< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درآمدي بر علم دين
در جلسات قبل تحولاتي که در جهان مسيحيت قبل از عصر جديد، دوره رنسانس و بعد از آن در زمينه ارتباط علم و دين رخ داده بود اجمالا بيان شد. در اين بررسي معلوم شد که شد که عالم اصلي تاثير گذار در نسبت ميان علم و دين در جهان مسيحيت جريان مدرنيته و پسا مدرنيته است. سپس گفته شد در دوران مدرنيته دين به کنار رفت و علم يکه تاز ميدان گرديد اما اين امر پيامدهايي ويرانگري را به همراه داشت که منجر شد در دوره پسا مدرنيته، نقدهاي جدي از سوي عالمان دين و دانشمندان به مدرنيته واقع شود. البته همه اين منتقدين رويکرد ديني نداشتند اما در بين آنها يک رويکرد، اين مساله را مطرح کرده که راي رها شدن از پيامدها و آسيب هاي عصر مدرنيته بايد به دين بازگشت.
سه دستاورد بدست آمده از دوران جديد
در جلسه گذشته يک بحث تحليلي بيان شد که حاصل آن چنين است: آنچه در عصر مدرنيته در رابطه با علم و دين واقع شد به سه بخش قابل تقسيم است:
1- حصول بالذات ؛ کشف علوم و روابط علي و معلولي در طبيعت و انسان منجر به ايجاد آموزه ها يي در زمينه تجربي و حس گرديد، مانند کشف قانون جاذبه يا قوانين حرکت و يا ترکيب هايي که در مواد مي تواند بوجود آيد.
2- حصول بالتبع؛ پاره اي از امور در دوران جديد بالتبع حاصل شد. اين امور عبارتند از : تکنولوژي و صنعت. مانند اينکه انسان درختي که انسان مي کارد و آن درخت بالتبع ميوه ايجاد مي کند. آگاهي هايي که بشر در زمينه هاي مختلفي همچون فيزيک و شيمي فرا گرفته بود او را توانا ساخت تا بتواند صنعت و تکنولوژي جديدي را ايجاد کند. ساخت ماشين هاي مختلف از همين قبيل است.
3- حصول بالعرض؛ در اثر علم و سپس تکنولوژي اموري بالعرض نيز ايجاد شده است. اين امور ديگر ذاتا مربوط به خود علم يا تکنولوژي نيست بلکه از خصوصيات انسان هايي است که مجهز به اين علوم شده اند. نکته قابل توجه اين است که اين امور چون بالعرض هستند قابل تفکيک از علم و تکنولوژي مي باشند. اين امور بالعرض را فرهنگ آن شي مي توان ناميد.
مدرنيته که جريان تاثير گذار در مساله علم و دين است، يک علم انديشه دارد و يک تکنيک و يک فرهنگ. فرهنگ مدرنيته که ريشه اصلي آن اومانيسم است بالعرض است است و در متن علم و تکنولوژي قرار ندارد. مثلا روحيه سلطه جويي که بايد از طبيعت حداکثر استفاده را نمايد مربوط به انساني است که مجهز به علم و تکنيک شده است. اين روحيه است که چنين فرهنگي را بوجود آورده است. لذا اگر به جاي اين عقل ابزاري و دنيا نگر، عقل قدسي حاکم شود فرهنگ متناسب با خود را ايجاد مي کند. شهيد مطهري نکته اي زيبا دارند که به اينجا مربوط مي شود . ايشان مي فرمايند: آزادي که به معناي رهايي است امر با ارزشي است اما اين آزادي در غرب يک معنا و در اسلام معناي ديگري دارد. آزادي در غرب حيوان رها است اما آزادي در اسلام انسان رها شده است. «مفهوم آزادى و دموكراسى در اسلام و در غرب متفاوت است. دموكراسى در اسلام يعنى انسانيتِ رهاشده و دموكراسى در غرب يعنى حيوانيتِ رهاشده»[1]. حال اگر اين علم و تکنولوژي در اختيار انساني قرار گيرد که داراي کمالات انساني است در اين صورت ديگر نه تنها به کسي صدمه اي نمي زند بلکه علم و تکنولوژي را در خدمت بشريت در مي آورد.
بررسي تحولات مساله علم و دين در جهان اسلام
علت اينکه قبل از پرداختن به بررسي مساله علم و دين در جهان اسلام، به بررسي آن در جهان غرب پرداختيم دو جهت مي باشد:
1- از نظر تاريخي وقايع مربوط به دوران جديد در زمينه علم و دين در جهان مسيحيت قبل از رخداد اين وقايع در جهان اسلام است، لذا شناخت اين تاريخ براي فهم تحولات آن در جهان اسلام مفيد است.
2- جهان اسلام در دوران جديد تحت تاثير وقايعي قرار دارد که در جهان غرب رخ داده است. اين تاثير ها گاه به صورت گاه انفعالي رخ داده است و گاه فعال بوده است . در صورت دوم نيز گاه به صورت طرد و رد بوده و گاه پيرايش شده است .
اما در عصر جديد چه امري در جهان اسلام رخ داد که منجر به طرح ريزي مساله علم ديني؟ پيشينه و انگيزه اين بحث در جهان اسلام چه بوده است؟
در جهان اسلام اولين و روشن ترين مواجه با جهان غرب در مساله تکنولوژي و صنعت بوده است (يعني همان که آن را بالتبع ناميديم). جنگجويان مسلمانان در جنگ ها وقتي با غربيان برخورد کردند، سلاح هاي خود را قديمي و ابزار نظامي غرب را جديد و پيشرفته يافتند. در حوزه هاي ديگر نيز مسلمانان مشاهده کردند جهان غرب به ابزارهاي جديدي مجهز شده که زندگي را بر آنها آسان مي کند. اين امر باعث ايجاد نوعي احساس کمبود و حقارت در برابر غربي ها براي مسلمانان شد.
نکته: اينگونه نيست که در غرب ابتدا مباني فلسفي شکل گرفته سپس علم و دانش بوجود آمده باشد. شاهد آن اين است که پيشگامان علم جديد در غرب امثال گاليله و رابيل بويل هستند که خود افرادي دين دار و متدين بودند به گونه اي که علاوه بر دانشمند بودن متکلم نيز به حساب آمده و علم را در خدمت دين مي دانستند. آنان هرگز علم را جداي از دين نمي دانستند بلکه معتقد بودند هر کس به اسرار جهان بيشتر آگاه شود، به قدرت الهي بيشتر پي خواهد برد.
آري در کنار آنان انديشمنداني نيز بودند که اصالت عقلي شدند و گفتند براي جبران عقب ماندگي قرون وسطي، بايد دين مسيحيت را کنار زد. اينان در حوزه معرفت شناسي گفتند عقل قياسي هر چند براي شناخت کليات مفيد است اما براي درک جزئيات راه به جايي نمي برد. نهايت استفاده اي که قياس منطقي بدست مي دهد مساله اجمال و تفصيل است. عالمان علم منطق گفته اند: منطق صورت تنها ساختار انديشه را سامان مي دهد يعني بيان مي دارد که فرد چگونه داشته هاي خود را تنظيم کند اما درباره اينکه چه چيزي را پيدا کند سخني نمي گويد. اين بود که سخن از عقل تجربي به ميان آمد و اين سخن درستي بود. نکته قابل تامل در اينجا اين است که اساسا اين شيوه توسط مسلمانان ابداع شده است. برخي از مورخين علم با اينکه به مسلمانان خوشبين نيستند با اين حال اقرار دارند که غرب اين شيوه جديد را که بايد تجربه کرد تا آموخت، از مسلمانان فرا گرفته است. در روش ابن سينا و زکرياي رازي روش تجربي يعني همان آزمون و خطا به کار گرفته شده بود. ارسطو نيز هم از روش قياسي بهره مي گرفت و هم تجربي لذا دو کتابي بنام متافيزيک و طبيعيات دارد.
اما آنچه در اين جريان نادرست است افراط و تفريطي است که در ابن ميان صورت گرفته است. اين مطلب همانند جرياني است که در جهان اسلام نسبت به بهره گيري از عقل بکار گرفته شده است. هر چند استفاده از عقل امري مطلوب و توصيه قرآن کريم است اما شيوه اي که معتزله به کار گرفتند و سهم معصوم را در آموزه هاي عقلي ناديده گرفتند اشتباه و خطا بود. امام صادق (ع) فرمود « إِنَّ الْقَدَرِيَّةَ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمُ الَّذِينَ أَرَادُوا أَنْ يَصِفُوا اللَّهَ بِعَدْلِهِ فَأَخْرَجُوهُ مِنْ سُلْطَانِهِ ».[2] در حالي که عقل معصوم فرمود: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن‌»[3] اين همان عقل اعتدلالي و حد وسط است . آنچه در غرب رخ دارد نيز همين گونه است يعني جنبه اي از آن درست و جنبه ديگر نادرست است. اين به آن معناست که مي توان آن را پيرايش و مهار کرد. شناخت اين نکته مي تواند موضع ما را با غرب و دستاوردهاي او روشن مي کند.
در مواجهه جهان اسلام با غرب، عده اي براي کسب علم به آن ديار رفتند. اين امر هر چند في نفسه کار درستي بود اما متاسفانه اين افراد به دليل عدم تفکيک ميان جنبه بالذات و بالعرض علوم جديد، جنبه بالعرض که فرهنگ سکولار و منحط غرب بود را نيز با خود آورند. آنان تصور کردند که دستاوردهاي غرب محصول جنبه بالعرض آن است لذا گفتند ما نيز اگر بخواهيم در علم و تمدن پيشرفت کنيم بايد سکولار يا ملحد شويم. ( قبلا گفته شد سه موضع در مواجهه علم با دين در عصر جديد در غرب رخ داد: موضع تعارضي، موضع تغافلي و موضع تفوقي . برخي دين را مانع رشد دانسته و با آن به ستيز برخواستند ؛ عده اي آن را کنار گذاشته و به آن بي اعتنا شدند و گروه سوم اصالت را به علم جديد داده و دين را به دنبال مسائل جديد به يدک کشيدند)
در جهان اسلام عده اي چون نتوانستند ميان جنبه بالذات و بالعرض تفکيک کنند، دو موضع افراط و تفريطي اتخاذ نمودند: عده اي به جهت جنبه هاي منفي تمدن غرب، آن را بالکل رد کردند. اين همان تفکر سلفي گري وهابيت است. محمد ابن عبدالوهاب و ولي الله دهلوي (پسر عزيزالله دهلوي صاحب کتاب تحفه اثني عشريه) چنين مواضعي داشتند. عده اي برعکس علم و تکنولوژي را به صورت کلي پذيرا شدند. اينان نيز نتوانستند مقوله بالعرض غرب را که مربوط به فرهنگ آنان بود و پيامدهاي ناگواري حتي براي خود غربيان ايجاد کرده بود، از جنبه بالذات آن که مثبت بود جدا کنند. اين گروه همان روشنفکران غربي هستند که معتقدند اگر بخواهيم رشد کنيم بايد از فرق سر تا نوک پا غربي شويم. آنان خيال کردند اگر لباس خويش را عوض کرده و کروات بزنند، پيشرفت کرده و روشن فکر مي شوند. مقام معظم رهبري تحليل زيبايي در پيدايش روشن فکري دارند ايشان فرمودند: «روشنفکري در ايران از ابتدا بيمار متولد شد» روشن فکر واقعي کسي است که قوه تميز داشته و بتواند جنبه هاي بالذات و بالعرض را از هم جدا کند. سيد جمال الدين اسد آبادي، امام راحل، علامه طباطبايي و امثال اينان اين گونه بودند.
بنابراين در جهان اسلام در مواجهه با عصر جديد به خاطر عدم تفکيک جنبه بالذات و بالعرض دو تفکر شکل گرفت: سلب کلي (غرب ستيزي) و ايجاب کلي (غرب زدگي). اما گروهي که اين امور را تفکيک نمودند موضع اعتدالي گرفتند. جلال آل احمد در کتاب غرب زدگي خويش مي گويد: ما از غرب صنعت و تکنولوژي و ماشين و مانند آن را مي گيريم اما ديگر لازم نيست ادبيات و شعر خويش را نيز از غرب بگيريم زيرا نه تنها ما خود اين امور را داريم بلکه آنچه داريم بهتر از غرب است. در مقابل غرب زده ها گفتند بايد تمام سبک زندگي ما غربي شود.
نکته : علم و تکنولوژي که برخواسته از علم است بما هو هو شيطاني نخواهد بود زيرا علم بما هو هو کشف فعل الهي است. بله بعد از کشف علم، در بکار بردن آن مساله شيطاني بودن معنا پيدا مي کند و اين امر ديگر مربوط به خود آن علم نيست.
يک پيشينه مهم مورد غفلت مانده
در جهان اسلام ما يک پيشينه اي عملي در مقوله علم و دين داشته ايم که غرب و مسيحيت از آن بي بهره بوده اند اما متاسفانه براي ما مغفول مانده است. و آن اين است که در گذشته، عالمان دين و حوزويان که در دين متخصص بودند، همان عالمان درجه اول علم و دانش تجربي نيز بودند. افرادي مانند ابن سينا و خواجه نصير الدين طوسي اينگونه بودند. اگر در عصر جديد اين تجربه با ارزش به کار گرفته مي شد ديگر به اين وضعيت کنوني که جدايي علم از دين است مواجه نمي شديم. اگر از ابتدا دانشگاه و حوزه با هم همراه مي شدند ديگر لازم نبود امروزه تلاش فراواني براي وصل کردن آنها صورت گيرد. اگر آن گاه که مراکز علمي جديد مي خواست تاسيس شود با همفکري عالمان دين و تحت نظارت آنها ايجاد مي شود ديگر اين مشکلات کنوني وجود نداشت.
اما به جاي اين امر آنچه در دانشگاههاي ما مورد توجه و اهميت بود تنها مساله علم آموزي بود و ديگر کاري به تدين دانشجويان نداشتند . حداقل اينکه نسبت به دين دانشجويان لابشرط (يا به تعبير ديگر سکولار )شدند. در سفري که به مکه داشتيم به اتفاق يکي از دوستان که به زبان عربي مسلط بود به دانشگاه ام القري رفتيم . بعد از گرفتن اجازه، با رئيس يکي از دانشگده هاي علوم تجربي آنجا به صحبت نشستيم و همين مساله را مطرح کرديم. گفتيم براي ما در ايران براي اينکه دانشجويان متدين شوند هزينه زيادي مي شود و امر ساده اي نيست آيا شما هم با چنين مساله اي مواجه هستيد؟ گفتند نه ما چنين مشکلي نداريم. هنگامي که نماز جماعت بر پا مي شود اساتيد علوم تجربي در صف اول آن مي ايستند. سوال کرديم چگونه توانسته ايد اين کار را انجام دهيد؟ گفتند زيرا در اينجا هر کسي مي خواهد وارد علوم جديد شوند ابتدا بايد مقاطعي از دروس ديني را طي کنند و از اين معبر وارد فضاي علمي شوند.
در حوزه ها نيز آنچه شالوده اين مراکز را تشکيل مي دهد اخلاق و اعتقادات است. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة [4] حال اگر اين مساله مهم کم رنگ شود ممکن است کساني که در اين مراکز هم تحصيل کنند از اخلاق و عقايد بي بهره باشند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo