< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و اشکالات مربوط به آن
روش شناسی مباحث اعتقادی
در جلسه قبل نکته ای روش شناسانه در شناخت مسائل اعتقادی مطرح شد که عبارت بود از بکار گيری عقل و نقل به صورت توامان. اين شيوه در اين مساله که خدای متعال واجب الوجود من جميع الجهات است و نظامی که طراحی کرده است نظام احسن است بکار گرفته شد. از نظر استدلال عقلی عمدتا از اصل وجوب و امکان در اين زمينه استفاده شده است به اين نحو که آنان از طريق اينکه ممکن الوجود بدون واجب الوجود بذات محال است موجود شود، اصل وجود خداوند متعال را ثابت دانسته اند. سپس گفته اند واجب الوجود بذات من جميع الجهات واجب است، زيرا هر صفتی که به امکان عام برای او ممکن باشد ( يعنی هر کمالی که در حق او محال نيست) برای او ضروری و واجب است. آنان سپس در تبيين اين مطلب گفته اند اگر چنين نباشد و او از کمالی محروم باشد لازم می آيد در ذات او يک جنبه نقص و عدم راه يابد و اين امر به معنای امکان ذاتی اوست در حالی که خلف فرض لازم می آيد زيرا ثابت شد که خداوند واجب الوجود بذات است. حال بر اساس اين اصل، صفات الهی در مقام ذات و فعل استنتاج شده است.
اما همان طور که گفته شد تاسيس اين مبنا، منحصر در طرق عقلی نيست بلکه از راه نقل نيز می توان به آن دست يافت. زيرا هر اعتقادی در مورد خدای متعال که اثبات نوبت و وحی بر آن متوقف نباشد، را می توان از راه نقل اثبات کرد. اين روش خود روشی منطقی و عقلی اما با واسطه است. (روش عقلانی گاه بدون واسطه و گاه با واسطه است به اين صورت که ابتدا عقل نبوت را ثابت و سپس نبوت معرفتی را برای ما ثابت می کند ). اين امر به استفاده از عقل و نقل به صورت توامان در حوزه الهيات بر می گردد. اما برخی به صورت تک روشی عمل می کنند. معمولا در ميان عالمان اسلامی وقتی مکتبی روش عقلی را بر می گزيند، عملا اعتنای چندانی به نقل ندارد و اگر هم از نقل بهره گرفته به صورت روش مند شکل نگرفته است. عکس قضيه نيز همين گونه است يعنی کسانی که روش نقلی را بکار برده اند از روش عقلی يا اصلا استفاده نکرده اند و يا از آن خيلی کم بهره برده اند.
اين کاستی اجمالا در روش شناسی عالمان اسلامی اعم از شيعی و سنی وجود دارد و کم پيدا می شود افرادی که از اين امر خارج باشند. مثلا مرحوم صدرا فی الجمله توجه به اين روش نسبت به فلاسفه پيشين داشته و از آيات و روايات بهره فراوانی برده است. قبل از ايشان نيز شيخ اشراق در برخی از آثار خود همين روش را برگزيده است. در دوران معاصر نيز مرحوم علامه طباطبايی در الميزان به خوبی به اين روش پرداخته است. ايشان در اين تفسير مباحث عقلی و نقلی را به صورت کامل توامان آورده اند. البته مرحوم علامه در ساير آثار کلامی شان مانند «شيعه در اسلام» همان روش پيشينيان را پيش گرفته اند. استاد مطهری در اين ميان نسبت به ديگران بيشتر به اين مساله توجه داشته اند. ايشان در بررسی مسائل، ابتدا به بررسی صبغه عقلی يا نقلی مساله توجه نموده اند سپس به همان نسبت وارد مساله شده اند. به عنوان نمونه ايشان در بحث وحی شناسی با اينکه خود يک فيلسوف هستند اما از مشرب فلاسفه جدا شده و ابتدا وحی را با توجه به آيات و روايات مورد ارزيابی قرار داده و گفته اند: از آيات قرآن بدست می آيد که وحی چهار ويژگی دارد. سپس وارد مباحث فلسفی و عقلی شده و ديدگاه فلاسفه را ذکر می کنند. آنچه باعث شده استاد مطهری اين گونه به سير در مباحث بپردازند انتخاب همين شيوه و روش است. يا ايشان در کتاب عدل الهی در بحث عمل خير غير مسلمان، چون برای عقل مجال چندانی در اين باره وجود ندارد، در آيات و روايات متمرکز شده اند. و بعد از اين مرحله سخن فلاسفه را نقل می کنند. اين سبک و شيوه در آثار استاد مطهری فراوان وجود دارد .
سبک و روش اعتدالی
حاصل اين سبک و روش اين است که مسائل اعتقادی را بر سه گونه تقسيم می نماييم:
1-دسته ای از مسائل که جز عقل راهی برای اثبات آنها نيست. مانند اصل وجود خدای متعال و صفاتی همچون علم، قدرت و حکمت در ايشان. اين دسته، اصول پيشا وحيانی است که بدون آنها نبوت قابل اثبات نيست. اين اصول را از ابتدا نمی توان از نقل استفاده کرد اما اگر بعد از اثبات آنها توسط عقل، در نقل بيان شود باشد، از باب ارشاد به حکم عقل خواهد بود.
2-دسته ديگر، مسائلی است که مومنان به آنها باور و اعتقاد دارند اما برای عقل راهی برای اثبات آنها نبوده و جز از نقل قابل اثبات نيستند. عقل بعد از اينکه دست ما را در دست وحی نهاد، ادامه اين مسير را به وحی می سپارد لذا اين شيوه، شيوه ای منطقی و عاقلانه است.
3-دسته سوم، مسائلی است که هم از راه عقل قابل اثبات است و هم نقل می تواند به صورت مستقل به آنها دست يابد مانند اصل توحيد و يگانگی الهی. عقل می تواند وارد اين ميدان شود کما اينکه ادله عقلانی در اين زمينه وجود دارد. نقل نيز می تواند مستقلا وارد اين مباحث شود زيرا اثبات نبوت، وحی و شريعت متوقف بر اثبات توحيد نيست. حضرت اميرالمومنين (ع) در وصيت نامه خويش با امام حسن (ع) فرمودند «وَ اعْلَمْ يَا بُنَی أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَكِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَا يُضَادُّهُ فِی مُلْكِهِ أَحَدٌ »[1] و بدان ای فرزندم، اگر پروردگارت شريكى داشت پيامبران او نزد تو مى‌آمدند، و نشانه‌هاى پادشاهى و قدرت او را مى‌ديدى، و از كردار و صفتهاى او آگاه مى‌گرديدى. ليكن او خداى يكتاست چنانكه خود خويش را وصف كرده است. حضرت می فرمايند خدای متعال نسبت به مخلوقاتش بی اعتنا نيست و الا ديگر خدا نبود زيرا مقتضای حکمت او چنين است . حال هر کدام از انبياء که آمده اند تنها از يک خدا آدرس داده اند.
در قرآن کريم نيز بعد از اينکه به پيامبر اکرم (ص) می فرمايد به مردم بگو که من هم بشری مانند شما هستم می فرمايد: به آنها بگو اولين چيزی که بر من وحی شده اين است که ﴿ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ [2]. با اينکه مساله توحيد توسط عقل هم قابل اثبات است اما به خاطر قداست و اهميت اين عقيده به اين صورت مطرح شده است .
در مورد عصمت نيز هم عقل و هم نقل به آن دست می يابد. مرحوم خواجه دليل عقلی بر عصمت را اينگونه بيان می فرمايد: «و يجب فی النبی العصمة ليحصل الوثوق فيحصل الغرض‌»[3]. بعد از اينکه اين مقدار از عصمت که کف عصمت است و مربوط به دريافت و ابلاغ وحی است ثابت شد، نقل وارد ميدان شده و آن را تفصيل داده گستره آن را معلوم می کند زيرا معرفت عقلی در اينجا اجمالی است .
مساله امامت نيز همين گونه است. درباره اينکه بعد از پيامبر برای هدايت مومنين وجود امام واجب است هم عقل می تواند به آن دست يابد و هم نقل به صورت مستقل آن را اثبات می کند.
با توجه به آنچه گفته شد وقتی می خواهيم مباحث اعتقادی را مطرح کنيم با همين شيوه وارد ميدان می شويم. يعنی آنجا که عقلی است از عقل بهره می گيريم و آنجايی که نقلی است به عقل فشار نياورده بلکه به سراغ نقل می رويم . با بکار بردن اين روش برخی از سوء ظن هايی که نسبت به مسائل فلسفی يا کلامی بوجود آمده قابل رفع است. مثلا اگر فقهای عظام وقتی به آثار فلاسفه رجوع می کردند می ديدند که آنها در کنار عقل به آيات و روايات نيز توجه لازم را داشته اند، ديگر آموزه های فلسفی را بيگانه و مربوط به عصر و مصر يونان نمی دانستند. همين امر در مسائل کلامی و فقهی نيز وجود دارد.
اين سبک و روش با روش تفکيکی ها نيز متفاوت است زيرا در اين روش عقل و نقل با هم توامان بوده و تا آخر با هم هستند و اين طور نيست که يکی را گرفته و ديگری را کنار زنيم. علاوه بر اينکه آنچه تفکيکی ها به نام عقل خالص مطرح می کنند در حد فرض بوده و عملا يافت نمی شود زيرا عقل انسان ها در خلا رشد نمی کند بلکه در محيط اجتماعی شکل می گيرد. حاصل اين امر نيز شکل گيری دو گونه عقل است: يکی عقل عاميانه و ساده و ديگری عقل دقيق فلسفی و کلامی. حال اگر امر دائر شود که در مسائل اعتقادی از عقل عاميانه بهره گرفته شود يا عقل دقيق ورزيده، روشن است که پاسخ گزينه دوم است زيرا در غير اين صورت در همان چاله ای که وهابيت و ظاهر گرايان افتاده اند می افتيم. مرحوم شهيد مطهری در مقدمه بر مقاله پنجم اصول فلسفه و روش رئاليسم می فرمايند: اهل حديث می گويند کلامی بالاتر از کلام معصوم نيست. ما نيز می گوييم قطعا همين طور است اما کلام در فهم کلام معصوم است. زيرا کلمات آنان مملو از مباحث عميق عقلی است و چگونه می توان با عقل ساده به فهم و درک آنها نائل شد؟ [4]
نکته ديگر اينکه توامان بودن عقل و نقل در اين روش به دو معناست:
1-اول اينکه فهم مسائل نقلی از طريق عقل ممکن است. البته رسيدن به اين سطح از فهم واجب نيست بلکه باور اجمالی در ايمان آوردن کافی است اما کمال به شمار می رود. فهم اين مسائل توسط عقل ورزيده ممکن است زيرا تا کار ورزی های عقلانی نباشد، فرد در اين زمينه به اجتهاد نمی رسد. اين ورزيدگی به مرور زمان و در اثر تلاش های علمی حاصل می شود.
2-در عين اينکه اين مسائل عقلی و نقلی است اما منطقا و فطرتا نقل مترتب بر عقل است .
فردی از شام خدمت امام صادق (ع) رسيد و درخواست مناظره با شاگردان آن حضرت در زمينه امامت را داشت. در آن زمان تنها يونس ابن يعقوب نزد امام (ع) بود. حضرت به ايشان فرمود: کاش شما علم کلام می دانستی تا با اين فرد شامی مناظره می کردی ؟ يونس گفت: اما خود شما، علم کلام را مذمت فرموديد و من به همين خاطر به سراغ آن نرفتم. امام فرمود: مذمت ما کلی نبود بلکه در مورد افرادی است که می خواهند به صورت بريده از ما اهل بيت وارد اين مباحث شوند. سپس امام از ايشان خواستند چند نفر از اصحاب را خبر کند. يونس می گويد: من خارج شدم و قيس ابن ماسر، هشام ابن سالم و ابوجعفر احول را خبر کردم. اما هنوز امام صادق (ع) منتظر بودند که ناگاه سياهی از دور نمايان شد، چشم امام که به آن سياهی افتاد فرمودند: «هذا هو» او همان است که می خواستم . وقتی که آن فرد آمد معلوم شد هشام ابن حکم بوده است. سپس مناظره در بحث امامت در حضور آن حضرت صورت گرفت. امام بعد از مناظره از هر کسی اشکالی گرفتند و بيان داشتند. يونس می گويد: من منتظر بودم ببينم امام از هشام ابن حکم چه اشکالی می گيرد. اما وقتی امام به او رسيد نه تنها اشکالی نگرفت بلکه فرمود: «مثلک فليتکلم» يعنی بر تو لازم و واجب است اين مسير را ادامه دهی. اکنون نيز ما برای تحصيل به قم آمده ايم و مشغول درس شده ايم، بر برخی واجب است به شهرستان برگرديم و بر برخی حرام است زيرا ممکن است در جايگاهی قرار داشته باشد که بی بديل باشد لذا بر آنها واجب عينی است که اين راه را ادامه دهند.
مدرسه امام صادق (ع) به اين صورت بود که شاگردان خويش را در حوزه های مختلفی تربيت نموده بودند. برخی در کلام، برخی تفسير، برخی فقه و نيز ساير حوزه ها توانمند شده بودند. در هر کدام از اين حوزه ها نيز افراد متفاوتی را آن حضرت تربيت نموده بودند. ما نيز اگر بخواهيم اکنون رشد کرده و مدرن باشيم بايد سنتی باشيم يعنی همان روش امام صادق (ع) را در حوزه ها پياده کنيم. نه اينکه همه را به يک رشته سوق دهيم و مابقی رشته ها خالی بماند.
انشاء الله در جلسه بعد به بررسی کلام مرحوم علامه باز گشته و نسبت شرور را با انسان می سنجيم .




[1] نهج البلاغه، سيد رضی، خ31، ص391، ط هجرت .
[3] کشف المراد، علامه حلی، ص349، ط موسسه النشر الاسلامی.
[4] مجموعه آثار، شهيد مطهری، ج6، ص879 به بعد، ط انتشارات صدرا ( نقل به مضمون) .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo