انتزاع می شود. اما وقتی کل عالم را با نگاه وسيع تری می نگيريم ديگر همين شرور قياسی نيز اصلا وجودی ندارد و جز خير ديده نمی شود. لذا با تغيير نگاه حکم نيز عوض می شود .
مرحوم مشکينی مثال عرفی در اين باره می زدند و می فرمودند: گاه فردی وارد خانه ای شده و چون نيازمند قضای حاجت نيست اگر بوی نامطبوعی بيايد اعتراض می کند و وجود چنين مکانی را در خانه بد و شر می داند. اما همين فرد وقتی نيازمند قضای حاجت می شود بدنبال چنين مکانی گشته و حتی گاه آن را از جاهای ديگر بهتر می داند.
مرحوم بهمن يار در اين باره می فرمايد « ّ ليس إذا كان شی‌ء بالقياس الى أمر شرّا فهو شرّ فى نظام الكلّ بل ربّما كان خيرا بالقياس الى نظام العالم. فإذن لا شرّ بالقياس الى الكل، و كلّ مقضىّ مقدّر؛ و بالجملة: فكلّ شخص و إن كان بالقياس إلى شخص آخر و كلّ نوع و إن كان بالقياس إلى نوع آخر ناقصا فإنّه فى ذاته كامل؛ و الظلم و إن كان شرّا فهو بالقياس الى القوّة الغضبيّة خير»[2]
مرحوم مير داماد نيز در اين باره می فرمايد « انّ الموجودات ليست، من حيث هى موجودات، و لا من حيث هى اجزاء نظام الوجود، بشرور اصلا. انّما يصحّ ان تدخل فى الشرّيّة بالعرض، اذا قيست الى خصوصيّات الأشياء العادمة لكمالاتها، و لوحظت باعتبار قياسها اليها، لا من حيث ذواتها، بل من حيث هى مؤدّية الى تلك الاعدام. فاذن، انّما شرور العالم امور اضافيّة مقيسة الى آحاد اشخاص معيّنة، بحسب لحاظ خصوصيّاتها مفصولة عن النظام الجملىّ الوحدانىّ المتّسق الملتئم من الأشياء جميعها. و امّا فى حدّ انفسها و بالقياس الى الكلّ، فلا شرّ اصلا. فلو انّ احدا احاط بجملة نظام الوجود، و لا حظ جميع الاسباب المتادّية الى المسبّبات، على الترتيب النازل من مبدأ الكلّ طولا و عرضا، رأى كلّ شى‌ء على الوجه الّذی ينبغى للوجود و الكمال الّذی يبتغيه النظام، فلم ير فى الوجود شرّا على الحقيقة بوجه من الوجوه اصلا. فليعلم»[3] ايشان می فرمايد اگر کسی به کل نظام آگاهی محيط يابد و نظام طولی و عرضی عالم را ببيند، می يابد که هر چيزی سزاوار مقام و جايگاهی است که برايش قرار داده شده است. چنين شخصی ديگر اصلا شری در عالم نمی بيند .
در اين باره به کتاب «شرح هدايه الاثيريه»، صدرالمتالهين، ج2، ص 187 و کتاب «عدل الهی»، شهيد مطهری، فصل چهارم مراجعه شود .


[1] شرح اشارت، خواجه نصیرالدین طوسی، ج3، ص321، ط نشر البلاغه.
[2] التحصیل، بهمنیار ابن مرزبان، ص659 و660، ط انتشارات دانشگاه تهران. .
[3] القبسات، میرداماد، ص432 و 433، ط انتشارات دانشگاه تهران.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo